ورزش باستاني ايران و ريشه هاي تاريخي آن

ورزش باستاني ايران و ريشه هاي تاريخي آن

بر ورزش باستاني ايران عمري دراز گذشته و مانند همه سنت هاي باستاني ، اصل و منشاء آن در غبار تاريخ گم شده است و امروز اگر مي كوشيم اصل آن را بازيابيم ، اين كوشش تنها بر نشانه هائي استوار است كه اينجا و آنجا به چشم مي خورد ، ورنه ، مدركي قطعي و صريح براي اثبات منشاء اين آئين در دست نيست. در حقيق اين باز يافتن نيست ، باز ساختن است!

در طي چندين سال گذشته ، بجهت علاقه اي كه به مطالعه تاريخ تفكر و دين در ايران باستان داشتم، كوشيم با آئين مهر در ايران و روم آشنا شوم . در طي اين آشنائي با مطالعات مهرپرستي ، به بعضي شباهت هاي شگفت آور ميان آئين مهر و آئين زورخانه ايراني برخوردم كه مرا به انديشيدن درباره ارتباط                          آئين زورخانه با آئين مهر واداشت و در اين باره مقاله اي به مجله فرهنگ و زندگي تقديم داشتم كه در شماره دهم آن مجله به طبع رسيد . گمان مي كنم پيش از بحث درباره اين مساله ، بهتر باشد با اين رشته ارتباطهاي موجود دو آئين كه در ان مقاله ياد شده است، آشنا شويم.

نخستين دسته از ارتباطها ، ارتباط معابد مهري اروپائي است با بناهاي زورخانه اي در ايران . مراسم مهري معمولاً مي بايست در غارها انجام يابد . اين غارها مظهر طاق آسمان وپهنه زمين بود . در نزديك اين معابد طبيعي يا در داخل آن مي بايست آبي روان وجود داشته باشد ، اما در شهر ها يا جلگه ها كه غاري نبود ، اين معابد را به شباهت غارها، در زيرزمين بنا مي كردند . معبد به وسيله پلكاني طولاني به سطح زمين مي رسيد. اين معابد پنجره نداشتند و از نور خارج بهره اي نمي بردند. گاه پلكان به اطاقي ختم مي شد كه در آن ، پيروان خود را براي اجراي مراسم آماده مي ساختند و سپس از وانجا به محوطه اصلي معبد وارد مي شدند . طاق معبد را چون آسمان شب مي آراستند . در داخل معبد در دو سو دو رديف سكو قرار داشت و در ميان دو رديف سكو، صحن مستطيل و گود معبد قرار گرفته بود كه مراسم در آنجا انجام مي يافت و تماشاگران بر نيمكت هائي كه كنار سكوها ، پاي ديوار بود به تماشاي اين مراسم مي پرداختند . در آخر صحن ، در محرابي ، منظره اي از مهر در حال كشتن گاو وجود داشت . در كنار در ورودي ظرفي           پايه دار براي آب تبرك شده قرار داشت در ظرف مقابل ، در پاي تصوير مهر ، دو آتشدان بود. بر ديوارهاي معبد اغلب تصويرهاي بسيار نقش شده بود . نكته عمومي درباره همه اين معبد ، كوچكي آنها بود بطوري كه در اين معابد جز گروه معدودي جا نمي گرفت . متاسفانه از مراسمي كه در صحن گود اين معابد برپا                مي شده است ، اطلاعي نداريم. 0 (1)

زورخانه هاي ما شباهتهاي بسيار با اين معابد مهري دارند. زورخانه ها هميشه با پلكاني طولاني از زيرزمين به سطح خيابان مي رسند . همه زورخانه ها كه به آئين نياكان و نه با معيارهاي « مدرن » ساخته شده اند، در زير زمين قرار دارند و معمولاً در زير بناهاي ديگر ؛ اين زورخانه هاي كهن نوري اندك دارند.

چنانچه ذكر شد ، معابد مهري در كنار يا نزديك آب جاري ساخته مي شد . شايد جالب توجه باشد به دو زورخانه قديمي شهر كاشان توجه كنيم كه يكي در محله ميدان كهنه كاشان ، در زير بناي حسينيه آن محل بنا شده است و در يك طرف آن آب انبار عمومي است و ديگري در محله پشت مشهد كاشان است كه مدخل آن در راه پله آب انبار عمومي قرار دارد(2) . دوست عزيز آْقاي دكتر احمد محمدي مي گويند كه چون در ملاير زورخانه اي را كه بر مسير قناتي ساخته شده بود ، خراب كردند ، براي ساختن زورخانه تازه ، در مسير همان قنات ، نقطه تازه اي را انتخاب كردند و به بناي زورخانه تازه پرداختند.

در داخل زورخانه ، بر خلاف معابد مهري ، دو سكوي كناري و يك صحنه مستطيل گود ميانيم وجود ندارند وگود چند ضلعي يا مربع زورخانه از همه سو با سكو احاطه شده است ؛ ولي ، درست مانند معابد مهري ، در كنار سكو ، در پاي ديوار ، نيمكت قرار دارد كه تماشاگران بر آنها مي نشينند و به مراسم نگاه مي كنند . به هر حال ، نكته اصلي اشتراك گود ، سكو و نيمكت است . در كنار در ورودي زورخانه ، مانند معابد مهري، آبداني وجود دارد كه البته، امروزه مورد استعمال اصلي خود را از دست داده است . به جاي آتشدانها كه در معابد مهري ، در انتهاي صحنه و در دو سوي تصوير مهر قرار دارد ، در ورخانه ، در جلو سردم ، اجاقي ات كه امروزه از آن براي گرم كردن ضرب و تهيه نوشيدني گرم استفاده مي شود . به همان گونه كه بر ديوارهاي معابد مهري نقش هائي مقدس بود ، در زورخانه ها نيز تصاوير و نقش هائي از رستم و ديگر پهلوانان وجود دارد. نكته همانند ديگر، كوچكي زورخانه ها است كه تنها مي توانند گروه كوچكي را در خود جاي دهند.

يك چيز در معابد مهري هست كه در زورخانه ها نيست و آن نقش مهر در حال كشتن گاو است . علت حذف كامل اين صحنه – اگر كشتن گاو توسط مهر يك سنت ايراني باشد (3) – نه تنها به سبب مسلماني مردم ، بلكه ، با اطمينان مي توان گفت ، بخصوص بدين جهت است كه در زير تاثير آئين زردشتي در ايران ، كشتن گاو به اهريمن نسبت داده شده بو (4) و بدين روي ، ديگر جائي براي وجود ان بر ديواره ها در ايران نبوده است.

دسته دوم ارتباط ميان آئين رومي مهر و آئين زورخانه است:    

نخست امر كشتي گرفتن و آداب آن است . بنا به افسانه هاي رويمي درباره مهر ، ايزد مهر ، پس از زاده شدن ، بر آن شد تا نيروي خود را بسنجد. بدين روي ، نخست با ايزد خورشيد زورآزمائي كرد و كشتي گرفت. درين كشتي گرفتن ، خورشيد تاب نيروي مهر را نياورد و بر زمين افتاد . سپس ، مهر او را ياري داد تا برخيزد . آنگاه دست راتس خويش ر به سوي خورشيد كرد . دو ايزد با يكديگر دست دادند و اين نشان بيعت خورشيد با مهر بود . سپس ، مهر تاجي بر سر خورشيد نهاد و از آن پس ،آن دو ياران يكديگر ماندند (5).

نكته اصلي در كار زورخانه كشتي گرفتن است و چون پهلواني فرو افتد ، دقيقاً همان اداب دست دان را دو پهلوان بجاي مي آورند و با دست هاي چپ بازوهاي راست يكديگر را مي گيرند و با دست هاي راست به يكديگر دست مي دهند و همان گونه كه مهر و خورشيد با هم پيمان دوستي بستند ، دو كشتي گير نيز هرگز نبايد با يكديگ دشمني ورزند و اگر كينه اي پديد آيد ، بايد يكديگر را ببوسند و آشتي كنند و دوست بمانند.

جز كشتي گرفتن ، دست دادن و پيمان دوستي بستن ، شباهت هاي ديگري نيز ميان اين دو آئين وجود دارد، از جمله ، يكي سنت برهنگي است (6):

پهلوان در گود ، مانند مهر به هنگام زايش، جامه اي بر تن ندارد و تنها بر ميان خود لنگي يا تنكه اي دارد كه مي تواند بر ابر برگ انجير مهر روي باشد (7) . بهنگي از مراسم حتمي گود است.

رسم ديگر زورخانه زنگ زدن است و آن زنگي است كه با زنجيري بر سردم زورخانه آويزان است و مرشد به هنگام ورود پهلوانان بزرگ آن را به صدا در مي آورد تا همگان از ورود ايشان آگاه شوند. در معابد مهري نيز زنگي يافته شده است كه گمان مي كنند آن را به هنگام نشان دادن تصوير مهر در پايان يا در آغاز مراسم به صدا در مي آورند (8). ولي ممكن است –اگر تصور ما در ارتباط آئين زورخانه با معابد مهري درست باشد – اين زنگ را در معابد مهري به هنگام ورود بزرگان دين به آواز در مي آورده اند.

وجود قمه ، دشنه يا چاقو در ميان ورزشكاران ما با دشنه اي كه مهر به هنگام زادن با خود داشت و سلاح اصلي او بود (9) همانندي دقيق دارد. پهلوانان مانيز جز با قمه و دشنه به نبرد نمي پرداخته اند.

مراتبي كه در زورخانه ها وجود دارد ، مانند كهنه سوار ، مرشد ، پيش كسوت ، صاحب زنگ ، صاحب تاج و نوچه و جز آن ، ما را به ياد مراتب هفتگانه پيروان مهر مي اندازد و چه بسا اين هردو از يك اصل و منشاء بوده باشند.

در آداب زورخانه، چون پهلواني به مقام استاد مي رسيد ،و كمال تن و روان مي يافت از طرف پيشوايان طريقت به اين افتخار دست مي يافت كه تاج فقر بر سر نهد (10). اين مراسم در /اداب مهري نيز وجود دارد(11).

نوچه ها ، پيش خيزها ، نوخاسته ها و ساخته ها در زورخانه همان مقامي را دارند كه در آئين مهر                   تازه واردان داشته اند.

در آئين مهر رومي ، پيروان مهر را با روحيه اي جنگي تربيت مي كردند (12) . در زورخانه نيز به صورتي نمادين ، آداب نبرد آموخته مي شود(13). در پي اين سلسله ارتباط ها – اگر فرض ما درست باشد –                مي توان گمان برد كه در معابد مهري اروپائي نيز آئين هائي شبيه به ورزشهاي زورخانه اي بجاي آورده               مي شده است.

در زورخانه نيز مانند آئين مهر ، تنها كساني كه به سن بلوغ رسيده اند حق تشرف دارند . در سنت پهلواني ايران ، مردي مي تواند به سلك پهلوانان در آيد كه شانه بر صورت وي بايستد ، يعني تازه وارد بايد بر چهره خود ريش داشته باشد (14).

در زورخانه نيز مانند آئين مهر، زنان را راه نيست (15). در زورخانه نيز مانند آئين مهر ، مقام اجتماعي و ثروت جائي و ارزشي ندارد(16). پهلوانان يكديگر را برادر يا هم مسلك مي خوانند و اين همان است كه در ميان مهر پرستان نيز متداول بوده است. در زورخانه همواره و در هر كار حق تقدم با يش كسوتان است و اين سنت نيز دقيقاً در آئين مهر ديده مي شود (17).

دسته سوم از ارتباطها ، شباهتهائي است كه ميان شخصيت مهر ايراني و رومي و شخصيت پهلوان وجود دارد . در آداب پهلواني است كه پهلوان بايد دلير ، طاهر ، سحرخيز و پاك نظر باشد و علاوه بر اداي فرائض و سنن ، شب زنده دار و داراي حسن خلق باشد. بينوايان را تا سر حد توانائي اعانت كند و از اخلاق پست بپرهيزد (18). در برابر ، در مهريشت اوستائي آمده است كه مهر دشمن دروغ است (بند 26) . از كلام راستين آگاه است (بند 49) . نماينده پندار ، گفتار و كردار نيك است ( بند 106) . مهر نخستين ايزدي است كه پيش از خورشيد در بالاي كوه هرا برآيد ، نخستين كسي است كه با زينت هاي آراسته از فراز كوه زيبا سر بدرآورد ( بند 13) . او هرگز فريفته نمي شود (بند5). او حامي پيمان است ( بند 3 ) . او زورمندي بي خواب است كه به پاسباني مردم مي پدازد (بند 7 ). كسي است كه پس از فرورفتن خورشيد به پهنه زمين درآيد و انچه را در ميان زمين و اسمان است بنگرد (بند95). او حامي تمام آفريدگان است (بند 54).

در سنت ، وظيفهپهلوان نمونه دفاع از ناتوانان ، از ميان بردن زورگويان و حمايت از پرهيزگاران است. او بادي رحيم ، بخشنده و ياري رسان باشد. در برابر، در مهريشت آمده است : باشد كه او براي ياري ما آيد. باشد كه او براي گشايش ( كار ) ما آيد . باشد كه او براي دستگيري ما آيد. باشد كه او براي دلسوزي ما آيد. باشد كه او براي چاره ( كار ) ما آيد.باشد كه او براي پيروزي ما آيد. باشد كه او براي سعادت ما آيد . باشد كه او براي دادگري ما آيد( بند 5).

بنا به سنت ، يك پهلوان نمونه، دلاوري بي باك است كه هرگز هراس به دل راه نمي دهد و يك تنه بر صف دشمنان مي زند و ايشان را از ميان بر مي دارد.مهر نيز در ميان موجودات تواناترين است (بند 6).خوش اندام ، بلند بالا و نيروند است (بند 7 ) . يكي جنگاور و قوي بازور است (بند 25) . كسي است كه در جنگ پايدرا مي ماند (بند 36). قوي ترين خدايان نيرومندترين خدايان ، چالاك ترين خدايان، تزترين خدايان و پيروزمندترين خدايان است( بند 98).

وجود اين رشته هاي دراز و گوناگون ارتباط ميانآئين مهر و آئين زورخانه ، هركس ار مي تواند بدين انديشه وادارد كه ممكناست آئين پهلواني ملهم از آئين هاي مهري باشد و بخصوص گمان كند كه ساخت و آداب مخصوص معابد رومي باستان ريشه در ايران باستان داشته باشد كه در ايران ، تا زمان ما هم به صورت آداب زورخانه هنور پابرجا مانده است.

اما در آثار فارسي ، بخصوص در فتوت نامه سلطاني ، آئين كشتي گرفتن و پهلواني به پيامبران و         شخصيت هاي اسطوره اي توراتي منسوب شده است و يعقوب و آدم ابوالبشر به عنوان كساني كه اين آئين و فن از ايشان سرچشمه گرفته است ياد شده اند (19). اين نكته با نظر نگارنده در منسوب داشتن آئين پهلواني به آئين مهر هماهنگ نيست ، اما در يك نكته ميان اين دو هماهنگي وجود دارد و آن منسوب كردن آئيني است كهن به اشخاصي كهن در زماني كهن ، اين ام نتايجي كه مردم شناسي بدان رسيده است موافقت كامل دارد، زيرا بنا بر پژوهشهاي مردم شناسان ، آنچه به سنت به مردمان اعصار جديدتر رسيده است ، همه به اعصاري بسيار كهن مربوط است و انسان مومن به سنت گمان مي كرده است كه آنچه را بخردانه انجام داده ، قبلاً و در آغاز ، توسط خدايان و پيشوايان انجام يافته بوده است ( 20).

هر چند نسبت دادن آئين پهلواني ايراني به يعقوب و آدم ابوالبشر كه شخصيتهائي سامي – يهودي اند غير منطقي است ولي شگفت آور نيست. اين از خصوصيات آئين ها و اسطوره ها است كه براي دوام وبقاي خود در هر دوره فكري و اجتماعي تازه، مي كوشند رنگ محيط تازه را بپذيرند و خودا با تحولات زمان هماهنگ كنند. توجهي به آثار تاريخي فارسي و عربي قرون نخستين اسلامي اين حالت جيوه گونه و لغزان آئين ها اساطيري را اثبات مي كند. در اين آثار بسياري از شخصيت هاي آسماني و زميني زردشتي رنگ و نام اسلامي گرفته اند. مثلاً كيومرث برابر حضرت آدم يا فرزندان او شده است (21) و بعضي از آثار تاريخي ايران باستان نام قبرما در سليمان يا تخت او را گرفته است . بدينت روي شگفت نيست كه اين ورزش باستاني در دوره اسلامي با اسطوره ها و شخصيت هاي نيم اسطوره اي –نيمه تاريخي يهود و اسلام مربوط شده است. چنانچه بنيان پاره اي از آئين ها و اعتقادات شيعيان ايران را مي توان در آئين ها و اعتقادات مردم باستاني ايران يافت.

اينك بايد نكته اي ديگر را يادآور شد كه در زمينه بازشناختن تاريخ ورزش باستاني به ما كمك مي كند:

افسانه هاي كهن پهلواني كه به پارسي بازمانده ، بر دو دسته است : يكي افسانه هاي پهلواني اسطوره اي است، مانند آنچه در اوستا ، در شاهنامه فردوسي يا آثاري چون گرشاسب نامه بازمانده ، دوم افسانه هاي جوانمردي و عياري است كه كهن ترين آنها داستان سمك عيار است(22).

تحليل شخصيت هاي پهلواني اوستائي و شاهنامه اي نشان مي دهد كه بسياري از خصوصيات اين پهلوانان – از جمله گرشاسب و رستم – همسان خصوصيات يكي از خدايان كهن تمدن هند و ايراني ، به نام ايندره است. اما مقايسه رفتار و كردار اين گروه پهلوانان اساطيري با پهلوانان دوره اسلامي و آداب و عادات ايشان نشان مي دهد كه شباهت چندان ميان الگوي كهن ايندره و پهلوانان اسطوره اي با اين پهلوانان اسلامي و آداب و عادات ايشان نيست. تعلق به طبقات متوسط شهري، رفتارها و اعتقادات اخلاقي و عارفانه پهلوانان ايراني دوره اسلامي با اشرافيت ، خشونت و از دم تيغ گذراندنهاي خودي و بيگانه موجود در ميان پهلوانان اسطوره اي ارتباطي ندارد. دقيقتر بگوييم ، پهلواني افسانه اي با پهلواني تاريخي در ايران ، با وجود بعضي ارتباطهاي كلي ، يكي نيست و اين دو از يك اصل و منشاء برنخاسته اند(23). به گمان نگارنده ، براي جستجوي سابقه پهلواني تاريخي در ايران بايد به دنبال افسانه هاي مربوط به جوانمردان و عياران رفت.

افسانه هاي عياري و در راس آنها داستان سمك عيار، وجوه مشترك بسياري را با سنن و آداب پهلواني زمان ما نشان مي دهند و مطمئناً پهلواني اسلامي و عياريهر دو منشائي واحد دارند. دليري ، پارسائي ، مهر ورزيدن ، بر سر قول ايستادن ، شكيبا بودن و به شب بيدار ماندن و مردمان را پاسباني كردن از خصوصيات مشترك پهلواني و عياري است. حتي ، چه بسيار ، د كتاب سمك عيار پهلوان و عيار يكي دانسته شده اند . مثلاً يكبار دو دلاور در جائي پهلوان خوانده مي شوند و در جاي ديگر همان دو عيار شمرده             مي شوند(24). در مورد ديگر ، قايم عيار ، در ميدان نبد ، جنگ تن به تن و پهلواني مي كنند ( 25). در جاي ديگر روز افزون ، كه زني عيار است به ميدان مي رود و پهلواني مي كند (26) و بارها عياران ديگ و از جمله سمك ، در ميدان پهلواني مي كنند و پهلوان خوانده مي شوند.(27)

از نظر طبقاني نيز عياران و پهلوانان اسلامي غالباً متعلق به قشر متوط پيشه ورند و اغلب با نام خود نام صنف خويش را نيز به همراه دارند. جالب توجه است كه اين كيفيت تعلق به قشر متوسط پيشه و شهري در ميان صوفيان هم ديده مي شودو اگر توجه كنيم كه صوفيان ، عياران و پهلوانن همه از جوانمردان اند ، شايد بتوان گفت كه فتوت افسانه هاي عياري و در راس آنها داستان سمك عيار، وجوه مشترك بسياري را با سنن و آداب پهلواني زمان ما نشان مي دهند. و مطمئناً پهلواني اسلامي و عياري هر دو منشائي واحد دارند. دليري، پارسائي، مهرورزيدن، بر سر قول ايستادن، شكيبا بودن و به شب بيدار ماندن و مردمان را پاسباني كردن از خصوصيات مشترك پهلواني و عياري است. حتي، چه بسيار، در كتاب سمك عيار پهلوان و عيار يكي دانسته شده اند. مثلاً يكبار دو دلاور در جائي پهلوان خوانده مي شوند و در جاي ديگر همان دو عيار شمرده مي شوند (24). در مورد ديگر، قايم عيار، در ميدان نبرد، جنگ تن به تن و پهلواني مي كند (25). در جاي ديگر روز افزون، كه زني عيار است، به ميدان مي رود و پهلواني مي كند (26) و بارها عياران ديگر و از جمله سمك، در ميدان پهلواني مي كنند و پهلوان خوانده مي شوند (27).

از نظر طبقاتي نيز عياران و پهلوانان اسلامي غالباً متعلق به قشر متوسط پيشه ورند و اغلب با نام خود نام صنف خويش را نيز به همراه دارند. جالب توجه است كه اين كيفيت تعلق به قشر متوسط پيشه ور شهري در ميان صوفيان هم ديده مي شود و اگر توجه كنيم كه صوفيان، عياران و پهلوانان همه از جوانمردان اند، شايد بتوان گفت كه فتوت يا جوانمردي نهضتي بوده است متعلق به اصناف و پيشه وران شهري كه در آن از اشراف يا روستائيان تنها گروهي انگشت شمار ديده مي شود.

از داستان سمك عيار بر مي آيد كه عياران و پهلوانان، يا با نام كلي شان، جوانمردان، نيروي پشاهنگ بازاريان پيشه وران بوده اند و در ميان توده مردم سخت نفوذ داشته اند. در داستان سمك عيار مي آيد:

«ارمنشاه …. گفت ايشان (يعني عياران) چه قوم اند كه چنين مردم از راه مي برند و به طاعت خود مي برند و اگر چيزي نهاني مي سازيم ميدانند و آشكار مي كنند و اگر كسي از آن ايشان مي گيريم و دربند و زندان بسيار مي داريم مي برند.» (28).

«سرهنگان با حاجب شاه و شحنه ولايت بيامدند و ريسمان در گردن آن دو جوان كردند و در بازار آوردند. صدهزار زن و مرد بازاري و لشكري خروش برآوردند و زاري كردند كه ايشان، دو برادر، معروف و جوانمرد و سخت پاكيزه بودند و مردم ولايت ايشان را دوست داشتندي. در بازار چون ايشان را مي آوردند، خروش ازمردم شهر بر آمد» (29).

قايم عيار، كه پهلوان نيز خوانده مي شود، به سمك عيار مي گويد: «اي پهلوان، انديشه مدار كه زلزال با لشكر آن توانائي ندارند كه با من برآشوبند … مرا قايم بدان خوانند كه هر كاري كه خواهم از پيش برم و در هر كار اختيارم. ديگر پنج هزار مرد شادي خورده دارم (30). «زلزال ‌‌‌}ملك{ گفت … ‌}قايم{ شهر به ما بر آشوباند، ما را زيان دارد و ما با عام برنيائيم» (31).

به همين علت بزرگان و قدرتمندان شهر، اين جوانمردان و پيشه وران عيار را «دزدان و ناداشتان»                    مي خواندند (32) و غاطوس ملك چون دلتنگ شد، «گفت با اين كار چه سازيم از دست اين قوم ناداشت اوباش»(33).

عياران و پهلوانان هر شهر هر چند مستقل از عياران و پهلوانان ديگر شهرها بودند ولي رابطه غيرمستقيم جوانمردي ايشان را به يكديگر مربوط مي كرد (34). ولي گاه، در يك شهر، ميان جوانمردان دو دستگي بود و دشمن خوني يكديگر مي شدند (35).

اين دلاوران جوانمرد در زندگي خود به دنبال شاه دادگر مي گشتند تا به ياري او جهان را از پليدي آزاد سازند. همه داستان سمك عيار بر اين استوار است كه سمك در سپاه شاه دادگر و فرزند او همه عمر را مي جنگد تا جهان را از شر فرمانروايان ستمگر آزاد كند و جالب توجه نفوذ اين عياران است در دستگاه شاه دادگر: «خورشيد شاه گفت اي جوان، پيش تر آي كه ما را از عياران جدائي نيست. اين شغال پيل زور پدر عياران و جوانمردان است، من او را فرزندم» (36).

بحث درباره خصوصيات جوانمردان، عياران و پهلوانان پيشه ور خود بحثي است ديگر و بررسي اجتماعي كتاب سمك عيار به مقاله اي مستقل نياز دارد. آنچه بر اساس اين كهنترين اثر عياري- پهلواني مي توان گفت اين است كه آئين جوانمردي، و در نتيجه عياري- پهلواني، سنتي است اجتماعي و بسيار كهن.

شواهدي كه در داستان سمك عيار وجود دارد ما را بر آن مي دارد كه باور كنيم اصل اين اثر اسلامي نيست و به احتمال قوي، مربوط به دوره اشكانيان است؛ 1- وجود نامهاي غير اسلامي در سراسركتاب 2- ساخت كاملاً ملوك الطوايفي جامعه (37)، 3- نبودن مسجد، وجود شرابخواري همگاني و بي حساب در سراسر كتاب، 4- آغاز ذكر شاهان ايران با نام كيومرث و بسر رسيدن ذكر شاهان با اسكندر (38)، 5-با تابوت دفن كردن مرگان (39) يا در دخمه نهادن ايشان (40)، 6- ازدواج با محارم (41)، 7- سوگند خوردن به نور و نارومهر (42) و بسياري شواهد ديگر كه مناسب اين گفتار نيست، دلايل روشني بر قبل از اسلامي بودن مطالب كتاب است و از اين ميان، شواهد دوم و چهارم فقط مشخص كننده دوره اشكاني مي تواند باشد.

اگر چنين فرضي، مانند فرضيات ديگر اين مقاله، پذيرفتني باشد، بايد معتقد شد كه قدمت سنت جوانمردي، يعني پهلواني- عياري، به زمان اشكانيان مي رسد.

اما اگر آئين عياري- پهلواني از سوئي به آئين جوانمردان دوران اشكاني مربوط باشد و از سوي ديگر با آئين مهر پيوند داشته باشد، بايد معتقد شد كه ميان آئين مهر و جوانمردي پيوندي تاريخي و فكري وجود دارد. جالب توجه است كه گسترش جهاني آئين مهر نيز به دوره اشكانيان ميرسد و از ايران به روم مي رود. بخصوص اين كه، بنا به روايات تاريخي، دين مهر توسط دزدان دريائي آسياي صغير به روم راه يافت (43) و اين ما را به ياد «دزدان و ناداشتان» مي افكند.

بدين روي، بر پايه فرض هاي نگارنده، دوره اشكاني، دوره شكل گرفتن نيروئي عظيم در سرزمين ايران است كه مبتني بر عقايد عامه است و به گرد ستايش ايزد مهر، به عنوان مركز قدرت در جهان خدايان             مي گردد. اين نيروي عظيم نه تنها فكري و ديني است، بلكه به همراه خود رو بناهاي اجتماعي خاصي را نيز مي آورد.

شايد اينك بجا باشد كه براي شناخت دقيق مساله، با تحول آئين مهر از مرحله هند و ايراني تا دوره اشكانيان آشنا شويم.

مهر ايزدي است هندو ايراني كه نام او در هند معناي «دوست» دارد و در اوستا به معناي «پيمان» و در فارسي به معناي «دوستي» و خورشيد است.

اين ايزد، به احتمال قوي، در نزد هندو ايرانيان اعصار بسيار كهن مظهر پيمان و دوستي ميان افراد قبيله با يكديگر و مظهر مقررات و روابط آئيني در كل قبيله بوده است، و مي توان باور داشت كه او ايزد بركت بخشنده خورشيدي نيز بشمار مي آمده است. او سپس در نزد هندوان ايزد متحد كننده پنج قبيله مردمان و ايزد قانونگذار و مظهر قانون شد و ايزدي به شمار آمد كه كشتكاران را با چشمي كه بر هم نهاده نمي شد، مراقبت مي كرد (44).

اين ايزد، در قديميترين نوشته ايراني درباره او، در مهريشت، ايزدي سخت عظيم تر از آن است كه در مرحله هندايراني و در ميان هندوان ودائي بوده است. علاوه بر اين، اين ايزد، در دوره متاخر شاهنشاهي هخامنشي نيز چنان مهم مي شود كه نامش به همراه نام هرمزد، خداي بزرگ و به اتقاق اناهيتا در واپسين كتيبه هاي هخامنشي ظاهر مي شود. او، سپس، آنچنان مهم باقي مي ماند و شايد مهمتر مي شود كه در دوره اشكاني ستايش او به صورت آئين مهر پرستي به اروپا مي رود و خود در مركز ستايش همه طبقات امپراطوري روم قرار مي گيرد و دهقانان، سپاهيان، پيشه وران و حتي شهرياران پيرو او مي گردند (45) و در همان دوره، در ايران، چند شاهنشاه صغير فرمان مي راندند نام مهرداد داشتند (46) و از آن پس، در دوره ساساني نيز در ميان همه طبقات اجتماعي ايران مهر مورد ستايشي عظيم بوده است (47).

بدين روي بايد اطمينان داشت كه شخصيت مهر در ايران تحول قطعي يافته است و از آن خداي هند و ايراني با پهنه محدود فعاليتش، در ايران ايزدي بس نيرومند كه كيفيات خدايان ديگر را در خود جذب كرده، پديد آمده است.

مسير اين تحول و زمان آن روشن نيست، ولي نشانه هائي وجود دارد كه ما را به داوري مي كشاند. زردشت د رگاهان، به همراه كنارگذاشتن همه ايرانيان ايراني كهن، مهر راهم كنار مي گذارد. در همين حال، بايد توجه كنيم كه نام اين ايزد در سنگ نبشته هاي متقدم هخامنشي نيز نيامده است، هر چند در اين سنگ نبشته ها ذكر كلي ايزدان فراموش نشده است و ما اطلاع داريم كه ايزد مهر در همين دوره معابدي در فارس داشته است (48).

چنانچه از سنت زردشتي بر مي آيد، زردشتي دين خود را به شاه گشتاسب عرضه داشت، بنابراين مي بايست اصول عقايد ديني او دور از اعتقادات شاه و مغاير با آن نباشد. سنگ نبشته ها نيز متنهائي شاهانه اند و اعتقادات ديني مندرج در آنها نيز گوياي اعتقاداتي شاهانه است. با وجود آن كه مي دانيم پرستش مهر در عصر گاهاني و در دوره متقدم هخامنشي كه همزمان اند، در ايران وجود داشته است، چرا در گاهان و در كتيبه هاي متقدم هخامنشي نام مهر ذكر نشده است، بطوري كه در يكي اصولاً اعتقادي به وجود ايزدان ديده نمي شود و در ديگري به اشاره اي به ايشان، بدون ذكر نام، اكتفا شده است؟ آيا اين بدان معنا نيست كه در نيمه نخست و آغاز نيمه دوم هزاره اول پيش از مسيح، در ميان خاندانهاي سلطنتي و احتمالاً روحاني ايراني هرمزد نه تنها خداي بزرگ، بلكه محور قدرت و مركز ستايش بوده است و ايزدان در نزد اين دو طبقه اشرافي، با همه اهميت نسبي، داراي چنان وضعي بوده اند كه زردشت توانست ايشان را نديده بگيرد و شاهان متقدم هخامنشي در سنگ نبشته هاي خود نيازي به ذكر اهميت و قدرت آنان نديدند؟

اين اهميت اندك مهر در ميان خاندانهاي سلطنتي واحياناً روحاني ايراني با اساطير و دائي هند نيز هماهنگ است. زيرا در ادبيات و دائي نيز «ورونه» و «ايندره» دو خداي بسيار با اهميت اندومهر در برابر ايشان درخششي ندارد. در واقع، خاندانهاي سلطنتي كه وظائف بسيار روحاني و ارتباطهاي عميقي با روحانيت داشتند، و طبقه روحانيان به هرمزد به عنوان خداي بزرگ و الگوي رفتار نگاه مي كردند و ارتشتاران ايراني در آن اعصار، به احتمال قوي، به هرمزد به عنوان خداي بزرگ و به ايزد بهرام كه همان ايندره باستاني باشد، به عنوان نمونه كهن دلاوري مي نگريستند و بخشي از رفتار شاهنشاهان نيز به عنوان بزرگ ارتشتار بر اساس الگوي بهرام بود، چنانچه اساطير پهلواني اوستائي و شاهنامه اي نيز مويد الگوي ايندره- بهرام است.

اما اهميت روز افزون يافتن ايزد مهر در تفكر ايراني منجر به پديد آمدن مهريشت و ظاهر شدن نام او در كتيبه هاي متاخر هخامنشي شد و اهميت يافتن بيش از پيش او در دوره اشكاني و ساساني مويد اين مطلب است كه او، هر چند نه در ميان خاندانهاي سلطنتي و روحاني نيمه اول و آغاز نيمه دوم هزاره اول پيش از مسيح، در ميان آزادان كشاورز و مردم شهري متوسط الحال يا تنگدست ايراني از اهميت بسزائي برخوردار بوده است و اين، ريشه در همان بركت بخشندگي كهن اين ايزد هندو ايراني دارد. در غير اين صورت بايد وضع او در حدود بقيه ايزدان باقي مي ماند و داراي اهميتي چنين برتر از همه نمي شد.

اگر وظائف روحاني و شهرياري راكه در مهريشت به او نسبت داده شده است از اين پشت برداريم (49)، مهرايزدي است به طور عمده مربوط به امر بركت بخشيدن و در واقع ايزدي است حامي جهان نباتي- حيواني، ايزدي حامي كشاورزان. مهمترين لقبي كه براي مهر در همه جاي مهريشت مي آيد «داراي چراگاههاي فراخ» است، او اسب هاي تيزرو مي بخشد (بند 3)، او به سرزمين هاي ايراني خان و مان پرآرامش و خوش مي بخشد (بند4)، او نگران سرزمينهائي است كه داراي ستوران و پناهگاه ستورانند(بند 15). او مردمي راكه دروغ نگويند از نيازمندي مي رهاند (بند 23 و22). او خانه ها را حفظ مي كند و گله مي بخشد (بند28)، خانه و زنان برازنده مي بخشد (بند 30). او آبها را افزوني مي بخشد، باران مي باراند و گياهان را مي روياند (بند 61). او گله و رمه مي بخشد، فرزند مي بخشد، زندگي، سعادت و نعمت مي بخشد (بند 65). گاوها او را بياري مي خوانند (بند 86 و 85). او به اسب ها نيرو و به تن ها سلامت مي دهد (بند 94).

اما ايزد مهرصفات روحاني و جنگاوري و شهرياري نيز دارد و اگر به مهريشت و به قدرت مهر در دوره اشكاني- ساساني و به آئين مهرپرستي توجه كنيم، مي بينيم كه بجاي هرمزد، اين مهر است كه در مركز قدرت قرار گرفته است. اين البته، بدان معنا نيست كه او در راس جهان خدايان است، اين دقيقاً بدان معنا است كه او در مركز قدرت قرار گرفته است. هرمزد همچنان آفريدگار بزرگ و خداي خدايان باقي مي ماند ولي قدرت عمل در جهان مادي به مهر تفويض مي گردد و او محور قدرت مي شود.

مهر كه به سهولت از گاهان زردشت حذف شده است، در مهريشت در ستايش و نيايش برابر هرمز قرار مي گيرد (بند 1). او يار و ياور، گشاينده كارها، چاره ساز، پيروزي بخشنده و در همه جا پيروزمند مي شود (بند5). مهري كه از او در دين پذيرفته شده توسط گشتاسب شاه يادي نشده است، در مهريشت مورد استغاثه كشورهاي جنگجو قرار مي گيرد (بند 8). او شهرياري مي بخشد (بند 109 و 65) و بهرام، اين مظهر و نمونه كهن جنگاوري، در پيش گردونه او به صورت گرازي مي دود (بند 70). او، علاوه بر اينها، پيكرش كلام مقدس است (بند 25) و از كلام راستين آگاه است (بند 7). سخن كوتاه، او در مهريشت حامي تمام آفريدگان و پاسبان ايشان است (بند 54). او پاسبان خلقت هرمزد است(بند 103).

در كتيبه دوران اخير هخامنشيان نيز نام مهر- بر خلاف دوران مقدم آن- وارد مي شود و هفت بار مي آيد (50). اين امر از دوران اردشير دوم (359 تا 404 پ. م ) آغاز ميشود. او مي گويد: «من به خواست هرمزد، ناهيد و مهراين ايوان را ساختم. باشد كه هرمزد، ناهيد و مهر مرا از همه بدي بپايند».

جالب توجه همراهي مهر با الهه ناهيد است. اگر توجه كنيم كه ناهيد نيز بنابه آبان يشت، وظايف نعمت و بركت بخشيدن را به همراه پيروزي بخشيدن در نبرد به شهرياران بر عهده دارد، خصوصياتي شبيه مهر و ايزدان نباتي- حيواني پيدا مي كند. اين همراهي ايزدمهر با الهه ناهيد گمان ما را دائر بر اين مهر پيش از مهريشت ايزد بركت و ايزد نباتي- حيواني بوده است بيشتر تاييد ميكند.

اما چگونه اين ايزد طبقات غيراشرافي توانست به محور قدرت و به مركز نيايش و ستايش همه طبقات تبديل شود؟ به گمان نگارنده- كه هنوز نيازمند بررسي و استدلالي بيش از اينهاست- توسعه شاهنشاهي هخامنشي به صورت حكومتي جهاني، نيازمند قشر وسيعي از مديران و حاكمان در سطوح مختلف بود و اين نياز گسترده را نمي شد به ياري اشرافيت محدود قديم پارس و ماد بر آورد. اين امر سبب ورود عناصر كاردان و وفادار از قشر آزادان متوسط الحال به درون اشرافيت شاهنشاهي شد. اين آزادان شهري و روستائي با ورود خود به اشرافيت اعتقادات و آئين هاي خود را نيز به ا عتقادات و آيئن هاي اشرافي ايراني وارد كردند.

همچنين نبردهاي بي انتهاي هخامنشيان نيازهاي روز افزوني به سربازان و جنگاوراني داشت كه طبقه اشرافي پارس و سرزمينهاي متحده قادر به تامين آن نبودند و اين نيروي جنگي تنها مي توانست از ميان طبقات غير اشرافي تامين شود. اين جنگاوران تازه خداي بركت بخشنده خودمهر را به ميان طبقه جنگاوران تازه خداي بركت بخشنده خود مهر را به ميان طبقه جنگاوران آوردند و بنا به نيازهاي جنگي تازه خود، او را مظهر جنگاوري نيز كردند.

همچنين، رفاه روز افزون و توسعه دربار هخامنشي سبب شد تا گروه بزرگي از خواجگان پرقدرت كه اصل و نسبي اشرافي نداشتند، به جامعه درباري وارد شوند و به پرورش شاهزادگان مشغول گردند (51). اين رفاه، همچنين، سبب پديدآمدن شبستانهائي عظيم شد كه در آنها صدها زن مي زيستند كه تنها بخاطر زيبائي شان و نه نسب اشرافيشان به همسري شاهان هخامنشي در مي آمدند و در امور كشور دخالت مي كردند (52).

مجموع اين چهار عامل، يعني توسعه اشرافيت، توسعه نيروي جنگي، ورود وسيع خواجگان به دربار و ورود زنان بي نسب به شبستانهاي سلطنتي سبب ورود عقايد عوام به مجموعه عقايد خواص شد و ايزد مهر كه در ميان طبقات پايين و متوسط در مركز قدرت قرار داشت، اينك ايزدي در مركز قدرت از نظر اشراف روحاني و ارتشتار و خاندان سلطنت نيز گشت. اگر توجه كنيم كه دين زردشتي نيز از دوران شاهنشاهي اردشير در از دست شاهنشاهي ايران رسميت يافت و بسياري از متون اوستائي جديد متعلق به اين دوره و پس از آن است، شخصيت تازه مهر در مهريشت و اوستاي جديد نيز قابل توجيه مي شود.

از اين پس، در تاريخ ايران پيش از اسلام، مهر همچنان اين قدرت و نفوذ را حفظ كرد و حتي بر تفكر و آداب ايران دوران اسلامي نيز تاثير شگرف نهاد. او، علاوه بر بركت بخشندگي، مظهر كلام و تقدس ايزدي، مظهر مهر و دوستي، مظهر دلاوري و مردانگي گشت و الگوهاي رفتاري ديني، عرفاني، شهرياري و پهلواني از او ملهم شد.

در تركيب قدرت مهر بايد بدين نكته توجه داشت كه آئين هاي آسياي غربي كه در سرزمين ايران و آسياي غربي كه در سرزمين ايران و آسياي ميانه از عصري كهن اثر گذاشته بود، سخت موثر بوده است. در واقع شخصيت نوآراسته مهر را مي توان با شمش Shamash خداي خورشيد و اتيس Attis خداي گياهي و بخصوص با مردوخ Marduk خداي بزرگ بابلي مقايسه كرد. همان گونه كه مردوخ در سلسله مراتب خدايان بابلي كهنترين نبود، ولي به علت آن كه در مركز قدرت جهان خدايان قرار گرفت، محبوب ترين و نيرومندترين خدا بابليان شد و وظايف روحانيت، سلطنت، دلاوري و بركت بخشيدن را در خود گرد آورد، مهر نيز خداي برزگ ايراني نبود، ولي به سبب قرار گرفتن در مركز قدرت، محبوب ترين و نيرومندترين ايزد ايراني شد و وظائف روحانيت، سلطنت، دلاوري و بركت بخشيدن را به عهده گرفت.

بدين گونه مي توان از همه بحث هاي گذشته نتيجه گرفت:

  • به احتمال قوي در نزد خاندانهاي اشرافي ايران، از زماني پيش از زردشت، هرمزد خداي بزرگ و در راس همه قدرت ها بوده است و دين كتيبه هاي متقدم و دين گاهان، كه موارد اختلاف متعددي با يكديگر دارند و معرف ديني واحد نيستند (53)، هر دو معرف اين ايمان اشرافيت ايراني به خداي بزرگ و نيرومندند و رفتارشاهان كه در راس قواي مملكتي قرار داشته اند، بر اساس الگوهاي رفتاري هرمزد و بهرام بوده است.
  • توده مردم: روستائيان، دهقانان آزاد و پيشه وران، كه باطني روستائي داشتند، هر چند هرمزد را به عنوان خداي بزرگ ستايش مي كردند، ولي ايزد باروري و بركت در زندگي ايشان مظهر و مركز قدرت بود. اين ايزد همان ايزد مهر است.
  • در دوره دوم فرمانروائي هخامنشيان، بنا به عللي كه ياد شد و زير تاثير مردوخ بابلي، پرستش فوق العاده مهر در طبقات اشرافي ايراني راه يافت و بزودي در دوره اشكانيان، اين ايزد به خدائي در مركز قدرت تبديل شد و آئين او قدرت عظيمي يافت كه از ايران فراتر رفت و ديني جهاني شد. اين دين موعظه برابري و برادري مي كرد و قشرهاي ميان حال و تهيدست را به خود مي خواند.
  • در ايران پرستش مهر نه تنها به درون همه طبقات راه يافت، بلكه باعث پديد آمدن الگوهاي رفتاري و آئين هاي جديد شد. از جمله، الگوي پهلواني- مهري است كه وجوه افتراق بسياري با الگوي پهلواني كهن كه به شباهت ايندره پديد آمده بود، دارد.
  • اين پهلوانان جديد كه اعضاء سازمانهاي جوانمردي بودند، متكي به طبقات ميانه حال شهري، پيشه وران و بازرگانان بودند و گاه بصورت نيروي مسلحي در مي آمدند كه در مسائل اجتماعي دخالت مي كردند و منافع طبقه خود يعني عامه مردم شهري را تامين مي كردند. اينان در شهرهاي مستقل فئودالي در پي قدرتي كه بدست مي آوردند، گاه مسئول امنيت شهر نيز مي شدند و قدرتشان از طرف حكومت، بدين ترتيب، به رسميت شناخته مي شد. داستان سمك عيار- در صورت درستي نظر نگارنده در مورد قدمت آن- معرف زندگي ايران و نقش عظيم پيشه وران و جوانمردان در دوران اشكاني است.
  • با در نظر گرفتن مطالعه تطبيقي آئين مهر و زورخانه و ارتباط زورخانه با جوانمردي، مي توان گمان برد كه زورخانه ها بايد در ايران قدمتي بسيار داشته باشند و اصل آنها اقلاً به دوره اشكانيان برسد؛ زيرا در اين دوره است كه آئين مهر گسترشي جهاني مييابد، به اروپا مي رود و معابد مهري كه از بسياري جهات مانند زورخانه هاي ما است، در آنجا برپا مي شود و آئين عياري در ايران پا مي گيرد.
  • د راين آئين پرورش تن براي رسيدن به حقيقت و سلامت روح مهمترين شرط بوده است و لي اين پرورش و ورزش تن با آدابي چنان روحاني در آميخته بوده است كه در واقع پرورش روان را از تن جدائي ناپذير مي كرده است.
  • در دوره اسلامي، به علت فراموش كردن دين كهن و بخاطر دوام آئين، اسطوره هاي تازه اي درباره منشاء اين آئين پديد آمد و آن را با اسلام پيوند دادند. ولي اين پيوند خالي از ريشه هاي تاريخي نيست. ظاهراً بر مي آيد كه در آسياي غربي از زماني بسيار كهن، آدابي نظير جوانمردي وجود داشته است و حتي، چنانچه ياد شد، چهره تازه ايزد مهر در تطبيق با مردوخ بابلي پديد آمد. البته اثبات اين امر در اين مرحله هنوز مشكل است، ولي آنچه محقق است اين است كه حتي پيش از اسلام، در دوران جاهليت، آئين فتوت در عربستان وجود داشته است و حضرت علي ظاهراًً نخستين مسلماني است كه بدين لقب مفتخر آمده است . (54)

از كتاب سمك عيار بر مي آيد كه از حلب تا هندوستان، در همه شهرها جوانمردان سازمان داشته اند و از وجود يكديگر با خبر بوده اندو اگر عيار- پهلواني بزرگ در هر عصر پديد مي آمد، همه عياران اين سرزمين ها او را مي شناخته اند و گاه به شادي او شراب مي خورده اند و به او سر مي سپرده اند. از نوشته هاي اسلامي بر مي آيد كه اين سنت را قديم مي دانسته اند؛ از جمله فتوت نامه سلطاني مبدا فتوت و مظهر آن را ابراهيم خليل و قطب فتوت را مرتضي علي مي داند (55).

همچنين آمده است كه در زمان شيث نبي ميان طريقت و فتوت هيچ جدايي نبود (56). البته تكيه بر اين قولها درست نيست، اما بهرحال، اين اقوال مويد كهنگي و قدمت اين آئين است و هم چنين مويد اين نكته كه روزي اين روزي اين آئين همان طريقت عام بوده و اين ما را به همانجا مي رساند كه گفتيم ريشه آئين پهلواني- عياري به دوران كهن اشكاني مي رسد. اين آيئن ها مسلماً در آن زمان بخشي از دين و اعتقاد مردم بوده است.

بي ترديد اين گفتار نارسائي هاي بسيار دارد، چون بقدري رشته ها از هم گسسته و مدارك اندك است كه جز با يك رشته فرض و گمان نمي توان پاره ها را به هم دوخت. خدا كند اين مرقع انديشه اي را گرم كند.

مهرداد بهار

 

 

1-                             M.J. Vermaseren, Mithras, the secret God, London 1963, (PP.37-43).

از آن در مقاله به Vermaseren ياد خواهد شد.

2- حسين پرتو بيضائي كاشاني، تاريخ ورزش باستاني ايران، زورخانه، تهران 1337، ص 16. از آن به «تاريخ ورزش» ياد خواهد شد.

3-     Gohn R. Hinnels, The Iranian Background of Mithraic Iconography. Acta Iranica, premiere serie, Commemoration Cyrus, pp. 242-250.

4- مهرداد بهار، اساطير ايران، بنياد فرهنگ ايران، تهران 1352، بخشهاي دوم و سوم مربوط به كشتن گاو يكتا آفريده.

5-                                         F. Cumont, The Mysteries of Mithra, New York 1956, P.132.

6- تاريخ ورزش، ص 32.

7-                                                                                                                   Cumont, p.132

8-                       Cumont, p.166

9- Vermaseren , p.5-8

10- تاريخ ورزش، ص 83.

11-                                                                                                         Vermaseren , p.95-8

در بسياري آثار بازمانده مهري در بيرون شهر روم ايزد خورشيد را مي توان ديد كه در برابر مهرزانو زده است و مهر در دست ديگر خود چيزي شبيه كلاه را آماده گرفته است تا به خورشيد دهد. در بوخارست نقشي مانده است كه بنابر آن مهر كلاهي فريجي بر سر خورشيد مي نهد

12- Vermaseren , p.30                                                                                                             13- احتمالاً آموختن نبرد در آئين مهر و در آئين پهلواني ايران بايد به اعصاري بسيار كهن و به جرگه مردان در قبايل بدوي باز گردد. رد اين جرگه ها كه خاص مردان بوده، به جوانان بالغ يك رشته مراسم گوناگون مي آموختند كه از آن جمله آئين نبرد بود. بسياري از رقص هاي سنتي مردانه در ايران و سرزمينهاي ديگر نيز معرف نوعي نبرد است كه خود بازمانده همان آداب كهن جرگه مردانه است.

14- تاريخ ورزش، ص 33.

15- Vermaseren , p.162-5                                                                                                       16- تاريخ ورزش، ص 34.

17- تاريخ ورزش، ص 34.

18- تاريخ ورزش، ص 1-30.

19- مولانا حسين واعظ كاشف سبزواري، فتوت نامه سلطاني، به اهتمام محمد جعفر محجوب، 1350 تهران، ص 7-306. از آن به «فتوت» ياد خواهد شد.

20-                                                         M. Eliade Cosmos and History, NewYork 1954, p. 5

21- ابوعلي محمد بن بلعمي، تاريخ بلعمي، تصحيح محمد تقي بهار، 1353 تهران، ص 127.

22- فرامرز بن خداداد بن عبدالله الكاتب الارجاني، سمك عيار، با مقدمه و تصحيح پرويز ناتل خانلري، پنج مجلد، از 53 تا 1347 تهران. از آن به «سمك» ياد خواهد شد.

23- در مورد رستم نوعي تداخل دو سنت قديم و جديد پهلواني ديده ميشود. وقايع زندگي او: زادن، رشد كردن، نبرد با ديو سپيد و جز آن الگوي كهن ايندره را بياد مي آورد. جوانمردي، دفاع از مردم و بسياري از خصوصيات اخلاقي او، الگوي مهر را نشان مي دهد. اين تداخل در مورد رستم شگفت آور نيست. دوره تاليف داستانهاي رستم اواسط دوران اشكاني است و اين زماني است كه الگوي كهن حيات دارد، و الگوي جديد مهري نيز در حال رشد و گسترش است و بي گمان اين هر دو بر ساخت شخصيت و رفتار رستم موثر افتاده اند. با تشكر از يادآوريها و استدلالهاي همكار گراميم بانو كتايون مزداپور كه راهنماي من به اين نكته بودند.

24- سمك، ج. دوم، ص 4-243.

25- همان،ج. دوم، ص 205.

26- همان، ج. اول، ص 528.

27- همان، ج. دوم، ص 188.

28- همان، ج. دوم، ص 48.

29- همان، ج. اول، ص 252.

30- همان، ج. دوم، ص 188.

31- همان، ج. دوم، ص 186.

32- همان، ج. اول، ص 522.

33- همان، ج. اول، ص 539.

34- همان، ج. دوم، ص 368 و 184.

35- همان، ج. دوم، ص 223و 208.

36- همان، ج. دوم، ص 601.

37- همان، ج. اول، ص 638 و 630 و 519و 259 و 147 و 142 و 117و 116.

38- همان، ج. اول، ص 427، ج. دوم، ص 503 و 232.

39- همان، ج. دوم، ص 155.

40- همان، ج. چهارم، ص 86.

41- همان، ج. دوم، ص 507.

42- همان، ج. دوم، ص 611، 592،ج، چهارم، ص 343، 295، 284.

43- Vermaseren , p.27                                                                                                       44-     A.A.Mac Donell, The Vedic Mythology .pp.29-30                                                   45- Vermaseren , p.30-4.   Cumont, pp. 33-103                                                                   46- كشور پنت Pontus در شمال آسياي صغير. پادشاهان اين كشور مهرداد ناميده مي شدند. قرن چهارم تا اول پيش از مسيح.

47- آرتوركريستن سن، ايران در زمان ساسانيان، ترجمه رشيد ياسمي، 1345 تهران، ص 6-164 .

48-  R.T. Hallock. Persepolis Fortification Tablets OIP 92. University of Chicago, 1969, PF 333, 1.6

49- بخش بزرگي از وظائف روحاني و همه وظايف شهرياري مهر در مهريشت بايد تازه باشد، زيرا در ادبيات ودائي، گاهاني و كتيبه اي متقدم هخامنشي نشاني از آنها نيست.

50- كتيبه هاي اردشير دوم در حاجي آباد، اردشير دوم در شوش (شماره D ) اردشير دوم در همدان، اردشير دوم در شوش (شماره A )، اردشير سوم در تخت جمشيد.

نك. R.G.Kent, old Persian, U.S.A. 1953                                                                               51- از عصر خشايار شاه دخالت خواجگان شبستان آشكار مي شود و خشاياشا در توطئه اي كه اسپه ميتره خواجه سرا در آن سهيم بود، به قتل رسيد. (p. 289 ).

ما از خواجه سراي ديگر با نام يوناني شده Artoxares كه اصلي ايراني دارد خبر دارد، خبر داريم كه تصميم داشت به سلطنت برسد (p.364) ؛ اخوس شاهنشاه را نيز به دستور خواجه سرايش كشتند كه او هم نام ايراني دارد (p.489 ). همين خواجه سرا شاه جديد را نيز مي كشد (p.490) . نك.

A.T.Olmsted . History of the Persian Empire.

U.S.A. 1963

52 – اردشير دوم سيصد و شصت همسر صيغه داشت( همان ،P 242)

53- موار اختلاف گاهان و كتيبه هاي متقدم را مي توان چنين برشمرد:

الف – دين گاهاني به نوعي تثليت عقيده دارد كه در راس آن هرمزد و در دو پايه آن سپند مينو و اهريمن قرار گفته اند ؛ در حالي كه در دين كتيبه ها ثنويتي هست كه در راس يكي هرمزد و در راس ديگري دروغ است و از اهريمن و سپند مينو سخني نيست.

ب – در گاهان از ايزدان يا بغان سخني نيست ،در كتيبه ها بغان مورد ستايش اند.

پ – درگاهان از امشاسپندان سخن مي رود ، در كتيبه ها خبري از ايشان نيست.

نيز اين نكته قابل اثبات است كه دين كتيبه ها حتي ملهم از دين اوستاي جديد هم نيست . بهترين توجيه درباره دينهاي اوستائي و كتيبه اي اين است كه دين گاهاني ، اوستاي جديد و دين كتيبه هاي هخامنشي ، هر سه ملهم از ديني ايراني و كهن تر هستند كه خود به گفتاري مستقل نيازمند است.

54 – فتوت . ص هشت و نه

55- همان ، ص 6

56-همان ، ص 6

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *