غفلت روشنفکران بی‌هویت از هویت هسته‌ای

نویسنده : پیمان محمودی
پس از فاجعه هیروشیما که در آن امریکا دو شهر از ژاپن را با بمب اتمی به تلی از خاکستر تبدیل کرد و سپس به واسطه قدرت رسانه‌ای خود چنان به جهان قبولاند که اگر این کار را نمی‌کرد ممکن بود کل زمین درگیر جنگ جهانی شوند و خسارات آن به مراتب از این بیشتر می‌شد، پس از آن روشنفکران غربی به نوشتن و تفکر درباره مسائل هسته‌ای پرداختند، اما تا سال‌ها بعد از این واقعه، گویا هنوز برنامه هسته‌ای مسئله روشنفکران ایرانی نشده بود.  اما برخورد روشنفکرِ ایرانی با مسئله هسته‌ای ایران خاصه پس از اوج گرفتن پرونده ایران در شورای امنیت چه بود و این مواجهه چه نقشی در حل این مناقشه ایجاد کرد؟ در این نوشته تاحدودی به این مسئله پرداخته می شود.

در برخورد با مسئله هسته‌ای، جریان روشنفکری دینی و جریان روشنفکری لیبرال دو مسیر مجزا پیش گرفتند. جریان روشنفکری دینی و اساتید معتقد دانشگاه، مسئله هسته‌ای را در همان نخستین تحلیل‌های خود در پازل استکبارستیزی ترسیم کردند و طبیعتاً مواجهه با این مسئله را مواجهه با استکبار دانستند. به عبارتی موضوع هسته‌ای را به ساحت نزاع ایدئولوژیک کشانده و آن را صرفاً به یک سوء‌تفاهم بین‌المللی فروکاست ندادند. این جریان ایدئولوژیک در سال‌های بعد و با روی کار آمدن دولت نهم و دهم توانستند تا حدود زیادی در مذاکرات هسته‌ای نیز در جایگاه مذاکره‌کننده نقش‌آفرینی کنند.
مواجهه جریان روشنفکری غربزده اما با این مسئله به گونه‌ای دیگر بود. اگر بگذریم از جریان روشنفکری حاکم بر دولت هفتم و هشتم که اتاق فکر خود را در مرکز مطالعات استراتژیک ریاست جمهوری و بعداً تشخیص مصلحت نظام پهن کرده و در مطالعات خود دستور به سازش می‌داد، شاید نامه روشنفکران به مردم امریکا را یکی در تاریخ ۱۲ شهریور ماه ۱۳۹۴ جمعی از روشنفکران و روزنامه‌نگاران و اساتید دانشگاه و فعالان عرصه مدنی ایران نامه‌ای به مردم امریکا نوشتند و از آنان درخواست کردند تا از توافق هسته‌ای ایران وامریکا حمایت کنند. بخشی از نامه به صورت زیر است:«ما قویاً باور داریم که اگر این توافقنامه هسته‌ای تصویب و اجرا شود، موجب تحقق تدریجی این ارزش‌های جهانی در ایران همراه با امکان روابط بهتر میان دو ملت ما خواهد بود. ما عمیقاً نگران پیامدهایی هستیم که ممکن است در نتیجه رد این توافقنامه هسته‌ای به وجود آید؛ تحریم‌های اقتصادی و خطر بروز جنگ افزایش خواهد یافت. جنگی که برای خاورمیانه یک فاجعه خواهد بود.

یک جنگ دیگر در منطقه موجب تقویت نیروهای افراطی و نادیده گرفتن نیروهایی که برای تقریب مسالمت‌آمیز و صلح‌محور کار می‌کنند، می‌شود؛ اثرات پی در پی یک جنگ دیگر به مراتب وسیع‌تر خواهد بود و سیستم بین‌المللی را برای سال‌های آینده بی‌ثبات خواهد ساخت. به تمام دلایل یاد شده در بالا در این مقطع تاریخی حساس ما به شما رجوع می‌کنیم. ما از شما می‌خواهیم که از این فرصت بی‌همتا استفاده کنید و به نمایندگان منتخب خود در کنگره در مورد حمایت از این توافقنامه فشار بیاورید (سایت دیپلماسی ایرانی) روشنفکران در ایران- البته بهتر است بگوییم شبه‌روشنفکران- از همان ابتدای پیدایی‌شان که اساساً به دوره قاجار بر‌می‌گردد و عده‌ای آن را  مرتبط با دانشجویانی که عباس میرزا برای تحصیل به فرنگ فرستاد می‌دانند و پس از آن با تفکرات کسانی همچون ملکم خان ناظم الدوله یا آخوندزاده و طالبوف و… هر کدام به درجات متفاوت به دنبال اصول آزادی و قانون و جمهوریت به همان نحوی که در غرب رایج است بودند و امروز نیز روشنفکران یا شبه‌روشنفکران ایرانی آنان را همچون نیای خود می‌دانند و همان‌گونه که آنان می‌اندیشند و همان آمالی که نیای آنان داشته‌اند را دنبال می‌کنند و برای همین در نامه‌ای که به مردم امریکا می‌نویسند به طرفداری از صلح می‌پردازند و می‌گویند که از جنگی که ممکن است در خاورمیانه اتفاق افتد می‌هراسند. اما با توجه به برنامه‌های هسته‌ای ایران که همواره صلح‌آمیز بوده است بیان و اعتراف چنین سخنی به گونه‌ای اشتباه است و آنچه برای ما مشهود است این مورد است که امریکا همواره در کل دنیا به اسم برقراری صلح و امنیت به دنبال جنگ‌افروزی است که در آن به خانه و کاشانه مردم حمله می‌کند و سبب بی‌خانمانی بسیاری از مردم عادی و بیگناه می‌شود.

مسئله هسته‌ای همچنان مسئله روشنفکران نیست!
به رغم اینکه همانگونه که اشاره شد برخی شبه‌روشنفکران در نامه و مقالات خود مسئله هسته‌ای را با نگرش علوم انسانی بحث کرده‌اند، اما فی‌الواقع چنین افرادی انگشت‌شمار بوده‌اند و طیف غالب این جماعت، به ساحت موضوع هسته‌ای – موضوعی که بیش از یک دهه به عنوان مهم‌ترین موضوع بین‌المللی کشور در جریان بوده است- به عنوان یک «مسئله» ورود نکردند.

اما چرا مسئله هسته‌ای هنوز به مسئله روشنفکران ایرانی مبدل نشده است؟ برخی ممکن است بگویند به سبب فضای بسته سیاسی که در جامعه ایران وجود دارد روشنفکران نمی‌توانند آزادانه عقاید خود را بیان کنند. اما حتی اگر این موضوع صحت داشته باشد رسالت روشنفکری ایجاب می‌کند که به آگاه‌سازی جامعه‌اش بپردازد و آنان را به سمت ایده‌آل خود رهنمود کنند حتی به قیمت جان خود! چراکه نمونه چنین روشنفکرانی در طول تاریخ کشور ما وجود دارد که هنوز هم در بین مردم و جامعه جایگاه ویژه‌ای دارند از جمله اینان می‌توان به مرحوم دکتر شریعتی اشاره کرد که با توجه به رسالت خودش هیچگاه از روشن کردن و آگاهی بخشی به جامعه در دوران پهلوی مضایقه نکرد و بسیاری از عمر خود را نیز در زندان ساواک به سر برد و جان خود را نیز به طور مشکوکی از دست داد. پس مسئله فضای بسته نقد، بیش از آن که یک حقیقت ملموس باشد، یک فرافکنی محسوب می‌شود.

آنچه می‌دانیم این است که در طول تاریخ جریان روشنفکران از همان آغاز مشروطه هم روشنفکران نسبت به تفکرات متجدد به خوبی آگاهی نداشته‌اند و از این رو روشنفکران امروز نیز گویی از موقعیت کشور خود آگاهی ندارند و به همین سبب هم هنوز به دنبال ایده‌های جامعه مدنی به شکل غرب‌گرایانه آن هستند. جریان روشنفکری از آغاز پیدایش خود گرفتار یک بیماری بوده و آن بیماری خودزنی و شیفته غرب شدن بوده است. روشنفکری همواره در جریان یک تقدیر تاریخی‌ای بوده است که از همان آغاز پیدایش به درستی بسیاری از مفاهیم را که هوادار آنها بود را به درستی نفهمیده بود و از این رو در تقدیر تاریخی اندیشه دوره قاجار که آغاز و بسط تفکر روشنفکری از آنجا شروع شده بود با ناآگاهی از دنیای غربی و همینطور عدم شناخت جامعه و اجتماع خود همراه بوده و این موضوع سبب شده است که گمراهی به جای آگاهی در جامعه غالب شود تا جایی که افرادی از جمله شیخ فضل‌الله نوری جان خود را برای آگاهی بخشی به جامعه از دست دادند.

فراموش خانه روشنفکری
پس از گذشت ۲۰۰ سال از دوره آشنایی ما با غرب و اینکه امروز می‌دانیم که غرب در معنای جغرافیایی و تفکری هیچ‌گاه در اندیشه رشد یا آگاهی‌بخشی واقعی به جوامع شرقی، آسیایی و آفریقایی نبوده است و آنچه همواره با نام آبادانی و استعمار در فکر تسری آن به سایر جوامع بوده تنها به سبب پیگیری منافع خود در این ممالک و غالب شدن بر آنان بوده است. این جریانات روشنفکری از همان آغاز با جریانات فراماسونری نیز ارتباط داشته‌اند و نمونه آن میرزا ملکم خان است که با راه اندازی فراموش‌خانه، اندیشه‌های متجددانه را در جامعه منتشر می‌کرد. هر چند عده‌ای مانند ملک‌زاده در کتاب تاریخ مشروطه معتقدند این فراموش‌خانه با جریان فراماسونری هیچ ارتباطی نداشته است اما این موضوع شبهه انگیز است. حال با همه این تفاسیر و همه این ماجراهایی که در این دو سده در جامعه ایران اسلامی رخ داده است و با وجود این همه تحقیقات مکرر و یافتن دست‌های پشت پرده کشورهای استعمارگر و استکباری همچون انگلیس و امریکا در توطئه‌هایی که علیه دولت و ملت ایران داشته‌اند چرا هنوز جریان روشنفکری به گونه‌ای سخن می‌گوید که گویی حرف‌های ۲۰۰ سال پیش روشنفکران ابتدایی را می‌زنند. البته باید گفت روشنفکران ابتدایی همچون ملکم خان و آقاخان در واگذاری بسیاری از امتیازات در دوره نهضت تنباکو و جنبش مشروطه کنار مردم و روحانیت به اعتراض پرداخته‌اند. اما جریان روشنفکری امروز در بحث از صلح‌آمیز بودن انرژی هسته‌ای و دفاع از آن به عنوان حق مسلم کشور واکنش چندانی از خود نشان نمی‌دهند. البته شاید یکی از دلایلی که از سوی جریان روشنفکری بیان می‌شود مربوط به مشکلات و معضلاتی است که سبب ایجاد تحریم و تورم و فشار بر مردم در جامعه شده است و این موضوع هم آنان را مانند هر انسان ایرانی دیگر به واکنش کشانده است. اما واکنشی که آنها از خود نشان داده‌اند بسیار منفعلانه بوده است. آخر مگر می‌شود یک ملت که چیزی را حق خود می‌داند و در تملک او است حال بخواهد برای مصرف آن از دیگری اجازه بگیرد. این موضوع هیچ توجیهی نمی‌تواند داشته باشد آن هم در این برهه تاریخی که ما در آن قرار گرفته‌ایم. برهه‌ای که ما در آن قرار داریم از سال ۵۷ و با انقلاب مردم ایران آغاز شده است و چه در دوره قبل از انقلاب و چه در دوره بعد از انقلاب و در جریان هشت سال دفاع مقدس خون جوانان و انسان زیادی به پای درخت آن ریخته شده و این موضوع خود یک تعهد اساسی را برای جامعه ایران و آن هم در این برهه از تاریخ که انقلاب اسلامی به وقوع پیوسته است و تنها حکومتی است که در کل دنیا پرچمدار رسالت انبیا و ائمه (ع) است و تا ظهور حضرت مهدی (عج) باید این پرچم برافراشته باشد و این هدف اصلی انقلاب اسلامی است که تمام اهداف دیگر در ذیل آن تعریف می‌شوند.

در سال‌های قبل از انقلاب اسلامی، روشنفکران چپ و راست عمدتاً یا به پروژه مدرنیزاسیون پهلوی پیوسته بودند یا به گوشه‌ای خزیده و تنها به گلایه‌ها و شکوه‌های بی‌اثر اکتفا می‌کردند. بی‌هیچ تردید می‌توان گفت نهضت انقلاب اسلامی در سال ۵۶ زمانی آغاز شد که همه جناح‌های روشنفکری در مقابله با رژیم به پایان راه رسیده بودند و هیچ نیروی فعال سیاسی در صحنه حضور نداشت. انقلاب اسلامی یک بار دیگر تجدید حیات روشنفکری را سبب شد و فرصتی دیگر فراهم کرد تا آنان به بازاندیشی پیشینه و اندیشه خود بپردازند و رسالت نوینی را مقابل کشور و مردم برگزینند. خیل کثیری از روشنفکران پس از پیروزی انقلاب به جای تجربه اندوزی از گذشته و همراهی با حرکت اسلامی و مردم ایران، همچنان چشم به الگوها و تحلیل‌های بیگانه دوختند و با استناد به مدل‌های خود‌ساخته یا برگرفته از مکاتب بشری، دین و روحانیت را واپس‌گرا خواندند و دوره تاریخی سنت دینی را پایان یافته دانستند.

جریان روشنفکری همواره سعی داشته است تا با تفکرات جدید که متأثر از غرب بوده است و در قالب جریانات و با مفاهیمی همچون ناسیونالیسم که به قول شایگان خود نمونه اعلای غربزدگی بوده است در کنار مردم قرار گیرد اما این موضوع سبب شده که این جریان در یک انزوایی به سر برد و همواره از مردم و مسئله‌های اصلی کشور دور بیفتد، چراکه در ذهنیت روشنفکران یا شبه روشنفکری ایران همواره غرب اتوپیای اصلی و انسان غربی هم محور عالم قرار گرفته است و این موضوع سبب شده تا جریان روشنفکری همواره به جامعه خود و به هویت خود بتازد و آن را مورد حمله قرار دهد. اینکه امروزه هنوز موضوع انرژی هسته‌ای دغدغه اصلی یا یکی از دغدغه‌های اصلی جریان روشنفکری نشده است به این سبب است که هنوز این جریان هویت خود را بازنشناخته و نتوانسته است به درک این موضوع برسد که امروزه انرژی هسته‌ای به عنوان بخشی از هویت یک فرد ایرانی تلقی می‌شود. این موضوع که آنها نتوانسته‌اند بدان برسند نشان از یک تضاد اساسی در این جریان دارد.

دست آخر آنکه جریان روشنفکری حتی در مواقعی که سکوت خود را برابر این مسئله شکسته است، ره به بیراهه برده است. جریانی که همواره مدعی است ناسیونالیسم را از بزرگان خود به ارث برده است هنوز نتوانسته این موضوع را درک کند که هسته‌ای شدن جدای از جنبه‌های دینی آن برای هر فرد ایرانی یک بخشی از هویت او است، چراکه این موضوع در خود جامعه نیز سبب انسجام شده است و آن هم به این صورت است که در جریان راهپیمایی‌ها ما شاهد این بوده‌ایم که همواره مردم این موضوع را فریاد زده‌اند و خواهان حق مسلم خود بوده‌اند. حق مسلم هر انسان چه ایرانی و غیر ایرانی در هر کجای کره زمین است که در آرامش و رفاه و صلح زندگی کند و قاعدتاً یکی از ابزارهای زندگی در آرامش برای هر ایرانی انرژی هسته‌ای و کاربردهای آن در زندگی روزمره مردم است بنابراین این یک خطای فاحش است که بخواهیم با توجه به اینکه خود را صلح‌طلب نشان دهیم از منافع و حقوق قطعی خود و ملتمان چه در حال حاضر و چه در نسل‌های آینده چشم‌پوشی کنیم و حتی ذره‌ای عقب بکشیم.

پی‌نوشت
*مهرداد نوابخش و فاروق کریمی(۱۳۸۸). روشنفکر و توسعه با تأکید بر کارکرد جامعه‌شناختی روشنفکر ایرانی، فصلنامه مطالعات سیاسی، سال دوم، شماره ۶

 

منبع : روزنامه جوان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *