*آینده سیطره و هژمونی قدرتهای رسانه ای جهان با توجه به تحولات نوین جهانی و بیداری نسبی ملت ها
*«رسانه، امنیت ملی و فرهنگ» در کشور های توسعه یافته و در حال توسعه
نويسنده: حمید حاذق نیکرو
فهرست مطالب:
بخش اول
مقدمه
مدل مرکز- پیرامون
مدلشمال-جنوب
مدل مثلثی “جورجگربنر” و “جورجمروانی”
امپریالیسم رسانه ای
امپریالیسم خبری
دیدگاهکلان نگر به امپریالیسم خبری و موضوع «امپریالیسمرسانهای»
کار کردهای جهانی امپریالیسم خبری
فیلترهای خبری در غرب
اینترنت و ابعاد تاثير گذار آن
جهانی شدن فرهنگ
تکنولوژی مدرن
قدرت رسانه ها
بخش دوم
مقدمه
سلطه فرهنگی
تکنولوژی، ابزار سلطه فرهنگی
نظریه های رسانه اثر بخش
نظريههاي مطرح دررسانهها
اثرات مطلوب رسانهها
اثرات نا مطلوب رسانهها
نقش مطبوعات در تاثیرگذاری بر تحولات اجتماعی
رابطة متقابل رسانه ها با جامعه
دلایل تاثیر قوی واقناعی رسانه ها
تفاوت های رسانه های نوین و رسانه های سنتی
بررسی نظریه های رسانه ای
نتیجه گیری
منابع
آینده سیطره و هژمونی قدرتهای رسانه ای جهان با توجه به تحولات نوین جهانی و بیداری نسبی ملت ها
نویسنده: حمید نیکرو
مقدمه
انسان معاصر نمیتواند خود را بینیاز از اخبار محیط زندگی و دنیایی که او را احاطه کرده است، بداند. ناگزیر به این نتيجه مي رسيم، که مبادله اخبار و اطلاعات و بهرهگیری از ابزارهایی که این مسئله را امکان پذیر میسازد، تا چه حد اهمیت دارد و تا چه میزان قادر است زمینههای فکری فرستنده را در گیرنده آن به وجود آورد. با توجه به مفاهیمی چون”هژموني قدرت”، «امپریالیسم خبری»، «تراستهای مطبوعاتی» برمیخوریم، که پیوسته در تلاشند، تا این هدف را تحقق بخشند. بنابراین اگر گفته شود لشکر تبلیغاتی، زمینه ساز هجوم قوای نظامی است، چندان دور از ذهن جلوه نمیکند. خبر گزاریها و رسانههای جمعی جهانی با اتکا به قدرت تکنولوژیکی خود به ارایه چهره ای مخدوش از برخی حکومتها ،فرهنگها، اقوام و یا اذهان می پردازند و به شکلی سیستماتیک در جهت دهی به افکار عمومی جهانی و شکل گیری عقاید و گرایشها و رفتارهای مورد نظر خود تلاش می کنند. به همین دلیل برخی از اندیشمندان به شکل جدی بر خطرات ناشی از شکل گیری یک امپراتوری فرهنگی – رسانه ای، از رهگذر فرایند جهانی شدن تأکید کرده اند. امپراطوری بزرگی که می تواند هویت های ملی ،فرهنگی و دینی و اعتقادی ملتهای بزرگ در بعد رسانه ای و ارتباطات را مورد تهدید قرار دهد (سلطانی فر ،1385،ص46).
براي روشن شدن اذهان برخي از گفته و نوشته هاي انديشمندان غربي قيد مي گردد.
“تجدد و توسعه با خود، خردگرایی و رهایی را به ارمغان نمیآورد، بلکه رهآورد آن بیخردی ژرف است. سرمایهداری از رهگذر تجدد و توسعه، با استفاده از وسایل ارتباط جمعی، به دستکاری افکار عمومی میپردازد. این یعنی، تحمیلنیازهایاجتماعی.” (یورگن هابرماس، Habermas ،)
پس مي توان نتيجه گرفت كه ”هابرماس” اولین کارکرد امپریالیسم خبری را در تحمیل نیازهای اجتماعی میبیند.
” کار وسایل ارتباط جمعی آمریکا دستکاری در مغزها و قلبهاست.” (هربرت ای شیلر، 1377)
در اشاره به جریانهای خبریای که بهوسیلهی کانونهای محدود و مشخص برای سراسر جهان ساخته و پرداخته میشوند و بهصورتی یک طرفه مثل باران از بالا بهپایین بر سر مخاطبان میبارند،كه در اين خصوص يكي از انديشمندان فرانسوي میگوید.” این ارتباط نیست. افزایش تعداد رسانهها به ویژه در جهان رو به توسعه،که غرب آن را توصیه میکند، مشکل را حلنمیکند. همین ماهیت عمودی جریان اخبار و اطلاعات است، که محور اصلی اختلافات را تشکیل میدهد. بهعقیده ی او حق ارتباط افقی است، نه عمودی، که از صاحبان قدرت به سوی اعضای عادی جاری باشد. طرح اینگونه نظریات اقتصادی، تاکنون به طرح مدل جریان یا حرکت خبر انجامیده است.” (ژاندارسی جامعهشناس)برای توضیح بیشتر برخی مدلها ارایه می گردد.
الف) مدل مرکز- پیرامون
اینمدل در نظریه ی ”ساختاری امپریالیسم” توسط ”یوهان گالتونگ” مطرحشده است و در آن جهان به دو بخش مرکز و پیرامون تقسیممیشود، کهدر مرکز، جوامع حاکم و در پیرامون، جوامع وابسته به مرکز قرار میگیرند. ولی در این نظریه، از شبکههای بینالمللی ارتباطی به مثابه شبکههای ”فئودالی” یاد میکند. ویژگیهای مدل “گاتونگ” عبارت است از:
1- رویدادهای خبری مربوط به مرکز در مقایسه با پیرامون از اهمیت و مرکز ثقل بیشتری برخوردار است.
2- حجم تبادل خبر میان مرکز و پیرامون با حجم تبادل خبر میان خود ملل مرکز، تفاوت چشمگیری دارد.
3- خبرهای ملل مرکز سهم عمدهیی از رویدادهای خارجی را در رسانههای پیرامون بهخود اختصاصمیدهد. در حالیکه خبرهای پیرامون در رسانههای مرکز سهم کمتری دارند.
4- جریانخبر در میان مللپیرامون ناچیز است ،یا اصلاً وجود ندارد.
5- بسیاری از رسانههای کشورهای پیرامون از جهت نحوه پوشش رویدادهای جهانی شبیه یکدیگرند و همه کمابیش به یک میزان تحت تأثیر جریانهای خبری کشور مرکز قرار دارند.(کیونجم کیم وبارنت )
ب) مدلشمال-جنوب
1- در این مدل جریان خبری یک «جریانعمودی» است و سیر و گردش اخبار از شمال (کشورهای صنعتی) به جنوب (کشورهای رو به توسعه) جاری است.
2 – جریان خبر بین کشورهای شمال، قوی و بین کشورهای جنوب، ضعیف است.
3 – جریان خبر به طرزی عمودی به سوی جنوب در حرکت است ولی از جنوب به شمال ضعیف است.
4- طبق این مدل، اگر خبری از جنوب به شمال برود، حرکت آن درست مثل انتقال مواد خام از جنوب به شمال است.
5- تنها راه حل برای این مشکل، ایجاد جریان جنوب- جنوب، یا جریان افقی است.
ج) مدل مثلثی “جورجگربنر” و “جورجمروانی”
1- در اینمدل، در حقیقت شمال به بخش شرق و غربتقسیم شده است. در عین حال جنوب در یک چهارچوب باقی مانده است.
2- مدل مثلثی “گربنر” Gerbner مبتنی بر این است،که شرق و غرب عمدتاً به خبرهای مناطق ژئوپلتیک مورد علاقه ی خود توجه میکنند. در حالیکه سهم عمده خبرهای خارجی در رسانههای جنوب، متعلق به غرب و شرق است. افزون بر این، اروپای غربی نیز پای ثابت پوشش خبری در گوشه و کنار جهان است.
3-سلطه خبری شمال باعث مخابره شدن خبرهای مربوط به پیشرفتهای فرهنگی، اجتماعی، اقتصادیو… جهان جنوب است
امپریالیسم رسانه ای
امپریالیسم رسانه ای را بی تردید باید شکل مدرنی از امپریالیسم قلمداد کرد که شاکله ها و بنیانهای آن در دهه 1950 ، مشخصاً در آلمان غربی و پشت دروازه های کمونیسم، در بحبوحه جنگ سرد توسط ایالات متحده بنا شد.
امریکا با افراشتن آنتن های متعدد رادیویی و تلویزیونی در شهر برلین ، در قلب سرزمین سرخ کمونیستی رسوخ می کرد، بدون اینکه نیازی به مداخله نظامی داشته باشد.این پیشروی تا به آنجا ادامه یافت، که پس از گذشت دو دهه ، در اواخر دهه هفتاد میلادی ، در مسکو نیز شعبه هایی از مک دونالد و مرغ کنتاکی پیدا می شد،که مشتریان در آنجا با ولع به دنبال صرف غذا همراه با نوشیدنیهایی چون کوکاکولا بودند (علی خدامرادی)
قدرت رسانه ای به طور منطقی از هژموني فرهنگی نشأت میگیرد. اگر کنترل ایالات متحده یا غرب بر فرهنگ تصدیق شود، آنگاه باید گفت که این کنترل از رهگذر رسانههای عمومی ای تحقق مییابد، که ایجاد کننده شرایط برای همرنگی با فرهنگ هژمونی بوده اند.
امروزه شاید اطلاعات، گرانبهاترین چیز برای همه باشد. با اطلاعات و کنترل آن میتوان به همه چیز دست یافت. برخی نظریهپردازان ارتباطات بیان کردهاند، که امروز جهان در دست کسی است، که رسانهها را در اختیار دارد. به اعتقاد گردانندگان اصلی صنعت رسانهها، چند مؤسسه بزرگ، نه تنها رسانههای مهم همگانی آمریکا، بلکه جهان را تحت کنترل خود در خواهند آورد. تکنولوژیهای نوین وارتباطات آمریکا نوع تازهای از سلطه و اقتدار مرکزی را که همان سلطه شرکتها و مؤسسات بزرگ ملی و چند ملیتی است، بر اطلاعات پدید آورده است. این شرکتهای بزرگ میتوانند دستور کار ملی تعیین کنند. آنها جزئی از شبکه بینالمللی ارتباطات جهان محسوب میشوند.
انواع رسانهها از تلویزیون و سینما گرفته، تا موسیقی ومطبوعات تحت کنترل چند انحصار جهانی هستند. رسانه تنها صنعتی نیست، که در اقتصاد آمریکا انحصاری شده است. محصول رسانهها از یک جنبه منحصر به فرد است.بر خلاف سایر صنایع که محصولاتشان مادی ومصرفی است، تولیدات رسانهها اجتماعی سیاسی است.(باگدیکیان،1385 ،ص24)
تا زمانی که این انحصار غیرطبیعی بر رسانهها وجود دارد، همه محصولات و حتی اطلاع رسانی و اخبار آنها را باید با دیده تردید نگریست. چون مسلم است هدف اولیه این کمپانی ها سلطه جویی اقتصادی است نه اطلاع رسانی.
از جمله هژموني قدرت فرهنگي و رسانه اي امپرياليسم خبري است.
امپریالیسم خبری
امپریالیسم خبری وابزارهای سلطه برافکار عمومی جهان،یکی ازجلوه های امپریالیسم در جهان «امپریالیسم خبری» است. امپریالیسم خبری نیز در حقیقت به معنی سلطه جویی انحصاری در شریانهای خبر رسانی جهان است . باید بدانیم که پدیده امپریالیسم خبری یا رسانه ای، پایه و اساس تاریخی محکمی دارد. خبرگزاریهایی که «شارل هاوس »در فرانسه ،«ژولیوس رویتر »درانگلستان و «برنارد ولف »در قرن نوزدهم در آلمان بنا نهادند، هم اکنون تبدیل به سازمانهای پیچیده و غول پیکری شده اند، که نبض اخبار دنیا را در دست دارند و با وارد آوردن شوک های خبری، اساس و بنیان بسیاری از کشورها را دچار تزلزل می کنند. (علی گرانمایه پور)
امپریالیسم از امپراطور می آید و از ویژگی های امپراطوری جهان، جهان خواری است . پس غلبه بحث، سیاسی است و تولید سلطه و قدرت و تئوری های «انضمام »مطرح است . حوزه نفوذ وحوزه انضمام مطرح می شود.ولی هیچ سربازی پیاده نمی شود. سربازان شما رسانهها هستند و تبعاتش هم می تواند فرهنگي، اقتصادی و روانی باشد. مهم این است که شما جای ارتش از اهرم رسانه استفاده می کنید. (یحیایی ایله ای)
امپریالیسم خبری جزیی از امپریالیسم فرهنگی است. امپریالیسم فرهنگی یعنی استفاده سلطه جهانی از تمام ابزار فرهنگی برای سلطه خود. به دنبال امپریالیسم فرهنگی که وابستگی فرهنگی (فرهنگ مصرف گرایی) می آورد وابستگی اقتصادی به وجود می آید و وابستگی اقتصادی منجر به وابستگی سیاسی می شود. یعنی وابستگی کشورهای جهان سوم به کشورهای مرکز مد نظر است.
تسلط بر رسانهها وخبر گزاریها،قدرت عظیم و فوق العاده ای را در اختیار بازیگران عمده صحنه سیاست، یعنی دولتها قرار داده است. به گونه ای که به خوبی با به کارگیری اهرمهای خبری واطلاعاتی توانسته اند، به تغییر باورها و نگرشهای جمعی و یا شکل دهی به افکار عمومی ملی یا فراملی اقدام نمایند و این سوء استفاده های گروهی از حکومت های قدرتمند از ظرفیت های بالای رسانه ای ،منجر به بروز پدید ه ای در سطح ملی یا بین المللی می شود، که آن را استبداد اطلاعاتی می نامند.
(ضیایی پرور ،1385،ص 46)
دیدگاهکلان نگر به امپریالیسم خبری و موضوع «امپریالیسمرسانهای»
بحث امپریالیسم خبری بخشی از کارکرد «هژموني امپریالیسم رسانه ای» به شمار میآید. زیرا در این بخش به طور تخصصی امپریالیسم بر روی حجم،نوع، محتوا،کیفیت،کمیت، زمان و مکان یک خبر کار میکند.اما در بحث«امپریالیسمرسانهای»، ما شبکهای از رسانههای مکتوب و غیر مکتوب، همچون مجلات، شرکتهای تبلیغاتی و چاپ و نشر، شبکههایرادیویی و تلویزیونی،ماهواره ،اینترنت و مطبوعات زنجیرهای را داریم ، که تحت سیطره یک فرد یا یک ایدئولوژی خاص اداره میشود و کارکرد آن علاوه بر بیرون راندن رقبا، اثرگذاری بر مخاطبان جهانی و القای آرا و نظرات خاصاست.
خبرگزاریهای آسوشیتدپرس، یونایتدپرس، رویتر، فرانسپرس کهتا حد بسیاریاز عظمت گذشته ی آن کاسته شده ( همگی زاییده رقابتهای دوران استعماری دو قرن گذشته بوده اند.) در عصر استعماری گذشته قدرتهای بزرگ در تلاش بودند، تا در مناطق تحت نفوذ سیاسی اقتصادی شان شبکههای خبری خود را بسط و گسترش دهند. طبق آمار سال 1990 خبرگزاریهای نام برده شده، تاکنون حدود 50000 دفتر در سراسر جهان دایر کردهاند. هماکنون آنان با استفاده از تکنولوژی دریافت و مخابره خبر قادرند، بیش از 1200 کلمهدر دقیقه به سراسر جهان مخابره کنند، کهاین خبرگزاریها در مجموع بین خود 34 میلیون کلمه خبر تهیه میکنند.
هماکنون در جهان بیشاز 120 خبرگزاری فعالیت دارند ولی هیچ یک از آنان به عنوان رقیبی برای این خبرگزاری و غولخبری مطرح نیستند. چهار خبرگزاری مسلط بین المللی، شبکه های خبری غالب مانند: بی.بی.سی و سی.ان.ان، تأسیسات ماهواره ای که ارسال امواج صدها شبکه ماهواره ای را بر عهده دارند، صدها روزنامه و هزاران پایگاه خبری و تبلیغاتی از جمله ی این تأسیسات هستند، که همگی ارزشهای مشترک غربی را منتشر و تلاش می کنند، ارزشهای مقاوم در برابر خود را درهم کوبند. این شرایط آنچنان نابرابر و غیرعادلانه است، که نمی توان آن را بازار پیام اطلاق کرد و چنین تصور کرد که تولید کننده یا عرضه کننده کالایی در برابر تولید یا عرضه کالایی دیگر، رقابتی سالم را دنبال می کند. این عرصه همانند عرصه نظامی و حتی علمی آنچنان نابرابر و یکطرفه است، که هرگاه کشوری بخواهد با اتکا به توانمندی های بومی و منطبق با معاهدات بین المللی حتی در جهت تأمین نیازهای خود گام بردارد، به بهانه های مختلف می کوشند، او را از عرصه رقابت خارج یا اساساً حذف کنند، تا خود همچنان بر بازار مسلط باقی بمانند.
کار کردهای جهانی امپریالیسم خبری
1- وابستگی فرهنگی :در بخش فرهنگ ،امپریالیسم خبری، سیاه را سفید و سفید را سیاه جلوه می دهد . کارکرد امپریالیسم خبری به نحوی است، که از عطش اطلاعاتی مخاطبان خود در کشورهایی که از ضعف اطلاع رسانی رنج می برند سود می برد و برای او مشخص می کند که به چه چیز فکر کند؟ از چه واقعه ایی اطلاع داشته باشد؟ چه چیز بپوشد و بخورد و چگونه رفتار کند .
پیامد «بمباران » خبری امپریالیسم خبری از خود بیگانگی فرهنگی ،تمدن وارداتی و بی هویتی است، که با آخرین دستاوردهای تکنولوژی عرضه می شود . البته در عصر حاضر و در هزاره سوم، کارکرد های جدیدتری همچون دامن زدن به اختلافات مرزی ، قومی و دینی وارد آوردن شوک های خبری به منظور به دست آوردن نبض بازار و بورس و نفت و بایکوت خبری و برعکس برجسته سازی یک حادثه در یک کشور مشاهده می شود .
2- پرداختن به ارزشهای خبری مطابق میل دست اندر کاران : امپریالیسم خبری عمدتاً با طرح مسائل نمایشی و در حقیقت کم اهمیت ،اذهان مخاطبان بین المللی خود را از پرداختن به حقایق فاجعه آمیز جوامع تحت سلطه باز می دارد. خبر گزاریهای غربی همواره با القای بی ثباتی اوضاع جهان سوم ثبات و پیشرفت در کشورهای پیشرفته، اذهان شنوندگان خود را در یأس ،غم وترس فرو می برند .
رسانههای جمعی در غرب و به ویژه آمریکا مظاهر آزادی تصویر می شوند. اما در واقع برجسته ترین نقش آنها، بسیج حمایت مردمی برای منافع خاص خارجی و گاهی داخلی، آن است، که بر دولت و بخش خصوصی حاکم است. گرایش خبری مثبت این گونه خبرگزاریها، متوجه حکومتهایی است، که تأمین کننده منافع کشور شان در گوشه و کنار دنیا هستند. برعکس در مقابل کشورهایی که به طریقی با سیاست خارجی آمریکا و منافع او در تقابل هستند، با واکنش های منفی ، مخرب و مغرض از سوی وسایل ارتباط جمعی آمریکا روبرو می شوند .
این گونه سیاستهای خبری در داخل جوامع غربی نیز بسیار به چشم می خورد. به طور مثال مراکز عمده کسب خبر برای خبر گزاریهای آمریکایی ، کاخ سفید ، پنتاگون و وزارت خارجه است. هم اکنون پنتاگون دارای یک سازمان اطلاعات مردمی است، که با چندین هزار کارمند وظیفه دارد، با صرف میلیونها دلار نگذارد مردم آمریکا در مورد افراد یا گروه های ناراضی در آمریکا اطلاعات کسب کنند.(علی گرانمایه پور)
آژانس اطلاعاتی آمریکا با بودجه سالانه چند میلیارد دلاری، مسئولیت تنظیم و اجرای سیاست های فرهنگی امپریالیسم آمریکا برای کشورهای دیگر را به عهده دارد. کنگره آمریکا، پخش و توزیع تولیدات فرهنگی و خبری این نهاد را در داخل آمریکا ممنوع کرده است.
” هرمن” و ” چامسکی” اعتقاد دارند، که آنچه در اخبار وسایل ارتباط جمعی آمریکا وجود دارد، یک بازار هدایت شده خبری است، نه یک بازار آزاد خبری. پژوهشهای “جرج گربنر” نشان میدهد، که سلطه خبری باعث مخابره نشدن خبرهای مربوط به پیشرفتهای جهان سوم میشود. تصویری که از جهان سوم ارایه میشود، تصویری سرشار از خشونت، بینظمی، نقض حقوق بشر و غیرمنطقی جلوه دادن آنهاست. (ادوارد اس. هرمن و نوآم چامسکی،1377)
تحقیقات “کاپلان” درباره رسانههای آمریکایی به ویژه در امر پوشش دادن خبرهای مربوط به کشورهای رو به توسعه، حکایت از یک نارسایی عمومی در حجم، میدان و نوع خبرهای منتشر شده داشت. نمونهای که میتوان در اینجا به آن پرداخت این است، که امروز مصلحت صاحبان زر و زور اقتضا مىکند که رسانههاى تحت سلطه آنها، اسلام را مساوى تروریسم و آمریکا را مظهر حقوق بشر و دموکراسى نشان دهند. این دروغ هاى بزرگ با استفاده از ابزارهاى پیشرفته و پیچیده ترین شیوه ها به عنوان حقیقت به مردم دنیا القاء مىشود.
این رسانهها ناگهان بیمارى جنون گاوي، آنفلوانزاى مرغى، آنفلوانزاي خوكي و… را که شاید تلفات آن در تمام جهان به پنج هزار نفر هم نرسد، خبر اول قرار مى دهند ولى درباره کشتار صد هاهزار شهروند غیر نظامى عراق و افغانستان سکوت مىکنند. یا اگر در یک نقطه از فلسطین انفجارى رخ دهد و چند صهیونیست کشته شوند، از آن به عنوان فاجعه یاد مىکنند، اما به کشتار هر روزه مسلمانان فلسطین و اعلام رسمى رژیم صهیونیستى براى ترور فعالان فلسطینى بىتوجهى مى شود. یا در مورد مسأله سهمیه بندی بنزین گفتند، در ایران هیچ امنیتی وجود ندارد و پمپ بنزینها آتش زده شده اند. از اوضاع ناآرام و متشنج در ایران گزارش می دادند. ودر قضیه انتخابات مرحله دهم ریاست جمهوری حجم وسیع دروغ پردازی و عملیات روانی سرلوحه رسانه های خود قرار دادند.
مصلحت مدیریت امپراتورى رسانه اى جهان اقتضا مىکند، که بگویند ایران درصدد دستیابى به سلاح اتمى است. در حالىکه پخش کنندگان این سیاست تبلیغى، به وضوح مىدانند، این مسأله دروغ است. اما در رسانههاى جهان به هیچ وجه در خصوص تلاش دانشمندان یک ملت و دستیابى آنان به فنآورى پیشرفته براى استفاده صلح آمیز، خبرى منتشر نمى شود.
فیلترهای خبری در غرب
در غرب پنج فیلتر وجود دارد، که رسانهها باید آن را رعایت کنند. این پنج فیلتر عبارتند از:
1- میزان تمرکز مالکیت وسایل ارتباط جمعی
2- آگهی های تجاری به عنوان اصلی ترین منابع درآمد وسایل ارتباط جمعی
3- اعتقاد و وابستگی وسایل ارتباط جمعی به اخبار و اطلاعاتی که دولت، سازمان های مهم تجاری و متخصصین صاحب نام به عنوان منابع اصلی ارتباطی و خبری در اختیارشان می گذارد.
4- انتقاد از وسایل ارتباط جمعی.
5- ضدیت با کمونیسم که از هر خبرنگار حرفه ای انتظار می رود این ضدیت را در حدی بیمارگونه اعلام دارد.
در این 5 فیلتر خبری، که اولین آن میزان تمرکز مالکیت می باشد، که در آن دولت می تواند با اعمال مالیات های سنگین از ادامه فعالیت یک رسانه جلوگیری کند. در حقیقت مالکان وسایل ارتباط جمعی تحت تأثیر مالکان سرمایه و یا مالکان قدرت(حاکمان) هستند و محتوای رسانه را بر اساس خواسته های آنها تنظیم می کنند. در 4 مورد دیگر فیلترها نیز، به نوعی اختیار و نفوذ مالک رسانه کم می شود و اختیار صاحبان سرمایه و شرکت های بزرگ و تأثیر گذاری آنها بر رسانه مشخص است. (ادوارد اس. هرمن و نوآم چامسکی،1377)
مي توان در اين خصوص سئوالي را بدين سان مطرح كرد.
آیا امپریالیسم خبری در رسانههای جدید (ماهواره و اینترنت ) وجود دارد؟ یا اینکه چون در این رسانهها، مخاطبان بین المللی شده اند و چند صدایی وجود دارد، امپریالیسم خبری از بین رفته است.
بسیاری بر این عقیده اند، که در عصر اینترنت با توجه به ساختار چند صدایی این رسانه و اینکه برخلاف تلویزیون کنترل در دست یک مالک نیست و هر کسی میتواند یک صفحه وب همانند بزرگترین شرکتها داشته باشد، دیگر امپریالیسم معنا ندارد. مي توان انترنت را مورد بررسي قرارداد.
اینترنت و ابعاد تاثير گذار آن
اینترنت پدیده جدید دنیای ارتباطات است، که علاوه بر مزایای آن، با خود ابزار گوناگون برای ارتباط، تعامل و تبادل فرهنگی و یا تهاجم و سیطره فرهنگی به همراه آورده است. سایتهای خبری، وبلاگهای خبری و تحلیلی، گروههای اینترنتی، فضاهای گفتگوی مجازی (چت رومها) و حلقه های آشنایان همچون اورکات و یاهو و مانند اینها، هر کدام فضایی مجازی را ایجاد می کنند، که در آن تبادل اخبار و اطلاعات صورت می گیرد.
غالب ترافیک جهانی اینترنت به زبان انگلیسی است و اینها همه دلیل معرفی اینترنت به عنوان جدیدترین و شومترین عامل امپریالیسم سایبر بوده است.
همچنین اکثر “هاست” ها و وب سایتهای جهان در آمریکا و به زبان انگلیسی هستند. بیشتر نرمافزارها و اکثر موتورهای جستجوگر نیز انگلیسی زبانند. همه اینها را آمریکا با سلطه فرهنگی خود بر اینترنت به دست آورده است. (Ulla Carlsson)
اینترنت فرصت مناسبی را برای کشورهای توسعه یافته (خصوصاً آمریکا) فراهم کرده است، که فرهنگ کشورهای جهان سوم را تسخیر کنند.
نگرانیها آنجا عمیق تر میشود، که آمریکا اصرار بر مدیریت و مالکیت اینترنت دارد. چرا که با هرگونه تغییری که در آن نقش اصلی نداشته باشد، مخالفت میورزد (سیاوش شهشهانی)
اینترنت تعامل میان فرایند جهانی شدن و اندازه کشورها را تغییر می دهد. طی قرون متمادی این تعامل به صورتی مبهم و پوشیده باقی مانده است. امروزه اینترنت الگوهای ارتباطات را به شدت ساده می سازد و بدین ترتیب فرایند تمرکز و انحصاری شدن اقتصاد بین المللی را فراهم می آورد. در حالی که اینترنت هنوز در آغاز راه است و دامنه تحولات نهفته در این تکنولوژی همچنان پنهان است. اما برخی گرایشهای آن در حال آشکار شدن است. در مقایسه با دنیای صنعتی در کشورهای در حال توسعه، میزان دسترسی به این تکنولوژی بسیار کمتر و هزینه آن بالاتر است. به دلیل هزینه اولیه سخت افزاری و هزینه های اتصال مستقیم (آنلاین) بسیاری از افراد کشورها ی در حال توسعه، امکان دسترسی به خدمات اینترنتی را ندارند. زیر ساختهای لازم برای استفاده از این فنآوری مانند خطوط تلفن وبرق در این بخش از جهان یا موجود نیست و یا در صورت موجود بودن مستعمل و قدیمی است. در حقیقت 80 درصد جمعیت جهان هنوز از اساسی ترین امکانات مخابراتی مانند خط تلفن محرومند. از هر صد سکنه جهان سوم تنها 2نفر به خط تلفن دسترسی دارند و آن خطوط نیز در نواحی مرفه شهری قرار دارد.
هنگامی که متوجه می شویم، میان خط تلفن و رشد اقتصادی رابطه ای مستقیم وجود دارد، به نتایج و پیامدهای آشکار آن پی می بریم. با ادامه رشد و تحول تکنولوژی اینترنت شاهد مشخصات و ویژگی های طبیعی ای می باشیم، که با برداشت کلاسیک از مفهوم امپریالیسم فرهنگی مطابقت دارد. ممکن است شاهد تکنولوژی دیگری باشیم، که توسط شرکتهای فراملی غربی برای مهار سرکوبی فعالیتهای اجتماعی و اقتصادی بومی ملتهای ضعیف تر به کار می روند (بوساابو، 1385).
در واقعیت مجازی وب سایت های مسلط و محوری در چند کشور بزرگ توسعه یافته به ویژه در ایالات متحده آمریکا مستقرند. در آنجا مخاطب اولیه با اندازه کافی به وجود آمد و یک مزیت دست کم دو ساله را برای کاربرهای اینترنت ایجاد کرد. اما در اقتصادهای کوچک به دلیل عدم وجود مخاطب کافی توسعه خدمات و محتویات اینترنتی پیاپی به تأخیر می افتد. آنگاه کاربران اینترنتی این کشورها به سرویسهای خارجی دسترسی پیدا می کنند، که موجب توسعه بیشتر آن سرویس ها و غفلت از سرویسهای داخلی می شود.
بسیاری از افراطی ترین هواداران پرشور و شوق اینترنت، نحوه ادغام این رسانه جدید در ادغام سرمایه داری جهانی را نادیده می گیرند.(هيربرت شیلر، 1377)
برای مثال؛ بزرگراه اطلاعاتی و فضای سایبر بازار کاملی به وجود می آورند که قادر است، با زدن یک دکمه به فعالیت بپردازد. کسانی که در حال حاضر درباره امکانات آتی شبکه جهانی دچار هیجان زدگی شده اند، این پرسش را طرح نمی کنند که چه کسانی اطلاعات را کنترل خواهند کرد و این اطلاعات در اختیار چه کسانی قرار خواهند گرفت و احتمالاً در جهت منافع چه کسانی به کار برده خواهد شد. (“جولین استالا براس”)
فضای سایبر به حوزه ای از مصرف غیر مسئولانه تبدیل می شود، که در آن بي بهره ها هرگز به عنوان سوژه هایی که از حق و حقوقی برخوردارند، ظاهر نمی شوند و تنها گهگاه موضوع بحث قرار می گیرند.
ظرفیت دموکراتیک و گرایش به بخش اعظم رسانههای جدید، حقه ای قدیمی است، که اجرای آن به واسطه نیاز سرمایه به بازارهای جدید و مصرف کنندگان مشتاق میسر می شود. به طور مشخص دیدگاه “شیلر” این استدلالها را یک گام به پیش می برد و توسعه رسانههای جدید را به سرمایه آمریکایی پیوند می زند. منافع شرکتهای “تایم وارنر” ،”آمریکا آنلاین” و “مایکروسافت” در واقع نیروی محرکه توسعه بزرگراه بوده اند.
گسترش جهانی تکنولوژی از زمان واقعی، احتمال بروز مرحله ای جدید از توتالیتریسم را، با قرار دادن ما تحت ساختهای مراقبت و کنترل پدید می آورد .این اشکال جدید خطر و کنترل را می توان، در عملکرد به ظاهرصادقانه پخش زنده اینترنتی از خانه تا جنگ هاي اخیر در جهان تشخیص داد . در جنگ هاي کوزو، عراق،افغانستان ارائه اطلاعات غلط بیشتر ناشی از ارائه بیش از حد اطلاعات بود . بدین معنی که ارائه 24 ساعته اخبار تلویزیونی بیش از آنکه سبب تفرقه درافکار شود، با ارائه داده های متناقض باعث سر در گمی در افکار می شود.
تکنولوژی آن گونه که صاحب نظران خاطر نشان می کند، از نزدیک به سرعت و کارایی مربوط می شود. سرعت گرفتن زمان که امکان شکل گیری افکار را فراهم می سازند، اغلب می توانند منجر به ایجاد دیدگاههای سطحی به جای نظراتی شوند، که می توانستند دیدی عمیق تر و اساسی تر ارائه دهند. برای مثال افزایش شتاب رویدادها، با ظرفیت ما برای احساس همدردی و سر خوردگی تداخل پیدا می کند. به نظر می رسد رسانهها همواره حرکتی رو به جلو دارند و به گونه ای خستگی ناپذیر در جستجوی اخبار جدید و نقطه نظرهای گوناگون هستند. این امر دستیابی به اشکال مسئولانه و معنی دار تأمل اندیشه را به شکلی فزاینده در عصر مدرن دشوار می سازد.(nick servenson.2002)
رسانههای الکترونیکی جدید، حامل پیام ها و فرهنگ های خاصی هستند، که با گسترش آنها پیامدها و فرهنگها نیز انتشار می یابند. از نظر شیوه اطلاع رسانی، رسانههای الکترونیکی جدید نوع تازه ای از اطلاع رسانی را در کار خود قرار داده اند، که عمدتاً موجب تأثیرات گوناگون سیاسی و فرهنگی می شود. ویژگی این اطلاع رسانی این نیست، که صرفاً به مثابه مجرایی خنثی برای انتقال داده ها و اطلاعات عمل کند. بلکه دقیقاً بر عکس، تغییر شکل داده ها و اطلاعات و ترویج تأویل چند لایه ای آنها مشخصه آنهاست. وسایل الکترونیکی جدید اطلاعات را از طریق چند لایه کردن، شکستن و پراکنده سازی داده ها همراه تصاویر، صداها و زمینه ای کاملاً دستکاری شده در معرفی مخاطبان قرار می دهند.
در عرصه اینترنت بر خلاف ماهواره عده بسیاری با عده ای بسیار دیگر ارتباط برقرار می کنند. شیوه اطلاع رسانی جدیدی نیز ظهور پیدا کرده است. نگارش الکترونیکی را باید ادامه همان انگیزه ای دانست، که نوشتن با دست و چاپ را آغاز کرد.
بسیاری از کشورهای جهان به ویژه کشورهای جهان سوم امیدوارند، با رشد و توسعه تکنولوژیهای جدید ارتباطی آسان تر بتوانند، به اطلاعات ، دانش و آگاهی و فنآوری های پیچیده دست یابند و در مسیر توسعه گام بردارند. این ها خوشبینانه به مبادله اطلاعات و آگاهی ها از سوی کشورهای صنعتی چشم دوخته اند. “ویلیام ملودی” معتقد است، در هر فرایند ارتباطی که بین کشورهای پیشرفته غربی و کشورهای جهان سوم برقرار می شود، همیشه منافع و نیازهای شرکتهای فراملی وپیشرفته غربی تأمین می شود. وی منکر آگاهی آفرینی و انتشار اطلاعات از سوی شبکه های دیجیتالی پیشرفته در جهان سوم نیست. اما براین نکته تأکید می کند، که نظام های ارتباطی جدید، مناسباتی را در عرصه هایی به وجود می آورند، که تغییرات اندکی در عرصه آگاهی و دانش آفرینی کشورهای مادر و پیشرفته غربی را به همراه می آورد. البته سلطه ای که او نام می برد، به طور بسیار ظریفی با سلطه ای که در عصر اول رسانهها رخ می داد، متفاوت است (ضیایی پرور ،1385،صص147-150).
جهانی شدن فرهنگ
در جامعه جدید، جهانی که به نظر “مک لوهان” به یک دهکده کوچک تبدیل شده بود، به صورت یک دهکده الکترونیک در آمده است. در این جهان، یک انسان می تواند با داشتن امکاناتی اندک مانند انسان اروپایی و آمریکایی از اطلاعات به روز و جدید در تمام زمینهها استفاده کند و در صورت لزوم اطلاعات را تولید و برای مصرف کنندگان بی شمار توزیع نماید. بسیاری از محققان ارتباطی این امر را صورت ساده مسئله مربوط به رسانههای جدید الکترونیکی و جهانی شدن اطلاعات می دانند. اما در معنای واقعیاش غربی شدن ، یکنواخت شدن و هماهنگ کردن فرهنگ جهانی با فرهنگ غربی است. از نظر آنها تمام شبکه های پیشرفته ماهواره ای، در غرب تولید و راه اندازی می شود. همچنین تمام سیستم های ارتباط جدید، اعم از اینترنت و سرورهای مرتبط با آن و حتی نرم افزارهای مادر، توسط شرکتهای چند ملیتی ساخته شده اند و مقر همهی آنها در اروپا و خصوصاً در آمریکاست.
با شیوه جدید اطلاع رسانی ای که حاکی از روشهای ارتباطی ای است، که ذهنیات را ناپایدار، چند لایه و پراکنده می کند. در عصر دوم، رسانهها بزرگراه اطلاعات و واقعیت بالقوه و شیوه های اطلاع رسانی را به مکانیزم های بیشتری تعمیم خواهند داد و از طریق گنجاندن روشها و افراد بیشتر در درون الگوی صورت بندی آن، میدان پراکندگی اش را بسیار وسیع خواهند کرد.
افزایش نابرابری : هنگامی که از عصر انفجار اطلاعات و عصر رسانههای جدید الکترونیکی، سخن به میان می آید، بیدرنگ به این نکته می رسیم، که در این عصر افراد به طور برابر و یکسانی به اطلاعات دسترسی خواهند داشت. در عصر اول رسانهها “مک لوهان” و “بنیامین” امکان دموکراتیک بودن ظرفیت ارتباطی را مد نظر داشته اند. متفکرانی چون “آدورنو” ، “هورک هایمر” و “هابرماس” با آنها مخالفت کردند و معتقد به ظرفیت به شدت نابرابر رسانهها در ارائه اطلاعات بوده اند. در عصر دوم رسانهها که گفته می شود، رسانهها انعطاف ناپذیر، در دسترس و فوری و دارای سرعت هستند و در آن عده بسیاری می توانند با یکدیگر تماس برقرار کنند و اطلاعات را رد و بدل کنند و برخلاف عصر اول رسانهها رابطه ها یکسویه نیست و تولید کنندگان محدود برای مصرف کنندگان بی شمار برنامه تولید نمی کنند، به شکل دیگری این نابرابری ها تداوم می یابد. در این عصر تنها اشخاصی که استطاعت تهیه لوازم ،رایانه، خط تلفن و مودم و … را داشته باشند و قادر به پرداختن صورت حساب تلفن خود باشند، می توانند اطلاعات را تولید و برای دیگران ارسال و در صورت لزوم اطلاعات را دریافت کنند. از این گذشته برنامه های ماهواره ای و نرم افزارهای مربوط به اینترنت متعلق به شرکتهای بزرگ و چند ملیتی است، که به طور عمده امریکایی اند (ضیایی پرور – صص150-157 ).
تکنولوژی مدرن
تکنولوژی های مدرن غربی به مقدار خیلی زیاد، افکار عمومی جهان را متأثر از بینش و خط مشی خود می سازند. چرا که جریان اطلاعات که عموماً از سطوح بالا به سطوح پایین انتقال می یابد، در سطح بین الملل، از کشورهای دارای پیشرفته ترین وسایل به سوی صاحبان کمترین وسایل و از کشورهای بزرگ به سوی کشورهای کوچک منتقل می شود. خبرگزاریهای مهم بین المللی، به نحوی مؤثر بر صحنه خبری جهان تسلط دارند. جریان اخبار به وضوح نابرابر است و پوشش خبری در مورد جهان توسعه یافته، بیشتر از کشورهای در حال توسعه است. رسانههای کشورهای توسعه یافته بر نیروی مالی، صنعتی و فنی متکی هستند. کشورهای در حال توسعه به مقام مصرف کننده اطلاعاتی- که مانند یک کاه فروخته می شود – تنزل کرده اند. این برتریها، سبب می شود، تا رسانههای غرب بر این قدرت دست یابند، که از یک موجود ضعیف و خیالی، هیولایی بسازند، تا با به وحشت انداختن افکار عمومی جهان، نقشه های مورد نظر خود را به ثمر برسانند.
در نهایت این نکته از نظر دور نمی ماند، که تکنولوژی های ارتباطی پیش از آن که در خدمت بشر پیش روند، اغلب در خدمت قدرت های سیاسی عمل می کنند.
“جريان مسلط توليد در اختيار كشورهاي غربي است كه بيشترين سهم نيز متعلق به كشور آمريكا، سپس با تفاوت بسيار زياد، كشور انگلستان، آلمان و فرانسه به ترتيب قرار دارد و خريداران عمدة برنامه هاي توليد شدة غربي نيز كشورهاي در حال توسعه هستند كه بنيانهاي توليد بالاي برنامه هاي تلويزيوني را دارا نيستند.”( تاپيوواريس وكارل نوردن استرنگ،1971-1973)
ارقام حجم توليد بسيار بالا رفته است. آنچه كه در جريان اين تسلط و حاكميت تكنولوژيك عدم تعادل اطلاعات اتفاق مي افتد، حاكميت عناصر مسلط فرهنگ غربي است. به عبارت ديگر نظام حاكم در اين كشورها (به اذعان صاحبنظران غربي و گالتونگ بيشتر عناصر نظام سرمايه داري است و آنچه كه به مردم ارائه مي شود، به قول ادگارموران جامعه شناس فرانسوي مصرف گرايي، ستاره پرستي، شهرت طلبي، زيبايي پرستي ، لذت جويي و …. است.( تاپيوواريس،1983)
از سالهاي جنگ جهاني دوم، در همان حال كه ايالات متحد آمريكا با كمك نظامي به انگلستان و فرانسه براي از پا در آوردن آلمان و به دست گرفتن رهبري جهان تلاش مي كرد، برنامه ها و سياستهايي نيز در جهت استيلاي فرهنگي و ارتباطي بر جهان تدارك مي ديد. در اين زمان استفاده از نظريه جريان آزاد اطلاعات به منظور گسترش نفوذ فرهنگي و تسهيل سلطه جويي اقتصادي بر جهان و بكارگرفتن نظريه توسعه اقتصادي و اجتماعي از طريق وسايل ارتباطي براي جلوگيري از راه رشد غير سرمايه داري كشورهاي جهان سوم و گرايش آنها به سوي سوسياليسم، از اهميت فراوان برخوردار است.(هربرت شيلر،1377)
در نظر صاحبنظران غربي در اختيار داشتن وسايل ارتباط جمعي و تكنولوژيهاي جديد ارتباطي مساوي با در اختيار داشتن استيلاي فرهنگي است.
با وارد كردن واژة هژموني به اين عرصه، نقش نهادهايي نظير خانواده، آموزش و پرورش، احزاب،سنديكا، كليسا و وسايل ارتباط جمعي را بسيار اساسي مي داند و معتقد است كه اين هژموني از طريق اين نهادها كسب ميگردد و برنده كسي است كه اين زمينه را در اختيار داشته باشد. (گرامشي)
البته «آلتوسر» فرانسوي نيز از دستگاههاي ايدئولوژيك ياد مي كند كه معرف همان نهادهاي مورد نظر گرامشي است كه مسئوليت باز آفريني نيروي انساني را در جامعه به عهده دارد.
پس از تبديل استعمار مستقيم به غير مستقيم يا استعمار نو، وادي فرهنگ از سوي غرب برگزيده شد و از اين پس هر فردي كه بر روي زمين متولد ميشود، فكر و انديشه او تخدير مي گردد و بنابراين استعمار، دائمي و هميشگي است و به محدودههاي صرفاً جغرافيايي نيز ختم نمي گردد و ضرب و زور نظامي نيز در آن جايي ندارد. مهمترين ابزار اين تخدير فرهنگي رسانه است.( ادگارموران)
نگاهي به مصرف توليدات فرهنگي نشان مي دهد كه بيشترين مخارج فرهنگي خانواده ها را خريد كالا ها يا خدمات فرهنگي انفرادي از قبيل نشريات، كتاب و توليدات موسيقي تشكيل مي دهد، چنانچه به تجهيزات، توليدات و خدمات فرهنگي، رسانه اي متنوع نظري بيافكنيم، شايد در تحليل نهايي تصوير روشن تري از گسترش فرهنگي غرب با همسان سازي و ايجاد مشابهت فرهنگي و جايگزيني عناصر حاكم در نظام سرمايه داري ارائه شود. در يك تقسيم بندي مي توان زمينه هاي ذيل را تفكيك كرد:
الف: فعاليت ها وتجهيزات ديداري
شامل تلويزيون، ضبط صوت، ويوئو، دوربين هاي عكاسي و فيلمبرداري، تجهيزات و برنامه هاي ماهواره اي، سينما، تاتر،نمايش ها، كنسرت ها،تنديس و …
ب: فعاليت ها و رسانه هاي شنيداري
شامل راديو، موسيقي، سرود، خطابه ، سخنراني، سي دي هاي صوتي،ضبط صوت، تلفن ثابت و …
ج: فعاليت ها ورسانه هاي مكتوب ونوشتاري
شامل روزنامه، نشريات ، كتاب، شبنامه، جزوه، بروشور،و…
د:تجهيزات و امكانات و اقدامات الكترونيكي
انترنت،تلفن همراه، فكس، رايانه ها ، …
اين تجهيزات محيط لازم را براي گرايش به استفاده از محصولات يكسان، مشابه و بي ارتباط با فرهنگ بومي و هويت ملي فراهم مي آورد .
همان گونه كه مطرح است؛”امروز ما داراي يك نظام و محيط فرهنگي هستيم كه آن را نه پدر و مادر ها ايجاد كرده اند و نه مدارس، نه مذاهب و نه هيچ فرهنگ مربوط به جامعه. اين محيط دست پروردةتعداد معدودي از نهادها و شركتهاي بزرگ است كه نفوذ تجاري، سياسي و ايدئولوژيكي دارند و مانع تأثير يابي كودكان از جنبش محيط فرهنگي مي شوند.”
( دكتر جرج گرينو)
و همچنين مي توان عنوان كرد”آدمهايي كه خود صاحب قدرت اند، معمولاً قدرت را بهتر از كساني مي شناسند كه به مطالعة آن مي پردازند. بنيانگذاران شركتهاي جهاني مدتها، پيش از آن كه بنيادها مطالعه شركتهاي بزرگ را به استادان دانشگاهها بسپارند، به عواقب و آثار سياسي عمليات خود پي بردند. رؤساي شركتها كه به انجام مذاكرات با پادشاهان، ژنرالها و شيوخ عادت كرده و ميدانند كه در مقابل ترازنامة شركتشان، كل بودجة بسياري از دولتهاي مستقل و برخوردار از حاكميت ملي، بيشتر از سود و زيان يكي از شعب كمپاني نيست. آنها بخوبي واقفند كه شركت جهاني به صورت يك عامل عمده وارد سياست دنيا شده است و در اين خصوص حاجت تذكار نيست. اگر چه در متون درسي علوم سياسي و گزارشهاي برنامه ريزي دولتي به آثار و عواقب ظهور شركت جهاني، چندان توجهي نشده است، ولي مديران جهاني دربارة خودشان به عنوان يك طبقة انقلابي مي انديشند و سخن مي گويند: اينك كه دنيا رفته رفته متوجه قدرت شركتهاي جهاني شده است، كساني كه اين شركتهاي را اداره مي كنند، هم و غمّي روزافزون به خرج مي دهند تا اين قدرت را نه تنها براي دنياي خارج، بلكه براي خودشان هم توضيح دهند و توجيه كنند.”(ريچارد با رنت و رونالد مولر، سيطرة جهاني)
قدرت رسانه ها
برخي از نظريهپردازان ارتباطات بيان كردهاند كه امروز جهان در دست كسي است كه رسانهها را در اختيار دارد و رسانه نيز امروز در دست صاحبان شركتهاي چند مليتي و كمپاني هاي بزرگ صاحب سرمايه است. آنچه از طريق اين رسانه ها و مجاري اطلاعات آنها انتقال مي يابد، به جوامع جهت مي دهد و به اذعان ايشان، از طريق آن مي توان مشتريان را وادار به خريد كرد و سياستها و استراتژيهاي بلند مدت خود را به راحتي جامة عمل پوشاند، زيرا تفكر واحدي در قالب يك نظام سرمايه داري، اداره و كنترل آن را در اختيار دارد. تمايل واحد كسب سود در ميان شركتهاي چند مليتي و حصول در آمد بيشتر در قالب ايده هاي عمودي و پر جاذبه جهت كسب سرمايه براي همگان ارائه مي گردد و در اينجاست كه اشتراكها و مشابهتهاي عملكردي ايشان در ارائه ايده ها، انديشه ها و الگوها بروز ميكند.
اگر به تلاشهاي بين المللي در زمينه مقابله با اين پديده نيز نظر كنيم، زماني طولاني نيست كه تلاش كشورها در حال ثمردهي است، به عبارت ديگر طرح زمينه هاي هويت جويي و استقلال طلبي كه حاصل چندين دهه تلاش كشورهاي در حال توسعه است، اخيراً در سازمان ملل با اقبال روبرو شده است. از اوايل دهة 1980، در همان حال كه كشورهاي جهان سوم با برخورداري از حمايت تاكتيكي و مصلحتي شوروي، براي مقابله با سلطة فرهنگي و ارتباطي قدرتهاي بزرگ سرمايه داري و عوارض آن در ايجاد عدم تعادل اطلاعات و ارتباطات، تلاش مي كردند، در ايالات متحده آمريكا، براي پيشرفت گسترده تر هدفهاي اقتصادي سرمايه داري و بهره برداري بيشتر از امكانات و تكنولوژيها و محصولات فرهنگي و ارتباطي و خبري آن، سياستها، خط مشي هاي جديد در مورد مقررات زدائي خصوصي سازي و آزاد سازي تمام فعاليتهاي صنعتي و بازرگاني مربوط به فرهنگ و ارتباطات به اجرا گذاشته شد. بر اثر اين تصميم گيريهاي تازه كه از هسته مركزي نظام جهاني حاكم در ايالات متحده آمريكا آغاز گرديد و به سرعت كشورهاي نيمه پيراموني در اروپاي غربي و ژاپن و بسياري از ممالك پيراموني در آسيا و آمريكاي لاتين و افريقا را فرا گرفت، تمام برنامه ها و كوششهاي كشورهاي جهان سوم در دستيابي به نظم نوين جهاني اطلاعات و ارتباطات كه در دهه هاي 1970 و 1980 در چارچوب جنبش كشورهاي غير متعهد و يونسكو تعقيب مي شد، به طور غير مستقيم تبديل به جنبش گرديد. سپس ديري نگذشت كه با افزايش بحران داخلي اتحاد شوروي و نزديكي و از هم گسيختگي بلوك سوسياليستي وابسته به آن و تضعيف و تزلزل وضع كشورهاي جهان سوم ـ همراه با ركود فعاليتهاي سازمان جنبش كشورهاي غير متعهد و به دنبال تغيير مديريت يونسكو از اواخر سالهاي 1980، آرمانهاي مربوط به نظم نوين جهاني، به فراموشي سپرده شد. تا آن كه در سال 1991، همزمان با آخرين مراحل فروپاشي اتحاد شوروي و عمليات نظامي ايالات متحدة آمريكا و متحدان آن در جنگ خليج فارس، هدفهاي «نظم نوين جهاني»، براي معارضه جويي بي رقيب در دنياي يك قطبي و عصر پايان تاريخ مطرح گرديد.
«رسانه، امنیت ملی و فرهنگ» در کشور های توسعه یافته و در حال توسعه
مقدمه :
امنیت مقوله ایست که در طول تاریخ با انسان همراه بوده و مفهومی ابدی و ازلی است امنیت همزاد بشر بوده که با تغییر زمان و سیر تاریخی مفهوم آن تغییر یافته است امنیت مفهومی زمان پرور وزمین پرور با بسترهای تاریخی است. امنیت دارای ویژگیهایی است که رابطه با مسائل مختلفی همچون قدرت نظامی و فرهنگ و جامعه روابط منطقی و همیشگی داشته و با توجه به اینکه امنیت دارای مفهومی ذهنی نیز هست که اگر این مفهوم در اذهان اعتماد بوجود بیاورد توانمندی مقابله با هر گونه خطری را افزایش می دهد .
در آمیختگی امنیت و فرهنگ و نقش آن در اجتماع، رویکردهای ویژه ای را پیش روی مباحث امنیتی و فرهنگی کشورها باز نموده است. امنیت ملی مولفه های متعددی دارد اما امنیت فرهنگی، برجسته ترین چهره و درونی ترین لایه آن به شمار می رود . امنیت فرهنگی از احساس نیاز فردی و اجتماعی سرچشمه می گیرد. این احساس به شرایط اطمینان بخش برای تداوم هویت فرهنگی و حفظ روندهای سیاسی و اجتماعی در محیط زندگی گسترش می یابد از دیدگاهی فرهنگ به مثابه یک مولفه قدرت و امنیت ملی و یا یک نظام فرعی در درون نظام اصلی تحلیل می شود. از سویی همان گونه که امام خمینی (ره) فرموده اند : فرهنگ مبدا همه خوشبختی ها و بد بختیهای یک ملت است .
اگر هژمونی قدرتها را در یک دسته بندی ارایه و تسلط آنان را در طول تاریخ به نمایش بگذاریم؛ می توانیم به سه دوره یا مرحله تقسیم نمانیم مرحله اول(استعمار كلاسيك) اشغال سرزمنیهاتوسط استعمارگران مرحله دوم(استعمار نو) اشغال ملتها بود در مرحله سوم (استعمار فرا نو)که به نوعی حاکمیت استعمار نرم محسوب می شود از طریق فرهنگ،فرهنگسازی، به تسخیر ملتها منجرگرديده به نوعی با بهره گیری از تکنولوژی رسانه ای و تولیدات و محصولات فرهنگی برای تسلط ملتها اقدام شده و در حال انجام است. هدف از بروز این مرحله را می توان به تهی کردن اندیشه،افكار،روحیه و پایه دینی و مبارزه جویی در قشر جوان تحلیل نمود. که مصادیق آن را می توان در تهیه و تولید و توزیع مواد مخدر،گسترش فساد و هرزگی و بیهوده گی و…یافت.
در کنار این اقدامات گسترش دانش، اطلاعات و فن آوری نوین و حرکت کشورها در این جهت به منظور بهره گیری از رسانه ها و وسایل وسیع و متنوع ارتباط جمعی را ارزیابی نمود. به گونه ای که روزانه میلیونها کلمه و موج و سیگنال در جهت اهداف هژمونی قدرت نظام سلطه در سراسر جهان نشر می یابد. در این آشفته بازار رسانه ای و ارتباطی نظام سلطه ملتها را بعنوان مشتری محسوب و از بین آنان انتخاب می کنند تا بر قلب و ذهن آنان تاثیر بگذارند. در این بین عملکرد رسانه ها به گونه ای بر ذهن و افکار مخاطبین تاثیر می گذارند که فرد مخاطب احساس نیاز به آنان می کنند. از اطلاعات بعنوان منبع اصلی یاد می شود که در شکل دهی هنجارها،افکار و اندیشه به منظور تحکیم یا تضعیف امنیت ملی یاد می شود. بخش عظیمی از اطلاعات که نمونه بارز آن رکن چهارم دمکراسی خواندن مطبوعات است يا نقش تصویر در جهت دهی افکار ملت ها بسیار جدی و موثر تلقی شده است به گونه ای که امروز واقعیت کنار رفته و واقعیت غیر واقعی روی کار آمده است. میزان گردش حجم اطلاعات متاثر از فعالیت و تلاش رسانه ها است. رسانه در خلق یک فرهنگ توده ای،مردمی،بینش وگرایش بسیار موثر است. رسانه هاهستند است که در ساخت و پیوند قدرت سیاسی نقش دارند زیرا در جوامع کنونی بدون داده های رسانه ای که فرآورده ها و محصولات گوناگون دارند،تجارت و سیاست فاقد پیوند مستحکم خواهد بود.
در دیدگاههای پست مدرن فرهنگ اصل و اساس است که بر دیگر حوزه ها همچون سیاست،اقتصاد،اجتماع و…تاثیر می گذارد.
در دیدگاه پست مدرن،جامعه و واقعیت محصول جریانهای رسانه ای و فرهنگی است بر خلاف دیدگاهها در دوران مدرن،رسانه،فرهنگ و زبان باز تاب و اقعیت های بیرونی بود. در عصر پست مدرن بین واقعیت و وانمایی واقعیت فرقی نیست بلکه وانمایی واقعیت اصل می شود. همانگونه که اندیشمند پست مدرن آمریکایی “بودریا” می گوید:«درعصر مدرن (فرامدرن)پست مدرن با تصاویر کار داریم نه با اصل آن»
جهان پست مدرن جهان ما فوق واقع است که در آن مردم با تعبیر ها و تصویر سر و کار دارند و نقش رسانه ها در این بین تعیین کننده است.
غرب تصویر را واقعی تر از واقعیت ساخته است. در جهان غرب و دوران پست مدرن آن واقعیت از جهان محو و جایش را به تصویر می دهد به گونه ای که آنچه را در واقعیت می بینم چیزی است که در تصویر می بینم .
همانگونه که شرق شناس معروف ادوارت سعید می گوید : «هژمونی کردن فرهنگ غربی (اروپایی) بدلیل تسریح برتری است که اروپاییها از فرهنگ خود ارائه نموده اند مانند نژاد برتر،ژرمن و ….. که غیر واقعی است زیرا غرب با دست کاری در افکا رعمومی توسط وسایل ارتبا ط جمعی در واقع دستکاری در قلب هاو مغزها را بوجود می آورند زیرا رسانه ها در رژیم های اقتدارگرا در اختیار نظام استبدادی است. در این نظام جریان بین المللی خبر هرگز خالی از قرائض سیاسی نیست در این میان صنعت فیلم سازی و مظهر آن «هالیوود» نیز در این بین خنثی نیست.
سلطه فرهنگی
پس از درک اهمیت فرهنگ و نقش و جایگاه آن در جوامع بشری و مناسبات انسانی، ضروری است به تعاملات و جریانات فرهنگی بین کشورها نظری بیفکنیم در بسیاری موارد، ماهیت این روابط نا سالم، یکسویه و متکی بر سلطه بوده است. سلطه، رابطه ای نابرابر، ظالمانه و غیر انسانی است «فرادست و فرود دست» است و ریشه در قوه استخدام انسانها دارد. شکلهای مختلف سلطه،سلطه سیاسی،اقتصادی،نظامی و فرهنگی است. در قرن معاصر، چهره عریان سلطه نظامی و سیاسی را در روابط خشن و سرکوبگرانه کشورهای اروپایی با اکثر قریب به اتفاق کشورهای آسیایی،افریقایی و آمریکای لاتیتن می توان مشاهده کرد. در کشورهای پرتقال،اسپانیا،بريتانیا و فرانسه پیشتاز روابط سلطه گرانه در دوران استعمار کلاسیک و کهن بوده اند. مبارزات طولانی،طاقت فرسا و خونینی از سوی کشورهای جهان سوم صورت پذیرفت تا توانستند به حضور سلطه گرانه بیگانگان در کشورهای خود پایان دهند و استقلال سیاسی خود را باز یابند.
اما این به معنای کسب استقلال کامل نبود،بلکه استعمار گران با درک موقعیت زمانی(بیداری ملتها) در قالب استعمار نو نفوذ و سلطه خود را بر کشورهای جهان سوم حفظ و تداوم بخشیدند،به عبارتی چهره عریان و خشن سلطه تلطیف شد و در قالب های نظامی و اقتصادی ادامه یافت. اما چهره ظریفتر، ملایمتر، و کارآمدتر سلطه، سلطه فرهنگی است.ميشل اپل در ارتباط با جنبه هاي غير مادي سلطه می نويسد كه: همانطور كه سلطه مي تواند مادی باشد. می تواند عقیدتی نیز باشد( غیر مادی)، کنترل و اعمال حاکمیت معمولا از افعال روزمره و تفکر نشات می گیرد که مبانی کارهای روزانه ما را شکل می دهد و ما نباید سلطه را تنها به اعمال قدرت سیاسی و اقتصادی آشکار محدود سازیم.(يدالله محمدي،صص17-18)
تکنولوژی، ابزار سلطه فرهنگی
امروزه پیشرفتهای فزاینده و حیرت انگیز علم و تکنولوژی،بسیاری از مشکلات و نیازمندیهای بشریت را پاسخ گفته ، لیکن این پیشرفتهای تکنولوژیک آثار و پیامد های منفی خود را بر جوامع بشری تحمیل کرده است. در این راستا بسیاری از نویسندگان و اندیشمندان نسبت به پیامد های منفی و وضعی تکنولوژی در جوامع بشری هشدار داده اند. مارکوزه کتاب معروف خود «انسان تک ساحتی» بر عنصر اسارت بشریت در چنگال تکنولوژی و از خود بیگانگی انسانها مطالب قابل تاملی مطرح کرده است. هابرماس،گرامشی و بسیاری از جامعه شناسان غربی نیز در این راستا مطالب مشابه و شنیدنی مطرح ساخته اند.
نتیجه اینکه صرف نظر از نگرشهای انتقادی مختلف در بعد فرهنگی نیز تکنولوژی یکسویه و انحصار گرایانه عمل نموده و در خدمت نظام سلطه قرار گرفته است. وجود شبکه های ارتباطی،سیستمهای پیشرفته ماهواره ای و مخابراتی، تلکس،رسانه های جمعی و مطبوعاتی و …..نه تنها به حفظ هویت فرهنگی – اجتماعی کشورهای جهان سوم کمکی نکرده است بلکه به عنوان اهرمی قدرتمند در هضم و تحلیل خرده فرهنگها عمل کرده است. هزینه های گزاف و سرسام آوری صرف تبلیغات و پخش برنامه های فرهنگی از طریق ماهواره ها،مخابرات،رسانه های گروهی و مطبوعاتی صورت می گیرد،همه در راستای تحکیم سلطه فرهنگی قدرتهای بزرگ است.
گسترش فزاینده سیستمهاي ارتباطی به همراه خود،پدیده تبلیغات را در بر داشته است؛ به عبارتی تکنولوژی ارتباطات و انحصاری بودن آن به پيدايش «امپریالیسم تبلیغی» منجر شده است که جریان یکسویه اطلاعات را به نفع کشورهای دارنده تکنولوژی رقم می زند. این جریان یکطرفه و نا متعادل بر مردم کشورهای در حال توسعه تاثیرات خطرناکی دارد زیرا مردم این کشورها به دلیل نداشتن و یا ناکافی بودن محصولات فرهنگی داخلی متناسب با فرهنگشان و فراوانی محصولات فرهنگی غربی کاملا به وسائل ارتباط جمعی و تولیدات غربی وابسته می گردند. شکاف عمیق با مصرف اطلاعات داده های غربی پر می شود. کانونهای خبری امپریالیسم با بهره گیری از جامعه شناسان، رواشناسان برجسته و نیروهای متخصص دیگر و پیامهای دقیقا کارشناسانه، مرزهای فرهنگی کشورهای جهان سوم را نشانه رفته اند،آرمانها و ارزشهای مورد نظر خود را جایگزین ارزشها و باورهاي اعتقادی کشورهای عقب نگه د اشته شده می کنند. نکته قابل تامل این است که این جریانهای اطلاعاتی نا متعادل و نا متوازن، که بالاترین هستی کشورهای جهان سوم یعنی هویت فرهنگی آنان را هدف قرار داده است با بیان عبارت «حق به جانب» و «بشر دوستانه» چهره سلطه گرانه خود را پنهان کرده است مثلا عباراتی چون «جریان آزاد اطلاعات» میان کشور ها،«آگاهی ملتها»و«حق آزادی دریافت و انتقال اطلاعات عملی برای تزریق شیوه زندگی و فرهنگ و ارزشهای غربی به کشورهای جهان سوم است. جهان صنعتی و کشورهای قدرتمند در مسیر ترویج شیوه های زندگی و فرهنگ خود به غیر از به کارگیری بنیادهای متعدد و هزینه های سرسام آور به گونه ای افزاینده از مطبوعات،رادیو و تلویزیون، سینما،تلکس،خبرگزاریها و ماهواره های مخابراتی خود بهره برداری می کنند. (يدالله محمدي،صص32-34)
انسان از بدو پیدایش به شکل های گوناگون به گسترش ارتباط خود با همنوع اندیشیده است و حاصل چالش وی با محیط و انسان های پیرامونش،از تحول ارتباط رو در رو به ارتباط از راه دور و از ارتباط محدود به ارتباط جمعی منجر گشته است. آثار به جای مانده از دوران پارینه سنگی، در غارها و بر صخرهها، زبان ها و خطوط نخستین، بازگو کنندة تمایل انسان به یافتن حلقههای اتصال میان خویش و جهان پیرامون بودهاست. پیدایش چاپ و مطبوعات تلاش دیرینة بشر برای ارتباط با دیگر انسانها در وسعت دلخواهتر را نشان داد و تولد سینما، رادیو و تلویزیون ارتباطات دیداری و شنیداری انسان را وسعت بخشید. پیدایش رسانه های جمعی(mass media) به پیدایش تئوری ها و مناسبات جدیدی در ارتباط انسان با انسان منجر شد. وسعت و سرعت نشر پیامهای انسانی توامان ممکن گشت و جهان به زعم عدهای به سوی یک دهکده جهانی رهسپار شد.
تاثیرات و نفوذ اجتماعی وسائل ارتباط جمعی، از بدو پیدایش کم و بیش مورد توجه بوده(1975، king ) است. بالاخص اینکه این وسائل عموماً و اساساً با همین هدف تاثیر گذاری بر روی جامعه ابداع شده اند.
(فرامرز رفیع پور – 1378 – ص 5)
در عصر کنونی به دلیل پیچیدگی اجتماعی و اهمیت یافتن نقش رسانههای جمعی در ایجاد روابط افقی و عمودی در جوامع، کاربرد این وسائل در زمینههای فرهنگی، اقتصادی و سیاسی بیش از پیش چشمگیر شده است. بشر در هیچ زمانی از تاریخ خود، به اندازه دوران حاضر سیاسی نبوده است و به احتمال زیاد می توان گفت یکی از عوامل مهم سیاسی شدن مردمان، گسترش وسائل ارتباط جمعی است. رسانههای گروهی با انعکاس اخبار و اطلاعات مربوط به رویدادها و مسایل اجتماعی، در واقع میان مردم ارتباط(افقی) برقرار کرده و آنها را نسبت به مسایل یکدیگر مطلع می سازند. این کارکرد به خصوص در تصمیم گیری های سازوار با برنامههای زندگی، برای مردم (یا مخاطبان رسانهها) تا آن حد سودمند است که می توان از آن به شریان حیات اجتماعی تعبیر کرد.
بطور کلی، رسانههای گروهی و از جمله مطبوعات همچون تیغ دو دم هستندکه هم می توانند در راه تثبیت گام بردارند و هم قادر به ضربه زدن آن می باشند ؛ چنانکه می توانند پیوستگی و همگنی پدید آورند قادر به وسعت بخشیدن و ژرف تر ساختن شکافهای اجتماعی نیز هستند ؛ هم می توانند بشارت دهنده توسعه باشند و هم بذر ایدئولوژی ضد توسعه را در فضای جامعه بپراکنند. همچنین امکان این نیز وجود دارد که حس امنیت کاذبی که رسانهها به احتمال القاء می نمایند، غالباً ذهنها را از مسایل عینی دور سازد. گرچه شاید این موضوع در نگاه اول بی اهمیت جلوه کند، ولی اگر بی توجه از کنار آن عبور شود، پس از مدتی به پدیده مهیبی در جامعه مبدل می گردد. اهمیت موضوع آنگاه آشکار می شود که بر اثر جدی نگرفتن پیامدهای سوء توجه نکردن به واقعیات و بزرگنمایی پاره ای از مسایل بی ارزش در رسانههای گروهی برای مدتی طولانی، جامعه دچار فرسودگی و خستگی روحی شود. تحت چنین شرایطی، مطالعه آثار جانبی فرسودگی سیاسی داخلی، ما را به این نتیجه مهم رهنمون می سازد که هر دولتی که جمعیت و ساختار اداری آن مایوس و بی اعتنا شده باشند، نمی تواند برای مدتی طولانی از موقعیت امنیتی مناسبی برخوردار باشد.
آن چه مسلم است این که ایجاد شور و شوق، حیات و بالندگی در تک تک اعضای جامعه که یکی از کارکردهای مثبت رسانههای جمعی است، تنها از رهگذر انتقال و بیان واقعیتهای جامعه و روشنگری در عرصه تهدیدات منافع ملی – و نه گروهی و شخصی – تحقق می یابد. (مجتبی عطارزاده – 1380 – ص18)
نظریه های رسانه اثر بخش
مرور ادبيات پژوهشي رسانههاي اثربخش و تأثيرگذار، آشكار ميسازد كه براي اين قلمرو حداقل سه گروه نظريه (تئوري) فرمولبندي شدهاند. گروه اول را «نظريههاي متقاعدسازي» نام نهادهاند. اين گروه از نظريهها، فرايند تغيير نگرش و مجابسازي مخاطبان را مطمحنظر قرار دادهاند. بانيان و حاميان اين دسته از نظريهها، بر اين باورند كه تأثير نهادن بر مخاطبان و مجابساختن آنان، مستلزم رعايت برخي اصول و قواعدي است كه اساساً بر گرفته از مطالعات و پژوهشهاي صورت گرفته در قلمرو روانشناسي، به ويژه روانشناسي اجتماعي، است.
نظريههاي گروه دوم به تبيين دامنه اثرات رسانههاي عمومي پرداختهاند. به همين سبب، اين گروه از نظريهها به «نظريههاي مربوط به اثرات وسايل ارتباط جمعي» اشتهار يافتهاند. نظريههاي مندرج در ذيل اين گروه را ميتوان بر روي يك پيوستار جاي داد. در يك سوي اين پيوستار نظريهاي قرار دارد كه تأثير رسانهها را در «دستكاري اذهان» مخاطبان، بيبديل ميداند. اما، در سوي ديگر پيوستار، نظريههايي جاي ميگيرند كه تأثير رسانهها را در دستكاري اذهان مخاطبان، و تعيين يا تغيير سبك زندگي آنان ناچيز ميشمارند. در ميانه پيوستار نيز نظريههاي جاي ميگيرند كه تأثير رسانهها را بر افكار و رفتار مخاطبان نه آنچنان زياد ميدانند كه مخاطب را موجودي منفعل تلقي نمايند و نه آنچنان محدود كه مخاطب را نفوذناپذير قلمداد كنند.
گروه سوم نيز نظريهها و فرضيههايي هستند كه شگردها و تكنيكهاي مورد استفاده رسانهها براي «دستكاري تعمدي اذهان و رفتار مخاطبان» را مورد بحث و امعاننظر قرار ميدهند. (محمدحسین الیاسی،1386،صص36-41)
نظريههاي مطرح دررسانهها
نخستين نظريهاي كه پيرامون دامنه اثرات رسانههاي عمومي فرمولبندي شده است «نظريه گلوله» است، كه از آن با اسامي ديگري، نظير نظريه سوزن تزريقي يا نظريه كمربند انتقال، نيز ياد ميشود (نجفي، 1377). بانيان اين نظريه بر اين باورند كه «پيامهاي ارتباط جمعي بر همه مخاطباني كه در معرض آنها قرار ميگيرند اثرات قوي و كمابيش يكساني دارند.» (سوربن و تانكارد، ترجمه دهقان، 1381).
ويرايش نخست نظريه گلوله پس از پايان جنگ جهاني اول فرمولبندي شده است. به نظر ميرسد اثرات شگرفت تبليغات جنگي و عمليات رواني بر مخاطبان نظامي و غيرنظامي در طول جنگ اول، نقش زيادي در فرمولبندي اين نظريه ايفاء كرده است. چه، يافتههاي زيادي در دست است كه نشان ميدهد در طول جنگ جهاني اول، تبليغات جنگي، كه عمدتاً از طريق دو رسانه راديو و روزنامهها صورت ميگرفت، تأثير عميقي بر روحيه، انسجام و نگرشهاي مخاطبان آماج بر جاي گذاشته شده است. ( لانگ و لانگ، 1968)
به تعبيری در سالهاي پس از جنگ جهاني اين انديشه در نظر مردم، چه عادي و چه تحصيل كرده، رواج يافت كه وسايل ارتباط جمعي قدرتي فوق تصور دارند و ميتوانند افكار فلسفي و سياسي را منقلب نموده و شكل تازهاي بدان بخشند و تمامي رفتارها را هدايت نمايند. ( كازنو، 1365،ص 45)
گرچه، در آستانه جنگ جهاني دوم بسياري از صاحبنظران رسانهاي بر سر «غلوآميز بودن» ديدگاه گلوله اتفاقنظر داشتند، اما گوبلز، مغز متفكر و هدايتگر دستگاه تبليغاتي آلمان نازي، در جنگ جهاني دوم با اعتقاد به اين ديدگاه كوشيد تا با به كارگيري فنون و روشهايی نظير «هدايت از راه دور»، «آدمكسازي» و «شرطي سازي» اذهان ملتها و ارتشهاي آماج را، اعم از دوست و دشمن، دستكاري نمايد.(ساروخاني، 1371)
اينك نيز بقاياي نظريه گلوله همچنان در موضعگيريها و فرضيهسازيهاي برخي محققان و مؤلفان علوم رفتاري نمايان است. به عنوان مثال، در تأييد ديدگاه گلوله در بياني كوتاه اذعان داشته است كه «دانشجويان ارتباطات سياسي بايد از اول بياموزند كه در آينده هميشه ميتوان از ارتباطات براي شكلدهي افكار انسانها استفاده كرد».( كامبز،1985،ص 79)
ملكات نيز تأكيد ميكند كه نوسازي و توسعه در برخي كشورهاي دنيا مرهون دامنه اثرات فراگير رسانههاي ارتباط جمعي است. به باور او رسانهها آنچنان اذهان و افكار شهروندان كشورهاي مختلف را تحت تأثير قرار دادهاند كه آنان در مسير توسعه قرار گرفتهاند. (ملکات، ترجمه شكرخواه، 1385)
با وجود اين، برخي شواهد پژوهشي نشان دادهاند كه آدمي موجودي انتخاب گر و پردازشكننده اطلاعات، و برخوردار از عقل سليم است. ( كاتز، 1998)
از همين روي به باور آنان، دامنه تأثير رسانهها بر او محدود است. يا به تعبير روانشناسان آدمي براساس تجارب گذشته و نظامباورهاي خود، تصميم ميگيرد كه «خود را در معرض چه نوع اطلاعاتي قرار دهد.» از همين روي، او رسانهاي را بر ميگزيند كه پيامها و اطلاعات منتشره از طريق آن با نظام باورهاي او همخواني بيشتري داشه باشد. ( بارن، 2001)
در تقابل با ديدگاه گلوله، ديدگاه نظري ديگري فرمولبندي و ارائه شده است كه از آن تحت عنوان اثرات محدود رسانهها» ياد ميشود.
كلاپردراثري تحت عنوان «اثرات ارتباط جمعي» به تشريح اين الگوي نظري پرداخته است. به باور كلاپر اولاً: وسايل ارتباط جمعي به صورت مستقيم بر مخاطبان تأثير نميگذارند بلكه اثرات خود را از طريق عوامل واسطهاي بر جاي مينهند. ثانياً: عوامل واسطهاي رسانه را تبديل به يك عامل ثانويه و نه يك عامل علي، ميسازد.( جوزف كلاپر،1960)
سومين نظريه مربوط به اثرات رسانهها، «نظريه كاشت» است فرمولبندي اين نظريه حاصل تحقيقات گستردهاي است كه گرينر و ديگران (1980) پيرامون اثرات تلويزيون انجام دادند. به باور گرينر و همكارانش، تلويزيون با نفوذ فراگير در بين خانوادهها مبادرت به كاشت جهانبيني، نقشها و ارزشهاي رايج در ذهن آنان مينمايد.
به زعم بانيان و حاميان نظريه كاشت، تلويزيون بيش از هر رسانه ديگري، انديشهها، سبك زندگي و روابط درون و برون فردي افراد جامعه را شكل ميدهد. چه، اين رسانه بيش از رسانههاي ديگر در زندگي روزمره مردم حضور دارد.
ديدگاه اوليه گرينر و ديگران پيرامون تأثير تلويزيون بر انديشه و رفتار مخاطبان، انتقاداتي را برانگيخته است. از همين روي اين محققان چند سال پس از ارائه نظريه اوليه خود، آن را مورد تجديدنظر قرار دادند. آنها در نظريه تجديدنظر شده خود دو مفهوم «متداولسازي» و «تشديد» را اضافه كردند. اين دو مفهوم بر اين واقعيت اذعان دارند كه تماشاي فزون از حد تلويزيون، اثرات متفاوتي بر گروههاي اجتماعي مختلف بر جاي ميگذارد.
از نظر گربنر و ديگران، متداولسازي هنگامي روي ميدهد كه تماشاي بيش از حد تلويزيون منجر به تقارن ديدگاههاي مختلف ميشود. تشديد نيز زماني روي ميدهد كه اثر كاشت در يك گروه بيش از گروههاي ديگر باشد.(سوربن و تانكارد، 1992، ص 293)
با وجود اين، امروزه اين واقعيت آشكار شده است كه تلويزيون به تنهايي قادر به ايجاد نظرات، نگرشها، احساسات و باورهاي ثابت در مخاطبان نيست، بلكه تأثير تلويزيون توسط متغيرها و عوامل ديگر تعديل، يا تشديد، ميشود. ليكن، شواهد زيادي وجود دارد كه نشان ميدهد تأثير تلويزيون در كاشت نظرات و ديدگاهها، در اقشار پائين جامعه بيش از اقشار متوسط و بالاي جامعه است. ناگفته پيداست كه اين تفاوت ناشي از عوامل متنوع و متعددي است اما از بين عوامل متنوع، نقش عامل «دسترسي به ساير منابع اطلاعات» در اقشار متوسط و بالاي جامعه، برجستهتر از ساير عوامل است. ( پول، 2001)
از ميان نظريههاي مختلف مربوط به اثرات رسانهها، هيچ يك به اندازه نظريه «مك لوهان» اشتهار نيافته است. نظريه مكلوهان، كه از آن تحت عنوان «نظريه جبرگرايي رسانهاي» ياد ميشود، براي اولين بار در سال 1964 فرمولبندي شد. مكلوهان با بيان جمله كوتاه و موجز «رسانه پيام است» رويكرد نويني به رسانهها عرضه داشت. به باور او هر يک از رسانهها بر كاركرد يك يا چند حس از حواس ما تأثير ميگذارند. او، تلويزيون را رسانهاي ديداري، شنيداري و بساوايي (لامسه) ميداند و معتقد است كه «تلويزيون» زندگي ما را مجدداً به صورت قبيلهاي درخواهد آورد. ما بر اثر تلويزيون از دولت – ملتهاي مجزا دور ميشويم و يك «دهكده جهاني» خواهيم داشت.
(سوربن و تانكارد،1992،ص 394)
از نظر مكلوهان، تأثير رسانهها عمدتاً از شكل آنها ناشي ميشود و نه از محتواي آنها، از همين روي او رسانه را پيام ميداند.(شاهمحمدي، 1377)
نوئل نومان نظريه جديدي را فرمولبندي كرده است كه به «نظريه مارپيچ سكوت» مشهور شده است. سوربن و تانكارد آن را به شرح زير خلاصه كردهاند:
در خصوص يك موضوع مناقشهانگيز، اغلب مردم درباره واكنش افكار عمومي حدسهايي ميزنند. آنها سعي ميكنند دريابند كه آيا در اكثريت قرار دارند يا در اقليت. پس از آن ميكوشند تا دريابند كه تغيير افكارعمومي در جهت موافقت با آنها قرار دارد يا نه، چنانچه آنان احساس كنند كه در جهت مخالف قرار دارند سعي ميكنند كه درباره موضوع سكوت اختيار كنند. همچنين اگر تصور كنند كه تغيير افكارعمومي در جهت فاصله گرفتن از آنهاست به اختيار كردن سكوت گرايش مييابند. هر چقدر آنها بيشتر احساس كنند كه ديدگاه متفاوتي عرضه نشده است آنها هم بيشتر ساكت ميمانند. (سوربن و تانكارد، 1992،ص 397)
از نظر نوئل نئومان رسانهها به سه طريق زير بر مارپيچ سكوت تأثير ميگذارند:
1. اين باور را در افراد جامعه ايجاد ميكنند كه عقايد مسلط چه نوع عقايدي هستند.
2. به افراد جامعه القاء ميكنند كه چه عقايدي در حال شكلگيري و گسترشاند.
3. به افراد جامعه القاء ميكنند كه ابراز برخي عقايد موجب منزوي شدن آنها ميشود در حاليكه ابراز برخي عقايد ديگر با استقبال ساير افراد جامعه روبهرو ميشود.
خلاصه آنكه، از نظر نئومان، رسانهها نقش بيبديلي در ترويج برخي عقايد و نگرشها، و جلوگيري از اشاعه و گسترش برخي ديگر نظرات و باورها دارند. از همين روي، امروزه از نظريه نئومان تحت عنوان «نظريه اثرات قدرتمند» نيز ياد ميشود.
مگ گواير با رويكرد ديگري به اثرات رسانهها، به ويژه راديو و تلويزيون، پرداخته است. او به جاي بحث در خصوص دامنه و ميزان تأثير رسانهها، به دستهبندي انواع اثرات رسانهها پرداخته است. به باور او، رسانهها داراي دو تأثير مطلوب و نامطلوب هستند.( مگ گواير، 1986)
اثرات مطلوب رسانهها
از نظر مكگواير مهمترين اثرات مطلوب رسانهها به شرح زيرند:
1. تأثير بر الگوهاي مصرف مردم،
2. تأثير بر رفتار رأي دادن،
3. افزايش آگاهيهاي عمومي و بهبود رفتار عمومي،
4. تغيير و بهبود سبك زندگي،
5. تلقين ايدئولوژي،
6. تعليم آموزههاي مختلف سياسي و اجتماعي
اثرات نا مطلوب رسانهها
مهمترين اثرات نامطلوب رسانهها نيز، از نظر گواير، به شرح زيرند:
1. افزايش رفتار پرخاشگرانه،
2. ترويج آرمانها و گروههاي مبتذل،
3. ترويج رفتارهاي نامناسب جنسي،
4. ايجاد فرايندهاي فكري نامتعادل.
نقش مطبوعات در تاثیرگذاری بر تحولات اجتماعی
نقش انکار ناپذیر مطبوعات در ایجاد، هدایت و شکل بندی افکار عمومی و تاثیرگذاری آنها بر تحولات اجتماعی و سیاسی جوامع، امروزه تقریباً مورد پذیرش همگان است. اگر جمله ناپلئون را بیاد بیاوریم که “کتاب بزرگترین اختراع بشر است” بی تردید، مطبوعات محصول و ثمره این اختراع بزرگ بوده و در عصر حاضر که علم و تکنولوژی بر همه شئون زندگی اجتماعی سایه افکنده است، نقش برجسته و موثرتری ایفاء می کند..
مطبوعات به اعتقاد بسیاری از تحلیلگران، رکن چهارم دموکراسی محسوب می شوند و بالطبع هر جامعه و کشوری که در فرایند ایجاد و نهادینه کردن دموکراسی باشد، بیش از سایرین در تعامل با آن قرار خواهد داشت. بر همین مقیاس، احساس نگرانی و تشویش نسبت به مطبوعات و نقش آنها در پیشبرد این هدف یعنی تحقق دموکراسی در قالبها و چهارچوبهای اصولی و امنیت ملی، افزونتر بوده و از این جهت قابل درک می باشد.
رهبر معظم انقلاب در كالبدشكافي بحران 18 تير در نماز جمعه به ابعاد مختلف اين حادثه پرداخته و موضوع را به خوبي تشريح فرمودند كه در اين بخش به عمليات رواني و اقدامات رسانهاي دشمن اشاره نمودهاند كه عيناً آورده شده است. «از طرفی، یک شبکه جنگ روانی علیه ایران و نظام اسلامی در سطح تبلیغات جهانی به وجود آوردند. غیر از رادیوهای معمولی که علیه نظام اسلامی دایماً حرف می زدند- مثل رادیوی آمریکا، رادیوی رژیم صهیونیستی، رادیوی انگلیس- آمریکاییها یک رادیو مخصوص حمله به نظام اسلامی درست کردند و اسمش را هم رادیوی آزادی گذاشتند ! بودجه کلانی هم برای این رادیو کنار گذاشتند ؛ اعلام کردند که صد میلیون دلار، یا چیزی در این محدوده، برای این رادیو کنار گذاشته اند ! زحمات زیادی هم کشیدند با آن کشور اروپایی که قبول نمی کرد این رادیو در آنجا مستقر باشد، کلنجار رفتند و فشار آوردند، تا وادار کردند که این رادیو در اروپا یک مرکز فرستنده داشته باشد؛ بعد هم صریحاً گفتند – این دیگر تحلیل نیست – که این رادیو، هدفش برخورد با خط فلانی در ایران است، ما می خواهیم با این خط مبارزه کنیم! آن کسانی که گردانندگان رادیو بودند، این را گفتند و به زبان آوردند و ثبت شد؛ بنده خودم هم آن را شنیدم.» (رهبر معظم انقلاب حضرت آيتالله خامنهاي 8/5/87)
رابطة متقابل رسانه ها با جامعه
تعبير«رابطة متقابل رسانهها و جامعه» هر چند در برگيرندة نوعي مسامحه است، اما گريزي از آن نيست. از آن جهت كه جامعه، در برگيرندة نهادهاي گوناگوني است كه شامل رسانهها نيز ميشود. اما با توجه به نقش مهم رسانهها در شكلگيري گروهها و جوامع و تأثير اختلاف نظر وجود دارد- بايد آن را از جامعه منتزع كرد تا بتوان به بررسي تأثيرات متقابل اين نهاد بر نهادهاي ديگر اجتماعي پرداخت. در اين مفهوم، جامعه شامل تمامي نهادهاي اجتماعي بجز رسانهها ميشود.
رابطة متقابل بين دو چيز- چه اصل رابطه و چه ميزان آن- تابعي از قدرت و تأثير طرفين رابطه است. بدين معني كه با افزايش قدرت يك طرف در مقابل طرف ديگر، اين رابطه جنبة يكسويه پيدا كرده و از حالت دو سويه و متقابل خارج ميشود. به همين جهت يكي از مباحث بسيار مهم- و شايد مهمترين بحث- در مورد«رابطة متقابل رسانهها و جامعه»، تأثير و قدرت رسانههاست كه با توجه به جوامع گوناگون متفاوت و در هر جامعه، ميزان و اعتبار خود را دارد است. ساختارهاي اجتماعي، نهادها، نوع حكومت، ايدئولوژي حاكم، روابط موجود ميان افراد جامعه،فرهنگ جوامع و… از عوامل مؤثر در ميزان تأثير و قدرت رسانهها ميباشد.
در مورد تأثير وسايل ارتباطي بر پيام و تمامي فرآيند ارتباط و همچنين جامعه و محيط پيرامونشان، عقايد بسياري وجود دارد.برخي از خنثي بودن و صرفاً حامل بودن اين وسايل ياد ميكنند و اينكه اين وسايل تأثير چنداني بر مخاطبين خود ندارند. برخي ديگر عقيده دارند كه وسايل ارتباط جمعي داراي چنان قدرتي هستند كه ميتوانند نسلي تازه را براي اولين بار در تاريخ انسان پديد آورند و جامعة جديد از اين وسايل چنان تأثيري شگرف برميگيرد كه ماهيتش تابعي از آن ميشود. اين امر بيانگر نوعي فن سالاري است كه بر اساس آن ابزار ساخته شده توسط انسان, تعيين كنندة ارزشهاي هستي اجتماعي است و يا اين امر موجب پيدايش قشر جديدي از انسانها ميشود كه با شناخت خاصي كه از اين وسايل دارند.به صورت قدرتهاي تازه تجلي ميكنند و تعادل موجود در هرم قدرت را بهم ميزنند و نتيجة آن نوعي از خود بيگانگي و تهي شدن انسان است(ساروخاني: 1367، صص 8-27و 6-83)
بسياري از تحقيقات انجام شده و نظريات و تئوريهاي ارائه شده در اين زمينه، ناظر به جوامع غربي و كمونيستي است يعني از دو ديدگاه ليبرال و ماركسيستي برخاسته و مطرح شده است بر اساس اين تئوريها چه از نوع«راست»و چه«چپ»، كه عموماً در زمان بين دو جنگ ارائه شد، رسانههاي گروهي داراي تأثير قوي و اقناعي هستند. دلايل ارايه چنين ديدگاهي عبارت بود از:
دلایل تاثیر قوی واقناعی رسانه ها
1.ايجاد تودهاي از مخاطبان در اندازههاي بيسابقه تا آن زمان
2. شهرنشيني و صنعتي شدن كه منجر به ايجاد جامعهاي بيثبات و ناپايدار، بيريشه و از خود بيگانه هوسران و ذاتاً قابل دست آموزي شده بود.
3.انسان شهرنشين از زماني كه از شبكة روابط اجتماعي و محكم خود جدا و خلع سلاح شد، نوعي ستايش نسبت به ارتباطات جمعي پيدا كرد كه ارزشهاي تشكيل دهندة شخصيت جوامع روستايي و ساكن را به ارث برده بود.
4.رسانههاي گروهي در جريان جنگ اول،مردم را شستشوي مغزي داده و موجبات بروز فاشيسم را در اروپا، بين دو جنگ فراهم كرده بودند.(Gurevich:1990,p.11)
برخي از دانشمندان مانند هربرت بلومر و رايت ميلز از جمله كساني هستند كه معتقدند وجود وسايل ارتباط جمعي به تضعيف قالبهاي اجتماعي سنتي و از ميان رفتن وابستگيهاي افراد به گروههاي اجتماعي ميشود و تركيب جامعه را به هم ميزند و آن را به يك توده تبديل ميكند. اينان وسايل ارتباطي را عامل اصلي تبديل جامعة آمريكا به يك«جامعه تودهوار» معرفي ميكنند(معتمد نژاد: 1371، ص 183)
در مقابل، برخي نظريهها- به ويژه از اواخر دهة 40 تا 60- به محدود بودن تأثير رسانهها معتقد بودند. كلاپر با انجام بيش از يك دهه تحقيقات تجربي، اين نظر را با قاطعيت اعلام كرد كه ارتباطات جمعي به عنوان عامل ضروري در تأثير بر مخاطبان عمل نميكند و مردم تمايل به فهم و يادآوري انتخابي ارتباطات دارند و به جاي آنكه عقايد و رفتار آنها از سوي رسانهها دستكاري شود، خود به دستكاري رسانه ميپردازند اين امر از سوي محققان تجربي همچون كاتز و لازارسفلد تأكيد شده است كه ميانجيگري اجتماعي پيامهاي رسانهها يك فراگرد عمودي نيست. (Gurevitch:1990,p.11)
تحقيقات تجربي وسيع دربارة تأثير رسانههاي همگاني بر نگرشهاي افراد از جنگ جهاني دوم به اين طرف، كه از سوي دانشمنداني همچون لازارسفلد،برلسون و گودت انجام گرفت،باعث شده است تا نسبت به گذشته از اعتقاد به قدرت تبليغات كاسته شود.(علی اسدي: 1371، ص 200)
مطالعات فراوان در اين باره ثابت ميكند كه پيامهاي منتشر شده به وسيله مطبوعات، سينما راديو و تلويزيون در خارج از محيط اجتماعي خاص افراد به آنها عرضه نميشوند و آثار اين پيامها با توجه به نوع گروهي كه فرد در جامعه به آن بستگي دارد، متفاوت ميباشد. بدين تريب براي درك بيشتر آثار وسايل ارتباطي، بايد وضع افراد استفاده كننده از اين وسايل را در داخل محيط خانوادگي و گروه حرفهاي آنان مورد مطالعه قرار داد و به بررسي آن به عنوان يك توده نامتمايز اكتفا نكرد. از سويي وسايل ارتباطي، تحت تأثير تغييرات اجتماعي و اقتصادي محيط زندگي انسان، هميشه در حال دگرگوني هستند و به همين جهت به موازات تحولاتي كه در شرايط زندگي حاصل ميشود، ماهيت و قدرت وسايل ارتباطي نيز تحول پيدا ميكند. دگرگوني در آثار وسايل ارتباطي را ميتوان از يك طرف حاصل تحولات فني و سازماني و از سوي ديگر نتيجه تمايلات جديدي كه در استفاده كنندگان اين وسايل پديد آمده است، دانست.
بنابر اين با وجود آنكه ارتباط جمعي به يك نهاد خاص تبديل شده است و وسايل مادي و نيروي انساني مخصوص به خود را در اختيار دارد و در گسترش آگاهي و فرهنگ جوامع نقش حساسي بدست آورده است. در عين حال فقط از يك خود مختاري نسبي برخوردار ميباشد،زيرا ارتباط جمعي جزئي از يك مجموعه است كه در آن عناصر مختلفي نظير نظام آموزشي، سطح و شكل توسعه اقتصادي و اوضاع و احوال فرهنگي،هر يك به ديگري وابستگي دارند. به همين جهت توسعه و پيشرفت آن نيز به عوامل خاصي چون آموزش عمومي، آزادي سياسي،گسترش صنعتي و ثروت اقتصادي وابسته است. محتواي پيامهاي ارتباطات جمعي نيز به همان نسبت كه به ايجاد شرايط خاص محيط فرهنگي كمك ميكند،خود منعكس كننده اين شرايط به شمار ميرود(معتمد نژاد: 1371، صص 3-142 و 5-184)
تفاوت های رسانه های نوین و رسانه های سنتی
اینترنت؛ رادیو ،فیلم و تلویزیون را یک کاسه کرده است.اینترنت به وسیله موارد ذیل از محدودیت های چاپ و مدل های تولید برنامه های صوتی و تصویری می گذرد 1 ) قابلیت مکالمه چند نفره 2) قابلیت دریافت همزمان، تغییر و پخش چند باره موضوعات فرهنگی 3) فراتر بودن ارتباط از سطح ملی و از ارتباطات محدود به مدرنیته 4) فراهم ساختن ارتباط جهانی 5) وارد ساختن مفاهیم مدرن و بعد از مدرن در یک ابزار شبکه ای.( پستر 1999:15 )
“آنچه درباره اینترنت نو به نظر می رسد،شاید ترکیبی تعاملی از مولفه هایی باشد که برای ارتباط جمعی یک نوآوری به شمارمیرود. دامنة نامحدود محتوا،وسعت دسترسی مخاطب،طبیعت جهانی ارتباط.” این دیدگاه گسترش را به جای جایگزینی توصیه میکند.( 1999:15 ،لوینگستون Levingstone)
در سنجشی که 5 سال بعد از این توسط لیورو- Lievrouw درسال2004 انجام شد بر این نگاه کلی که “رسانههای نوین” آرام آرام عادی شده و به”جریان اصلی” پیوستهاند و ” روزمره” و حتی “پیش پا افتاده” شدهاند صحه گذاشته شد.او در ضمن مشخص میکند که “هیچ کاربرد کشندهای ” از اینترنت سرنزده است آنگونه که هرنینگ میگوید ارتباط به واسطه کامپیوتر دارد به سوی معمولی شدن گام بر می دارد.( هرنینگ Herning 2004)
راسموسن با اشاره به مدل مدرن سازی گیدنز (1991) اینگونه بحث میکند که رسانه های نوین از نظر کیفی آثارمتفاوتی را بر جامعه شبکه ای مدرن میگذارند. کمک اصلی کهآنها میکنند این است که فاصله در حال گسترش بین جهان خصوصی و عمومی ” جهان هستی” و جهان نظام ها و سازمانها پر شود.این فاصله شاید در اثر بزرگراههای جدید الکترونیکی در حال افزایش باشد. برخلاف تلویزیون رسانههای نوین میتوانند در برنامه های زندگی فردی نقش مستقیم داشته باشند.(راسموسن،2000،ص160)
به طور خلاصه رسانه های نوین به تجدید قوای” فرد” پس از آثار ” از بین برندة” مدرن سازی میپردازند.
در زمینة توانایی تغییر اجتماعی، توانایی ارتباطات نوین به عنوان مامور تغییرات برنامه ریزی شده اجتماعی یا اقتصادی باید مورد سنجش دوباره قرار گیرد
بررسی نظریه های رسانه ای
ارتباطات با مدل های ریاضی و نظریه های اولیه در مورد اثر گلوله ای رسانه ها شروع کرد.ارتباطات در دهه های 1920 و 1930 با پی گیری دیدگاه رسانه های قدرتمندی مبتنی بر چارچوب ها و پیش فرض های پوزیتیویستی استوار بود.در این دیدگاه، رسانه و مخاطب و منبع به عنوان چیزهایی بیرون از این نظریه ها وجود داشت و مدل ارائه شده، تصویری ساده شده از واقعیت بیرونی بود. نقدهایی که به مدل های اولیه ارتباطی وارد شد، در راستای پیچیده شدن و درنظر گرفتن عناصر بیشتری در فرایند ارتباطات بود .(سورین و تانکارد،1384)
ولی این نظریه ها اصولاً در چارچوب تحقیقات پوزیتیویستی باقی ماندند. دیدگاه نقادانه به ارتباطات به شدت نادیده گرفته شده است. این نظریه ها بر این باور بودند، که رسانه دارای تاثیرات فوری و همه جانبه ای بر مخاطبان هستند و محققین به دنبال کشف و بررسی قوانین و چگونگی تأثیر گذاری هرچه بهتر این رسانه ها بودند. از این لحاظ نظریه های مربوط به اقناع در ارتباطات رشد کردند و با استفاده از روش های تجربه گرایانه روانشناسی و روان شناسی اجتماعی سازوکارهای اقناع گرایانه در رسانه ها مورد توجه قرار گرفت. پس از استفاده فوق العاده و زیرکانه “گوبلز” وزیر تبلیغات هیتلر از رادیو و رسانه های دیگر برای تبلیغ مبانی حزب نازی و پیشوا، گمانه زنی ها در مورد نقش ارتباطات و روش های تبلغاتی شدت گرفت. این موضوع از یک طرف برای دولت ها و بخصوص در ایالات متحده و طی جنگ جهانی اول و دوم در راستای اهداف نظامی آمریکا بود و از طرف دیگر تبلیغات در خدمت بخش اقتصادی و سرمایه داری رو به رشد غربی قرار گرفت. از آن به بعد تبلیغات با استفاده از روش های اقناعی شدت گرفته و جزو مهمترین عوامل موفقیت محصولات مختلف قرار گرفت.
ارتباطات به عنوان علمی اثبات گرا، از قوانین و پیش فرض های علمی و روش تجربی برای پیشرفت خویش استفاده می کرد و از طرف دیگر نتایج خویش را در خدمت دولتها و سرمایه داری و بازار قرار می داد. با ارائه این نظریه، جریان دومرحله ای ارتباط و نظریه های استفاده و خوشنودی، نظریه ی ارتباطی از نظر محتوایی وارد فاز جدیدی شد. از این به بعد رسانه ها به عنوان وسایلی با تأثیر محدود مورد توجه قرار گرفتند و نقش مخاطب و دیگر عوامل اجتماعی مانند نخبگان برجسته تر شد. اما عمده این نظریه ها هم هنوز در چارچوب مبانی معرفت شناسی و روش شناسی پوزیتیویستی قرار داشت. مخاطب به عنوان موضوعی جدید برای مطالعه مورد توجه قرار گرفت. هنوز هم علم ارتباطات در صدد تبین و ارائه تصویری دقیق از فرایند ارتباطی و مخاطبان آن بود و این کار برای ارائه راهکارهای بهتری برای کارفرمایان و دولت ها انجام می گرفت. بخصوص نظریه های مربوط به توسعه در چارچوب ارتباطات که عمدتاً حامی منافع غربی ها در جهان سوم بود.
تنها نظریه پردازی که خارج از روش اثبات گرایی و تا حدودی تفهیمی و تاریخی به ارتباطات پرداخت، “مک لوهان” بود. در آن زمان و با سیطره اثبات گرایی، نقدهایی به “مک لوهان” وارد شد، مبنی بر اینکه نظریه های او مبنایی علمی ندارد و غیر قابل سنجش است. اما اکنون با افول پوزیتیویسم در محافل مختلف علوم انسانی، بار دیگر گرایش به “مک لوهان” نزد برخی صاحب نظران افزایش یافته است. کسانی مانند “مک لوهان” در حوزه ی نظریه های ارتباطی به شدت کمیاب و در واقع نایاب هستند.
در بازبینی جدید نظریه های ارتباطی و در نقد مبانی پوزیتیویستی علم ارتباطات، ما با گسترش مطالعات فرهنگی و افول نظریه های ارتباطات به عنوان یک رشته روبرو بوده ایم. جنبه عملی و کاربردی مطالعات ارتباطی، پرداختن به مقولات اقناعی و تبلیغاتی و عدم علاقه به دیدگاه های انتقادی از مهمترین عوامل تداوم دیدگاه های پوزیتیویستی در حوزه ی نظریه های ارتباطات است. این در حالی است، که مطالعات فرهنگی با مطالعه رسانه ها و استفاده از روش های تعبیری و انتقادی توانسته است، میدان دار نظریه های جدید ارتباطی باشد. به نظر می رسد تنها راه فرا رفتن از این رکود توجه به جنبه های بینارشته ای بودن ارتباطات و توجه به نظریه های مختلف در حیطه روانکاوی، روان شناسی اجتماعی و جامعه شناسی و علوم سیاسی است.
نتیجه گیری
رشد و گسترش سريع و غيرقابل باور ارتباطات و تكنولوژي مرتبط با آن به ويژه توسعه وتقويت رسانهها در جهان، محيط زندگي را با شرايط ويژه و خاصی مواجه ساخته است. با توجه به خوي ونشانههاي نظام سلطه، تكنولوژي ارتباطات و فنآوري نوين رسانهاي نيز در اختيار هژموني قدرتها قرار گرفت. ضمن اینکه قابل دسترس بودن رسانهها توسط همه، اما باز هم محدوديتهايی وجود دارد، ميگويند رسانهها مانند تيغ دودم هستند يا اينكه دوطرفه و دوسويه هستند. شايد بتوان اين فرضيه را قبول كرد. اما آنچه مسلم است رسانههاي نوين و تكنولوژي برتر ارتباطي زيرساختهايي دارد كه اين زيرساختها در اختيار نظام سلطه و قدرتهاي سلطهگر است و هرروز نيز در جهت هژموني قدرت استكباري خود از رسانه ها بهره ميبرند.
نظام استكباري با استفاده از وسايل ارتباط جمعي در جهت اهداف خود مغزها و قلبها را دستكاري كرده تا نيازها و منافع خود را تامین كنند.
براساس حاكميت رسانه تحميل خبر از شمال به جنوب و از بالا به پائين است و اين سيطره همچنان ادامه دارد هرچند تنوع، دسترسي و گسترش و فراگيري رسانه؛ همگاني شده اما امپرياليسم در دل خود امپرياليسم رسانهاي و خبري را بوجود آورده و با ايجاد و تقويت كمپاني هاي بزرگ خبري، تمام دنيا را زير سيطره خبري و نهايتاًٌ فرهنگي خود قرار داده است و در طي 24 ساعت شبانهروز ميليونها كلمه در جهت كسب منافع نامشروع خود در سراسر جهان مخابره مي كند. امپرياليسم رسانهاي، خبري و فرهنگي كاركردهاي مشخص دارد كه در جهت زير سلطه بردن ملتها و مخاطبين عمل ميكند رسانه ها و ابزارهای آن فقط در اختيار صاحبان قدرت است كه هرجا و هر وقت بخواهند جرياني راه مياندازند تا منافع خود را تامين كنند. پديده اينترنت و تاثيرگذاري آن نيز روند ديگري از سلطهگري قدرتها به ويژه آمريكا و اروپاست هرچند كه موقعيتي را پديد آورده كه همگان بتوانند به آن دسترسي داشته باشند و بتوانند عمليات رسانهاي انجام دهند. اما با توجه به زيرساختها، امكانات و ابزار موجود، بازهم محدوديتهايي را براي فاقدان سرمايه و ثروت و محرومين بوجود ميآورند لذا خود اين موقعيت و پديده فراگير بازهم به ابزاری براي آمريكايي و اروپايي شدن فرهنگها و زندگي و شئون زندگي مردم در كشورهاي عقب مانده و يا در حال توسعه مبدل شده است.
دركنار همه اين ابزارها، پديده جهاني شدن نيز به قدرتي براي تحميل اراده سلطه گران به محرومين و كشورهاي عقب نگهداشته شده تبديل شده است. زيرا افزايش نابرابري اطلاعاتي در عصر اطلاعات قدرت سلطه گران را افزايش داده و محروميت بيشتري را تحميل مخاطبين در جهان سوم نموده است. بطور كلي مي توان گفت در جهان كنوني كسي قدرت دارد كه رسانه را در اختيار داشته باشد. امروز رسانه ها در اختيار صاحبان شركتهاي چندمليتي و كمپاني هاي بزرگ است. در حال حاضر تلاشهايي آغاز شده در جهت استفاده از رسانه ها در ديگر كشورها، اما كافي نيست و جريان رسانه هنوز به نفع نظام استكباري ميچرخد.
اما رابطهاي ميان امنيت، فرهنگ و رسانه وجود دارد. امنيت مفهومي هميشگي در گذشته و آينده است بطور كلي در سه دوره استعمار كلاسيك، استعمار نو و استعمار فرانو، نوع امنيت و تاثيرگذاري آن در فرهنگ و سير تاريخي آن متفاوت بوده است. در اين بين رسانهها نيز به نوعي در تقويت يا تضيف امنيت ملي كشورها دخيل هستند. رسانه ها در ديدگاههاي مختلف كاركردهاي متفاوتي دارند در برخي نظريهها نسبت به كاركرد رسانه انتقاد وجود دارد. آمريكا و اروپا براي تحميل خود و تقويت هژموني برتري نژادي خود با درك نقش فرهنگ و اهميت آن در جوامع بشري برنامه هاي مختلفي را به مرحله اجرا گذشته و از رسانه و تكنولوژي نوين و برتر براي سلطه فرهنگي بهره ميبرند. گسترش سيستمهاي ارتباطي كه به همراه خود پديده تبليغات و فرهنگ حاكم را دارد نقش سلطهگري فرهنگي بر ملل ديگر را تسريع نموده است. انسانها بدليل نياز به همنوع مجبور به تعامل و ارتباط هستند. نظام سلطه به دليل نياز انسانها به ارتباط، آن را وسيله اي براي تسلط قرار داده و در جهت كسب منافع خود بهره ميبرد. نظريههاي حاكم در رسانه همچون نظريه گلوله يا تزريق در جهت انتقال پيام به هركس که در معرض آن قرار گيرد حكايت دارد هرچند اين نظريه داراي منتقد و مخالفاني هست اما طرفداراني نيز دارد و طرحي براي تحميل افكار، اراده وعقايد به شمار ميرود. نظريه ديگر در رسانه، اثرات محدود رسانهها است كه صاحبنظران آن معتقدند اثرات رسانه و وسايل ارتباط جمعي بصورت مستقيم بر مخاطب كم است. بلكه اثرات آن از طريق عوامل رابطه اي صورت ميپذيرد. در سومين گروه از نظريه رسانهاي، نظريه كاشت مطرح است كه به ظهور و حضور تلويزيون و تاثيرگذاري آن در كاشت جهانبيني، نقشها و ارزشهای رايج در ذهن مخاطب دارد.
اما در ميان همه نظريه ها، گويا هيچ نظريهاي به اندازه نظريه مكلوهان شهرت ندارد. نظريه مكلوهان به نظريه جبرگرايي رسانهاي معروف است، كه نتيجه آن در جمله “رسانه پيام است” خودنمايي ميكند.
برخي براي رسانه اثرات مطلوب و نامطلوب را برشماري كردهاند كه هركدام تاثيرات خود را دارد و دوسويه بودن رسانه را به اثبات ميرساند و هر يك از رسانهها همچون مطبوعات، رسانه هاي ديداري و شنيداري كاركرد وتاثيرات خاص خود را دارد. دليل اين تاثيرات وجود رابطه متقابل رسانهها با جامعه است. البته رسانهها بيشتر در كشورهاي توسعهيافته پاگرفته و به ديگر نقاط گسترش يافته است و به همين دليل ابزاري در اختيار صاحبان قدرت براي تحميل اراده و كسب منافع آنان است. اين رسانهها هستند كه در جهت ايجاد امنيت و تقويت امنيت ملي یا تضيعف و به شكست كشاندن آن موثر هستند و رابطه مهمي بين رسانهها و فرهنگ وجود دارد. رسانهها ابزاري براي گسترش، تقويت و يا تضيعف فرهنگها شده است.
منابع فارسی:
1. آرمن نرسسیانس ،« به راستى دشمن جریان آزاد اطلاعات کیست؟»، پایگاه اطلاع رسانی تخصصی فنآوری اطلاعات ،14فروردین 1386www.iTiran.ir
2. آنتونی اسمیت، ژئوپولتیک اطلاعات،،ترجمه”: فریدون شیروانی،تهران ،سروش ،1364
3. الهی همایون ،شناخت ماهیت وعملکرد امپریالیسم ،تهران ،نشر قومس،1383
4. بوساابو ،امپریالیسم سایبر:روابط جهانی در عصر جدید الکترونیک ،ترجمه: پرویز علوی ،تهران ،انتشارات ثانیه ،1385
5. محمدی، یدالله، مناسبات یکسویه فرهنگی میان قدرتهای سلطه گروجهان سوم، فصلنامه مصباح شماره 24،دانشگاه امام حسین(ع) تهران:1376
6. سلطانی فر محمد «حقوق بین الملل ،رسانههای،صلح وامنیت بین المللی »،مطالعات سایبر ژورنالیسم ،مجموعه مقالات ،گرد آورنده”: حمید ضیایی پرور ،تهران ،دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم وتحقیقات ،1385
7. شیلر هربرت وسایل ارتباط جمعی و امپراتوری آمریکا،ترجمه: احمد میر عابدینی ،تهران ،سروش ، 1377
8. شهشهانی ،سیاوش ،«راهبری اینترنت »،www.wsisiran .com
9. کیونجم کیم و جورج بارنت ،«تحلیل شبکه ای جریان بین المللی خبر»،ترجمه: حسن بشیر ،تهران ، جزوه درسی دانشکده صدا وسیما
10. گرانمایه پور علی،امپریالیسم خبری و ابزارهای سلطه بر افکار عمومی جهان ،http://www.fasleno.com
11. چامسکی،نوام، اس. هرمن ادوارد، فیلتر های خبری ،ترجمه: تژا میر فخرایی ، انتشارات موسسه ایران ، تهران:1377
12. خدامرادی علی politicaltandis.MihanBlog. Com
13. رفیعی عبدالله ،دولتها وافکار عمومی (جنگ روانی ) ،تهران ،انشارات دادار ،1382
14. فضایلی محمد ،http://www.fasleno.com
15. ضیایی پرور ،حمید ،جنگ نرم (ویژه جنگ رسانه ای )،تهران،انتشارات ابرار معاصر تهران ،1385
16. کازنو ژان ،جامعه شناسی وسایل ارتباط جمعی ،ترجمه: دکتر باقر ساروخانی ومنوچهر محسنی ،تهران ،انتشارات اطلاعات ،1377
17. یحیایی ایله ای ،«امپریالیسم سایبر»www.ertebatat .com
18. سوربن و تانكارد، 1992، ترجمه دهقان، تهران: 1381
19. الیاسی، محمد حسین، مبانی نظری و عملی رسانه اثر بخش و کارآمد، فصلنامه عملیات روانی شماره 17،معاونت فرهنگی سپاه،تهران1386
20. رفیع پور، فرامرز، وسایل ارتباط جمعی و تغییر ارزشهای اجتماعی، تهران: 1378
21. ساروخانی، محمد باقر، مبانی ارتباط شناسی، نشر آگاه ، تهران: 1371
22. سورین، ورنرو تانکارد، جیمز، نظریه های ارتباطات، انتشارات دانشگاه تهران، تهران:1381
23. معتمد نژاد، كاظم، وسايل ارتباط جمعي، تهران، دانشگاه علامه طباطبائي، 1371
24. تيموتي سيسك، تقسيم قدرت و ميانجي گري در منازعات قومي، ترجمه مجتبي عطارزاده مركز مطالعات راهبردي، ( تهران: 1380).
25. اسدي، علي، افكار عمومي و ارتباطات؛ انتشارات سروشتهران: 1371
منابع لاتین
Nick Servenson ,Understanding Media Culture , Sage Publication (2002)
the Pew Research Center ,Public Knowledge of Current Affairs Little
Changed by News and Information Revolytins,April 15,2007
Ulla Carlsson ,The Rise and Fall of Nwico :from a vision of I ntrnational Regulation to a Reality of Multilevel Governannce
«تاپيوواريس» و «كارل نوردن استرنگ»«ترافيك تلويزيون مسيري يك طرفه: فنلاند 1971-1973
تاپيوواريس ،روندهاي جريان بين المللي برنامه هاي تلويزيوني،1983
«هربرت شيلر» دانشگاه كاليفرنيا/ نفوذ فرهنگي كشورهاي غربي در كشورهاي جهان
دكتر جرج گرينو استاد آمريكائي ارتباطات
ريچارد با رنت و رونالد مولر، كتاب سيطرة جهاني ،
“یورگن هابرماس” Habermas استاد دانشگاه فرانکفورت و یکی از نظریهپردازان اصلی مکتبفرانکفورت”
“ژاندارسی” جامعهشناس فرانسوی و اولین پایهگذار مفهوم مهم«حق برقراری ارتباط»