مزلو معتقد بود در صورتی که نتوانیم بهترین آدم ها را بررسی کنیم- خلاق ترین، سالم ترین و پخته ترین افراد، ماهیت انسان را دست کم می گیریم. نظریه شخصیت مزلو از شرح حال بیماران بالینی به دست نیامده، بلکه از پژوهش درباره بزرگسالان خلاق، مستقل، خود بسنده و خود شکوفا حاصل شده است. او به این نتیجه رسید که همگی با مجموعه نیازهای غریزی یکسانی متولد شده ایم که ما را قادر می سازد رشد کنیم و استعداد خود را تحقق بخشیم.
رشد شخصیت : سلسله مراتب نیازها
مزلو سلسله مراتبی از ۵ نیاز فطری را معرفی کرد که رفتار انسان را برانگیخته و هدایت می کنند. این نیازها عبارتند از : نیازهای فیزولوژیکی ( غذا، آب، و میل جنسی)، نیاز به امنیت ، تعلق پذیری و محبت (دوست داشتن و دوست داشته شدن)، احترام، و خود شکوفایی. مزلو این نیازها را مرتبط با غریزه (instictoid) نامید. اما این نیازها می توانند تحت تاثیر یادگیری، انتظارات اجتماعی، و ترس از عدم تایید قرار گیرند. قبل از اینکه نیازهای سطح بالا تاثیر گذار شوند، باید نیازهای سطح پایین حداقل تا اندازه ای ارضا شده باشند. بسته به اینکه کدام نیازها ارضا شده باشند فقط یک نیاز بر شخصیت ما غالب خواهد بود. مزلو معتقد بود که ترتیب نیازها می تواند تغییر کند.
ویژگی نیازها
- هرچه یک نیاز در سطح پایین تر سلسله مراتب باشد، نیرومندی، قدرت و اولویت آن بیشتر است.
- نیازهای بالاتر بعدا در زندگی آشکار می شوند.
- نیازهای بالاتر را می توان به تعویق انداخت. مزلو نیازهای پایین تر را نیازهای کمبود (deficiency needs) نامید.
- ارضای نیازهای بالاتر به بهبود سلامت و طول عمر منجر می شود. مزلو نیازهای بالاتر را نیازهای رشد (Growth or being needs) یا هستی نامید.
- ارضای نیازهای بالاتر به خشنودی، شادی و رضایت خاطر منجر می شود.
- ارضای نیازهای بالاتر به شرایط بیرونی بهتر از ارضای نیازهای پایین تر نیاز دارد.
- لزومی ندارد نیاز قبلی به طور کامل ارضا شده باشد.
در صورتی که نیازهای فیزیولوژیک ارضا شود دیگر آنها رفتار را هدایت نمی کنند. ولی امکان دارد نیاز به امنیت در بزرگسالان بهنجار بر روی رفتار تاثیر بگذارد. نیازهای تعلق پذیری و محبت می توانند از طریق رابطه صمیمی با همسر، دوست یا روابط اجتماعی ابراز شوند. مزلو محبت و عشق را با میل جنسی که نیازی فیزیولوژیکی است برابر ندانست. او معتقد بود که علت اصلی نا سازگاری هیجانی، نا کامی در ارضا کردن نیاز به عشق و محبت است. ما نیاز داریم که مورد احترام چه از طرف خودمان و چه از طرف دیگران واقع شویم. در صورتی که عزت نفس نداشته باشیم، احساس حقارت، عجز و نومیدی کرده و از توانایی خود برای مقابله کردن چندان مطمئن نیستیم. خود شکوفایی (self-actualization) به حداکثر تحقق استعدادها و توانایی های ما بستگی دارد. اگر کسی خود شکوفا نباشد، بی قرار، نا کام و نا خشنود خواهد بود. آنچه اهمیت دارد، تحقق بخشیدن به استعدادهای خودمان در عالی ترین سطح ممکن است ( یک سوپ درجه یک از یک نقاشی درجه دو خلاق تر است).
برای اینکه نیاز به خود شکوفایی را براورده کنیم، شرایط زیر ضروری هستند:
- باید از قید و بندهای تحمیل شده توسط جامعه و خودمان آزاد باشیم.
- نیازهای سطح پایین تر نباید ما را منحرف کنند.
- باید خود انگاره مطمئنی داشته باشیم و از روابط خود با دیگران احساس اطمینان کنیم. (دوست بداریم و دوستمان بدارند)
- از قوت ها و ضعفها، محاسن و معایب خود آگاهی واقع بینانه ای داشته باشیم.
سلسله مراتب مازلو در مورد افرادی هم مستثنی می باشد. برخی افراد زندگی خود را وقف یک آرمان کرده و مشتاقانه همه چیز را فدای هدف خود می کنند.
نیازهای شناختی
نیازهای شناختی (cognitive needs) به دانستن و فهمیدن مربوط می شوند و از سلسله مراتبی که شرح دادیم خارج هستند. نیاز به دانستن از نیاز به فهمیدن نیرومندتر است. قبل از اینکه نیاز به فهمیدن نمایان شود ابتدا باید نیاز به دانستن حداقل تا اندازه ای ارضا شده باشد. نیاز به دانستن و فهمیدن در اواخر طفولیت و اوایل کودکی آشکار می شوند و کودکان آنها را به صورت کنجکاوی طبیعی ابراز می کنند چون این نیازها فطری هستند. ناکامی در ارضا کردن نیازهای شناختی زیان بخش است و از رشد و عملکرد کامل شخصیت جلوگیری می کند. سلسله مراتب این دو نیاز با سلسله مراتب پنج نیاز اصلی همپوشی دارد. اگر نتوانیم نیاز به دانستن و فهمیدن را ارضا کنیم، غیر ممکن است خود شکوفا شویم.
بررسی افراد خود شکوفا
مزلو نوع متفاوتی از انگیزش را برای افراد خود شکوفا مطرح کرد که آن را فرا انگیزش (metamotivation) نامید ( گاهی انگیزش B یا هستی نامیده می شود). فرا انگیزش نشان می دهد که این مفهوم از مفهوم سنتی انگیزش در روان شناسی فراتر می رد.
فرا انگیزش
به شرایطی اشاره دارد که به موجب آن، انگیزش به گونه ای که ما آن را می شناسیم نقشی ندارد. افراد خود شکوفا برای تلاش کردن در جهت هدف خاصی بر انگیخته نمی شوند. به جای آن گفته می شود که آنها از درون رشد می کنند.
مزلو انگیزش افرادی را که خودشکوفا نیستند را به صورت وضعیت انگیزش D یا کمبود توصیف کرد. انگیزش D تلاش برای چیز خاصی است که درون ما وجود ندارد. انگیزش D نیازهای فیزیولوژیکی، ایمنی، تعلق پذیری و محبت، و احترام را شامل می شود. در مقابل افراد خود شکوفا در حالت فرا انگیزش به دنبال کاهش تنش، ارضا کردن یک کمبود یا تلاش برای هدف خاصی نیستند. هدف آنها غنی کردن زندگی شان با افزایش دادن تنش برای تجربه کردن انواع رویدادهای تحریک کننده و چالش انگیز است.
فرا نیازها (metaneeds) حالتهایی مانند خوبی یا احسان، بی همتایی و کمال هستند. ناکامی در ارضا کردن فرانیازها زیانبار است و نوعی فرا آسیب (metapathology) به وجود می آورد که از رشد کامل شخصیت جلوگیری می کند.
ویژگیهای افراد خود شکوفا
افراد خود شکوفا ۱ درصد از جمعیت یا حتی کمتر را تشکیل می دهند. آنها در برخی ویژگی ها مشترک هستند.
- درک روشن و کارآمد واقعیت.
- پذیرش خود، دیگران و طبیعت. آنها سعی نمی کنند خود انگاره خویش را تحریف یا جعل کنند و از شکستهای خود احساس گناه نمی کنند.
- خود انگیختگی، سادگی، طبیعی بودن. رفتار افراد خود شکوفا بی پرده، رک و طبیعی است. آنها به ندرت هیجانات خود را مخفی می کنند یا برای خوشامد جامعه نقش بازی می کنند. از لحاظ عقاید و آرمانهای خود فردگرا هستند. آنها به قدر کافی احساس امنیت می کنند که خودشان باشند.
- تمرکز بر مشکلات فراتر از خودشان. افراد خودشکوفا از تلاش جدی خود لذت می برند.
- احساس جدایی و نیاز به خلوت. افراد خود شکوفا می توانند بدون عوارض زیانبار، انزوا را تجربه کنند و به نظر می رسد بیشتر از کسانی که خودشکوفا نیستند به تنهایی نیاز دارند. این استقلال ممکن است باعث شود که بی اعتنا و غیر دوستانه به نظر برسند، ولی آنها چنین قصدی ندارند.
- تازگی درک و برداشت. آنها از هر بار وقوع تجربه لذت می برند انگار که برای اولین بار است روی می دهد.
- تجربیات عرفانی یا اوج. در طول این تجربیات خود متعالی می شود و فرد احساس می کند فوق العاده قوی، مطمئن و مصمم است.
- علاقه اجتماعی. با اینکه افراد خود شکوفا اغلب از رفتار دیگران آزرده می شوند، ولی با دیگران احساس خویشاوندی کرده و آنها را درک می کنند و دوست دارند به آنها کمک کنند.
- روابط میان فردی عمیق. جمع دوستان بزرگ ندارند اما روابط دوستی عمیق و بادوامی دارند. افراد خودشکوفا اغلب هواخواهان و طرفدارانی را جلب می کنند.
- ساختار منش دموکراتیک. آنها مایلند به هرکسی که بتواند چیزی به آنها بیاموزد گوش کنند و به ندرت فخر فروشی می کنند.
- خلاقیت. آنها آدم های انعطاف پذیر و خود انگیخته هستند و مایل اند اشتباه کنند و از آن درس بگیرند.
- مقاومت در برابر فرهنگ پذیری. افراد خودشکوفا خودمختار، مستقل، و خود بسنده هستند.
افراد خود شکوفا تقریبا عالی و کامل به نظر می رسند. اما آنها ضعف ها و نقص های انسان را نیز دارند. گاهی می توانند گستاخ، حتی بی رحم باشند و دچار تردیدها، تعارض ها و تنش شوند.
ناکامی در خود شکوفا شدن
هرچه یک نیاز در سلسله مراتب مازلو بالاتر باشد، ضعیف تر است. خود شکوفایی به عنوان بالاترین نیاز، کمترین قدرت را دارد. والدین متخاصم و طرد کننده، تحصیلات نا کافی و روش های فرزند پروری نا مناسب، حفاظت بیش از حد از کودکان و رفتار متضاد- آسان گیری بیش از حد والدین در ناکامی خودشکوفا شدن موثر است. محبت کافی در کودکی و ارضای نیازهای فیزیولوژیکی و ایمنی در دو سال اول زندگی شرط لازم برای خود شکوفایی است. عقده یونس نیز دلیل دیگری برای ناکامی در خود شکوفایی است که به تردید ما نسبت به توانایی هایمان اشاره دارد. ما می ترسیم که اگر برای به حداکثر رساندن استعدادمان دست به کار شویم، موقعیت های تازه ای پیش خواهند آمد که ممکن است نتوانیم با آنها مقابله کنیم. خود شکوفایی به جرات نیاز دارد. خود شکوفا شدن به تلاش، نظم و کنترل کردن خویش نیاز دارد.
سوالهایی درباره ماهیت انسان
برداشت مزلو از شخصیت، انسان گرا و خوشبینانه است. او بجای بیماری بر سلامت روان شناختی، به جای رکود بر رشد، به جای ضعفها و محدودیت ها بر فضیلت ها و استعدادها تمرکز کرد. ما می توانیم اراده آزاد خود را حتی با وجود عوامل زیستی و سرشتی منفی شکل دهیم. ما مسئولی سطحی از رشد شخصیت هستیم که به آن می رسیم. گرچه نیازهای سلسله مرتبی مزلو فطری هستند، ولی رفتارهایی که به وسیله آنها این نیازها را ارضا می کنیم، آموخته شده اند. شخصیت به وسیله تعامل و وراثت و محیط متغییر های شخصی و موقعیتی تعیین می شود. او طرفدار بی همتایی شخصیت بود. انگیزش ها و نیازهای ما همگانی هستند ولی نحوه ای که این نیازها ارضا می شوند از فردی به فرد دیگر تفاوت دارد. حتی با وجود آنکه افراد خود شکوفا ویژگی های مشترکی دارند، رفتار آنها همانند نیستند. خود شکوفایی به عنوان هدف اصلی و ضروری بیانگر اعتقاد مزلو به این است که در صورت فراهم بودن شرایط مناسب، می توانیم به بالاترین سطح عملکرد انسان برسیم. ماهیت انسان ذاتا خوب، شایسته و مهربان است، ولی وجود شرارت را انکار نکرد. او معتقد بود که برخی افراد به قدری شرور هستند که نمی توان آنها را اصلاح کرد. شرارت صفت فطری نیست بلکه حاصل محیط نامناسب است.
ارزیابی در نظریه مزلو
مزلو تحقیق خود را به خاطر کنجکاوی درباره دو نفر که او را تحت تاثیر قرار داده بودند یعنی روت و ورتهایمر آغاز کرد. مزلو سعی کرد این ویژگی ها را در سایر افراد ارزیابی کند. مزلو برای ارزیابی شخصیت آنها از روش های مختلف استفاده کرد. او در مورد شخصیت های تارخی روی مطالب زندگینامه ای کار کرد و سوابق مکتوب را برای یافتن شباهت ها در ویژگی های شخصی بررسی کرد. او در مورد آزمودنی های زنده از مصاحبه، تداعی آزاد و آزمون های فرافکن استفاده کرد.
پرسشنامه جهت گیری شخصی POI
افرادی که این آزمون را انجام می دهند، باید مشخص کنند که از هر جفت بیان، کدامیک بیشتر در مورد آنها صدق می کند.
پژوهش درباره نظریه مزلو
مزلو از مورد پژوهی یا روش های آزمایشی یا همبستگی استفاده نکرد. منتقدان ایراد گرفته اند که روش های او برای بررسی آزمودنی های خودشکوفا دقیق و کنترل شده نبودند. مزلو برنامه کار خود را فقط تحقیقات راهنما نامید.
تحقیقات همبستگی. پرسشنامه جهت گیری شخصی وسیعا برای پژوهش همبستگی مورد استفاده قرار گرفته است.
سلسله مراتب نیازها. در تایید نظریه مزلو، بررسی زنان و مردان دانشجو معلوم کرد که ارضای نیازهای ایمنی، تعلق پذیری و احترام با روان رنجور خویی و افسردگی رابطه منفی دارد.
نیاز تعلق پذیری. این نیاز فقط می تواند از طریق معاشرت با دیگران، از آن مهمتر، پذیرفته شدن توسط دیگران براورده شود.
عزت نفس. پژوهش، موضع مزلو را که اعلام می دارد افرادی که عزت نفس بالا دارند از حرمت نفس و اعتماد به نفس بیشتری برخوردارند، تایید می کند. عزت نفس می تواند بر نگرش سیاسی و رفتار رای دادن تاثیر بگذارد.
نظریه خود مختاری
افراد از گرایش فطری ابراز کردن تمایلات و به کار بردن استعدادها و قابلیت ها و غلبه کردن بر چالش ها برخوردارند. تمرکز فرد بر انگیزش درونی به خود مختاری کمک می کند، به این صورت که فرد به خاطر علاقه و چالش خود فعالیت، نه به خاطر پاداش بیرونی آن را انجام می دهد. نظریه خود مختاری سه نیاز اصلی را مشخص می کند:
- شایستگی – نیاز به اینکه احساس کنیم می توانیم بر تکالیف دشوار تسلط یابیم.
- استقلال – آزادی عمل کردن مطابق با تمایلات، نیازها و ارزش های خودمان.
- ارتباط – نیاز به احساس کردن ارتباط نزدیک با دیگران.
ارضای این نیازها و تمرکز بر انگیزش درونی، با عزت نفس بالا و خودشکوفایی همبستگی مثبت دارد.
تاملاتی درباره نظریه مزلو
انتقادها از نظریه مزلو، بر روش های تحقیق او و فقدان داده هایی که نظریه او را به صورت آزمایشی تایید کنند تمرکز دارند. نمونه افراد به قدری کوچک است که نمی توان آن را به کل جمعیت تعمیم داد. روش مزلو بی ثبات و مبهم است. او توضیح نداد که چگونه نتایج آزمون را تعبیر یا مطالب زندگی نامه ای را تحلیل کرد. امکان دارد این توصیفات عملا آرمان خود مزلو را از فرد سالم منعکس کنند. انتقاد دیگر بر این است که بر چه اساسی فرض شده که خودشکوفایی فطری است. چرا نمی تواند رفتار آموخته شده و حاصل ترکیب منحصر به فرد تجربیات کودکی باشد؟
پیمان دوستی