جنگ‌های سی ساله جدید

«جنگ‌های سی‌ساله جدید» نوشته ریچارد هاس، رئیس شورای روابط خارجی آمریکا

بیوگرافی ریچارد ان. هاس

ریچارد ان. هاس (Richard N. Haass) در حال حاضر رئیس شورای روابط خارجی آمریکا است، که سابق بر این به عنوان مدیریت طرح ریزی سیاسی در وزارت امور خارجه آمریکا مشغول به خدمت بوده (۲۰۰۱-۲۰۰۳)، همچنین وی به عنوان فرستاده‌ی ویژه رئیس جمهور جرج دبیلیو بوش به ایرلند شمالی و هماهنگ کننده برای آینده‌ی افغانستان بوده است. کتاب اخیر وی « Foreign Policy Begins at Home: The Case for Putting America’s House in Order » است.

 متن زیر ترجمه مقاله ریچارد هاس با عنوان «جنگ‌های سی ساله جدید» می‌باشد که بدون تغییر در سایت قرار گرفته است، همچنین اصل مقاله به زبان انگلیسی در انتهای همین مطلب موجود است.

جنگ‌های سی ساله جدید

این یک منطقه‌ی ویران شده است که به سبب درگیری‌های مذهبی بین رقبای سنتی جبهه‌ی ایمان به وقوع پیوسته. این مناقشه همچنان بین شبه‌نظامیان و میانه‌روها برقرار است و بر آتش این مناقشه توسط حاکمان همسایه که به دنبال دفاع از منافع خود و بسط اثرگذاری‌شان هستند، دمیده می‌شود. مناقشات به‌صورت داخلی و در بین بخش‌های منطقه به وقوع می‌پیوندد. تشخیص جنگ‌های داخلی و جنگ‌های نیابتی به امری ناممکن تبدیل شده است. دولت‌ها اغلب کنترلشان بر گروه‌های کوچک‌تر – شبه‌نظامیان و امثال آن‌ها- را در عملیات‌های داخلی و در سراسر مرزها از دست می‌دهند. روند تلفات بدتر می‌شود و میلیون‌ها نفر بی‌خانمان می‌شوند.

این عبارات اوصاف خاورمیانه‌ی امروز است. در واقع این اوضاع همان توصیف اروپای نیمه‌ی اول قرن هفدهم است.

در خاورمیانه در سال ۲۰۱۱، روند تغییرات پس‌ازاینکه یک میوه‌فروش تونسی که حقوقش پایمال‌شده بود، به نشانه‌ی اعتراض خود را به آتش کشید آغاز شد؛ طی چند هفته، منطقه شعله‌ور شد. در اروپای قرن ۱۷ ام، یک شورش منطقه‌ای مذهبی به وسیله‌ی پروتستان‌های بوهمیایی علیه امپراتور کاتولیک هابسبورگ – فردیناند دوم – موجب شعله‌ور شدن آن منطقه شد.

پروتستان‌ها و کاتولیک‌ها به موازات هم برای حمایت از هم‌کیشان خود در سرزمینی که در دوره‌ای به آلمان کشیده شد، می‌کوشیدند. بسیاری از قدرت‌های آن دوران که شامل اسپانیا، فرانسه، سوئد و استرالیا می‌شدند ناخواسته در آن کشمکش‌ها وارد شدند. ماحصل این اتفاقات جنگ‌های سی‌ساله بود که خشن‌ترین و مخرب‌ترین بخش تاریخ اروپا تا قبل از دو جنگ جهانی که در قرن بیستم رخ داد محسوب می‌شد.

تفاوت‌های آشکاری بین حوادث سال‌های ۱۶۱۸-۱۶۴۸ در اروپا و رویدادهای ۲۰۱۱-۲۰۱۴ در خاورمیانه وجود دارد. بااین‌حال تشابهات بسیار و البته جدی هم در این میان وجود دارد. سه و نیم سال پس از طلوع «بهار عربی»، احتمال جدی برای به وقوع پیوستن یک مبارزه‌ی طولانی‌مدت، پرهزینه و مرگبار وجود دارد؛ هرقدر هم که اوضاع بد هست می‌تواند بسیار بدتر هم بشود.

این منطقه به سر حد ناآرامی رسیده است. عمده‌ی مردم این منطقه از نظر نگرش سیاسی و هم دارایی و ثروت ضعیف هستند. جهان اسلام هیچ‌گاه مشابه آنچه در اصلاحات در اروپا به وقوع پیوسته را تجربه نکرده است. مرزهای بین مقدسات و امور دنیوی غیر شفاف و محل نزاع است.

علاوه بر این‌ها، هویت ملی، اغلب با –و به‌طور فزاینده‌ای مستغرق در- ریشه‌های برآمده از مذهب، فرقه و قبیله در رقابت است. جامعه‌ی مدنی ضعیف است. در برخی کشورها وجود نفت و گاز مانع ظهور اقتصاد متنوع و همراه با آن، ایجاد یک طبقه متوسط می‌شود. در آموزش‌وپرورش، یادگیری طوطی‌وار به تفکر انتقادی ترجیح داده می‌شود. در بسیاری از موارد، حاکمان خودکامه فاقد مشروعیت‌اند.

بازیگران خارجی، با کاری که کردند و سرانجام با شکست مواجه شد، آتش به یار این معرکه شدند. جنگ ۲۰۰۳ عراق پیامدهای بسیار مهمی در راستای تشدید تنش‌های بین اهل سنت و شیعیان در یکی از مهم‌ترین کشورهای منطقه و در نتیجه در بسیاری از جوامع شقه‌شقه شده‌ی دیگر منطقه داشت. تغییر رژیم در لیبی، یک دولت شکست خورده را به بار آورد؛ حمایت نصفه‌نیمه برای تغییر رژیم در سوریه مقدمات جنگ‌های داخلی طولانی‌مدت را ایجاد کرد.

این مسیر منطقه نگران کننده است؛ دولت‌های ضعیف قادر به اداره‌ی خاک خود نیستند. دولت‌های نسبتاً قوی انگشت‌شمار هم در رقابت برای کسب برتری هستند؛ شبه‌نظامیان و گروه‌های تروریستی هم اثرگذاری بیشتری یافته‌اند و مرزها در حال از بین رفتن هستند. فرهنگ سیاسی بومی، دموکراسی را با اکثریت‌گرایی[۱] اشتباه گرفته است انتخابات‌ها وسیله تمرکز قدرت‌اند و نه برای تقسیم آن.

فرای رنج‌های بزرگ و کشتارهای عظیم، اولین محصول جانبی آشفتگی منطقه، شکل‌گیری پتانسیل برای تروریسم شدیدتر و مکررتر، هم در خاورمیانه و هم در خارج آنجاست. هم‌چنین پتانسیل قطع محصولات انرژی و کشتیرانی هم با توجه به شرایط منطقه وجود دارد.

محدودیت‌هایی برای چگونگی نقش‌آفرینی خارجی‌ها وجود دارد. گاهی سیاستمداران به جای برنامه‌های بلند‌پروازانه برای بهبود اوضاع، بایستی بر روی جلوگیری از بدتر شدن امور تمرکز کنند. این برهه، چنین اقتضائی دارد.

مهم‌تر از همه، آنچه در اینجا قرار است انجام شود جلوگیری از ازدیاد انرژی هسته‌ای (که با ایران شروع می‌شود) است، خواه از طریق دیپلماسی یا تحریم یا در صورت لزوم از طریق خشونت و حملات نظامی. در غیر این صورت جایگزین این اوضاع [یعنی خاورمیانه‌ای که در آن چندین دولت و شبه‌نظامی و گروه تروریستی که از طریق همین دولت‌ها به وجود آمده‌اند و به سلاح‌ها و مواد هسته‌ای دسترسی داشته باشند] تصورش هم وحشتناک است.

برداشتن گام‌هایی به سمت کاهش وابستگی جهانی به منابع انرژی منطقه (شامل بهبود بازده سوخت و توسعه‌ی منابع جایگزین) کاملاً منطقی و درست است. کمک‌های اقتصادی بایستی به صورت هم‌زمان به لبنان و اردن داده شود تا به آنان در برابر سیل پناه‌جویان کمک شود. پیشبرد دمکراسی در ترکیه و مصر بایستی بر استحکام‌بخشی به جامعه‌ی مدنی‌شان و ایجاد قانون اساسی مستحکم که قدرت را خنثی می‌کند متمرکز شود.

ضد تروریسم در مقابل گروه‌هایی همچون دولت اسلامی عراق و شام (که در حال حاضر خودش را مخففا «دولت اسلامی» می‌خواند) چه به وسیله‌ی جنگنده‌های بدون سرنشین و چه حملات کوچک و چه تربیت و مسلح کردن همراهان منطقه‌ای بایستی قسمت اصلی و عمده‌ی سیاست را تشکیل دهد. دیگر وقت آن فرا رسیده که تکه‌تکه شدن عراق را به رسمیت بشناسیم (که در حال حاضر بیشتر ابزار ایران برای افزایش تأثیرگذاری ایران است تا سدی در برابر آن) از شکل‌گیری یک کردستان مستقل در داخل مرزهای سابق عراق حمایت کنیم.

هیچ جایی برای توهم وجود ندارد. تغییر رژیم دیگر درمان کار نیست. تقریباً دیگر جایی برای اتحاد باقی نمانده است. مذاکرات نمی‌تواند همه یا حتی عمده مشاجرات را حل کند.

این مسئله در حال حاضر در مورد مشاجرات بین اسرائیل و فلسطین صادق است. حتی اگر تغییری در این شرایط ایجاد شود، یک راه حل جامع می‌تواند به مردم آن بوم کمک کند، اما روی تحرک کشورهای همسایه یا درگیری‌ها اثر نخواهد داشت. به همین دلیل است که گفته می‌شود یک آتش‌بس مقطعی بین حماس و اسرائیل می‌بایست برقرار شود.

به همین ترتیب، دیپلماسی در سوریه فقط وقتی می‌تواند مفید باشد که واقعیت‌ها روی زمین (شامل بقاء رژیم اسد برای آینده‌ی روشن) را بپذیرد تا اینکه به دنبال تغییر شکل آن باشیم. پاسخ، در ترسیم نقشه‌های جدید یافت نمی‌شود گرچه زمانی که جمعیت‌ها تغییر پیدا کردند و ثبات سیاسی برپا شد، به رسمیت شناختن مرزهای جدید هم موردپسند و هم بادوام خواهد بود.

سیاست‌گذاران می‌بایست محدودیت‌هایشان را بشناسند. برای زمان حاضر و آینده‌ی روشن پیش روی ما – تا وقتی‌که نظم جدید منطقه‌ای ظهور یابد یا یک خستگی بر منطقه حاکم شود – خاورمیانه تا اینکه یک مسئله برای حل شدن باشد، یک شرایط خواهد بود که می‌بایستی مدیریت شود.


پی‌نوشت:

[۱] majoritariarism

 منبع : http://ystc.ir

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *