آسيب‌شناسي روابط بين‌الملل از ديدگاه امام خميني

آسيب‌شناسي روابط بين‌الملل از ديدگاه امام خميني

محمد ستوده آراني*

عليرضا دانشيار**

چكيده

نوشتار حاضر در پي پاسخ‌گويي به اين سؤال اساسي است كه آسيب‌های روابط بين‌الملل موجود، از ديدگاه امام‌ خميني(ره) چيست؟

در پاسخ، اين فرضيه مطرح مي‌شود که آسيب‌هاي مذکور را مي‌توان در دو سطح ساختاري و کارکردي مورد بررسي قرار داد.

بررسي انديشه سياسي امام‌خميني(ره) در سطح ساختاري نشان مي‌دهد که روابط بين‌الملل مطلوب، مبتني بر توزيع عادلانه قدرت، تعاملات اقتصادي متقارن و حفظ هويت‌هاي فرهنگي کشورهاست.

در سطح کارکردي نظام بين‌الملل نیز، عدالت واقعي زماني حاصل مي‌شود که ستم‌گري و ستم‌پذيري در سطح بين‌المللي از ميان برود و ايجاد صلح واقعي در جهان محقق شود.

واژگان کلیدی

امام‌خميني(ره)، روابط بين‌الملل، ساختار، کارکرد، آسيب‌شناسي.

مقدمه

يكي از موضوعات مهم و مطرح در روابط بين‌الملل، شکل‌گيري روابط مسالمت آميز و عاري از جنگ و درگيري، عدم سلطه‌گري و سلطه‌پذيري و فقدان ظلم و ظلم‌پذيري و نيز روابط همراه با عدالت و صلح و امنيت مي‌باشد. روابط بين‌الملل كنوني، همواره دستخوش تهديدها و بحران‌هاي عديده‌اي بوده است. تاريخ پر فراز و نشيب بشري، ظن و ترديد‌ها را در اين زمينه نمايان مي‌سازد كه به راستي چرا روابط بين‌الملل كنوني، چنين متزلزل و شكننده است كه همواره ملت‌ها و دولت‌ها را با ترس جنگ جهاني ديگري، مواجه مي‌كند؟

افزون بر جنگ، تهاجم فرهنگي، وابستگي نامتقارن فرهنگي و اقتصادي، روابط ناعادلانه ميان كشورها، سيستم يا ساختار بين‌المللي ناکارآمد، توزيع نابرابر منافع و ارزش‌ها و از طرفي، کارکرد غير قابل قبول و ضعيف سيستم روابط بين‌الملل، موجب بحران‌هاي عديده‌اي در سطح روابط بين‌الملل شده است که از سطح درگيري فيزيکي فراتر رفته است؛ لذا اين مسأله اساسي وجود دارد که علت ناامني و بحران‌هاي بين‌المللي چيست؟ و با چه رويکردي مي‌توان به افزايش ثبات و صلح پايدار، دست‌يافت؟ در اين مقاله، آسيب‌شناسي روابط بين‌الملل از ديدگاه امام‌خميني، در دو سطح ساختاري و کارکردي مورد بحث قرار مي‌گيرد؛ بحث اصلي در سطح ساختاري روابط بين‌الملل در سه سطح ساختار سياسي، اقتصادي و فرهنگي مورد بررسي قرار خواهد گرفت؛ در ساختار سياسي، توزيع نابرابر قدرت، سيستم رقابتي و بازيگران روابط بين‌الملل؛ در ساختار اقتصادي، وابستگي نامتقارن اقتصادي و همچنين بحران در نظام سرمايه‌داري و در سطح فرهنگي، بحران فرهنگي ناشي از فرهنگ غربي و استعماري و مسأله هويت و استقلال فرهنگي، از مهم‌ترين بحث‌هاي سطح ساختاري روابط بين‌الملل محسوب مي‌شوند. براي سطح کارکردي روابط بين‌الملل، مي‌توان کارويژه‌هاي اساسي را در نظر گرفت که عبارتند از: صلح، عدالت و امنيت. براي دست‌يابي به کارکرد مطلوب، ضمن شناخت آسيب‌هاي ساختاري، بايد آسيب‌هاي سطح کارکردي روابط بين‌الملل، مورد توجه قرار گيرد تا بتوان به روابط بين‌الملل کارآمد، دست‌يافت.

مفاهيم و چارچوب نظري

روابط بين‌الملل

«روابط بين‌الملل، آن بخش از علم سياست است كه كشاكش‌ها و هماهنگي‌هاي ميان دولت‌ها، موقعيت دولت‌ها در سازمان‌هاي بين‌المللي و روابطي كه با آنها دارند و به طور كلي مسايل سياسي، حقوقي، اقتصادي و فرهنگي بين‌المللي را بررسي مي‌كند و در نظر دارد اصول و قواعد حاكم بر روابط بين‌المللي، ميان بازيگران گوناگون را دريابد و كاربرد آنها را در عمل نشان دهد.» (فرانکل، روابط بين‌الملل در جهان متغير: 7)

آسيب‌شناسي

آسيب در لغت به معناي آزار، گزند، درد، صدمه و… آمده است. (عميد، فرهنگ فارسي عميد: 31)

اما آسيب شناسي، شاخه‌اي از پزشکي است که به منشأ، ماهيت، علت و سير بيماري‌ها به‌ويژه در مقياس ميکروسکوپي مي‌پردازد. آسيب شناسي از علم پزشکي به ديگر علوم و مخصوصاً علوم انساني و اجتماعي سرايت کرده است.(انوري، فرهنگ بزرگ سخن، ج 1: 109) موضوعات علوم انساني و اجتماعي نيز، اين‌گونه مورد مطالعه قرار مي‌گيرد که اجتماع به‌عنوان يک موجود زنده لحاظ مي‌شود؛ اگر اين موجود، آفت‌زده و بيمار شد؛ گفته مي‌شود که آسيب ديده و از حالت مطلوب به دور است و براي رسيدن به کمال، شرايطي لازم است و ممکن است، موانع و آسيب‌هايي هم وجود داشته باشد. براي شناخت سلامت و آسيب‌ها و بيماري‌هاي يک پديده، بايد منشأ، ماهيت، علت و سير آسيب و بيماري را شناخت. در اين بحث، روابط بين‌الملل همانند يک موجود زنده لحاظ مي‌شود که دستخوش آسيب‌ها، آفت‌ها و ضعف‌هايي مي‌شود. منظور از آسيب‌شناسي روابط بين‌الملل، شناخت نقاط ضعف و آسيب‌هاي سطح ساختاري و کارکردي روابط بين‌الملل، مي‌باشد.

سطح ساختاري و کارکردي

در رشته روابط بين‌الملل، دانشمندان علوم سياسي معتقد به تقسيم‌بندي نظام بين‌الملل به دو سيستم عيني و تحليلي هستند:

  1. سيستم عيني: ناظر به ساختار، يعني تعداد و نوع بازيگران نظام بين‌الملل است که در بحث آسيب‌ها در سه سطح:

الف) ساختارسياسي (نحوه توزيع قدرت، سيستم رقابتي، بازيگران روابط بين‌الملل).

ب) ساختار اقتصادي (وابستگي نامتقارن اقتصادي، وابستگي اقتصادي).

ج) ساختار فرهنگي (بحران فرهنگي، مسأله هويت واستقلال فرهنگي).

مورد بررسي قرار خواهد گرفت.

  1. سيستم تحليلي: ناظر به کارکرد سيستم بين‌المللي يعني نوع اتحادها، همکاري‌ها و روابط متقابل بازيگران اصلي و فرعي است که در بحث سطح کارکردي روابط بين‌الملل، يعني سه بحث اصلي عدالت، صلح و امنيت، نمود پيدا مي‌کند.

آسيب‌هاي سطح ساختاري روابط بين‌الملل

آسيب‌هاي سطح ساختار سياسي

آسيب‌هاي سطح ساختار سياسي روابط بين‌الملل را مي‌توان در سه مورد نحوه توزيع قدرت، سيستم رقابتي و بازيگران روابط بين‌الملل، مورد بررسي قرار داد و ديدگاه‌هاي امام‌خميني(ره) را در رابطه با آنها تبيين کرد.

  1. نحوه توزيع قدرت

از ديدگاه امام‌خميني(ره)، نحوه توزيع قدرت در ساختار سياسي روابط بين‌الملل، نابرابر و ناقض حقوق ملت‌ها و كشورهاي ضعيف است. توزيع منابع مادي و طبيعي قدرت در سطح جهان يکسان نبوده و آنچه در ساختار سياسي عيني نظام بين‌الملل رخ داده است، ناشي از روابط سياسي نابرابر، اعمال سلطه، نفوذ قدرت‌هاي بزرگ و وابستگي سياسي کشورهاي تحت سلطه است. ايشان در اين زمينه مي‌فرمايند:

قدرت در دست ظالم، دنيا را به فساد مي‌کشاند؛ چنانچه قدرت در دست زورمنداني باشد که عاقل نيستند، مهذب نيستند، مصيبت، بار مي‌آورد؛ امروز که مشاهده مي‌کنيد اين دو قطب بزرگ، براي خودشان اين حق را قايل هستند که ملت‌هاي ديگر بايد تحت سلطه ما باشند، اين فکر اگر همراهش قدرت باشد، مصيبت، بار مي‌آورد. (صحيفه امام، ج 18: 206)

از طرفي، چگونگي توزيع قدرت، سبب شکل‌گيري ساختار نظام بين‌الملل دو قطبي و چند قطبي در تاريخ معاصر روابط بين‌الملل شده است و جهان ميان قطب‌ها يا قدرت‌هاي بزرگ، تقسيم شده است. اين توزيع نابرابر قدرت، باعث تشديد وابستگي ساختاري کشورهاي ضعيف به کشورهاي قوي شده و در نتيجه کشورهاي قدرتمند براي دخالت در ديگر کشورها خود را داراي حق مي‌دانند.

از نظر امام‌خميني، قدرت، قابليت اين را دارد که در دو بعد مثبت يا منفي زندگي بشري، مورد استفاده قرار گيرد. جوامع بشري نيز شاهد اعمال قدرت در دو قطب اصلاح و افساد بوده است. از نظر ايجابي، قدرت بايد معطوف به حفظ جهات انسانيت و اسلاميت، سلامت جهان و همچنين اعمال قدرت در موضعش طبق موازين کتاب و سنت پيامبر اسلام| باشد. ايشان در اين زمينه مي‌فرمايند:

اينها که قدرت دارند بايد حفظ جهات انسانيت، جهات اسلاميت را، بيشتر از ديگران بکنند، اين قدرت را در محلش خرج بکنند، تجاوز از محلش نشود. (همان: 212)

از نظر سلبي نيز جهت‌گيري قدرت نبايد معطوف به فساد، ظلم، مصيبت، افزون طلبي خودخواهانه، مفلوکيت و کامروايي خود باشد. امام(ره)، در اين زمينه مي‌فرمايند:

آنهايي که خودشان در اريکه قدرت نشستند و اين نخوت قدرتمندي در مغزهايي که کوچک‌اند، اين، اسباب اين مي‌شود که هر کاري که مي‌توانند، انجام بدهند، به هر چه دستشان مي‌رسد، آن را، انجام بدهند، هر ظلمي که مي‌توانند، بکنند، هر ملتي را که مي‌توانند زير پاي خودشان له کنند، اينها جزء مفلوک‌هاي عالم هستند؛ براي اينکه قدرت روحي ندارند که هر چه وارد مغزشان مي‌شود، بتوانند کنترلش کنند. (همان، ج 11: 267 و 268)

از ديدگاه امام‌خميني(ره)، هدف قدرت سياسي، بايد به توزيع برابر قدرت منجر شود تا به‌واسطه آن، به برقراري نظم و امنيت، تأمين قسط و عدل، تهذيب، تربيت و تأمين سعادت انسان‌ها معطوف باشد و نه به طاغوت و ديکتاتوري و به تعبيري اعمال ناروا و مغاير با موازين انسانيت؛ البته نه آن‌گونه که در مکتب اصالت قدرت، از آن به مثابه تأمين کننده منافع و خواسته‌هاي شخصي و گروهي، ياد مي‌شود. آنچه در ساختار سياسي روابط‌بين‌الملل شاهد آن هستيم، ناشي از روابط سياسي نابرابر و اعمال سلطه و نفوذ قدرت‌هاي بزرگ و وابستگي سياسي کشورهاي تحت سلطه است که به تعبير امام(ره)، براي اين کشورها فساد و ناآرامي ايجاد کرده است. ( همان، ج 5: 148، ج 16: 229، ج 18: 238)

  1. سيستم رقابتي ميان ابرقدرت‌ها

در رابطه با سيستم رقابتي ابرقدرت‌ها بر سر منافع فراقاره‌اي،‌ امام‌خميني(ره)، ديدگاهي نفي‌گرايانه دارد؛ زيرا موضوع رقابت قدرت‌هاي بزرگ در چنين سيستمي،‌ ثروت‌ها و منابع ممالك مستضعف، مي‌باشد و آنها خود را در چپاول منابع و معادن ملل مستضعف، ذي‌حق مي‌دانند. (امام خميني، ولايت فقيه: 22 و 23) گاه، براي غارت اين ثروت‌هاي طبيعي با يكديگر رقابت و گاهي تباني مي‌کنند. از اين روست كه از ديدگاه امام‌خميني، سيستم رقابتي به ضرر كشورهاي مستضعف تمام مي‌شود،‌ به‌ويژه آن‌كه چنين سيستمي،‌ وابستگي كشورهاي ضعيف به كشورهاي قوي را نهادينه و امپرياليست‌ها را مجاز به مداخله در كشورهاي مستضعف، براي حفظ منابع خود مي‌کند. با عنايت به اين‌كه در سيستم بين‌المللي رقابتي،‌ قدرت‌هاي بزرگ، انواع الگوهاي مداخله‌گري را در مورد كشورهاي ضعيف اعمال مي‌كنند، ‌امام‌خميني(ره)، ضمن تشريح اين‌گونه دخالت‌ها، چنين كاركرد رقابتي را به نقد مي‌كشد. (دهشيري، درآمدي بر نظريه سياسي امام خميني: 268 و 269)

امام‌خميني(ره)، قائل به امكان تباني و هماهنگي ميان دو ابرقدرت شرق و غرب براي چپاول ملت‌ها و تغذيه از خون آنان، در راستاي تثبيت نظام سلطه در جهان و وابستگي كشورهاي مستضعف به يكي از دو بلوك سابق است و معتقد است كه با توجه به ماهيت سودجويانه و استثمارگرايانه ابرقدرت‌هاي كاپيتاليستي و كمونيستي،‌ آنان به تقسيم جهان به مناطق نفوذ خود اهتمام مي‌كنند؛ چرا كه اين قدرت‌هاي امپرياليستي، موجوداتي درنده‌خو، گرگ‌صفت و خبيث هستند كه به چپاول ملت‌ها، همت گماشته‌اند. امام(ره)، تمامي ابرقدرت‌ها را قماربازان سياسي مي‌داند كه هر كدام مي‌خواهند فرصت را از رقيبان ابرقدرت خويش بربايند. از اين روست كه براي جلوگيري از اصطكاك و درگيري ميان خويش،‌ به تقسيم جهان به مناطق نفوذ خود، اقدام مي‌كنند. (صحيفه امام، ج 12: 220)

  1. بازيگران روابط بين‌الملل

دولت‌ها

امام‌خميني، در رابطه با دولت‌ها و چگونگي شکل‌گيري نظام بين‌الملل، سه خط مشي را اتخاذ کرده‌اند که آسيب شناسي ايشان در رابطه با دولت‌ها به وسيله سه عنصر قدرت، عقيده و اخلاق مشخص مي‌شوند. آسيب‌شناسي ايشان درباره ساختار دولت‌ها در نظام بين‌الملل، به‌وسيله اين سه عنصر عبارتند از:

الف: ايشان در يک تقسيم‌بندي، دولت‌هاي جهان را به صورت کلي (چه دولت‌هاي غربي و چه دولت‌هاي بلوک شرق آن زمان را) به دو اردوگاه تقسيم مي‌کردند:

  1. کساني (دولت‌هايي) که قدرت دارند و از آن براي بهره‌کشي و استيلا بر ديگران استفاده مي‌کنند که منظور، همان قدرت‌هاي استکباري و مستکبرين هستند.
  2. کساني که قدرت ندارند و مورد بهره‌کشي قرار مي‌گيرند، (مستضعفين).

امام‌خميني(ره)، بر اين عقيده بودند که اردوي سرکوب‌گران که متشکل از دو ابرقدرت و چند قدرت بزرگ است، در برابر اردوي مستضعفين که مرکب از چند کشور اسلامي و بقيه جهان سوم است، ايستاده و آنها به دنبال سلطه بيشتر بر کشورهاي مسلمان و جهان سوم بوده‌اند:

از جمله نقشه … بيگانه نمودن کشورهاي استعمار زده، از خويش و غرب زده و شرق زده نمودن آنان است، بطوري که خود را و فرهنگ و قدرت خود را، به هيچ گرفتند و غرب و شرق، دو قطب قدرتمند را نژاد برتر و فرهنگ آنان را والاتر و آن دو قدرت را قبله‌گاه عالم دانستند و وابستگي به دو قطب را از فرايض غير قابل اجتناب معرفي نمودند…. غم انگيز‌تر آنکه، آنان ملت‌هاي ستمديده زير سلطه را در همه چيز عقب نگه داشته‌اند… . (امام خميني، ولايت‌فقيه: 15)

ب: در اين تقسيم‌بندي که در راستاي خط‌مشي عقيدتي امام‌خميني مي‌باشد، ايشان به‌جاي تأکيد بر تعداد بازيگران، تعداد ايدئولوژي مسلط در نظام بين‌الملل را مورد تجزيه و تحليل قرار مي‌دهد؛ به عنوان مثال، نظام دوقطبي دو ابرقدرت شرق و غرب را با طرد دو ايدئولوژي کمونيسم و کاپيتاليسم با چالش روبرو مي‌کند. (دهشيري، همان: 266) امام‌خميني معتقد بودند که جز ايران، کشوري به راستي مستقل وجود ندارد؛ زيرا جنبش عدم تعهد، سازماني قلابي است که اعضاي آن در حقيقت يا به اردوگاه غرب تعلق دارند و يا به اردوگاه شرق. امام‌خميني(ره) با مطرح كردن انديشه و طرح‌هاي اسلامي و نيز دولت اسلامي و مکتبي در سطح جهاني، دو الگوي كاپيتاليسم و كمونيسم را زير سؤال بردند.

ج: اين تقسيم بندي، بر اساس معيار اخلاقي يا روحاني قابل مطالعه مي‌باشد. امام‌خميني بر اين نظر بود که جهان، بين کساني که صراط مستقيم، راه خدا و ايمان را دنبال مي‌کنند و کساني که در راه فاسد شيطاني و بي‌ايماني گام برمي‌دارند، تقسيم شده است. صراط مستقيم، صراط اسلام است و راه فساد، راه قدرت‌هاي استکباري و کساني که در راه آنها هستند، مي‌باشد. (امام خميني، وصيت نامه الهي ـ سياسي: 19)

ملت‌ها

امام‌خميني(ره)، ضمن اولويت‌بخشي به ملت‌ها، به عنوان بازيگران اصلي در عرصه روابط بين‌الملل، تقسيم‌بندي سه‌گانه‌اي را، مطرح مي‌کنند:

  1. ملت به معناي اسلامي يا همان امت.
  2. ملت به معناي غربي.
  3. ملت به صورت کلي، بدون قيد اسلامي و غربي که شامل تمام بشريت مي‌شود.

هريک از موارد سه‌گانه، در مناسبت‌هاي گوناگون، مورد خطاب وسيعي از سوي امام(ره) واقع شده‌اند و آسيب‌هاي متعددي را براي آنها بيان کرده‌اند. تشکيل‌نشدن امت واحده اسلامي و ايجاد اختلاف، از دست دادن هويت اسلامي، ظلم و ستم؛ عدم حق‌گرايي و همچنين نژادپرستي، از نمونه‌هاي آسيبي است که متوجه امت اسلامي است. امام‌خميني(ره)، براي نيل به استراتژي آرماني خود، (امت) که معنايي از ملت اسلامي است، موضوعات خاصي را مورد توجه قرار داده‌اند که از جمله مي‌توان به بازگشت به هويت اسلامي (صحيفه امام، ج21: 21)، وحدت مسلمانان، ظلم‌ستيزي و حق‌گرايي، اشاره کرد. (همان، ج 5: 70) ايشان در اين‌باره مي‌فرمايند:

علماي اعلام و خطباي محترم کشورهاي اسلامي، دولت‌ها را دعوت کنند که از وابستگي به قدرت‌هاي بزرگ خارجي خود را رها کنند و با ملت‌هاي خود تفاهم کنند. … و نيز ملت‌ها را دعوت به وحدت کنند و از نژادپرستي که مخالف دستور اسلام است، بپرهيزند و با برادران ايماني خود در هر کشوري و يا هر نژادي که هستند، دست برادري دهند. (امام‌خميني(ره)، وصيت نامه الهي ـ سياسي: 22)

مفهوم ملت به معناي غربي آن که انديشه ملي‌گرايي در راستاي آن است، در انديشه امام‌خميني(ره)، تا آن‌جا که مقابل اسلام قرار نگرفته باشد، قابل قبول بوده است و مليت را در چارچوب اسلام، صحيح مي‌دانند:

آنهايي که مي‌گويند ما مليت را مي‌خواهيم احيا بکنيم … آنها مقابل اسلام ايستاده‌اند… اسلام با مليت مخالف است؛ معناي مليت اين است که ما ملت مي‌خواهيم … و اسلام را نمي‌خواهيم… ما مليت را در سايه تعاليم اسلام قبول داريم … دفاع از ممالک اسلامي جزء واجبات است، لکن نه اينکه ما اسلامش را کنار بگذاريم و بنشينيم فرياد مليت بزنيم … . (صحيفة امام، ج 13: 78)

از نظر امام‌خميني(ره)، رواج اين تفکر (ملي‌گرايي همراه با نفي اسلام)، در عصر حاضر از سوي محافل استعماري غرب، به هويت ديني و اسلامي مسلمانان لطمه زده است.(همان) رواج تفکر ملي‌گرايي از سوي محافل استعماري غرب، يکي از آسيب‌هايي است که امام(ره)، همواره آن را به مسلمانان گوشزد مي‌کردند.

امام‌خميني(ره)، براي بازيگران غيرحکومتي، ارزش و اهميت بيشتري قائل است و بازيگران حکومتي به ويژه حکومت‌هاي سرسپرده که خاستگاه آنها نه ملت‌هايشان، بلکه حب نفس و جاه و مال حاکمانشان مي‌باشد را کم‌اهميت قلمداد مي‌کند. امام‌خميني(ره)، نظريه‌اي روانشناختي را مطرح مي‌کند که ضمن اهميت دادن به خاستگاه رواني حکومت‌ها و مشروعيت مردمي و معنوي آنها، نظامي بين‌المللي را ترسيم مي‌کند که در آن، بازيگران حکومتي اسير هوا و هوس‌ها و اميال نفساني خويش، نباشند. (همان، ج21 : 78) ايشان در جاي ديگري بر نقش کليدي و راهبردي نظرات و خواست ملت‌ها، اشاره مي‌کنند و معتقدند که نمي‌توان بدون در نظر گرفتن خواسته ملت‌ها، چيزي را به آنها تحميل کرد:

اگر شماها خيال مي‌کنيد که با سرنيزه بتوانيد يک ملتي را خاضع کنيد و استقرار هم پيدا بشود اين اشتباه است … ملت اگر يک چيزي خواستند، نمي‌شود به خلاف ميل ملت هميشه يک کاري انجام داد. (همان، ج 12: 14)

گرچه امام(ره) در خصوص نوع بازيگران در نظام بين‌المللي، بر ملت‌ها به عنوان بازيگران مرجّح تأکيد مي‌کند، اما بازيگران حکومتي را در نظام بين‌الملل، ناديده نمي‌انگارد و در اين رابطه بر مشروعيت نظام سياسي آنها و پايگاه مردمي حکام که بايد مبتني بر اهداف و آرمان‌هاي ملي باشد، تأکيد مي‌کند؛ اين امر بيانگر آن است که امام‌خميني(ره)، تأثير نوع حکومت و ساختار داخلي قدرت را بر کارکرد بازيگران حکومتي در عرصه بين‌المللي با اهميت تلقي مي‌کند.

سازمان‌هاي بين‌المللي

سازمان‌هاي بين‌المللي، همراه دولت‌ها و ملت‌ها به صورت گسترده‌اي مورد خطاب و آسيب‌شناسي امام(ره) قرار گرفته است؛ کارکرد سياسي اين سازمان‌ها، از جمله مواردي است که مورد ترديدهاي اساسي قرار مي‌گيرد. امام‌خميني(ره)، اساس تشکيلاتي را که ابرقدرت‌ها در آن دخالت دارند و به نفع آنها تمام مي‌شود و حق وتوي ابرقدرت‌ها را مردود مي‌شمارند:

اصل و اساس اين را خود اينها درست كرده‌اند،‌ اساس اين سازمان‌ها ساخته خود اينهاست. اگر ساخته خود اينها نبود، به چه مناسبت بايد يك كشوري يا چند كشوري قلدر حق وتو داشته باشند. (همان، ج 15: 520 و 521)

همچنين امام(ره) اقدامات کشورهاي غربي را در قبال سازمان‌هاي بين‌المللي و اقدامات سازمان‌هاي بين‌المللي را در رابطه با کشورهاي ابرقدرت در هر دو صورت، در جهت تأمين منافع ابرقدرت‌ها مي‌دانند و ياد آور مي‌شوند:

… اين سازمان‌هايي که درست کرده‌اند براي خودشان، همه براي منفعت غرب است، هيچ براي مظلوم‌ها نيست. (همان ج 11: 50)

امام‌خميني(ره)، اين تشكيلات را صوري و براي بازي دادن ملت‌هاي ضعيف، قلمداد مي‌كنند و اعلام مي‌دارند كه بدتر از اين جنايت و بدتر از اين وحشيگري در عالم نيست حتي امام‌خميني(ره)، حق وتوي كشورهاي بزرگ را تداعي حكومت جنگل و در مواردي بدتر از حكومت جنگل نام مي‌برند. (همان) چنانكه مي‌فرمايند:

حكومت‌هاي جنگل باز يك فطرتي دارند،‌ روي آن فطرتشان هم باز ظلمشان را بالسويه مي‌كنند. اما اين سازمان‌ها و آنهايي كه با دست آنها، با دست جنايتكار آنها اين سازمان‌ها درست شده‌اند، آنها تمام حيثيت و انسانيت بشريت را از بين مي‌برند. (همان)

در جايي ديگر ايشان تأکيد مي‌كنند كه هيچ انسان عاقلي نمي‌تواند قبول كند كه همه دنيا بر عدالت باشد، لكن اختيار اين سازمان‌ها دست چند نفر خاص باشد ‌كه اگر اين سازمان‌هاي بين‌المللي خواستند جلوي آنها را بگيرند، فوراً آن را وتو كنند. (همان)‌

آسيب‌هاي ساختار اقتصادي روابط بين‌الملل

از نظر امام‌خميني(ره)، اقتصاد همواره با اموري چون اخلاق و سياست ارتباط برقرار مي‌کند. (امام خميني، دولت و اقتصاد: 92) در اين نگرش، اقتصاد به صورت مجزا مورد توجه نيست و مسايل اجتماعي، به حوزه‌هاي مختلف از جمله اخلاق تسري داده مي‌شود که اين ديدگاهي کاملاً اسلامي است و هم جنبه مادي و هم جنبه معنوي اقتصاد را در نظر مي‌گيرد. (همان: 93) همچنين از نظر امام‌خميني(ره)، سيستم اقتصادي سرمايه‌داري غرب و اشتراکي شرق، مورد آسيب‌هاي اساسي قرار گرفته‌اند. امام(ره) در تشريح ضعف دو رويکرد سرمايه‌داري غرب و اشتراکي شرق چنين مي‌فرمايند:

زيربنا اقتصاد نيست، براي اينکه غايت انسان اقتصاد نيست… برنامه اسلام اين است که اين انسان را جوري تربيت کند که هم اينجا صحيح باشد هم آنجا صحيح باشد. راه مستقيم، نه طرف شرق، نه طرف غرب. (صحيفه امام، ج9: 457)

از منظر امام‌خميني(ره)، با حاکميت اسلام مي‌توان به مقاصد اسلام دست يافت،‌ ايشان مي‌فرمايند:

پياده کردن مقاصد اسلام در جهان و خصوصاً برنامه‌هاي اقتصادي آن و مقابله با اقتصاد بيمار سرمايه‌داري غرب و اشتراکي شرق، بدون حاکميت همه جانبه اسلام ميسر نيست. (همان، ج 20: 340)

با توجه به مطالب مذکور، جهت‌گيري‌هاي امام‌خميني(ره) درباره ساختار اقتصادي روابط‌بين‌الملل، در راستاي چهار خط‌‌مشي، مشخص مي‌شوند:

  1. حفظ منافع همه كشورها و خصوصاً كشورهاي تحت سلطه و ضعيف و خارج‌شدن آنها از وابستگي نامتقارن.
  2. گسترش مشارکت تمامي كشورها در رفع بي‌عدالتي‌ها در بخش اقتصاد.
  3. تأکيد بر خودكفايي و خودباوري ملت‌هاي تحت سلطه و خروج آنها از وابستگي.
  4. مبارزه با اقتصاد امپرياليستي و سوسياليستي.

چهار محور مذکور، وجه تمايز نظر امام‌خميني(ره) با نظام‌هاي حاکم بر اقتصاد دنيا، يعني سرمايه‌داري و سوسياليسم را تشکيل مي‌دهد. ايشان با ظالمانه شمردن نظام سرمايه‌داري، آن را موجب پيدايش نابرابري‌هاي اجتماعي و از بين رفتن منافع محرومان مي‌دانند و از طرفي، نظام سوسياليستي را نيز به دليل حذف دين و ديانت از بطن زندگي بشر و نيز تكيه خشك و خالي بر عدالت، طرد مي‌کردند. اعتقاد امام بر اين است که دين، اساس و پايه عدالت واقعي است و اين كشورها از اقتصاد سالم اسلامي و همچنين عدالت واقعي به دور هستند. در نظر ايشان، سيستم‌هاي عيني موجود، يعني سرمايه‌داري و سوسياليزم، همواره دچار ضعف و آسيب بوده است. (همان، ج 21: 444)

امام‌خميني، تأکيد خاصي بر استقلال اقتصادي داخلي کشورها دارند تا بدين وسيله در مقابل نظام جهاني، آسيب‌پذيري کمتري داشته باشند، ايشان مي‌فر‌مايند:

ما امروز اگر بخواهيم با اين قدرت بزرگ مواجه باشيم و در اين ميدان شکست نخوريم، احتياج به چند امر داريم: يکي اينکه ما اقتصاد خودمان را طوري‌کنيم که خودکفا باشيم… اين وابستگي اقتصادي، موجب اين مي‌شود که ملت ايران، مملکت ايران، تسليم بشود به ديگران. (همان، ج11: 413 و 414)

در زمينه آسيب‌هاي ساختار اقتصادي روابط بين‌الملل، يکي از موارد مهم که همواره امام(ره) نسبت به آن دغدغه خاصي داشته‌اند، سلطه نظام سرمايه‌داري بوده است؛ ايشان ريشه بدبختي بشريت امروز و روابط حاكم بر آن را، ناشي از سلطه نظام سرمايه‌داري غرب مي‌دانند كه از ره‌آورد آن، ديگر ممالك و كشورها را به سمت بدبختي و استثمار و استعمار كشانده‌اند. امام(ره) در اشاره به اين مطلب مي‌فرمايند:

«اينها به صورت استعمارگر از سيصد سال پيش يا بيشتر به كشورهاي اسلامي راه پيدا كردند.» (همان ج4: 13) «از آن وقتي كه راه پيدا كردند به ايران و شرق،‌ تمام جاها را اينها بررسي كردند.» (همان، ج 8: 184) «مطالعات دقيق كردند و به اينجا رسيدند كه… در شرق يك ممالك غني هست از حيث مخازن زيرزميني، ‌از قبيل: مراتع بزرگ و غني و جنگل‌هاي بسيار زياد و غني و مخازن نفتي… و ساير مخازن كه بسياري از آنها را شايد الان خود شرقي‌ها مطلع نيستند،‌ لكن آنها آمدند و رفته‌اند و مطلع گرديده‌اند.» (همان، ج 7: 387) «اينها فهميدند كه يك لقمه چربي است، شرق داراي مخازن و معادن است و بايد اين را هر طوري هست،‌ اين طعمه را به هر طوري كه هست بايد اينها ببرند.» (همان، ج 4: 97)

امام‌خميني(ره) معتقد بودند:

حتي سياح‌هايي كه از اينها آمدند به اسم سياحت‌، ‌اينها يك مأمورين سياسي بوده‌اند براي مطالعه اين ممالك شرقي. در ايران اينها مي‌آمدند و در تمام شهرها و دهات، همه اينها را مطالعه مي‌كردند.‌ بيابان‌ها، حتي آن بيابان‌هايي كه هيچ آب و علفي نداشت، اينها با تحمل زحمت‌هاي فراوان با شتر در آن وقت مي‌آمدند … اوضاع جغرافيايي اين ممالك را و مهم‌تر براي آنها آن موارد مخازن، هر مخزني، ‌يعني طلا، مس،‌ نفت، گاز و هر چه بود، اينها دقيقاً مطالعه مي‌كردند و نقشه‌برداري مي‌كردند. (همان: 13)

پس از آن‌كه دريافتند اين كشورها و ازجمله ايران، سرشار از مواد خام مورد نياز آنهاست: «خودشان را مهيا كردند براي غارت». (همان: 14) به طرق مختلف در صدد نفوذ در اين كشورها برآمدند تا از مخازن عظيم آنها بهرمند شوند و يكي از اساسي‌ترين اهداف استعماري آنها، دست‌يابي به منابع و ذخاير گوناگون اين ممالك بوده است. (خالقي افکند، امام خميني و گفتمان غرب: 91)

ديدگاه امام‌خميني(ره) درباه اقتصاد، يک ديدگاه اسلامي است که نهايتاً نظام سرمايه‌داري را به چالش مي‌کشاند. امام در پي رفع اين سلطه، با تکيه بر اصول اخلاقي و بشري است و در عين حال، به اقتصاد نيز اهميت مي‌دهد، اما آن را در راستاي دو ضلع مهم‌تر، يعني فرهنگ و سياست در نظر مي‌گيرند و آن نظام اقتصادي را مورد تأکيد قرار مي‌دهند که روابط در آن بر طبق انسانيت و اخلاق شکل مي‌گيرد، نه بر اساس سود و ضرر اقتصادي که تفکر سرمايه‌داري غرب به دنبال آن است.

آسيب‌هاي ساختار فرهنگي روابط بين‌الملل

يکي از دغدغه‌هاي مهم انديشه سياسي امام‌خميني(ره)، آسيب‌هاي ساختار فرهنگي روابط بين‌الملل مي‌باشد. ديدگاه ايشان در رابطه با ساختار فرهنگي روابط بين‌الملل را مي‌توان در سه مقوله فرهنگ اسلامي، استعماري و غربي مطرح کرد.(عزتي، فرهنگ توسعه از ديدگاه امام خميني(ره): 5) فرهنگ سالم و مطلوب از نظر ايشان، فرهنگ اصيل اسلامي است. بحران فرهنگي به‌وجود آمده در سطح روابط بين‌الملل، ناشي از دو فرهنگ استعماري و غربي است. فرهنگ اصيل اسلامي از ديدگاه امام‌خميني، داراي ويژگي‌هاي خاصي است؛ به عنوان مثال مي‌توان به فرهنگ اسلام (صحيفه امام، ج 8: 107، ج21: 347 و…)، فرهنگ قرآن (همان ج 17: 344)، فرهنگ الهي، فرهنگ حق، ‌فرهنگ صحيح و فرهنگ سالم اسلامي (همان ج3: 306،ج 13: 82، ج19: 337 و…) اشاره کرد. اين اسامي، ويژگي‌هاي پايه‌اي و منشأ فرهنگ ‌اسلامي را مشخص مي‌كنند. كاربرد اين اسامي از طرف امام‌خميني(ره)، نشان‌دهنده اين است كه اين فرهنگ، از اصول دين اسلام نشأت گرفته و منطبق با قرآن كريم مي‌باشد.

حضرت امام، در عين حال كه معتقدند فرهنگ اسلام غني‌ترين فرهنگ‌ها بوده است، اما همزمان آسيب‌شناسي خود را نيز در اين زمينه، بيان مي‌دارند:

فرهنگ مسلمين، غني‌ترين فرهنگ‌ها بوده و هست. مع‌الأسف، مسلمين نتوانستند از آن استفاده كنند… اسلام همه چيز براي مسلمين آورده است، همه چيز. قرآن، در آن همه چيز است لكن مع الأسف، ما استفاده نكرده‌ايم و مسلمين مهجورش كردند… . (همان، ج12: 330)

بحران فرهنگي

  1. فرهنگ استعماري

امام‌خميني(ره)، متناسب با كاربرد نام اين فرهنگ، ويژگي‌هاي آن را نام برده‌اند، مانند: فرهنگ دستوري، فرهنگ وابسته، فرهنگ عقب‌مانده، عقب نگه داشته‌شده، فرهنگ منحط، فرهنگ ناصالح، فرهنگ فلج و … . بيشترين تأثير فرهنگ استعماري در روابط بين دولت‌ها در سده‌هاي اخير، در کشورهاي تحت سلطه بوده است.

آسيب‌هايي که در مورد ويژگي‌هاي فرهنگ استعماري، توسط امام‌خميني(ره) مطرح شده‌اند، بيشتر به صورت مقايسه‌اي با ويژگي‌هاي فرهنگ اسلامي، ذكر شده‌اند؛ ايشان متناسب با نيازها در زمينه‌هاي مختلف و بيشتر در مقايسه با فرهنگ اسلامي، به بيان برخي ويژگي‌هاي اين فرهنگ پرداخته‌اند. امام(ره)، به استفاده ابزاري از فرهنگ، توسط قدرت‌هاي بزرگ اشاره و بيان مي‌دارند:

… اين فرهنگ، فرهنگ استعماري و انگلي است و اين فرهنگ از همه چيزها حتي اسلحه اين قلدرها بدتر است…. ( همان، ج 3: 306)

همچنين ايشان مي‌فرمايند: «فرهنگ استعماري، ‌يعني فرهنگ دستوري» (همان، ج5: 371)

اين فرهنگ در سطح نظام بين‌الملل، سبب استمرار روابط سلطه‌آميز و عقب‌ماندگي کشورهاي تحت سلطه مي‌شود. اين مجموعه، نشان‌دهنده چگونگي شكل‌گيري فرهنگ استعماري است و به عبارت بهتر، فرهنگ استعماري، ‌فرهنگي است كه از خارج و بر اساس سلطه بيگانگان طراحي و به اجرا در مي‌آيد و ريشه ملي و تاريخي در جامعه ندارد و به تعبير امام‌خميني(ره): «مربوط به خود مردم نيست.» (همان ج4: 134)

اين بي‌ريشه بودن و بي‌محتوايي، يكي از ويژگي‌هاي مهم فرهنگ استعماري است و امام‌خميني(ره) با تأکيد بر آن مي‌فرمايند:‌

اجانب، خصوصاً آمريكا در نيم قرن اخير، كوشش داشتند و دارند فرهنگ و برنامه‌هاي فرهنگي و علمي و ادبي ما را از محتواي اسلامي ـ انساني و ملي خود، خالي و به جاي آن فرهنگ استعماري و استبدادي بنشانند. (همان، ج10: 81)

از نظر ايشان، وقتي فرهنگي از محتواي خود خالي شد، فرهنگ استعماري جايگزين آن مي‌شود؛ فرهنگي كه آحاد جامعه را از درون بي‌محتوا و وابسته به فرهنگ بيگانه مي‌كند.

آسيب ديگر فرهنگ استعماري، تهي‌كردن انسان‌ها، از محتواي انسانيت و سوق دادن آنها به سمت فساد است، امام(ره) در اين‌باره، عنوان «فرهنگ فاسد استعماري» (همان، ج2: 346) را به‌کار مي‌برند و در اين مورد مي‌فرمايند: «… فرهنگ استعماري، جوان استعماري تحويل مملكت مي‌دهد…» (همان)

وابسته بودن فرهنگ استعماري به بيگانگان، يكي ديگر از ويژگي‌هاي اين فرهنگ است. وابستگي و عدم استقلال فرهنگي، به معني خودي‌نبودن و وابستگي و نيازمندي به بيگانگان است.(همان: 270)

اين فرهنگ، پاسخ‌گوي نيازهاي كشورها نيست و براي تكميل نيازهاي فرهنگي نيز بايد به استعمارگران روي آورند:

يك فرهنگ فلج (مي‌شود)، فرهنگي كه از آن هيچ كار بر نمي‌آيد و نمي‌تواند نقش صحيحي داشته باشد. (همان، ص 135)

نكته جالبي که امام‌خميني(ره)، در زمينه آسيب‌هاي فرهنگي در روابط بين‌الملل اشاره مي‌كنند، شكست روحي است كه از جانب استعمارگران در كشورهاي مسلمان، تبليغ شده است و گريبان‌گير کشورهاي مسلمان شده است، ايشان در اين زمينه مي‌فرمايند:

نظر ما به فرهنگ اسلامي است كه اين فرهنگ اسلامي را از ما جدا كردند و غرب در شرق، آن طور نفوذ كرد كه شرق خودش را باخت … اما ما گمان مي‌كنيم كه بايد تمام ملت‌ها و دولت‌ها توجه خودشان را به اين نكته نظر منعطف كنند كه اين شكست روحي را از ملت‌ها جدا كنند و گمان نكنند جوان‌هاي ما كه هرچه هست در غرب است و خودشان چيزي ندارند. (همان، ج 8: 86)

از ويژگي‌هاي فرهنگ استعماري که از سوي استعمارگران تبليغ مي‌شود، عدم توجه به اعتقادات است. در واقع ضديت با اعتقادات مذهبي و دين در راستاي مبارزه با فرهنگ ديني و اسلامي است. وابستگي علمي نيز از سوي امام(ره) مورد آسيب‌شناسي قرار گرفته است که موافق بودن با فرم ظاهري تمدن و نيز توخالي بودن، از ويژگي‌هاي اين نوع وابستگي است. (همان، ج 4: 270)

  1. فرهنگ غربي

نوع دوم فرهنگ كه مي‌توان از ديدگاه امام‌خميني(ره) در رابطه با آسيب‌هاي ساختار فرهنگي روابط بين‌الملل، مورد بررسي قرار داد، فرهنگ غربي است. تعابيري كه حضرت امام در مورد اين فرهنگ به كار برده‌اند،‌ عبارتند از: فرهنگ غربي، ‌فرهنگ بدآموز، فرهنگ فاسد غرب و فرهنگ پوسيده شرق و غرب. اين تعابير، عمدتاً به ويژگي اصلي فرهنگ غربي اشاره دارند كه در ضمن، وجه تمايز عمده بين فرهنگ غربي و فرهنگ اسلامي نيز مي‌باشد.

ايشان ابتدا به فرق ريشه‌اي بين فرهنگ اسلامي و غربي اشاره مي‌كنند و انسانيت را در مكتب الهي جستجو مي‌كنند و اعتقاد دارند كه تربيت غرب، انسانيت انسان را از خودش خلع كرده است.

تربيت غرب، انسان را از انسانيت خودش خلع كرده، به جاي او يك حيوان آدم‌كش گذاشته است…. غرب، انسان درست نمي‌كند،‌ آن كه انسان درست مي‌كند آن مكتب‌هاي الهي است. (همان، ج 8: 95)

وجه تمايز بارز ديگري كه امام(ره) به آن اشاره دارند، اين است كه جهات مادي پيشرفت در فرهنگ غربي لحاظ شده است، اما از جهات معنوي غافل و كنار مانده‌اند.

غربي‌ها در جهت مادي پيشرفت كرده‌اند، لكن معنويات ندارند. اسلام و همينطور مكتب‌هاي توحيدي، اينها انسان مي‌خواهند درست كنند و غرب از اين معنا به كلي بركنار است. (همان: 108)

امام‌خميني(ره)، تضاد فرهنگ اسلامي و غربي را در توجه به اصول انساني و اخلاقي در فرهنگ اسلامي و عدم توجه به اين اصول در فرهنگ غربي مي‌دانند. بعد از جنگ جهاني اول و ظهور قدرت‌هاي جهاني و سلطه فرهنگي ـ سياسي غرب در جهان اسلام و طرح نقشه جدايي دين از سياست، سيستم سياسي و حقوقي غرب، بر اساس منافع و تفکر غربي، بر کشورهاي اسلامي که طلايه‌دار فرهنگ اسلامي بودند، تحميل شد. سيستم سياسي و حقوقي نظام بين‌الملل جديد که منافع کشورهاي غربي را تأمين مي‌کرد، براي کشورهاي اسلامي نتيجه‌اي جز تثبيت سلطه همه جانبه غرب و وابستگي در عرصه‌هاي مختلف سياسي، اقتصادي و فرهنگي در برنداشت. (عميد زنجاني، فقه سياسي: 141 و 142)

غرب و فرهنگ غربي و ليبراليسم، تنها راه نجات کشورهاي اسلامي و غير اسلامي تلقي مي‌شد و ظهور امام‌خميني(ره)، نشانه تغييري دراين الگو بود. امام‌خميني(ره) با استقرار نظام اسلامي براي تضعيف هژموني غرب و ليبراليسم وارد عمل شد. امام‌خميني(ره)، توانست اسلام و فرهنگ اسلامي را به منزله دال برتر نظم سياسي جديد، معرفي کند. امام‌خميني(ره) اسلام را نماد مخالفت با قدرت جهاني غرب و فرهنگ مسلط غربي و استعماري مي‌دانست. از نظر امام(ره)، فرهنگ غربي به نوعي كه تضمين كننده منافع غرب استعمارگر بوده است، وارد فرهنگ كشورهاي زير سلطه شده است؛ به نظر ايشان هر عنصري که در زمينه فرهنگي از غرب وارد فرهنگ كشورهاي زير سلطه شده و جزو فرهنگ استعماري آنها شده است، همانند آن‌چه كه در فرهنگ غربي است، نبوده و تغيير يافتة آنها را براي کشورهاي زير سلطه تبليغ کرده‌اند. ايشان در اين زمينه مي‌فرمايند:

اينها سعي كرده بودند كه همه چيزي كه از غرب وارد مي‌شود، يك نوع خاصي باشد. فرهنگ استعماري وارد كنند به ايران و آن را با تبليغات دامنه‌داري كه همه شما مي‌دانيد، عاشق آن بكنند، به اسم حقيقت و دموكراسي خاص به ممالك استعماري و نيمه استعماري وارد كنند و به اسم دموكراسي غربي به خورد ما بدهند. همه اينها به طرز خاصي وارد شده است… . (صحيفه امام، ج10: 227)

با حذف مرجعيت دين از عرصه زندگي اجتماعي غرب، راه براي بحران‌هاي عديده اخلاقي، فرهنگي و انساني هموار شد، اين نکته‌اي است که امام‌خميني(ره) همواره به آن تأکيد داشتند.

استقلال فرهنگي و مسأله هويت

از ديدگاه امام‌خميني(ره)، اساس وابستگي، وابستگي فرهنگي است.( همان، ج 10: 53) استقلال فرهنگي از موضوعاتي است که همواره در انديشه سياسي امام‌خميني(ره) مورد توجه بوده است، ايشان مي‌فرمايند:

استقلال و موجوديت هر جامعه، از استقلال فرهنگ آن نشأت مي‌گيرد و ساده‌انديشي است كه گمان شود با وابستگي فرهنگي، استقلال در ابعاد ديگر يا يكي از آنها امكان پذير است. بي‌جهت و من باب اتفاق نيست كه هدف استعمارگران و در رأس تمام اهداف آنان، ‌هجوم به فرهنگ جوامع زير سلطه است. (همان، ج 15: 243)

استقلال فرهنگي از ديدگاه امام‌خميني(ره)، با توجه و تأکيد بر فرهنگ گذشته ملت‌ها، اصول فرهنگي، اخلاقي و الهي متناسب و بر اساس سابقه تاريخي، اجتماعي و فرهنگي ملت‌ها به وجود مي‌آيد. (همان، ج 10: 71) در کنار استقلال فرهنگي، مسأله هويت از مهم‌ترين مسايلي است که از ديدگاه امام‌خميني(ره)، مطرح شده است؛ از ديدگاه ايشان، تفکر مادي غرب با کنارگذاشتن دين از عرصه زندگي اجتماعي، اخلاق و انسانيت را به سمت سراشيبي سقوط مي‌کشاند. (همان، ج9: 57) امام‌خميني(ره)، معتقد بودند که علت اصلي انحطاط جوامع و عقب ماندگي ملل شرق، مسأله طرح ايدئولوژي يکسان‌سازي از سوي کشورهاي غربي بوده است که بر طبق اين انديشه، غرب سعي کرده است تا ملل شرقي را از هويت خود بيگانه و تهي سازد و به آنها تلقين کند که چيزي براي ارايه ندارند و در همه امور نيازمند غرب مي‌باشند؛ اين تفکر مهم‌ترين ضربه را به هويت ملي و اسلامي ملل شرقي وارد آورد (فوزي، انديشه سياسي امام خميني: 198) و آنها را آماده پذيرش سلطه فرهنگي و به دنبال آن، سلطه سياسي ـ اقتصادي غرب کرد:

غربي‌ها كوشش كرده‌اند كه ما را از خودمان بي‌خود كنند، ما را ميان‌تهي كنند، به ما اين طور بفهمانند و فهماندند كه خودتان هيچ نيستيد و هر چه هست غرب است و بايد رو به غرب بايستيد. (صحيفه امام، ج 9: 25)

امام‌خميني(ره)، شناخت و احياي هويت ملي و اصيل كشورها، استقلال و قدرت آنها را، مانعي در راه گسترش سلطه قدرت‌هاي جهاني دانسته، همواره تأکيد مي‌كردند كه:

هيچ نحو استقلالي حاصل نمي‌شود الا اينكه ما خودمان را بشناسيم. (همان، ج 9: 258)

همان‌گونه که اشاره شد، با حذف مرجعيت دين از فرهنگ غربي، تلاش شد که فرهنگ استعماري غرب به کشورهاي زير سلطه و جهان سوم تحميل شود؛ با تحميل فرهنگ غربي و استعماري بر کشورهاي زير سلطه، استقلال فرهنگي کشورها و ازجمله کشورهاي مسلمان مورد هجمه قرار گرفت و بيشتر کشورها، هويت فرهنگي خود را از دست دادند. ظهور امام‌خميني(ره)، نشانه تغييري در اين نوع نگرش بود که نشأت‌گرفته از نگرش خاصي نسبت به انسان و جامعه بود که از اسلام ناب محمدي| و فرهنگ غني آن، سرچشمه گرفته بود.

آسيب‌هاي سطح کارکردي روابط بين‌الملل

در سطح جهاني، سيستمي مطلوب است که کارکرد واقعي آن بتواند عدالت، صلح و امنيت جهاني را براي تمامي کشورها به ارمغان آورد. بايد کارکرد عيني و واقعي سيستم روابط بين‌الملل بتواند صلح، امنيت، عدالت و منافع را تضمين کند. آيا کارکرد سيستم روابط بين‌الملل در اين جهت مي‌باشد؟ بررسي ديدگاه‌هاي امام(ره)، نشان مي‌دهد که سيستم روابط بين‌الملل نه تنها کارکردي مطلوب ندارد، بلکه در مواردي نيز کاملاً بر ضد عدالت، امنيت و صلح واقعي که تمامي انبياي الهي به دنبال آن بوده‌اند، قدم بر مي‌دارد، آسيب‌هاي كاركردي روابط بين‌الملل، از ديدگاه امام‌خميني(ره) را مي‌توان در ذيل سه مسأله عمده عدالت، صلح و امنيت مطرح کرد.

  1. عدالت

عدالت از ديدگاه امام‌خميني(ره)، يكي از مفاهيم كليدي و اوليه جامعه بشري است. يکي از مهم‌ترين اهداف در سطح ساختارهاي دروني جوامع و نيز در سطح روابط بين‌الملل، تحقق قسط و عدالت، ذکر شده است. در رابطه با عدالت، امام‌خميني(ره)، با استناد به آيات قرآن و سيره و روش زندگي انبيا، هدف ارسال رسل و بعثت پيامبران را برقراري عدالت در جوامع انساني در تمامي ابعاد آن، مي‌دانند:

پيغمبر اسلام|، تشكيل حكومت داد، مثل ساير حكومت‌هاي جهان، لكن با انگيزه بسط عدالت اجتماعي … و حكومت علي‌بن‌ابيطالب× نيز با همان انگيزه، به طور وسيع‌تر و گسترده‌تر از واضحات تاريخ است. (همان، ج 21: 406)

از ديدگاه امام‌خميني(ره)، يکي از شاخصه‌هاي تشخيص حکومت حق از ناحق، مسأله عدالت است. ايشان هدف از ارسال پيامبران را نيز، برقراري عدالت در جوامع انساني در تمامي ابعاد آن مي‌دانند. عدالت و معنويت از نظر امام‌خميني(ره)، کاملاً به هم مرتبط بوده و نمي‌توان عدالت و معنويت را از هم جدا کرد. (همان، ج 8: 255)

عدم توجه به اخلاق و معنويت، از مشكلاتي بوده است كه فراروي انسان‌ها و روابط‌ عادلانه ميان دولت‌ها آمده است، امام‌خميني(ره) در اين زمينه مي‌فرمايند:

اينكه توهّم مى‏شود كه فرق مابين رژيم اسلامىِ انسانى با ساير رژيم‌ها اين است كه در اين عدالت هست، اين صحيح است لكن فرق اين نيست. فرق‌ها هست. يكى از فرق‌هايش قضيه عدالت اجتماعى است. هيچ يك از رژيم‌هاى دنيا، غير از آن رژيم توحيدى انبيا، توجهش به معنويات انسان نبوده است؛ در نظر نداشته است كه معنويات را ترقى بدهد. آنها همه به دنبال اين بوده‏اند كه اين ماديات را استفاده بكنند و يك نظام مادى در عالم ايجاد كنند. (همان، ج 8: 255)

امام‌خميني(ره)، نسبت به برداشت مادي‌گرا از عدالت هشدار داده و پيش‌بيني زوال کمونيسم را به سبب دوري از معنويت به سران کشور شوروي سابق، گوشزد کردند. (همان، ج 21: 220 ـ 225) ايشان، يکي ديگر از عوامل تهديدكننده عدالت در جهان را، ظلم و ظلم‌پذيري مي‌دانند. (همان، ج9: 70 و 71) از منظر امام(ره)، رفتار قدرت‌هاي بزرگ در سلطه‌گري و ايجاد بي‌عدالتي در جهان، يکي از محورهاي مهم آسيب‌هاي روابط بين‌الملل، در رابطه با جاري نشدن عدالت، محسوب مي‌شود. (همان، ج 11: 1 ـ 4) به نظر امام‌خميني(ره)، خودخواهي بشر، از ديگر عوامل مختل کننده عدالت واقعي در جهان مي‌باشد:

… حقيقتاً رأس همه خطاها، خطيئه‌ها، همين خودخواهى‏هاست و تا اين خودخواهى‏ها در بشر هست، اين جنگ‌ها و اين فسادها و اين ظلم‌ها و ستمگري‌ها هست… . (امام‌خميني(ره)، وصيت نامه الهي ـ سياسي: 22 و 23)

نظام و روابط ‌بين‌الملل مطلوب از نظر امام‌خميني(ره)، بر پايه عدالت واقعي، پايه‌گذاري مي‌شود. عدالتي که تمامي انبياي الهي به دنبال اجراي آن بوده‌اند و برگرفته از اسلام ناب محمدي| است. و ريشه تمامي ظلم‌ها، تعدي‌ها و سلطه‌گري‌ها را از بين مي‌برد و عدالت الهي را برتمام گيتي خواستار است.

  1. صلح

از ديدگاه امام‌خميني(ره)، صلح به عنوان يکي از شاخص‌هاي اصلي در روابط بين‌الملل محسوب مي‌شود و تنها استثناي آن كه جنگ را مجاز مي‌داند، دفاع مشروع جمعي و فردي است كه به عنوان ضرورت حفظ اساس دين و حفظ قلمرو، به‌كار گرفته مي‌شود و مورد ديگر، جهاد ابتدايي است كه آن نيز به منظور حفظ حقوق عمومي بشريت، به كار گرفته مي‌شود؛ لكن، به لحاظ شرايط و ويژگي‌هاي خود، فعلاً امكان حدوث ندارد. مقتضاي فطرت و طبيعت انسان در مناسبات و روابطي كه در زندگي اجتماعي و سياسي با هم‌نوعان خود پيدا مي‌كند، با قطع نظر از علل و عوامل خارجي، حالت همزيستي و صلح مي‌باشد. اين حالت فطري و طبيعي با سجاياي نيك و خصايص عاليه و ملكات اكتسابي و پسنديده انساني نيز پيوندي عميق و غير قابل تفكيك دارد و اصولاً بايد آن را از مظاهر معنوي و حيات و وحدت روحي انسان‌ها به شمار آورد، گرچه حالت ستيزه‌گري و جنگ در ميان انسان‌ها نيز، از يك سلسه احساسات سركش دروني سرچشمه مي‌گيرد. از ديدگاه امام‌خميني(ره)، صلح در صورت نفي خودخواهي و سركشي‌هاي نفساني و تحقق محيطي امن، پايدار مي‌ماند؛ در صورتي كه منشأ نزاع‌ها و اختلاف‌ها از خودگرايي، به خداگرايي تغيير يابد، بشريت روي آرامش و ثبات را خواهد ديد، چنانكه مي‌فرمايند:

پيغمبر اكرم| مي‌خواست … يك خداخواهي در مردم ايجاد كند، توجه به نور ايجاد كند. اگر ايجاد بشود او، ديگر اين همه نزاع‌هايي كه در دنيا هست از بين مي‌رود. (صحيفه امام، ج11: 381)

در جايي ديگر مي‌فرمايند:

تمامي اين نزاع‌هايي كه در عالم واقع مي‌شود … تمام اينها از سركشي نفس است. (همان، ج 20: 267)

در بررسي آثار امام‌خميني(ره) درباره صلح، نخستين وضعيت حاكم بر روابط بين‌الملل، حاکميت صلح و اصالت آن است و هرگاه وضعيت موجود اقتضاي جنگ نداشته باشد، تداوم آن الزامي خواهد بود؛ تفاهم در صحنه بين‌المللي، همواره مي‌تواند صلح و امنيت بين‌المللي را پديد آورد.

عوامل تهديد كننده صلح از ديدگاه امام‌خميني(ره)، منحصر در جنگ نيست؛ علاوه بر اين‌که جنگ از ديدگاه ايشان به عنوان عامل اصلي تهديد کننده صلح شناخته مي‌شود، عوامل ديگري نيز مانند استكبار و استضعاف، از عوامل تهديدکننده صلح جهاني به شمار مي‌رود:

يك طايفه مستكبرين و سودجوها و طوايفى كه به آنها وابسته هستند، آنها را توقع نداشته باشيد كه با شما صلح بكنند، آنها هم نخواهند صلح كرد. آنها همه‏شان همان برنامه «فرعون‌ها» را دارند كه سر سازش هيچ ندارند و يك دسته هم مستضعفين جامعه هستند كه يك اكثريت محروم هستند، اين دسته هم با شما هستند. (همان، ج‏15: 507)

از عوامل ديگري که به عنوان تهديد کننده صلح جهاني از ديدگاه امام‌خميني(ره) مطرح شده است، ستم و ستم‌گري است:

ما در عصري زندگي مي‌كنيم كه مقدرات ملت‌هاي در بند مظلوم، به دست مشتي جنايت‌پيشه كه خوي سبعيت بر آنان غالب است، مي‌باشد… ما در عصري هستيم كه جنايتكاران به جاي توبيخ و تأديب، تحسين و تأييد مي‌شوند. در عصري به سر مي‌بريم كه سازمان‌هاي به اصطلاح حقوق بشر، نگهبان منافع ظالمانه ابرجنايتكاران و مدافع ستمكاري آنان و بستگان آنان هستند. (همان ج 18: 23 و 24)

از ديدگاه امام(ره)، آنچه كه انسان را به جنگ با سايرين فرا مي‌خواند، همانا «حب نفس» اوست (همان، ج 13: 194) كه راهنماي او در حركت حيواني اوست. فرقي نمي‌كند كه سياستمدار يا دولتمرد باشد يا فردي داراي شأن پايين اجتماعي، غربي باشد يا شرقي. براي چنين آدمي، مهم اين است كه به هدف خود برسد، مشروعيت يا عدم مشروعيت اين امر، بسته به اين خواهد بود كه او تشخيص بدهد؛ يعني، مفيد بودن براي او معيار مشروعيت و عدم مشروعيت است، لذا رشد فايده‌گرايي در ادامه همين بُعد است.

حضرت امام(ره) درباره حب نفس بشر و جنگ‌افروزي او چنين مي‌گويد:

اساس اين گرفتاري‌هايي كه بشر به آن مبتلا است، از زمان آدم صفي الله تا امروز و از امروز تا روز محشر، آنكه بشر به آن مبتلا هست و اساس تمام فسادها و جنگ‌ها و ظلم‌ها و تعدي‌ها و تجاوزها بر آن محور است، اساسش حب نفس است…. انبيا هم براي اصلاح اين امر آمدند و مع الوصف آن طوري كه آنها مي‌خواستند، موفق نشده‌اند. و گمان ندارم هيچ كس موفق شود و يك مظهري از اين حب نفس، حب رياست است، حب جاه است، حب غلبه است… . (همان، ج16: 458)

ايده امام(ره)، برقراري صلح و روابط مسالمت آميز از طريق مقابله با ظلم و ستمگري است و درباره نفي ظلم و ستم در روابط بين ملت‌ها مي‌فرمايند:

ما تحت رهبري پيغمبر اسلام|، اين دو كلمه را مي‌خواهيم اجرا بكنيم، نه ظالم باشيم و نه مظلوم، ما در طول تاريخ مظلوم بوديم، ما امروز مي‌خواهيم كه مظلوم نباشيم و ظالم هم نباشيم. ما تعدي به هيچ كشوري، به واسطه دستوري كه به ما رسيده است از اسلام، نخواهيم كرد و نبايد بكنيم و تجاوز به هيچ كشوري نخواهيم كرد. (همان، ج 14: 82)

يا در نفي استکبار مي‌فرمايند:

سلامت و صلح جهان بسته به انقراض مستكبرين است و تا اين سلطه‌طلبان بي‌فرهنگ در زمين هستند، مستضعفين به ارث خود كه خداي تعالي به آنها عنايت فرموده نمي‌رسند. (همان، ج12: 144)

  1. امنيت

مسأله امنيت در روابط ‌بين‌الملل، از اهميت خاصي برخوردار است و در سطوح مختلف سياسي، اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي قابل مطالعه و بررسي مي‌باشد. از ديدگاه امام(ره)، مهم‌ترين بعد امنيت، مربوط به امنيت معنوي و اخلاقي است؛ زيرا ناامني اخلاقي است كه كره زمين را به سمت سراشيبي سقوط مي‌كشاند؛ ناامني اخلاقي و معنوي بشريت امروز و روابط آن، ناامني در ساير زمينه‌ها و از جمله ناامني نظامي را براي بشريت به وجود آورده است. ايشان مي‌فرمايند:

آن چيزى كه دارد اين سياره ما را در سراشيبى انحطاط قرار مى‏دهد، انحراف اخلاقى است. اگر انحراف اخلاقى نباشد، هيچ يك از اين سلاح‌هاى جنگى به حال بشر ضرر ندارد. آن چيزى كه دارد اين انسانها را و اين كشورها را رو به هلاكت و رو به انحطاط مى‏كشاند، اين انحطاط‌هايى است كه در سران كشورها و اين حكومت‌ها، از انحطاط اخلاقى، دارد تحقق پيدا مى‏كند و همه بشر را دارد سوق مى‏دهد به سراشيب انحطاط و نمى‏دانيم كه عاقبت امر اين بشر چه خواهد شد. (همان، ج‏16: 161)

امام‌خميني(ره)، معتقد بودند كساني كه دنيا را اداره مي‌كنند، در سراشيبي سقوط قرار دارند:

… اينها، همان انحطاطى است كه من عرض مى‏كنم رو به انحطاط اخلاقى ما هستيم و ما بايد چه بكنيم و اسلام بايد چه بكند با اين اخلاقى كه ديگر به افتضاح كشيده شده است… اينها همه علايم اين است كه دنيا رو به سراشيبى است؛ يعنى، اين قشرهايى كه دارند دنيا را اداره مى‏كنند، اينها رو به سراشيبى هستند. (همان: 168 و 169)

ايمان و امنيت معنوي، سرچشمه و مبناي اصلي کليه ابعاد امنيت و ساز و کارهاي تأمين آن بوده است و بين اين ابعاد و ساز و کارهاي آن هم پيوند و توازن عميقي برقرار است. هرگونه قوت و يا ضعف و ناامني در يک بعد، بر ساير ابعاد و حوزه‌ها کاملاً مؤثر است. توجه به امنيت معنوي در کنار امنيت مادي از جمله سياسي ، اقتصادي ، فرهنگي و نظامي از نکات مهم انديشه امام‌خميني(ره) محسوب مي‌شود. به نظر ايشان ابعاد معنوي و اخلاقي امنيت در جهان کنوني، مورد غفلت واقع شده است.

نتيجه

آسيب‌هاي روابط‌ بين‌الملل از ديدگاه امام‌خميني(ره)، در دو سطح ساختاري و کارکردي مطرح شد؛ با طرح آسيب‌ها در اين دو زمينه، روابط بين‌الملل مطلوب از نظر امام‌خميني(ره)، در سه سطح ساختار سياسي، اقتصادي و فرهنگي، آشکار مي‌شود؛ ساختار سياسي روابط بين‌الملل، مبتني بر نفي سيستم‌هاي سلطه است كه منجر به رفع سلطه و تفوق كشورهاي قدرتمند بر كشورهاي ضعيف، مي‌شود. از ديدگاه امام‌خميني(ره)، هدف قدرت سياسي بايد به توزيع برابر قدرت منجر شود تا به واسطه آن، به برقراري نظم و امنيت، تأمين قسط و عدل، تهذيب، تربيت و تأمين سعادت انسان‌ها معطوف باشد.

سيستم پيشنهادي امام‌خميني(ره) در رابطه با بازيگران روابط بين‌الملل که ملت‌ها به عنوان بازيگر اصلي آن شناخته مي‌شوند، مبتني بر حقيقت‌گرايي، استقلال رأي و عمل ملت‌ها و طرد وابستگي ساختاري به ابرقدرت‌ها مي‌باشد. سيستم مطلوب درباره دولت‌ها و سازمان‌هاي بين‌المللي، مبتني بر طرد استکبارورزي قدرت‌ها و دولت‌هاي بزرگ و زير سؤال بردن ايدئولوژي‌هاي مسلط سوسياليزم و کاپيتاليسم در سيستم دولت‌ها است و تأکيد بر معيارها و موازين اخلاقي، انساني و اسلامي در روابط بين آنها از موارد مهم انديشه سياسي امام‌خميني(ره) محسوب مي‌شود.

از ديدگاه امام‌خميني(ره)، سيستم مطلوب ساختار اقتصادي روابط بين‌الملل، مبتني بر خودكفايي كشورها و تأکيد بر خودباوري ملت‌هاي تحت سلطه، طرد وابستگي اقتصادي به كشورهاي سلطه‌گر و مبارزه با نظام اقتصادي امپرياليستي و سوسياليستي، مي‌باشد؛ تفكر سودگرايي به هر طريق ممكن و از راه‌هاي غيرانساني و غيرمشروع كه كشورهاي سلطه‌گر به دنبال آن هستند، مطرود و غير قابل قبول مي‌باشد؛ روابط اقتصادي مطلوب در نظر ايشان، مبتني بر معيارها و ارزش‌هاي اسلامي ـ انساني است.

يکي از دغدغه‌هاي مهم ساختار فرهنگي مطلوب از ديدگاه امام‌خميني(ره)، بازگشت به فرهنگ اصيل كشورها و ملت‌ها است که در نظر امام(ره)، تنها راه نجات کشورهاي مسلمان از بحران فرهنگي ناشي از فرهنگ‌هاي غربي و استعماري، بازگشت به اسلام واقعي و فرهنگ اصيل اسلامي ـ انساني مي‌باشد که همراه با شناخت هويت اصيل اسلامي و استقلال فرهنگي، است.

در ديدگاه امام‌خميني(ره)، كاركرد روابط بين‌الملل موجود، به هيچ وجه عدالت، صلح و امنيت واقعي را که تمامي اديان الهي به دنبال آن بوده‌اند، به وجود نمي‌آورد. روابط بين‌الملل مطلوب در نظر ايشان بر پايه عدالت واقعي، آرامش و صلح‌طلبي در سطح جهاني است؛ ايمان و امنيت معنوي، سرچشمه و مبناي اصلي امنيت و ساز وکارهاي تأمين آن مي‌باشد و توجه به امنيت معنوي در کنار امنيت مادي از جمله سياسي، اقتصادي، فرهنگي و نظامي از نکات مهم انديشه امام‌خميني(ره) محسوب مي‌شود. به نظر ايشان، ابعاد معنوي و اخلاقي امنيت در جهان کنوني مورد غفلت واقع شده است.

روابط بين‌الملل مطلوب از نظر امام‌خميني(ره)، مي‌تواند در سطح جهاني به دو صورت، نمود پيدا کند:

الف) در سطح جامعه جهاني: روابط بين‌الملل مطلوب از نظر امام‌خميني(ره)، مبتني بر استكبارزدايي و نفي نظام سلطه و هژموني قدرت‌هاي بزرگ استكباري در عرصه روابط بين‌الملل، نفي فرهنگ‌هاي غربي و استعماري همراه با اتحاد ملل مستضعف سراسر جهان‌ مي‌باشد. بازگشت به فطرت انساني و اعتقاد به توحيد و يكتاپرستي، از موارد اصلي تفکر الهي امام(ره) محسوب مي‌شود که به عنوان مبناي روابط بين‌الملل مطلوب، محسوب مي‌شود.

ب) در سطح مناطق اسلامي: توصيه امام(ره) به ملت‌ها و حكومت‌هاي اسلامي، خوداتكايي و خودكفايي، درک شخصيت و توانايي و حفظ فرهنگ اسلامي مي‌باشد و عامل موفقيت ملت‌ها و دولت‌هاي اسلامي را در تبعيت كردن از شعار نه‌شرقي و نه‌غربي و تكيه بر فرهنگ غني اسلامي مي‌دانند و كشورهاي اسلامي را به قطع روابطي كه مي‌تواند زمينه‌ساز سلطه بيگانگان بر جامعه اسلامي‌ شود، توصيه مي‌کنند.

از منظر امام‌خميني(ره)، اتحاد ممالك اسلامي و تقويت همگرايي عقيدتي و ارتقاي همبستگي دروني بين كشورهاي اسلامي، هژموني و سلطه قدرت‌هاي سلطه‌گر را از بين مي‌برد و در بازگرداندن صلح و امنيت در مناطق اسلامي تأثيرگذار مي‌باشد.

در سطح جامعه جهاني و نيز در سطح مناطق اسلامي، بايد به صدور ارزش‌هاي انقلاب اسلامي اشاره کرد که نمود و اعتراضي به سيستم فعلي روابط بين‌الملل محسوب مي‌شود و به عنوان نمونه‌اي از تفکر جهان‌گرايي ايشان تلقي مي‌شود؛ همچنين بايد به اهميت نامه امام(ره) به گورباچف و آثار و تبعات جهاني آن توجه کرد. روابط بين‌الملل مطلوب از ديدگاه امام‌خميني(ره)، با نفي دو تفکر غربي و شرقي، در پي ايجاد سيستمي جهاني، فارغ از سلطه و تفکر اين دو سيستم مي‌باشد که در آن، اخلاق و معنويات و خداپرستي، ملاک و معيار روابط بين‌الملل قرار مي‌گيرد و جنبه‌هاي مادي روابط بين‌الملل به تبع آن، معنا و مفهوم مي‌يابد.

فهرست منابع

  1. امام خميني(ره)، صحيفه امام(ره)، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام‌خميني(ره)، 1378.
  2. ــــــــــــ ،‌ وصيت نامه الهي- سياسي، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، بي‌تا.
  3. ــــــــــــ ،‌ ولايت فقيه (حکومت اسلامي)، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(ره)، 1378.
  4. انوري، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، جلد1، تهران، انتشارات سخن، بي تا.
  5. خالقي افکند، علي، امام‌خميني(ره) و گفتمان غرب، تهران، نشر انجمن معارف اسلامي ايران، 1379.
  6. دهشيري، محمد رضا، درآمدي برنظريه سياسي امام خميني(ره)، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامي، 1379.
  7. سيف‌زاده، سيد حسين، اصول روابط بين‌الملل (الف و ب)، تهران،‌ نشر دادگستر ميزان، 1378.
  8. عباسعلي عميد زنجاني، فقه سياسي ( حقوق بين‌الملل اسلام )، جلد سوم، تهران، مؤسسه انتشارات امير کبير،1377.
  9. عزتي، مرتضي، فرهنگ توسعه از ديدگاه امام‌خميني(ره)، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، معاونت ‏پژوهش و آموزش مركز پژوهش هاي بنيادي، 1375.
  10. علي‌بابايي، غلام‌رضا، فرهنگ روابط بين‌الملل، تهران، دفتر مطالعات سياسي و بين‌الملل وزارت امور ‏خارجه، مركز چاپ و انتشارات، 1383.
  11. عليزاده، حسن، فرهنگ خاص علوم سياسي، تهران، نشر روزنه، 1377.
  12. عميد، حسن، فرهنگ فارسي عميد، تهران، نشر اميرکبير، 1379.
  13. فرانكل، جوزف، روابط بين‌الملل در جهان متغير، ترجمه عبدالرحمن عالم، تهران، دفتر مطالعات سياسي و بين‌الملل وزارت امور خارجه، مؤسسه چاپ و انتشارات، 1376.
  14. فوزي، يحيي، انديشه سياسي امام‌خميني(ره)، قم، دفتر نشر معارف، 1384.
  15. كاظمي، سيد علي اصغر، روابط بين‌الملل در تئوري و عمل، تهران، نشر قومس، 1372.
  16. موسايي، ميثم، امام خميني(ره) دولت و اقتصاد، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(ره)، مؤسسه چاپ و ‏نشر عروج، 1386.
  17. هانتر، شيرين، آينده اسلام و غرب، ترجمه همايون مجد، تهران، نشر پژوهش فرزان روز، 1380.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *