ارتباطات:
تعریف : فرایند انتقال پیام از فرستنده به گیرنده به شرط همسان بودن معانی بین آنها. حوزههای تخصصی ارتباطات به مسایل مختلفی میپردازند از جمله:
ارتباطات جمعی, ارتباطات توسعه, مطالعات رسانه ای, ارتباطات سازمانی, زبان شناسی اجتماعی, تحلیل گفتمان, زبان شناسی شناختی, معنی شناسی, پیدایش و گسترش اندیشه های جامعه شناختی ارتباطات پیدایش و گسترش اندیشه های جامعه شناختی ارتباطات
مقدمه: در فرهنگ لغت وبستر، واژه ارتباط با معادل هایی نظیر رساندن،بخشیدن، انتقال دادن، آگاه ساختن، مکالمه و مراوده داشتن، معنا شده است.فرهنگ فارسی معین، ارتباط را به معنی ربط دادن، بستن، پیوند، و … به کار برده است.
ارسطو فیلسوف یونانی اولین دانشمند شناخته شده ای است که 2300 سال پیش نخستین بار در زمینه ارتباطات سخن گفته است. او در کتاب مطالعه معانی بیان که معمولا آن را مترادف ارتباط می دانند، در تعریف ارتباط می نویسد: ارتباط عبارت است از جستجو برای دست یافتن به کلیه وسایل و امکانات موجود برای ترغیب و اقناع دیگران.(آذری، 1384:31)
در تعریف ارتباط اندیشمندان تاکیدات گوناگونی به کار برده اند. گروهی از اندیشمندان در تعریف بر ترغیب و اقناع یا همانندی و اشتراک فکر با ابعاد گسترده تر و به صورت تاثیر مطرح کرده اند.عد ای بر پاسخ و بازتاب تاکید بیشتری کرده اند. عده دیگری از اندیشمندان بر عنصر پیام تاکید کرده اند.در تاریخ اندیشه های ارتباطاتی، مکاتب و نظریات گوناگونی مطرح شده است. پس از ارائه تاریخچه کوتاهی از شکل گیری و گسترش اندیشه ها به ارائه برخی از موثرترین صاحبنظران برخی دیدگاه ها می پردازیم.
تاریخچه ای از نخستین اندیشه های جامعه شناختی ارتباطات:
اندیشه های نوین در علم ارتباطات اجتماعی در قرن بیستم رشد و پرورش یافتند. اما تفکرات اجتماعي، فيلسوفانه و حتي تفکرات زيبايي شناسانه و هنری انديشمندان هزاره هاي اخير همگي در خدمت تدوين و ترکيب نظريه هاي ارتباطات اجتماعي اخير بوده اند. در واقع پويايي اين علم نيز مانند بسياري علوم ديگر از انديشه ايرانيان، روميان و يونانيان پيش از ميلاد مسيح، آغاز شده است. ويلبر شرام در کتاب زندگي و انديشه پيشتازان علم ارتباطات تأکيد مي کند:
رومي ها فعل ارتباط Comunicare را به کار بردند و يوناني ها داراي ريشه «سخنوري و بلاغت» بوده اند. در يونان به تحليل و آموزش «علم معاني بيان» مي پرداختند که در مفاهيم « اقناع» و «تبيين» معنا مي يافتند. افلاطون یکی از کتب کلاسيک تاريخ مطالعه ارتباطات را به صورت« تمثيل در غار» تأليف نمود. در اين رابطه شرام فعاليت هاي فکري ارسطو، سقراط، افلاطون، سفسطه گرايان، کنفسيوس، سزار به عنوان يک خبر نگار جنگي، تاريخ دانان و شعرا را يادآوري مي کند.(ر.ک: شرام، 36:1381-33)بشر در قرون متمادي از آثار دست نويس جهت انتقال دانش و اطلاعات استفاده مي کرد. جارچيان نيز در حکم وسايل ارتباطي شفاهي به ايفاي نقش مي پرداختند. حروف فلزي کشف شدند. سپس صنعت چاپ به سمت کاغذ هاي خبري و سپس به سوي روزنامه ها توسعه يافتند فروشگاه هاي چاپ و نشر، به فروش کتاب هاي توليد شده پرداختند. پس از اين حرکت اجتماعي، ارتباطات انساني از برجستگي متفاوتي در جامعه برخوردار شد. ، دامنه وسایل ارتباطی مکتوب و به تبع زمینه های رشد علم ارتباطات گسترش یافت. به گونه اي که در طول زمان در اوايل قرن 16 با جريان 20 ميليون کتاب در اروپا مواجه هستيم. پس از اين دوره به طور فزاینده ای با برجستگي مسايل مرتبط با وسايل ارتباط جمعي خصوصا مکتوب مواجه هستيم. اکثر دولت هاي اروپايي در قرون 16 و 17 آزادي نشر را خطري بالقوه براي امنيت کشور محسوب مي کردند، چرا که منبع خبري جز منبع حکومت در اختيار مردم قرار مي داد و از نظر دولت ها مخل امنيت عمومي در نظر گرفته مي شد.. زيرا آنها با تکيه بر حکومت اقتدار گرا، به محدود کردن انتشارات مي پرداختند. در ابتداي قرن 17 فکر تأسيس نوعي روزنامه که در فواصل منظم و مرتب چاپ شود، در اروپا مطرح شد حال آنکه دولت ها مانع چاپ و نشر می شدند. اين ايده باعث شد دولت ها برای پیشگیری از تحرکات بخواهند که ناشران جهت امور چاپي از «مجوز نشر» استفاده نمايند. به این ترتیب مطالب نشریات تا حد زیادی تحت کنترل دولت ها قرار گرفت.تحرکاتي که از سوي انديشمندان در قرن 17 انجام شد و جنگ هاي استقلال طلبانه قرون 17 و 18 باعث شد رسانه هاي چاپي به سرعت درگير مسئله شوند و ترس حکومت ها از تلاش آنها بر ضد امنيت عمومي(و در واقع امنیت وجودی دولت ها) به شکل گيري انديشه هایی در رابطه با ارتباطات انساني، آزادي سياسي، اخلاقي نشر، آزادي بيان، آزادي مطبوعات و حق دانستن منجر شد. اين مجادلات از سويي منجر به چاپ کتاب مشهور جان استوارت ميل به نام «در باب آزادي» شد. از سوي ديگر ماکياولي در کتاب خود به دقت به افکار عمومي توجه مي کرد و پادشاهان را به چگونگی جلب افکار عمومی در قلمروهای سرزمینی گوناگون توجه مي داد. روسو نيز بر توجه دولت ها به افکار عمومي در قانون گذاري تاکید مي کرد. دامنه اين علم با انديشه هاي ولتر، کارلايل و مارکس در رابطه با سياست و عقايد و افکار عمومي و ارتباطات اجتماعي گسترده تر شد. پس از جنگ جهاني اول انديشمندان در عرصه تبليغات جهاني وارد شدند و نيز روزنامه نگاران ماهري که نقش جهت دهي به افکار عمومي را به عهده داشتند (مانند والتر ليپمن) اين علم را گسترش دادند. لیپمن از جمله اندیشمندانی بود که تلاش بسیاری در رابطه با مباحث افکار عمومی داشت. به مرور صنايع ظهور فيلم و راديو و تلويزيون و رسانه هاي الکترونيک نيز پا به عرصه گذاشتند و راه توسعه ارتباطات را هموارتر و فراخ تر نمودند.تا پیش از 1930 دنياي ارتباطات محققان بزرگي را تجربه مي نمايد. کولي، ديويي، پارک، سايپر، لاسول، ليپمن، لوين محققين بزرگي بودند که آثاري در حوزه ارتباطات داشتند. در دهه 1930 پيشرفت هاي تدريجي خصوصاً توسط لازارسفلد، لوين، لاسول و هاولند انجام شد. سال هاي قبل از دهه چهل سال هاي بسترسازي مطالعات ارتباط و سال هاي دهه 40 و 50 سال هاي رشد متفکران این حوزه بود. به مرور شمار محققان اين حوزه افزايش يافت. آموزش و تحقيق گسترش يافت. و واحد هاي دانشگاهي و موسسات پژوهش تأسيس شدند. دامنه اين علم هم به علت مطالعات ارتباطي و هم به علت بحث تبليغات سياسي و تجاري که در اين علم مي گنجند به شدت وسعت يافت. دليل ديگر نيز وقوع جنگ هاي پي در پي و مسايل ناشي از آن بود که خبر نگاري و نيز تأثيرگذاري بر افکار عمومي و … را به شدت با اهميت نمود. فعاليت هاي سياسي سياستمداران بايد به گونه اي انسان دوستانه بر کام افکار عمومي مي نشست، اين شرايط به علاوه پاره ای علل دیگر منجر به رشد علم ارتباطات و تئوري هاي آن شد. لازم به ذکر است که بخش وسیعی از اندیشه های ارتباطی به طور مستقیم و یا غیر مستقیم از اندیشه مارکس منشا گرفته است. از این رو اشاره بسیار مختصری به اندیشه وی می گردد. شرایط و زمینه تاریخی و اقتصادی مارکس برای او دیدگاهی افراطی نسبت به مسائل زندگی انسان ایجاد نمود. در ضمن باید توجه نمود که از بین رسانه ها مارکس تنها با مطبوعات و آن هم به شکل پیش از توده ای شدن آشنا بود. بنابراین تحلیل وی از رسانه های مدرن را تنها می توان پیش بینی نمود. مارکس، رسانه ها را ابزار توليد می داند و معتقد است که این رسانه ها با سرمايه داري صنعتي، عوامل توليد و روابط توليدي منطبق با آن منطبق شده اند.از ديدگاه مارکس، رسانه ها بطور انحصاري در مالکيت و خدمت انحصاری طبقه سرمايه دارهستند که با یک سازمان دهی وسیع ملی و بین المللی و با استفاده از ارزش اضافه کار به استثمار مادی کارگران فرهنگی می پردازد. در عین حال رسانه ها با تکیه بر سود بیش از اندازه به استثمار مادی مصرف کننده می پردازند. رسانه ها در اندیشه مارکس در یک برنامه ریزی به انتشار ایدئولوژیک افکار و ارزش های طبقه حاکم می پردازند و مانع از رشد و بروز اندیشه های متفاوت و یا مخالف می شوند. به این ترتیب مانع رشد آگاهی طبقه کارگر شده و از شکل گیری گروه های سازمان دهی شده مخالف پیشگیری می کنند. چنانکه دیده می شود وی روی خوشی به رسانه ها نشان نمی دهد و از پیامدهای مثبت رسانه ها به نکته ای اشاره نمی نماید. اندیشمندان تاثیر گذار بسیاری در زمینه علوم ارتباطات اجتماعی دیده می شود. این جستار به ارائه نظر برخی از مطرح ترین این اندیشمندان می پردازد.
نظریه های رسانه شناسی: اینیس و مک لوهان عقايد اولية مک لوهان Mc.Mac luhan در مورد رسانه ها بر اساس کار دوست مجرب و قابل اعتمادش، هارولد آدامز اينيس ارائه شد. اينيس و مک لوهان رسانه هاي ارتباطي را به عنوان عصارة تمدن مي شناسند و هر دو نفر معتقدند تاريخ توسط رسانه هاي غالب در هر عصر و زماني هدايت مي شود. اينيس معتقد است رسانه هاي ارتباطي در واقع توسعة ذهن انسان هستند و علاقة اوليه و اصلي هر دورة تاريخي نوعي تعصب است که از رسانه هاي غالب مورد استفاده ناشي مي شود. به عبارت ديگر، رسانه ها آنچه را در يک دورة تاريخي اتفاق مي افتد و با اهميت به نظر مي رسد تعيين مي کنند. رسانه هاي سنگيني نظير پوست، خاک و گل يا سنگ تداوم زيادی دارند و بنابراين به دليل اين که اين رسانه ها ارتباط را از نسلي به نسل ديگر آسان مي سازند، نسبت به سنت تعصب دارند. در مقابل، رسانه هايي نظير کاغذ سبک هستند و حمل و نقل آن ها آسان است. بنابراين این نوع رسانه ها ارتباط را از مکاني به مکان ديگر آسان مي سازند و باعث تشويق امپراتوري، ديوان سالاري گسترده و نظام مي شوند.
گفتار به عنوان رسانه به خاطر اين که يک صدا، در زماني خاص و يک بار توليد مي شود، افراد را تشويق مي کند تجربياتشان را بر اساس توالي زماني سازمان دهند، گفتار همچنين به دانش و سنت نياز دارد و بنابراين جامعه و رابطه را حمايت مي کند. رسانه هاي نوشتاري که به صورت فضايي مرتب و تنظيم مي شوند، نوع متفاوتي از فرهنگ را توليد مي کنند.تأثير محدود به فضايي بودن نوشته در مقامات سياسي علاقه ايجاد مي کند و باعث رشد امپراتوري هايي در جهان مي شود.(ليتل جان،730:1384)مک لوهان در بحث ساختار رسانه ها، پا را فراتر نهاده است. اساسي ترين نظرية مک لوهان اين است که مردم از طريق تعادلي با نسبت احساسات با محيط سازگار مي شوند و رسانة اصلي عصر باعث مطرح شدن نسبت حسي ويژه اي مي شود که همين باعث تحت تأثير قرار دادن درک مي شود. مک لوهان تمام رسانه ها را توسعة يک توانايي ذهني انساني و غلو و اغراق حس مي داند.(ليتل جان،730:1384)مک لوهان انديشمند کانادايي معاصر هر وسيله اي در زندگي را در امتداد عضو يا حسي از انسان قرار مي دهد. چرخ در امتداد پا، لباس امتداد پوست بدن و …. در زمينه وسايل ارتباطي نيز هر وسيله در امتداد يکي از حواس انسان است. خط امتداد چشم، راديو امتداد شنوايي و …. مک لوهان به اميد شرايطي است که با ابداع يا اختراع وسيله يا وسايلي ديگر حواس سخت بر حواس ديگر پيشي نگيرد و موجبات بر هم خوردن نظم و تعادل در حيات انساني نشود.مک لوهان ارتباط را مدار هستي اجتماعي دانسته و حرکت تاريخ را از نظر ارتباط در دوران هاي تمدن باستاني بدون خط، تمدن داراي خط يا بصري و تمدن مبتني بر وسايل ارتباطي الکترونيک مورد بررسي قرار مي دهد. مک لوهان در بسياري از آثارش به منطق موزائيکي نظر دارد. اين انديشه را مي توان در امتداد انديشه هاي پيکر بندي و گشتالت دانست. از ديد مک لوهان چيدن و ديدن تمامي عناصر کنار يکديگر موجب مي شود فرد از تک بيني، ديدگاه هاي محدود و انحصاري فراتر رفته و هر عنصر را در بستر محيطي آن مورد نظر قرار دهد.مک لوهان در زمينه اهميت وسايل ارتباطي آنها را تنها وسيله انتقال محض پيام نمي داند بلکه وسايل ارتباطي مظهر و پيام يک عصر است که با آن دنيايي ديگر و انسانها يي ديگر پديد مي آيد. مک لوهان در تأييد اين نظر خود تا بدانجا پيش مي رود که معتقد است محتواي واحد در هر يک از وسايل ارتباط جمعي مي تواند اثري متمايز بر جاي گذارد. (رک: ساروخاني، 1377: 51 -43). مک لوهان مي گويد، اهميت تأثير رسانه ها ناشي از شکل و قالب تکنولوژي آنها است و نه از محتواي آنها (مهرداد، بي تا: 164).
قبل از اختراع صنعت چاپ، قبيله ها اصولاً ارتباط گران شنيدار بودند و از نظر احساسي و عاطفي و اجتماعي نزديک بودند، براي افراد قبيله «شنيدن همان اعتقاد بود» اما اختراع مطبوعات چاپي، تمامي آن را تغيير داد. عصر گوتنبرگ، حس جديدي را بوجود آورد که در آن ديدن مسلط بود: ظهور چاپ در فرهنگ غرب، مردم را مجبور به نوعي درک و دريافت خطي، منطقي و مقوله اي ساخت. براي مک لوهان استفاده از الفبا، عادت و دريافت تمام و کل محيط در واژگان ديداري و فضايي را مخصوصاً بر حسب فضا و زماني که هم شکل هماهنگ متداوم و متصل هستند تقويت و ترغيب کرد.بر اساس عقيدة مک لوهان، ما وارد عصر جديدي شده ايم. فن آوري الکترونيک سلطة شنيداري را بر گردانده است. فن آوري گوتنبرگ باعث انفجار در جامعه شد و افراد را از هم جدا ساخت، اما عصر الکترونيک باعث نزديکي شد و دنيا را در «دهکده جهاني» جمع کرد. در نتيجه اين امر ما را وادار مي سازد هر تفکر، عمل و نهادي را که قبلاً بديهي مي دانستيم مجدداً مورد توجه قرار دهيم و به طور عملي دوباره ارزيابي کنيم. مک لوهان اين تأثير را اين گونه شرح مي دهد. «جريان الکتريسيته به طور عميق انسان را به هم مرتبط مي سازد. اطلاعات به طور هميشگي و مستمر به ما داده مي شود. به محض کسب اطلاعات، خيلي سريع آن ها به وسيلة اطلاعات به طور هميشگي و مستمر به ما داده مي شود. به محض کسب اطلاعات، خيلي سريع آن ها به وسيلة اطلاعات جديدتر جايگزين مي شوند. دنياي ما که به طور الکترونيکي شکل گرفته، ما را مجبور ساخته از عادت طبقه بندي داده ها به سمت تشخيص الگو حرکت کنيم. ديگر نمي توانيم به طور جزء به جزء قسمت و قسمت و قدم به قدم بسازيم، زيرا ارتباط آني تضمين مي کند که تمامي عوامل محيط و تجربه حالت کنش و واکنش موجود باشند.»(ليتل جان،731:1384)
نظریات مکتب شیکاگو: لاسول، لازارسفلد( و مرتون) و لوین
از جمله نظریات اندیشمندان مکتب شیکاگو می توان به نظریات لوین، لاسول و لازارسفلد اشاره نمود. البته در بسیاری از پژوهش ها ی لازارسفلد ، وی با مرتون همراه بوده است و بنابراین اندیشه مرتون نیز در این بخش آورده می شود.
لاسول (1978-1902) همه چيز را در جريان محتواي پيام متمرکز مي ساخت. وي در اثرش «ساخت و کارکرد ارتباط در جامعه» به ساخت پذيري ارتباطات و حتي تشابه جامعه انساني از اين ديدگاه با ديگر موجودات اشاره دارد. به زعم لاسول وسايل ارتباط جمعي مجموعه اي به هم پيوسته تشکيل مي دهند و با هم تنسيق مي شوند. اين مجموعه با نام الگوي لاسول معروف است و شامل پنج عنصر: چه کسي، چه مي گويد، از کدام مجرا، با چه کسي، با کدام نتيجه مي باشد. به نظر لاسول با توجه به عناصر تشکيل دهنده ارتباطات، مي توان ساخت يابي آنان را پيش بيني کرده، تحقق پذير ساخت. از ترکيب غايي عناصر ارتباط، مجموعه اي حاوي دو نوع ساخت شامل زير ساخت ها و رو ساخت ها فراهم مي آيد.زير ساخت ها Infrastructures يا ابزار تکنولوژيک ارتباط، مجموعه اي به هم پيوسته و متشکل هستند که با نيرويي همساز عمل کرده و در جامعه انساني اثراتي ويژه بر جاي مي گذارند. رو ساخت ها Superstructures يا عناصر غير تکنولوژيک حاوي سازمان ها، مقررات و انديشه ها و افکار مرتبط با ارتباطات است که در رابطه اي تعاملي با زير ساخت قرار دارد. بدين ترتيب از نظر لاسول هر دو نوع ساخت (زير ساخت ها و رو ساخت ها) در تأثير از يکديگر هستند. (ساروخاني1، 75:1377-73)لاسول در زمينه کارکرد هاي ارتباطات اجتماعي در پروژه معروف خود «ساخت و کارکرد ارتباطات در جامعه Structure and function of communication» سه دسته کارکرد شامل؛ نظارت، همبستگي و جامعه پذيري بر مي شمارد. به نظر لاسول در صورتي که انسان قابليت درک بيشتر ارتباطات انساني و جامعه انساني را دارا باشد، متوجه مي شود که کارکرد ها معمولاً با گذشت زمان و مکان تغيير نمي کنند، اما داراي تفاوت هاي بسيار کوچک، ظريف و حتي ضروري هستند. (شرام،1381: 88-90). لاسول عقيده دارد که در بررسي جامعه جهاني و فرايند ارتباط به سه نوع متخصص بر مي خوريم:
– گروهي از متخصصين که به بررسي محيط سياسي پيرامون و دولت به عنوان يک کل مي پردازد.
– گروهي که به تنظيم پاسخ دولت به محيط مي انديشند. نويسندگان و گويندگان وسايل ارتباطي پاسخ دروني را تنظيم و تصديق مي کنند.
– گروهي که الگوهاي پاسخ را از پيران به جوانان منتقل مي سازند. مربيان و والدين مسئول انتقال ميراث اجتماعي (به نسل جوان) هستند.به عقيده لاسول تمام اين گروه ها بايد در يک مجموعه متشکل قرار گيرند تا شناخت و پاسخ هماهنگ شوند. کل جامعه پيامي متشکل و همگن يابد و به طور کلي رابطه انسانها در خلال زمان نيز صورتي متفرق، ناهماهنگ و تجزی يافته نداشته باشد. اين امر را «ساخت ارتباطي» مي خوانيم. (ساروخاني1، 76:1377). شرام معتقد است لاسول کمک هاي زيادي در فرآيند انديشه پردازي در مطالعات ارتباطي داشته است که مي توان در سه بخش طبقه بندي کرد.ارائه روش پژوهشي تا جايي که مي توان وي را از حيثی پايه گذار واقعي پژوهش هاي ارتباطي دانست.
ارائه نگاهي ژرف به تبليغات: وي می گفت تبليغات «نظارت بر عقايد» توسط نمادهاي ارزشمند است… و اين مانند داستان ها، شايعات،] گزارش ها [ ، تصاوير و ديگر اشکال مختلف «ارتباطات اجتماعي communication Social » است. به باور لاسول کارکردهاي اين اشکال توسط اشارات و توهم سريع به قدرت منتهي مي شود.
سومين خدمت لاسول به حوزة مطالعات ارتباطي اين بود که نقش سياسي ارتباطات را فراتر از آنچه که اعمالي چون امتناع و مبارزات انتخاباتي نشان مي دادند، آشکار ساخت. (ر.ک: شرام،1381).اندیشه دیگری که در این بخش بررسی می گردد اندیشه لازارسفلد به همراه مرتون است. لازارسفلد (1976-1901) را شايد نتوان نظريه پردازي بزرگ دانست اما تاثیر گذاری برجسته ای در این زمینه داشته است. پژوهش های وی خلاقيت عجيبي داشته است. وي درحوزه پژوهش بازار يا بازار پژوهی بسيار برجسته بوده است. آثار به جاي مانده از او پژوهش های وی و نیز کارهاي مشترک وي با دانشجويانش مي باشد. لازارسفلد به همراه مرتن در زمره اولين دانشمنداني بودند که نظريه تأثير گذاري بي حد و حصر رسانه اي را مورد ترديد قرار دادند. از ديد آنان اثر گذاري رسانه ها، در صورتي که ساختار محيط کلان و يا افواه مناسب و موافق پيام رسانه اي نبا شد، با تنگنا روبرو خواهد بود(ساروخاني2،14:1383).
لازارسفلد و مرتون بر اين عقيده اند که براي اثر بخشي رسانه سه شرط: انحصاري کردن، جهت دهي به ارزشها و اجتناب از تغيير ارزشهاي اساسي و ارتباط چهره به چهره تکميلي لازم است. اين دانشمندان با بررسي مقايسه اي تبليغات در زمينه مصرف و تبليغات سياسي نتيجه مي گيرند که گر چه رسانه هاي جمعي در سمت دادن نگرش هاي اساسي اثر بخش بوده اند، شواهد کمي وجود دارد که نشان دهد به تنهايي موجب تغيير نگرش شده باشند. (سودين/تانکارد،466:1381). لازم به ذکر است چنانچه پيام ارتباطي حاوي نکاتي باشد که در محيط پيرامون قابل جذب نباشد، يا با امکانات عملي محيط سازگار نباشد و يا آنکه با عقايد و ارزش هاي رايج محيط پيرامون تنافر داشته باشد، ممکن است فرد در آغاز تحت تأثير پيام قرار گيرد، ليکن به زودي و بعد از خارج شدن از اثرات خلسه ناشي از پيام جذاب وسيله ارتباطي، دچار تحير و سرگرداني مي شود(ساروخاني1، 109:1377).کورت لوين (1947-1989)نظریه پرداز دیگر مکتب شیکاگو و از تاثیر گذاران بر بحث ارتباط جمعی کارکرد نظريه را توصيف آن چيزي که مي دانيم و نیز مسير اصلي جهت کسب معرفت جديد مي دانست. وي نظريه ميداني field theory را به عنوان پايه اي مطلوب براي مفهوم «فضاي زندگي» و تحليلي«مکان شناسي» از جنبه منطق رواني به بهترين وجه ارائه نمود. مفهوم اصلي که لوين بر اساس آن سعي در «انساني کردنHumanize» نظريه ميداني داشت، فضاي زندگي Life Space ناميده مي شد. از نظر وي کل محيط روان شناختي يعني واقعيات، روابط، نيروها و تجارب انساني همه در يک زمان معين پديد مي آيند و همواره بر هم تأثير مي گذارند. اين عوامل شامل نيازها، اهداف، تأثيرات ضمير ناخود آگاه، خاطرات، اعتقادات، رويدادهاي سياسي، اقتصاد و شرايط طبيعي- اجتماعي و هر چيز ديگري است که احتمالأ مي تواند بر روي رفتار نيز تأثير مستقيم داشته باشد. از نظر لوين روابط درون فضاي زندگي پديد آوردند يک «نظام System» است و براي تبيين وقايع درون اين نظام مفاهيمي چون فيزيک و رياضي شامل انرژي، تنش، نياز، جاذبه و بردار همواره کارساز خواهد بود. (شرام، 166:1381).
رسانه ها، شکل گیری و دگرگونی افکار عمومي:
در اوايل قرن بيستم فرديناند تونيس Tonnies افکار عمومي را مظهر اخلاقيات جامعه مي دانست و آن را در سطحي عالي تر از دولت قرار مي داد. او معتقد بود که تمدن شهري فعلي با شرايط و اوضاع و احوال خاص، «جامعه اي» خود در برابر تحرکي که افکار عمومي روشنگرانه از طريق وسايل ارتباط جمعي پديد آورده اند، بيهوده در تلاش اصلاح خود مي باشد. بدون ترديد تا زماني که اين تمدن در راه فردگرايي حاکم بر جوامع کنوني به سر مي برد، به چنين تحولي دست نخواهد يافت. زيرا سعادت و خوشبختي از دست رفته در صورتي به اين جوامع باز خواهد گشت که به سرچشمه هاي زندگي اجتماعي گروه هاي کوچک، به نو آفريني و دوباره سازي جوامع بپردازد.
فرديناند تونيس انديشمند آلماني ارتباط را محور شناخت و ارزيابي جوامع مي داند. وي تعداد جوامع را طبق اين معيار با عنوان جامعه معنوي Geminschaft و جامعه صوري Gesellschaft مورد بررسي قرار مي دهد. از نظر تونيس جامعه معنوي داراي ويژگي هاي اراده ارگانيک، ارتباطات عميق، امتداد تاريخي ارتباط، کوچکي جمع و ارتباط تام مي داند. جامعه صوري داراي ويژگي هاي وسعت، اراده انديشيده، بي نامي، ارتباط سطحي است. هر کدام از جوامع معنوي و صوري نوع ارتباط انساني خاص خود را دارد. اگر چه تونيس هرگز از توالي زماني و تقدم و تأخر اين دو جامعه صحبت نکرده است، ليکن از فحواي کلامش، حسرت دنياي خاص جامعه معنوي مشهود است. چرا که چنين به نظر مي آيد که از ديدگاه وي پيدايي عصر جديد و جامعة صنعتي هم با مصرف انبوه Mass Consumption و هم توليد انبوه Mass Production ، به نوعي به امحاي هويت فردي و گروهي منتهي مي شود. پيدايي توده هايي عظيم و دستکاري Manipulationآنان از طريق وسايل سهمگين ارتباطات، به ويژه در خدمت بخش خصوصي و منافع آن به فرآيند توده سازي Massification در جامعه نو منتهي مي شود. از مباحث مي توان نتيجه گرفت که هرگز جهان صحنه تجلي انحصاري يکي از جوامع معنوي و صوري بر ديگري نيست. تنها مي توان براي اعصاري از تاريخ اين رجحان را متصور بود. بستر تاريخ کماکان زمينه همزيستي اين دو پديده اجتماعي بوده است. (ساروخاني2، 1377: 58 -55). مطالعات بسياري در زمينه افکار عمومي انجام شده است، شايد بتوان شروع مطالعات علمي در رابطه با افکار عمومی را به ژاک نکه وزير لويي شانزدهم پادشاه فرانسه باز گرداند. مطالعه نوين در زمينه افکار عمومي، احتمالاً از انتشار کتاب هاي «افکار عمومي و دولت محبوب» اثر لوول در سال 1913 و «افکار عمومي» والتر ليپمن در سال 1922 آغاز شده است. نويسندگان دهه هاي 1920 و1930 با پشتوانه مفاهيم و اطلاعات منظم و جديد روان شناسان، روان پزشکان و جامعه شناسان، مطالعات افکار عمومي مدرن را پايه گذاري کردند. انديشمندان در فرايند شکل گيري افکار عمومي عموماً 3 عامل اصلي را مطرح مي نمايند.
– عامل نخست را مي توان تلفيقي از رسانه هاي جمعي و ميان فردي نام برد. رسانه ها از طريق انتخاب، ارائه رويدادهاي اجتماعي و اوليت بندي مسايل، بر شکل گيري افکار عمومي تأثير مي گذارند.گوستاو لوبون (1879) مطبوعات را از سائق ها و محرک هاي نزديک و مستقيم در امر آموزش توده هاي مردم مي داند که با گسترش فرايند، خود، عقايد متضاد با عقايد توده ها را بي وقفه به رويت آنها مي رساند و از اين طريق، نقش آموزش هاي کهن را کمرنگ و عمر عقايد را کوتاه مي سازد. فرايند تحول مطبوعات از ديدگاه او به سوي تبعيت محض از افکار عمومي، انتقال حرف، سرگرمي ها، شايعه ها،آگهي هاي تجاري و اطلاعات روز و نيز جلب آراي عمومي بوده است. ( دادگران، 31:1384)لازارسفلد و همکارانش (1944) به وسيله الگوي دو مرحله اي خود به بررسي شکل گيري افکار عمومي پرداختند. بر اساس نظريه دو مرحله اي او رهبران فکري، اطلاعات خود را از طريق راديو و روزنامه مي گيرند و يا تعبير و تفسير، آنها را تعديل مي کنند و بازيابي منطبق با ويژگي اطرافيان خود، به آنها منتقل مي سازند و به اين طريق، پيوندي ميان رسانه هاي جمعي و ارتباطات ميان فردي به عنوان يک متغير اصلي در شکل گيري افکار عمومي نقش مي گيرد. (همان، 33-32) اين الگوي دو مرحله اي کمک کرده تا نقش ارتباطات ميان فردي در به کار بردن و استفاده از رسانه هاي جمعي مشخص شود.
– عامل دوم را موضوعات و مسائلي مي دانند که بر اثر حوادث و اتفاقات در محيط پيرامون رخ مي دهند و از طريق عمل آگاهانه رسانه ها در جامعه بازتاب مي يابند. نوعي ارتباط و کنش متقابل ميان مردم پديد مي آيد. بحث و جدل پيش مي آيد و افراد به داوري مي پردازند. گابريل تارد انديشمند فرانسوي آن را چنين توصيف کرد: عقيده براي مردم به مثابه روح است در جان. به عبارت ديگر، افکار عمومي مجموعه اي از داوري هاي مردم درباره مسايل روز است که مورد پذيرش بيشتر افراد جامعه است(همان، 17) تارد معتقد است: «کليد فهم افکار عمومي، شناخت فرايند هاي شکل گيري افکار است». تارد نيز مطبوعات را تعيين کننده اصلي موضوعاتي مي بيند که در بين مردم به بحث گذارده مي شود. وي استدلال مي کند کليد اصلي در تبديل افکار فردي به افکار عمومي، گفتگوی شخصي و خصوصي است. تارد در تأکيد بر مرکزيت گفتگو در شکل گيري افکار عمومي، سال ها از دانشمندان معاصر جلوتر است. (همان، 33)
– عامل سوم را مي توان عموم ناميد. نظريات تارد و لوبون در اين بخش مقابل هم قرار مي گيرند. تارد مطبوعات را از جمله عوامل پيدايي جماعت معرفي مي کند که بر خلاف انبوه خلق داراي همبستگي معنوي فکري به جاي کنش هاي فيزيکي است. به اين ترتيب مطبوعات مي توانند با ابعاد رشته هاي ارتباطي آگاهي، انديشه و اراده مشترک را در زمان واحدي به وجود آوردند. در اين رابطه جان ديويي در کتاب عامه و مسايل آن (1927) عامه يا جماعت را به شکل گروهي از مردم تعريف مي کند که داراي ويژگي هاي مشابه هستند. گرونيک از انديشه ديويي سه طبقه عامه خاموش، عامه آگاه و عامه فعال را برداشت مي کند که در رابطه با افکار عمومي شکل خاصي به خود مي گيرند. (همان، 35)
مطالعات انتقادی ارتباطی:
چنانکه پیش از این در باب اندیشه های ارتباطاتی مارکس سخن گفته شد، وی رسانه ها را در خدمت منافع طبقه سرمایه دار حاکم می دانست و آنها را ابزار انتقال ایده و اندیشه این طبقه و نیز مانع رشد افکار مخالف و شکل گیری و سازماندهی گروههای مخالف می دانست. ویژگی های نظری وی ، دوره تاریخی خاص و نیز پیگیری افکار وی توسط گروه ها و دسته جات گوناگون اندیشه مارکس را در قالب مکاتب نظری گوناگون، متعدد و متکثر نمود. از جمله مکاتب تحت تاثیر اندیشه مارکس می توان به اندیشه های ارتباطی مکتب فرانکفورت، اندیشه های مکتب بیرمنگام و نیز بررسی های اقتصاد سیاسی اشاره نمود. هر یک از این دیدگاه ها تاکید بر وجهه خاصی از اندیشه وی نمودند و تغییراتی را در دستگاه نظری ایجاد نمودند.در این مجموعه به اندیشه های نظریه پردازان مکتب فرانکفورت، نظریات التوسر و گرامشی، نظریات مکتب مطالعات فرهنگی بیرمنگام و نیز نظریات اقتصاد سیاسی اشاره می گردد.
- نظریات مکتب فرانکفورت :
نسلی از دانشوران آلمانی که در دهه 1930 از سرزمین مادری خویش گریخته بودند، حیات فکری دنیای انگلیسی زبان را عمیقاً پر مایه تر کرده اند و در ماجرای این مهاجرت فرهنگی، تاریخچه مکتب فرانکفورت جای مهمی اشغال می کند. موسسه پژوهش اجتماعی فرانکفورت، که ابتدا در آلمان تأسیس شد، طی سال های تبعید، از فرانکفورت به نیویورک و سپس به کالیفرنیا منتقل شد. این گروه در اواخر دهه 1940 از هم پاشید اما کمی پس از پایان جنگ، موسسه فرانکفورت توسط برخی از اعضای اصلی اش و به عنوان بخشی از دانشگاه فرانکفورت، دوباره پا گرفت. (کانرتون، 9:1385) این بررسی افکار سه تن از اندیشمندان صاحب نام و بسیار تأثیرگذار این مکتب(آدورنو،هورکهایمر، بنیامین) را بررسی می کند. نظرات آدورنو و هورکهایمر عموماً در امتداد هم و حتی با هم مطرح شده اند و از این روی در کنار هم آورده می شوند. آدورنو و هورکهایمر، همچون سایر انتقادیون، علم و تکنولوژیِ را تجسم سلطه و خشونت بر طبیعت و در نتیجه انسان می دانند و این در حالیست که معتقدند علم و تکنولوژی باید تحت سلطه انسان می بود. آنها معتقدند که پیشرفت روشنگری باعث سلطه انسان بر طبیعت شد. این سلطه به سلطه انسان بر انسان دیگر و در نتیجه به از خود بیگانگی انسان منجر شد.آدورنو و هورکهایمر معتقدند جنبه خرد ابزاری باعث شکل گیری بحران های حال حاضر از جمله بحران علم شده است و این خلاف نظر مارکس است که بحران های جامعه را حاصل سرمایه داری می داند. در واقع خرد باوران می خواستند انسان را از اندیشه اسطوره ای – دینی خود رها سازند، اما از آنجا که عقل ابزاری بر این روند حاکم شد، آنها موفق نشدند و عقل اسطوره حاکم شد. در نتیجه روشنگری بازگشتی به اسطوره داشت. به گونه ای که کل مدرنیته و جهان مدرن را در قالب نیروهای جدید ئ غیر معنوی، خود تبدیل به اسطوره شدند. فرد باوری باعث انکار فردیت و استقلال انسان و تبدیل سوژه به کل (به تعبیر هگل) شد که این ثمره روشنگری است.خود ویرانگری روشنگری را در اصل «ارزش مبادله» می بیند که از اقتصاد به همه رو بنا نفوذ کرده است. در واقع در سرمایه داری ارزش مبادله (تولید برای ابزار) به جای ارزش مصرف (تولید برای نیاز) می نشیند. در این شرایط ایدئولوژی بهره برداری بر شادی مصرف حاکم می شود. ارزش مبادله که پدیده ای مصنوعی است بر حیطه خواست های انسانی حاکم می شود. این ارزش قوانین اثباتی خاص خود را دارد. سلطه ارزش مبادله در زیر بنا منجر به کالایی شدن کل رو بنا (فرهنگ) می گردد، یعنی آنچه بحران صنعت فرهنگ در رو بنا می خوانندش. آدورنو و هورکهایمر به دنبال این سوالنند که چرا فرهنگ نازل شده است به گونه ای که آگاهی بی ارزش، و حفظ نظم موجود با ارزش تلقی می گردد؟ و آیا آنچه فرهنگی خوانده می شود، در واقع فرهنگی است؟ آنها می گویند فرهنگ واقعی، نقاد و معترض است و فراتر از نظام حفظ خویش می باشد. در واقع فرهنگ تا جایی که خلاف زندگی روزمره است فرهنگ است و از جایی که با نظام سلطه و سرکوب همراه می گردد، دیگر نه فرهنگ بلکه صنعت فرهنگ است، که همان سرمایه داری مدرن است. صنعت فرهنگ به تولید انبوه کالاهای فرهنگی مطابق با ارزش مبادله می پردازد و منجر به کالایی شدن فرایند صور فرهنگی می گردد.اصلی ترین محصول صنعت فرهنگی، فرهنگ توده است که محصول تلفیق فرهنگ و سرگرمی و تبلیغات در جامعه مدرن است و همراه با سرنوشت سرمایه داری. فرهنگ توده همواره تجاری و زیان بار است. باعث ادغام افراد در یک کلیت اجتماعی ساختگی و شیء وار، می گردد، مانع رشد تخیل فرد می شود و باعث سرکوبی استعداد انقلابی و آسیب پذیری در برابر عوام فریبان می گردد.
صنعت فرهنگی باعث می گردد همگان در نظامی متشکل از کلیسا، کلوپ، و… که همگی ابزاری از کنترل اجتماعی هستند، سامان یابند و هویتی یکسان پیدا کنند. صنعت فرهنگی نه به تن و مال انسان بلکه به روح و جان فرد حمله می کند و باعث بیگانگی فرد از خود می گردد. به عبارتی بیگانگی بزرگترین مسئله در صنعت فرهنگی است. صنعت فرهنگی به واسطه ابزار ها و راهکارهای خود باعث هویت بخشی به توده و تنظیم کردار او می گردد. این امر منجر به ابژه سازی و شی گشتگی انسان می گردد و به یکسان سازی و ایجاد فردیت کاذب برای انسان ها و بهنجار سازی توده می انجامد و این در حالی است که انسان تصور می کند که خود فاعل است. صنعت فرهنگی بر همه هنر ها نقش می زند و همه را یکسان و یکنواخت می نماید و هنر و رسانه نیز به نوبه خود منجر به یکسان سازی هویت های افراد می شوند.
آنها معتقدند تمایز محصولات فرهنگی حاصل تمایز و تقسیم بندی مصرف کننده است. در واقع آنها مصرف کننده را تقسیم می کنند. بر اساس تقسیم بندی خود از مصرف کننده، تولید می کنند و مصرف کننده را مجبور به استفاده از همان نوع تقسیم بندی می نمایند. بنابراین در واقع محصولات فرهنگی ناشی از ارزش مبادله هستند نه ارزش مصرف که نیاز مصرف کننده است.فرهنگ توده ای دروغین است و مبین سلطه گری، بنابراین به تولید نیاز کاذب می پردازند. و برای بر آوردن این نیاز های کاذب تلاش می نمایند. این فرایند منجر به مشروعیت سازی برای سلطه نظام سرمایه داری می گردد، که کارکرد ویژه آن، از بین بردن امکان مخالفت با سلطه مستقر است.
در یک فرایند کلی آنها معتقدند که همگانی شدن فرهنگ و هنر منجر به تابعیت هنر از قانون بازار و در نتیجه سلطه ارزش مبادله بر ارزش مصرف و تحمیل نیاز های کاذب بر انسان می گردد. انسان به عنوان مصرف کننده به «ایدئولوژی صنعت» تبدیل می گردد که باعث حفظ و تداوم الگوی سلطه بر توده می گردد. سلطه طبقه بالا به عنوان تولید کننده بر طبقه پائین به عنوان مصرف کننده. صنعت فرهنگی آدمیان را به شکل ماده مصرف می بیند و به دنبال قالب ریزی یکسان آنها از سوی صاحبان سرمایه است، البته حق انتخاب را نیز به وسیله آزادی انتخاب نوع رسانه! برای افراد محترم می شمارد.آدورنو و هورکهایمر در مورد مشارکت توده ها در تجارت هنر معتقدند که این امر منجر به توده ای شدن هنر می گردد. هنر به سطح توده تنزل می نماید و از سویی نیز باعث نابودی اروپا و قوه تخیل انسان می گردد. در اینجا به تأسی از قفس آهنین وبر، محاصره انسان در نظام آهنین را مطرح می نمایند. اما این اندیشه مخالف اندیشه بنیامین است، چرا که او توده ای شدن هنر را باعث افزایش آگاهی توده می داند. آدورنو و هورکهایمر مخالف توجیه تکنولوژیک و مدیریت صنعت فرهنگی هستند و آن را قبول نفس سلطه می دانند که باعث ایجاد حلقه مغزشویی و ارضای نیاز پیش ساخته قدرت سرمایه داران می گردد.مشمولیت هنر در منطق مبادله کالا از نظر آنها منجر به از بین رفتن استقلال هنر و نیز رهایی هنرمند از آغاز کار می گردد، چرا که هنرمند از ابتدا به خدمت شرایط فروش کالا در می آید و در واقع به جای تولید اثر هنری به تولید کالای فروشی می پردازد. ضربه نهایی صنعت فرهنگی از نظر آنها هنگامی است که کالایی کردن هنر با عرضه هنر به عنوان چند غیر قابل فروش همراه می گردد. با مثالی از آثار بتهون، مشاهده می گردد که از نظر مصرف کننده بهترین آثار بتهون به رایگان از رسانه ها پخش می گردد و هیچ مبادله مالی نیز انجام نمی شود. این در شرایطی است که در واقع مبادلات پشت سر مصرف کننده انجام می گیرد و دور از چشم مصرف کننده، منافع مبادله می کردند.آدورنو در بررسی موسیقی پاپ به عنوان فراورده صنعت فرهنگ در برابر موسیقی کلاسیک، بخشی از نظریات خود را ارائه می دهد. موسیقی پاپ به عنوان فراورده ای از صنعت فرهنگ، فاقد هماهنگی و انسجام است. مصنوعی و استاندارد شده است و واکنش هایی یکسان را در برابر خود ایجاد می نماید که منجر به از خود بیگانگی توده می گردد. در برابر موسیقی کلاسیک، با همبستگی، انسجام، معنا دهی درونی هنر ناب و غیر قابل استاندارد سازی موجب بروز واکنش های گوناگون در انسان می شود. آدورنو با شمردن کار ویژه های موسیقی پاپ برای نظام سرمایه داری به این نتیجه می رسد که هدف نهایی این موسیقی ایجاد هماهنگی روانی انسان با وضع موجود نظام سرمایه داری است و ایجاد هویت واحد با سایر مردم برای پذیرش شرایط و در واقع تسلیم فرد سازی جهان و ایجاد واکنش یکسان انسان ها. این امر در بحث ایدئولوژی آنها به خوبی نشان داده می شود. در بحث ایدئولوژی آنها توضیح می دهند که به مثابه نوعی ابزار سلطه، از هنجارهای موجود جدا نمی شود و آنها را تأیید می نماید، مخالف اعتراض است و به تأیید نظام حاکم و قواعدش می پردازد. معتقدند که این امتیاز نظام سرمایه داری است که با ایجاد ترکیبی از فرهنگ، ایدئولوژی اعمال کنترل اجتماعی به ظاهر عقلانی به ایجاد نیازهای کاذب و سپس پاسخگویی به آن نیازها از طریق صنعت فرهنگ سازی می پردازد و موفقیت نظام سرمایه داری را تضمین می نماید. ضرورت این شیوه در آن است که با تنها نگذاشتن مصرف کننده، برای پیشگیری از اینکه مصرف کننده تصور کند که می تواند مقاومت نماید، به تولید پیشاپیش نیازها و ایجاد احساس نیاز برای مصرف کننده می پردازد. مصرف کننده در این شرایط احساس رضایت از بازی دارد و به هر چه به او عرضه می گردد رضایت می دهد و به نوعی تسلیم و ساده بینی جهان هستی مبتلا می گردد. به عنوان مثال در بحث موسیقی پاپ، در بررسی آدورنو، ریتم تکراری موسیقی پاپ موجب عدم نیاز به تامل و در نتیجه گریز از خستگی می گردد. استاندارد شدگی این موسیقی با استانداردهای زندگی مدرن باعث ایجاد امنیت خاطر مصرف کننده می شود. انفعالی بودن و غیر مولد بودن آن باعث کاهش کسالت می گردد و لذت موقتی مانند لذت موقت سرمایه داری ایجاد می نماید، و اینها اصول هستند که هدف نهاییشان ایجاد هماهنگی روانی فرد با وضع موجود سرمایه داری و شکل دهی هویت یکسان بین انسان ها است.
بنیامین از دیگر اندیشمندان این مکتب، آلمانی تباری که مهاجرت، آوارگی، زندگی نا موفق و در آخر خودکشی را تجربه می نماید، دارای آثاری چون پاساژ ها، سرچشمه نمایش سوگبار آلمان، خیابان یک طرفه، نهاد های فلسفه تاریخ را در کارنامه علمی خود دارد.وی به نقد مدرنیته و تکنولوژی و تأکید بر نابخردی عصر جدید می پردازد. او روشنگری را بی مایه ترین جهان بینی ها می داند که سطحی و تو خالی است. بنیامین رویکردی دو گانه دارد. از سویی بدترین نقد ها را برای مدرنیته در نظر می گیرد. وی معتقد است قلب مدرنیته پیشرفت است و پیشرفت فاجعه است. از سوی دیگر بنیامین امید رهایی و نجات دارد و معتقد است که تکنولوژی می تواند باعث موفقیت در شناخت بشر گردد و کلید شادی و خوشبختی انسان باشد. وی معتقد است در جامعه آزاد تکنولوژی دیگر بتواره هلاکت و نابودی نیست بلکه کلید شادی و خوشبختی است. اما از آنجا که نگرش بدبینانه او نسبت به مدرنیته و تکنولوژی قوی تر است، او با نگاه انتقادی به فرهنگ، تمدن، تقسیم کار، اتوماسیون، تولید کالایی و ابزاری شدن می نگرد. بر ناهمخوانی تکنولوژی و تهذیب اخلاقی تأکید می نماید و معتقد است وقوع انقلاب برای متوقف کردن روند خطرناک تکنولوژی سرمایه داری ضروری است.بنیامین در 1930 در پروژه ای با نام «اثر هنری در دوران تکثیر مکانیکی آن» به ارائه نظریه ای در این باب می پردازد. وی معتقد است پیشرفت فن آوری باعث رشد امکانات تکثیر فنی و مکانیکی آثار هنری گشته است. این پیشرفت از نظر بنیامین باعث از دست رفتن منش اصلی اثر هنری می گردد و اثر هنری با از دست رفتن نسخه اصل فاقد اصالت شده و «ارزش آئینی» آن نفی می گردد. از سویی تجلی آثار هنری نیز از بین می رود. وی 3 ویژگی برای تجلی آثار هنری از نظر می گیرد. ویژگی های یکه و منحصر به فرد بودن، فاصله با ما، جاودانگی و یکسانی ویژگی هایی هستند که باعث تجلی آثار هنری می گردند. که این سه ویژگی در اثر پیشرفت و تکثیر از دست می روند.
بیامین معتقد است در دوران باز تولید مکانیکی ارزش نمایش بیش از ارزش آئینی است و ارزش آئینی از بین نرفته است. این در حالی است که آدورنو با این نظر مخالف است. بنیامین باز تولید مکانیکی را باعث دو بحث می داند. نخست گسترش دموکراسی و دیگری از بین رفتن تجلی اثر هنری. این شرایط باعث ایجاد دگرگونی در بینش بنیادین زیبایی شناسانه انسان می شود و دوران جدیدی از آفرینش و دریافت اثر هنری ایجاد می نماید. در واقع باز تولید مکانیکی اثر باعث می شود که اثر هنری در دسترسی همگان قرار گیرد و این امر از سویی منجر به تنزل اثر هنری می گردد و از سوی دیگر می تواند اثراتی مانند ارتقاء هنر در سطح جامعه، افزایش ذوق هنری، افزایش سرعت درک اثر هنری، خارج شدن اثر هنری از دست نخبگان و از زیر سلطه نظارت سرمایه و بر عکس راهیابی هنر به توده مردم را در بر داشته باشد. چنانکه دیده می شود نگرش بنیامین نگرشی دوگانه مبتنی بر دیدن اثرات منفی و مثبت توامان است. وی معتقد است حرکت رفت و برگشتی این جریان باعث تغییر واکنش مخاطب می گردد، حال آنکه آدورنو با این نظر مخالف است و معتقد به تنزل هنر در پی این شرایط می باشد. بنیامین به هنر و هنرمند انقلابی و نیز تکامل انقلابی هنر عقیده دارد. این شرایط روابط جدید بین هنرمند و مخاطب است و تبدیل هنر به یک رسانه انقلابی.
اگر مایل باشیم نظر بنیامین را با دیگر صاحبنظران برجسته مکتب فرانکفورت یعنی آدورنو و هوکهایمر مقایسه نمائیم، می توانیم به دفاع بنیامین از کارکرد رسانه های همگانی و استفاده از فن آوری و گسترش آن در خدمت هنر به جای حذف آن تأکید نمائیم. بنیامین همچنین به هنر دور از فهم همگان اعتراض می نماید و معتقد است این هنر ارتباط لازم با مخاطب را برقرار نمی نماید. اما آدورنو این کارکرد رسانه ها و گسترش خدمات فن آوری در خدمت هنر را باعث توده ای شدن هنری می داند و آن را منفی تلقی می نماید. آدورنو معتقد است توده ای شدن هنر باعث می شود که هنر تابع قانون بازار گردد. این تنزل هنر، کالایی شدن هنر را در پی دارد، که همان مفهوم صنعت فرهنگی از نظر آدورنو است. بنیامین برخلاف آدورنو معتقد است معنای فراورده فرهنگی نه در وجه تولید بلکه در شیوه مصرف اثر است. مصرف ضرورتاً انفعالی نیست، بلکه قابل تغییر است و این جزیی از فرایند دموکراتیزه شدن فرهنگ است. وی معتقد است معنی در لحظه مصرف تعیین می شود. نظرات آدورنو در این زمینه در مقابل نظر بنیامین قرار می گیرد. بنیامین تسلط هنرمند بر ابزار تولید مکانیکی را سرچشمه پیروزی بر دشواری های آفرینش هنری و دستاوردی بزرگ می داشت. اما آدورنو، بنیامین را به کل فاقد مایه اصلی می داند.
2.نظریات گرامشی و آلتوسر:
نظريه «هژموني» يا سلطه جريان مارکسيستي دیگری در تحليل رسانه ها است که توسط آنتونيوگرامشي متفکر و سياستمدار ايتاليائي مطرح شد. وي اين اصطلاح را در رابطه با ايدئولوژي ـ حاکم در جامعه به کار برد. نظريه سلطه بر عوامل اقتصادي و ساختاري که ناشي از ايدئولوژي طبقاتي است، تاکيد چنداني نمي گذارد و تأکيد آن بيشتر بر خود ايدئولوژِي- نحوه بيان آن، موضوعاتي که بدانها اهميت مي بخشد و مکانيسم هائي که ايدئولوژي بدان وسيله به حيات خود ادامه داده و با تسليم قربانيانش به شرايط آن (بويژه طبقه کارگر) شکوفا شده و در تلقين آن به ديگران و شکل دادن به آگاهي هاي آنان موفقيت حاصل مي کند- مي باشد. تفاوت هاي اساسي بين نظريه سلطه، استقلال ايدئولوژي بطور قابل ملاحظه اي از ديدگاه اقتصادي آن مورد توجه قرار گرفته و حفظ شده است.از ديدگاه نظريه سلطه، ايدئولوژي تصوير مخدوشي از واقعيت و يا روابط طبقاتي به دست مي دهد، يا به قول آلتوسر «ايدئولوژي روابط در نظر گرفته شده خيالي و ذهني افراد نسبت به شرايط واقعي و موجود است». از نظر آلتوسر، ايدئولوژي از اين جنبه که از طرف طبقات حاکم و با استفاده از زور بر جامعه تحميل شده باشد، سلطه محسوب نمي شود، بلکه از اين نظر که به صورت يک تأثير فرهنگي که از روي قصد و بطور برنامه ريزي شده در جامعه گسترش يافته و بر اساس آن، تجربيات ما از واقعيت شکل مي گيرد و در خدمت طبقات حاکم قرار مي گيرد سلطه محسوب مي گردد.
بعد ها نظريات عده ديگري از «متفکرين مارکسيست»، به ويژه«پولانتزا» و آلتوسر به تثبيت نظريه گرامشي کمک کرد. اين دو متفکر نيز به اين نکته معتقد بودند که روابط سرمايه داري از طريق رضايت داوطلبانه افراد (بويژه طبقات کارگر) شکل مي گيرد و مشروعيت مي يابد. بطور کلي، تغيير توجه تئوريک از عوامل اقتصادي به عوامل ايدئولوژي و فرهنگ به عنوان علل تداوم نظام سرمايه داري سبب شد که نقش رسانه هاي همگاني در انتشار ايدئولوژي هاي حاکم برجسته شود و همين امر موجب اختلافات بسياري در ميان نظريه پردازان مارکسيست، بويژه بين آن عده که بر عوامل ساختاري و اقتصادي اصرار مي ورزيدند و عده اي که نقش ايدئولوژي و فرهنگ را در تداوم نظام سرمايه داري تعيين کننده مي دانستند، شد.
3.مطالعات فرهنگی مکتب بیرمنگام: مکتب مطالعات فرهنگی انگلستان (مکتب بیرمنگام) از جمله مطالعات اقتصادی ارتباطات می باشد، که در دهه های اخیر جایگاه ویژه ای در مطالعات کسب نموده است. مکتب«مطالعات فرهنگی» انگلستان، در اوضاع و احوال ویژه پس از جنگ جهانی دوم، به دنبال نخستین تجربه حزب کارگر در تشکیل حکومت راد
روان شناسي روابط انساني:
امپراتور فردريک، فرمانرواي قرن سيزدهم امپراتوري مقدس، ميخواست بداند که در زمان خلق نوع بشر، در بهشت به چه زباني صحبت مي کرده اند: فارسي، يوناني، لاتين و يا زبان هاي ديگر؟ پس فرمان آزمايشي را صادر کرد که در آن امکان ايجاد دوباره شرايط اصلي، تا حدودي، وجود داشت. به دستور او، گروهي از کودکان را از لحظه تولد تا هنگام زبان باز کردن، از شنيدن صداي انسان محروم کردند. کودکان توسط دايه هايي بزرگ مي شدند که با تاکيد از آنان خواسته شده بود تا زماني که درکنار کودکان هستند ساکت باشند. همه شرايط آزمايش، به خوبي رعايت شد. اما نتيجه چه بود؟ همه بچه ها از بين رفتند. فقدان ارتباط در اغلب موارد. سمي است که مي تواند مهلک باشد.
در مورد روش ها و شيوه هاي برقراري ارتباط، يک موضوع قطعي است و آن اين که، اين روش ها قبل از هر چيز، پاسخ هايي آموخته شده اند. شايد موثرترين معلمان شما، والدينتان بوده اند که آنان نيز به نوبه خود، رويکرد برقراري ارتباط را از والدين خويش ياد گرفته اند و معلمان، مسئولان آموزشي، دوستان و بسياري از افراد ديگر نيز بر ميزان درونداد آنان افزوده اند. فرهنگ، همواره به وسيله راديو، تلويزيون و منابع ديگر بر نحوه برقراري ارتباط انسان تاثير گذارده است.برقراري ارتباط ضعيف را، افراد خيرخواهي به ما آموخته اند که خود، راه هاي نامناسب برقراري ارتباط را از ديگران ياد گرفته اند. به اين ترتيب، در مورد مسائل مربوط به ارتباط، در واقع، بسياري از ما قربانيان قربانياني ديگر هستيم.بزرگسالان مهم زندگي ما، علاوه بر تذکر کلامي، الگوهاي عملي نيز از شيوه هاي رفتاري خاص ارائه مي کردند. شايد آنان، احساسات خود را به ندرت بروز مي دادند. شايد کنايه آميز و تحقير آميز صحبت مي کردند و يا با خشم فرياد مي کشيدند. اما به هر حال همه ما به عنوان کودک، از نمونه هاي رفتاري افراد مهم زندگي خود نيز ، به اندازه تعليماتشان ، چيزهايي آموخته ايم . بسياري از راه هاي اختلال آميز برقراري رابطه، که معمولا در فرهنگ ما به کودک آموزش داده مي شود، به قرار زيرند: چگونه ظاهربين باشيم، چگونه ظاهر سازي کنيم، چگونه به بازي هايبين فردي بپردازيم، چگونه پنهانکاري کنيم،چگونه درروابط انساني، از احتمال خطر بکاهيم،چگونه ديگران را به شکلي ماهرانه کنترل کنيم ( يا کنترل آنان را بر خود تحمل کنيم ) چگونه درصورت لزوم به ديگران آسيب برسانيم و يا آنان را تنبيه کنيم.بيشتر ما، اغلب در زمينه راه هاي بسيار مخرب و ناموثر برقراري رابطه آموزش مي بينيم. زماني که نقصهاي ارتباطي والدين باعث آزار کودکان مي شود، يک دور باطل به وجود مي آيد. اما اين دور را مي توان شکست. شما مي توانيد آن بخش از روش هاي رابطه اي را که کارايي مثبتي ندارند يادگيري زدايي کنيد. البته تغيير دادن راه هاي برقراري ارتباط کار آساني نيست. سال ها عادت موجب شده است که برخي گرايش ها، در طول مدت زماني بسيار طولاني، چنان ريشه دار شوند که برقراري رابطه به شکلي متفاوت با گذشته را غير طبيعي جلوه دهند. هر روش جديدي، نامناسب و ناجور به نظر مي رسد در نتيجه افراد وسوسه مي شوند که دست از تلاش بردارند.
حضرت آدم (ع) در جايي از بهشت مکث کرد تا بگويد: حوا، ما در دوره انتقال به سر مي بريم.
در قرن حاضر، تغييرات فرهنگي با چنان سرعت نفس گير و ناراحت کننده اي همراه بوده است که الوين تافلر اقرار مي کند «در دوره اي از شوک آينده زندگي مي کنيم». منظور وي آن است که تغيير با چنان سرعت گيج کننده اي بر ما فرود مي آيد که براي کنارآمدن با آنان، با مشکلات زيادي مواجه خواهيم بود. با توجه به تغييراتي که پيوسته در درون ما، در ديگران و در جهان فيزيکي و فرهنگ ما روي مي دهد، ثابت ماندن غير ممکن است.
به قول ريچارد نيبوهر «هنگامي که امروز، دست به کاري مي زنيم که ديروز انجام داده ايم، در واقع کاري متفاوت را انجام مي دهيم، زيرا در اين فاصله هم ما و هم محيطمان تغيير کرده است».قانون تغيير مي گويد: اوضاع يکسان نمي ماند. اگر بهتر نشود بدتر خواهد شد، رابطه ها اگر قوي تر نشوند، ضعيف خواهند شد، اگر نزديک تر نشوند، فاصله شان افزايش خواهد يافت و اگر سازنده تر نشوند، باروري خود را از دست خواهند داد.بديهي است کنترل ماهرانه تغييرات بهتر از آن است که بگذاريد زندگي، خود اين کار را صورت دهد.
در روابط بشري شش مشکل عمده وجود دارد که چهار مورد از اين مشکلات، مربوط به گويندگان است و دو مورد ديگر در ميان شنوندگان رواج دارد.
واقعيت هاى ارتباطات غيركلامى:
ارتباطات را مى توان فرآيند انتقال يا مبادله اطلاعات بين موجودات زنده دنيا تفسير كرد كه يكى از نيازهاى اساسى و مهم وجود انسان ها است.
تجربه نشان داده است كه انسان ها زمانى كه از هرگونه ارتباط محروم مى شوند، به سرعت افسرده شده و به سرگشتگى و ديوانگى نزديكتر مى شوند.
ما به محض اينكه كلمه ارتباطات را مى شنويم، بلافاصله، تلفن، راديو، تلويزيون و يا كتاب ها و نشريات در ذهنمان مجسم مى شوند و همه وسايلى كه ما در ارتباطات كلامى با آن سر و كار داريم.در ارتباطات كلامى، ما با يك زبان كه بتواند معانى و مفاهيم و منظورمان را انتقال دهد، سروكار داريم. زبانى كه بايد بتواند با حامل ها و اصطلاحات خود، زمان، فضا و شرايط رويدادها و وقايع و چگونگى آن را انتقال دهد. برچسب هايى كه بتواند به وسيله معانى مختلف كلمات، تلفظ ها و شيوه هاى بيان آنها، موضوعى را از شخصى به شخص ديگر انتقال دهد و در اين نقل و انتقال تصور شنونده از وقايع همانند گوينده باشد.به راستى آيا ارتباطات كلامى، تنها راه برقرارى ارتباطات فيمابين است؟
به واقع آيا درك اهميت ارتباطات تنها به وسيله ابزارهاى ساده و ابتدايى آن به ما هديه شده است؟
با عنايت به تعريف ارائه شده از ارتباطات كلامى، ارتباطات غيركلامى مشمول تمامى حالت هاى ارتباطى مى شود كه به يك زبان رسمى وابسته نيست. ارتباطاتى كه به موجب آن ايده ها و مفاهيم بدون اينكه از مفاهيم و اصطلاحات كلامى استفاده شود، تشريح و تفسير مى شوند.به نظر شما آيا ارتباطات غيركلامى داراى چنان زمينه اى است كه بتواند چنين تعريف مهمى را دربرگيرد؟ پاسخ مثبت است. نسل هاى گذشته، انسان هايى كه قبل از تاريخ مى زيسته اند، از طريق ارتباط غيركلامى با همديگر رابطه داشته اند. آنها همانند جانوران، صداهايى از گلوى خود خارج مى كردند.
در واقع علائم، حركات بدنى، اشارات، ترسيم نقش ها تا زمانى كه زبانى براى بيان مفاهيم آنها ايجاد شود، نيازهاى ارتباطى آنان را برآورده مى ساخت.با نگاهى به اطراف خود، درمى يابيم كه امروز هم روش هاى متعدد براى ارتباط غيركلامى ما را احاطه كرده اند. صرف نظر از مفاهيم ارتباطات غيركلامى، بيشتر اينگونه ارتباطات با حس هاى ارتباط گر مرتبط اند. آخر از همه نيز اين «حس ها» هستند كه مى توانند اطلاعات را انتقال دهند. بشر هميشه فكر مى كرد كه فقط ۵ نوع حس دارد. بعدها دريافت كه حس ششمى نيز وجود دارد. اغلب ارتباطات ما انسان ها، با اين حس ها سر و كار دارد.
ارتباط غيركلامى مرتبط با حس هاى بشرى، با حركت، رنگ و شكل توام است. در طبيعت نيز نمونه هاى بى شمارى از اين نوع ارتباط وجود دارد.
همان طورى كه اظهار شد مردمان اعصار قديم در زمان هاى بسيار دور براى برقرارى ارتباطات از تصاوير و طرح ها استفاده مى كردند. طرح ها و شكل هاى به جا مانده از انسان هاى قديمى در دل غارها كه برخى از آنها حتى بيش از ۲۰هزار سال قدمت دارند و در منطقه كانتابريان (جنوب غربى فرانسه و شمال اسپانيا) كشف شده اند، به قدر كافى جذابيت دارند.
به كارگيرى تصاوير بعدها به صورت خط هيروگليف درآمد كه تقريباً يك نوع خط تصويرى بود. از زمان ايجاد خط هيروگليف، كه قديمى ترين آن به مصر (۳۱۰۰ سال قبل از ميلاد مسيح) و آخرين آن به قرن ۱۴ نسبت داده شده است و در جزاير فيلايى (Philae) نمونه هاى آن كشف شده اند، مشخص شده است كه اين خط به عنوان اولين خط تصويرى، قديمى ترين ابزار ارتباطى بين Hittites و Cretans بوده و در بين آنان كاربرد داشته است.
بشر به غير از ابزار تصويرى كه با حس بينايى وى ارتباط داشت، ابزارهاى ديگرى همچون ارتباطات چهره اى و حركتى را نيز داشته است. نمادهاى چهره اى همانند اخم كردن، خنديدن، عصبانى شدن، گريه كردن و… حالت هاى مختلفى هستند كه به صورت موثر در موقعيت هاى مختلف و در ارتباطات رو در رو انتقال دهنده حالات و پيام آنها بوده است.
حالت هاى حركتى نيز در ارتباطات كاربرد دارند كه مى توانند مبهم يا روشن باشند.اگر شخصى به يك تنگ آب و سپس به دهان خود اشاره كند، اين شايد نمونه اى از يك ارتباط حركتى روشن و بدون ابهام باشد. يعنى آشكار است كه وى تشنه است و درخواست آب مى كند. از طرف ديگر در اغلب موارد موقعيت هاى غيرقابل تفسيرى نيز وجود دارند كه در شرايط متفاوت معانى مختلفى را انتقال مى دهند و برداشت دقيق و صحيح آنها به عوامل مختلفى از قبيل عوامل فرهنگى، جغرافيايى، اجتماعى و غيره مربوط مى شود.
در هندوستان، استراليا و برخى از كشور هاى غربى، چنانچه كسى سرش را بالا و سپس پائين بياورد، به معنى تاييد است اما همين حركت در كويت دقيقاً معنى برعكس دارد و مفهوم (نه) را القاى مى كند. در شبه قاره هند چنانچه يك زن با انگشت نشانه دماغ خود را لمس كند، اين حركت نشان دهنده تعجب و شگفتى وى است. در خاورميانه همين حركت به معنى خدمتگزارى بوده و فرد نيت و آمادگى خود را براى انجام كار حتى تحت سرپرستى يك شخص ديگر اعلام مى كند و البته اين نوع حركت ها بيشتر از سوى مردان انجام مى شود. در ايران نيز اگر شخصى بخواهد بگويد كه من با كمال ميل در خدمت شما هستم و از دستورات شما اطاعت مى كنم، دست راست خود را روى چشم راست خود مى گذارد.ما در زندگى روزمره، به طور مداوم تركيبى از كلمات و حركات را جهت بيان منظورمان به كار مى گيريم. صدا زدن كسى همراه با لبخند و گفت وگو با وى، با صدا كردن وى بدون لبخند متفاوت است.
ارتباطات غيركلامى ناخودآگاه، آنچه كه ما آن را زبان بدنى و يا درست بگوييم زبان حركتى (حالت اندامى) مى ناميم، يك اصطلاح علمى است.
حالات بدن ما گاهى بيانگر حالات روحى روانى ما بوده به طورى كه شايد ما قادر نباشيم آن را با كلمات بيان نماييم. كاربرد زبان حركتى مى تواند بازتابى يا غيربازتابى بوده و حالت بدنى، يا وضعيت و شرايط روحى ما همراه پيام به شخصى كه منتظر دريافت پيام است، منتقل شود.زمانى كه تمركز مى كنيم، مردمك چشم مان تنگ مى شود و وقتى خسته ايم، خميده تر به نظر مى رسيم و زمانى كه به هيجان مى آييم فيزيك چهره مان فرق مى كند.
جوليوس فست در كتاب معروف خود به نام (زبان حركت بدنى) كه در سال ۱۹۸۴ منتشر شد، بيان كرده است كه زبان بدنى حاصل نفوذ فرهنگى و محيطى است. شخصى كه در آمريكاى شمالى زندگى مى كند و به زبان حركات بدنى آشنايى دارد ممكن است به سادگى در درك حس و قصد شخص ديگرى كه در اسپانيا زندگى مى كند، دچار اشتباه شود. از بين حس هاى پنجگانه خودمان، حس شنوايى اساساً به ارتباطات كلامى متكى است اما مى تواند در ارتباطات غيركلامى نيز كاربرد داشته باشد. به تجربه ثابت شده است كه حس متانت و آرامش، عصبانيت، بشاشيت و خوشرويى، افسردگى و امثال آن مى تواند از طريق آواهاى هماهنگ و موزون به ديگرى منتقل شود. از آواشناسى در درمان و بهبود افسردگى نيز استفاده مى شود. (كاسيليت ۱۹۹۹) ارتباطات مى تواند با حس بويايى نيز مرتبط باشد. مطالعات دانشمندان ثابت كرده است كه برخى از جانوران و حشرات از طريق حس بويايى اميال جنسى خود را به جفت خود منتقل مى كنند.حس لامسه از مدل هاى قوى و مؤثر در ارتباطات است. يك بوسه يا يك دست دادن ساده و يا در آغوش كشيدن كسى، حتى يك لبخند كوچك توام با نوازش يا با دست گذاشتن برروى دوش كسى، مى توان ارتباط بسيار قوى و موثرى برقرار نمود كه حتى با صدها كلمه و حرف ميسر نمى شود.برخى ها هم ادعا مى كنند كه با گرفتن دست كسى حتى مى توانند فكر آنها را هم بخوانند. از ميان اين همه شواهد موجود در طبيعت، باور نمى كنم كه برقرارى ارتباط از طريق حس چشايى ميسر نباشد.تله پاتى (دو هم انديشى) يكى از راه هاى ارتباط كه در مورد آن بسيار صحبت شده است، يكى از امكانات برقرارى ارتباط بدون كلام است. تله پاتى با نفى حواس پنجگانه مرتبط است. تعمق در مورد وجود تله پاتى به اواخر قرن بيستم برمى گردد. جنجالى كه توسط آقاى جوزف بى رينز و ساير روانشناسان دانشگاه گرونينگن هلند در سال ۱۹۳۷ راه افتاد.آينده ممكن است روش هاى ديگرى را براى برقرارى ارتباطات به ارمغان بياورد. يكى از روش هايى كه اخيراً بشر به آن دست يافته است، امواج مغزى است. تجربه ثابت كرده است كه تمام فرآيندهاى مغزى كه هم در حيوانات و هم در مغز انسان ها جريان دارد، حاصل يك الگوى پيچيده اى از جريان الكتريكى لحظه اى است (Bazier1961) هر فرآيند مغزى با نمونه نوسان الكتريكى فردى تلفيق مى شود. تجربه گرايان توانسته اند اين نوسانات الكتريكى مغزى را ثبت كنند. همچنين آنان دريافته اند كه با برگشت دادن جريان الكتريكى در مسير طى شده، امكان اعمال تغيير و اصلاح در ذهن دريافت كننده پيام با يك مجموعه از نمونه هاى خاص وجود دارد. (Delgado1967)تاثير روش دكتر دلگادو با ايجاد جريان الكتريكى معكوس بر روى مغز يك گاو و در يك سالن و روى رينگ بوكس، به طور ديدنى براى تماشاچيان تشريح شده است.
اين فرآيند زمانى كه بر روى يك انسان پياده مى شود، مى تواند تله پاتى نام بگيرد كه تحت عنوان انتقال ويژه اطلاعات بين موجودات در طبقه بندى ارتباطات غيركلامى جاى مى گيرد. در حال حاضر شايد برخى از مفاهيم ارتباطات به طور غيرمستقيم نقش هاى عمده اى در زندگى روزمره، داشته باشند به هر صورت اينگونه اثرگذارى ها نمى تواند مانع توقف ذهنيت سازى هاى نويسندگان در زمينه هاى مختلف ارتباطى شود.
در داستان (گاو نر) نوشته آقاى پيرس آنتونى ۱۹۷۶ نمونه هايى از قوانين يك نوع بازى كه (زندگى) نام گرفته است، براى به تصوير درآوردن ارتباطات به كار گرفته شده است. در داستان «ژوپيتر دزد» نوشته دونالد مفيت (Donald Meffitt ۱۹۹۷) موجودات بيگانه اى خلق شده اند كه فقط از طريق حس بويايى ارتباط برقرار مى كنند.
داستان ها و افسانه هاى بسيارى وجود دارند كه موضوع تله پاتى را القا مى كنند اما شايد برجسته ترين آنها را بشود به كتاب هاى مرد ويرانگر نوشته آلفرد بستر ۱۹۷۸ و مرد كامل كه توسط جان برنر ۱۹۷۳ به تحرير درآمده اند، اشاره كرد.
كتاب مرد ويرانگر داستانى را بيان مى كند كه در آن هر يك از اعضاى جامعه، يك (تله تاپ) هستند و داستان مرد كامل مسائل و موضوعاتى كه در آن تله تاپى به صورت منفرد و مجزا در يك جامعه بشرى معمولى مطرح است، بازگو مى كند. آرتو پى و كلارك در مورد تخليه بار الكتريكى مغزها در داستان هاى خود، جزيره دلفين ها (۱۹۷۱) و داستان محدوده عميق (۱۹۶۸) اشاره كرده است. وى در اين داستان ها در مورد رابطه بين بشر و خالقان دريا صحبت مى كند. درخصوص مزيت ها و برترى ارتباطات كلامى و يا غيركلامى در ميان مردم، بايد گفته شود كه زمينه هايى وجود دارد كه در آن مفاهيم ارتباطات كلامى و غيركلامى برهم منطبق اند مثلاً فن شاعرى يكى از اين موارد است. يك شاعر خوب كلمات را با مهارت خاص به كار مى گيرد البته نه همانند كاربرد ارتباط كلامى و نه فقط به خاطر معانى آنها بلكه كلمات گاهى به خاطر صدا و آواهايشان به كار گرفته مى شوند و حتى گاهى به خاطر اينكه تصوير خاصى را در ذهن مخاطب ايجاد كنند، ساخته مى شوند. فرم يك شعر نيز به همان ميزان كه مفاهيم آن مورد توجهند، داراى اهميت است. نمونه ديگر براى نشان دادن تطبيق ارتباطات كلامى و غيركلامى به همديگر، موضوع داستان هاى مصور است. كتاب هايى كه داستان هاى آن به صورت تصاوير گرافيكى طراحى شده اند، جايى كه كلمات و تصاوير به طور تلفيقى و هماهنگ مى توانند مفاهيم را انتقال دهند. (مك لئود ۱۹۹۹) همان طورى كه ملاحظه مى كنيد، مفاهيم ارتباطات بيشتر در بخش ارتباطات بيرونى و حس هاى خارجى مورد بحث قرار گرفت. مواردى كه بيشتر، براى ارتباطات كلامى و غيركلامى از آنها استفاده مى كنيم. اما حس هاى درونى ديگرى نيز وجود دارند.
حس هايى كه درونى هستند و ما به هنگام ارتباط با خودمان از آنها استفاده مى كنيم. در اينجا منظور اين نيست كه به فضاهاى ماوراءطبيعى واردشويم چراكه هنوز در دنياى علوم انسانى همانند يك ذره اى در مقابل عظمت جهان هستيم. بگذاريد جهت روشن شدن اين نوع حس هاى درونى، سئوالى مطرح شود:زمانى كه گرسنه ايم، چگونه اين گرسنگى را درك مى كنيم؟ پاسخ بسيار ساده است. از طريق درك حس هايى كه منشاء گرسنگى به آنها مرتبط است و در بخش هوشيار مغزمان فعال اند. اين همان ارتباط با خود است. در ارتباط با خود چگونه اعضاى بدنمان را در اطراف بدن خود حركت مى دهيم؟
از يك زيست شناس يا فيزيولوژيست و يا يك متخصص اعصاب و يا روانشناس يا حتى از يك فيلسوف اين سئوال را بپرسيد. قطعاً هريك از آنها مثال هايى را در ارتباط با خود شما خواهند گفت و مواردى را كه به طور مرتب اتفاق مىافتد، يادآورى خواهند كرد. همه اينها ارتباطات غيركلامى است.
ارتباطات خواه اينكه با ديگران باشد يا با خود فرد، از ديدگاه علمى زندگى، بسيار اهميت دارد و نبود آن مى تواند كاملاً در زندگى فرد موثر باشد همان چيزى كه يكى از دغدغه هاى خاطر بشر در طول زندگى است.
يك روز درحالى كه از تلفن كردن ها به ديگران خسته شده ايم اگر تلاش كنيم تا با خودمان ارتباط برقرار كنيم، بشنويم كه دستگاه تلفن تكراركنان بگويد كه «تمامى مسيرها به سمت مشترك مورد نظر اشغال است و من به طور مرتب شماره شما را تكرار مى كنم.» در پايان بايد اعتراف كنم كه دامنه فعاليت ارتباطات بسيار وسيع تر از آن است كه در اين اندك گفته شود. در اين مطالب تلاش براين بود تا نگاهى به كاربرد ارتباطات كلامى و غيركلامى داشته باشيم و در اين خصوص به برخى از مفاهيم ارتباطات غيركلامى كه درگذشته مورد استفاده بشر بوده است اشاره شده و يادآور شوم كه زمينه هاى مختلف ديگرى نيز وجود دارند كه برخى از آنها را پذيرفته ايم و خود را با آن تطبيق داده ايم و برخى ديگر همانند جريان در ارتعاشات مغزى و غيره را كه آزمايشات و تجربيات كسب شده و مطالعات بيشتر مى توانند در توسعه و اشاعه آن موثر باشند.
اخلاق و اطلاعات:
جامعه امروز به طور روزافزون از جنبه های آموزشی، ارتباطات، اطلاعات، اقتصاد، بازار و جز آن به تکنولوژی های ارتباطی و شبکه های اطلاعاتی وابسته شده است. با گسترش و نفوذ این تکنولوژی ها در چارچوب های بیرون از نهادهای علمی و پژوهشی و مبدل شدن آن به محیط هایی از نوع خانگی و یا اقتصادی و … برداشت های تازه ای از رابطه اخلاقیات را با آن مطرح کرده است و از این طریق نگرانی ها و پرسش های فراوانی را به وجود آورده است. یکی از پرسش های بنیادین این است که با توجه به فضای باز اطلاعاتی جدید که اطلاعات افراد را از هر قید و بند ناخواسته ای آزاد می کند و گزینه های افراد را افزایش می دهد، در این شرایط نظام های اخلاقی ، در چالش و کشمکش با تکنولوژی های اطلاعاتی و ارتباطی چگونه باید عمل کنند؟ آیا باید با ایجاد دشواری همه گناه را به تحولات ساختاری و آنان که تحولات ساختاری را آشکار و شفاف می کنند، نسبت دهند یا اینکه به دنبال راه حل های منطقی و صحیح باشند تا بتوانند اخلاق یا به تعبیر این نوشتار اخلاق اطلاعات را به اخلاق عملی تبدیل سازند.
مطلبی در زمینه نظام اخلاقی حاکم بر تکنولوژی های نوین ارتباطی تهیه شده که می خوانید:
هرگاه پای تکنولوژی به یک عرصه باز شود. آن عرصه به نحو افسار گسیخته تر و رهاتر عمل خواهد کرد. بالاخص در حوزه تصویر و تا حدی در حوزه کار با متن و صدا. امکانات زیادی برای موادی که در رسانه ها، عرضه می شوند فراهم کرده است. اکنون با استفاده از حافظه های کامپیوترها می توان حجم عظیمی از تصاویر را در اختیار داشت و به صور گوناگون تصاویر و اطلاعات را در کنار هم چید. همچنین صداها و متن های ذخیره شده در کامپیوترها چه مستقل و چه به همراه دیگر مواد رسانه ای (مثل تصاویر) انبوهی از اطلاعات و مواد را برای کارهای مختلف در اختیار و دسترس کاربران قرار می دهد. تکنولوژی حیطه ابزارها را گسترش داده و با تولید انبوه آنها را به میان همه افراد علاقمند برده است. بنابراین در هر سطح کار و حرفه ای بودن افراد به ابزارها دسترسی دارند و تنها ایده ها و تکنیک خاص آنهاست که به اثرهای مثلاً هنری بداعت و تازگی می بخشد. تکنولوژی پیامدهایی برای طرف های درگیر در موضوعات و دیدگاه ها در بر دارد. تکنولوژی در عرصه رسانه های تصویری، اولاً دایره عمل این رسانه ها را گسترده تر کرده و موجب شده است که آنها موضوعات بیشتری را برای کشف در اختیار بگیرند. ثانیاً حوزه عمل این رسانه ها را گسترده کرده است. ثالثاً بر تنوع صورت ها افزوده است و رابعا ً امکان برقراری نسبت های گوناگون میان فرم و محتوا را ممکن گردانیده است. هر چهار موضوع بر ابعاد و پیامدهای اخلاقی تکنولوژی های اطلاعاتی و ارتباطی می افزاید. اخلاق به عنوان یک نظام از ارزش های خیر و شر(خوب و بد) و اراده معطوف به آنها، در دنیایی که همه چیز رنگ تجارت، بازده، سود، حق الزحمه، کارایی، بهره وری و مانند آنها را در خود می گیرد،همچنین به عنوان یک زیرمجموعه و شاخه ای جدید ولی مهم از اخلاق حرفه ای یا عملی، دیگر نمی تواند به صورت یک نظام نظری به افراد درگیر عرضه شود. اخلاق با بسیاری از حوزه های فعالیت انسانی در رابطه قرار می گیرد و از آن جمله است اطلاعات و یا یک حوزه پیوسته به آن یعنی سیستم های اطلاعاتی که اهمیت آن امروزه مشخص است؛ چرا که در دنیای امروز دسترسی به اطلاعات یکی از حقوق بنیادین بشر محسوب می شود و تنها این ابزارها و سیستم های اطلاعاتی و ارتباطی هستند که می توانند این حق را ایفا کنند. جریان اطلاعات در یک کشور در حال توسعه، صرفاً به جریان آن از بالای هرم حکومت به پایین محدود نمی شود، بلکه هرگونه اطلاعاتی را که مردم برای ایفای نقش های خود نیاز دارند، دربرمی گیرد. کاربرد ابزارها و سیستم های اطلاعاتی را گروهی از کارشناسان سومین اشتغال انسان مدرن دانسته اند و آن را در مراتب بعد از کار و استراحت قرار می دهند. این کاربرد حالت غیرفعال و یا منفعل ندارد.
اگر مسایل اخلاقی اطلاعات در مرتبه اول مورد توجه هنرمندان و خلاقان آثار، روزنامه نگاران و مدیران رسانه ها قرار دارد، مردم نیز به نوبه خود به رسانه ها از این نظر توجه می کنند. آنها از سوءکارکردها، فاصله و انحرافاتی که در رابطه با نقش سیستم های اطلاعاتی در جامعه دارند احساس نگرانی می کنند. ابزارهای ارتباطی نوین، که آخرین آنها بزرگراه های اطلاعاتی هستند، هم مقالات علمی، اطلاعات تجاری، اطلاعات روزمره مورد نیاز مردم (اخبار هواشناسی، اطلاعات شهری، مواد روزنامه ها) نامه های افراد به یکدیگر، فیلم ها، عکس و اطلاعات و پیام های حاوی تحریک و تشویق به جنایت را در برمی گیرد. به عبارتی این ابزارها علاوه بر کارکردهایی که دارند (ایجاد سرگرمی، اطلاع رسانی، آموزش، اجتماعی کردن، کنترل اجتماعی، تبلیغ و القاء و …) دارای تاثیراتی نیز هستند که ناشی از خشونت، وقاحت نگاری، طرح هنجارهای اجتماعی و … است و در چارچوب اصول اخلاقی قرار می گیرد. پس با توجه به گستره عمل وسیع تکنولوژی های اطلاعاتی و ارتباطی و تاثیرات آن، اگر از خود سؤال کنیم که اطلاع دادن چه مفهومی دارد؟ می توانیم این گونه پاسخ دهیم که اطلاع شکل دادن به یک آگاهی به منظور با مفهوم کردن آن برای یک شخص دیگر یا عده زیادی است. اطلاعات به معنی جاری پوشش دهنده ابعاد محتوایی و شکلی و اقدام به انتقال و ارتباط است.از سوی دیگر اخلاق را می توان البته برحسب یکی از رایج ترین گرایش های موجود در جهان، دیدگاه ها و افق های رفتاری مورد پذیرش در یک زمان و یک جامعه معین دانست و در حقیقت علم اخلاق، علم تمیز خوب از بد است. براساس آنچه که در غرب امروزه تحت عنوان، علم «وظیفه شناسی» تعریف می شود، مجموعه الزاماتی است که تعیین کننده نظم یک اقدام است و به همین اعتبار است که برای هر بخش خاص عملکردهای حرفه ای، شغلی وظیفه شناسی معینی به شکل مکتوب و غیرمکتوب در همه اجتماعات به نوعی مطرح است.
اخلاق اطلاعات بدیهی است که کاملاً مترادف با اخلاق روزنامه نگاری نیست. اخلاق رسانه ها به عنوان سازمان های خاص در سطح بسیار فراتر از مسئولیت های فردی قرار می گیرد. حیطه عملکرد این اخلاق نیز عملاً تمامی صور هنجاری شکل پذیرفته و ساخت یافته است که از سوی سازمان های حرفه ای خاصی بقا و تداوم آنها مورد نظارت قرار می گیرد.اما دشواری اجرای اخلاق اطلاعات حتی در مفهوم ساده آن و بدون نگاه به ابعاد محتوایی به مساله تنوع کانال های اطلاعاتی و تنوع بسیار معیارها و مقیاس های مورد استفاده برمی گردد. واقعیت آن است که وقتی یک تکنولوژی جدید پذیرفته می شود، برخی از نتایج و عوارض کاربرد آن ممکن است اجتناب ناپذیر باشد. بالاخص اینکه هر گونه تحول تکنولوژیکی و یا اجتماعی و … با خود تنش هایی را نیز به همراه دارد. این وضعیت ناشی از روند کند تحولات تکنولوژیکی در یک جامعه (به خصوص جوامع در حال توسعه) در دنیایی که مجموعاً به سرعت در حال حرکت است و استفاده از این تکنولوژی ها و مسایل اخلاقی وابسته به آنها است. اما اگر این تحولات به طور کلی مطلوب باشد، کل فرهنگ را در برگیرد، همه وجوه آن را شامل شود و این کار به سرعت انجام گیرد بر هم خوردگی سازمانی و عدم انطباق فردی و اجتماعی کمتری را نسبت به تغییر تدریجی در یک دوره طولانی در برخواهد داشت. در این صورت نظام اخلاقی نیز کمتر شکاف برمی دارد و تنظیم روابط اجتماعی براساس آن آسان تر صورت خواهد گرفت. برای مثال اینترنت به عنوان مهم ترین فصول جامعه اطلاعاتی همانند یک محل مجازی ملاقات عمومی شهروندان جهان است. یک نقطه تلاقی عمومی است که در آن میلیون ها نفر از بیش از ۱۵۵ کشور جهان با هم در رابطه قرار می گیرند. آنان در هر آن به اطلاع درباره چیزهای مختلف مثل گفتگو، بازی، مشاهده تصاویر مختلف، تجارت و … می پردازند. زیرا قاعده کلی حاکم بر اینترنت استفاده از اطلاعات به گونه ای آزاد است.
اینترنت و اخلاق گرایی:
اینترنت که در گروه بزرگراه های اطلاعاتی در مقام اول قرار گرفته است، یک بانک اطلاعاتی نیست، بلکه گسترده ترین و با اهمیت ترین شبکه کامپیوتری جهان است و شاید نمونه ای اولیه از بزرگراه های اطلاعاتی ربع اول قرن بیست و یکم باشد که منشا تغییراتی در قلمرو فرهنگ در مفهوم عام است. اینترنت در حکم مخزنی از اطلاعات خوب و بد، زشت و زیبا، اخلاقی و غیراخلاقی می تواند تلقی شود، البته مسئله در این است که مرزهای میان این صفات دوگانه را جامعه های مختلف چگونه تعریف می کنند. در جامعه ما اینترنت نامی کم و بیش آشنا، اما در عین حال مهم و اسرارآمیز است. نامی که دانستنی های پراکنده درباره آن همواره در طول چند سال اخیر رو به افزایش بوده است. و توسعه و تحول سریع آن هم سبب گردیده است که اطلاعات در این باره به سرعت کهنه شود.
از سوی دیگر بسیاری از افراد، سازمان ها و به ویژه سازمان های علمی و آموزشی نیز نتوانسته اند در مقابل این پدیده نوظهور که الگویی از یک جامعه اطلاعاتی است بی تفاوت بمانند و متقاضی اتصال به اینترنت شده اند. به هرحال با گسترش تدریجی شبکه های اطلاعاتی به خصوص اینترنت در جامعه ما، ابعاد مختلف این نوع فعالیت ها آماج انتقادات و مخالفت های گوناگونی نیز بوده است که مهم ترین آنها در رابطه با مسایل اجتماعی _ فرهنگی نظیر تسهیل دسترسی به صفحه های مغایر با شئون اخلاقی و انتشار صور قبیحه است. هر چند که در مقابله با این مسئله در برخی کشورها،کنترل دسترسی به برخی از این سایت ها را توصیه و عمل کرده اند. در برخی از کشورها و منجمله خود آمریکا قوانینی به تصویب رسده است که به موجب آن انتشار تصاویر مغایر با شئون اخلاقی جامعه در شبکه های متصل به اینترنت ممنوع شده است. این ممنوعیت در مواردی شرکت های برقرار کننده ارتباط میان اینترنت و استفاده کنندگان را هم مسئول قرار داده است. اما این وضعیت در خیلی از کشورهای دنیا با نارسایی های متعدد حقوقی مواجه است. به علت جدید بودن ماهیت جرائمی که ممکن است واقع شود راه حل مناسبی در اغلب موارد به وجود نیامده است. قوانین حقوق مؤلف و هنرمندان که در خیلی از کشورهای دنیا وجود دارد در فضای انفورماتیک کارایی خود را از دست داده است. موضوعیت اغلب این قوانین در دنیای چاپ و نشر خلاصه و فضای دیجیتال در آن جایی ندارد.از طرفی این مسایل به ارزش های اجتماعی وابسته است. البته درباره منشا ارزش ها، دو جهت گیری بر جریان های فکری جهان حاکم است:یک دیدگاه عقیده دارد، ترسیم جهت گیری کلی ارزش ها و هدایت کسانی که از این جریان ها سرپیچی می کنند از جانب نیرویی خارجی امکان پذیر است. در مقابل این دیدگاه، دیدگاه دیگری وجود دارد مبنی بر اینکه انسان ها از توانایی کامل برای پی ریزی سیستم های ارزشی متناسب با سطح رشد و توانایی خود برخوردارند و با وجود چنین توانایی هایی، هیچ نیروی خارجی را یارای مداخله در زندگی آنها نیست. بلکه این انسان ها هستند که با رشد و تکامل خود می توانند مشکلات فردی و اجتماعی خویش را حل کنند.البته دیدگاه ها و مکاتب دیگری نیز در این میان وجود دارند که به لحاظ تئوریک به یکی از این دو جهت گیری اشاره شده، متمایل هستند. بنابراین باید گفت که دیدگاه واحدی نسبت به ارزش ها وجود ندارد و تنها مرز مشترک میان آنها این است که این دیدگاه ها هر یک به نوبه خود معیار میان حق و باطل و مصالح و مفاسد تلقی می شوند. اغلب میان حق و مصلحت از یک سو و باطل و مفاسد از سوی دیگر رابطه برقرار می شود. در هر صورت این درست است که هر چیز مفیدی باید مورد استفاده قرار گیرد، اما این انسان ها هستند که تصمیم می گیرند چگونه از تکنولوژی های مختلف استفاده کنند.
اطلاع رسانی یا اخلاق گرایی :
همانگونه که هر گونه محدودیت بر روی شبکه های اطلاعاتی در عین آنکه می تواند از بسیاری از مشکلات اخلاقی جلوگیری کند، ممکن است افرادی را از حق داشتن و کسب اطلاعات مفید محروم سازد. در اینجاست که اخلاقیون فقط با ترجیح خیر کثیر بر شر قلیل در مقایسه میان مفاسد و مصالح جامعه بدین اقتضا می رسند که برخی لوازم و پیامدهای غیراخلاقی یا ضد اخلاقی از منظر خویش را تحمل کنند. اما اگر اخلاق در برابر مصلحت عمومی حرف اول را بزند می تواند حتی به خاطر یک شر قلیل، خیر کثیری را از میان راه بردارد. یکی از مبانی عملکرد اینترنت در رابطه قراردادن طرفین ارتباط است و برای برقراری کیفیت متناسب از نظر ارتباطات متقابل آنچه که برای عاملین در شبکه ضروری است تدوین قواعد «دانش برقراری رابطه» است، چرا که در پرتو آن می توان یک نگرش مبتنی بر تنظیم خود به خودی را میان طرفین ارتباط برقرار کرد و به این طریق فقدان کنترل مرکزی را به نوعی جبران نمود. در این کنترل در عین حال نه حضور فیزیکی مشخص مطرح است و نه فرایند شناختی که قابلیت اطمینان کافی داشته باشد. آداب معاشرت در شبکه همانند برخی از قواعد زندگی روزمره نظامی هنجاری و اخلاقی است. در حقیقت مجموعه قواعد کم و بیش ثابت و نانوشته است که یقین می کند چه چیزی مناسب است، قواعدی که از کاربردها و عملکردها اخذ شده است.اخلاق و آداب شبکه در برگیرنده مجموعه قواعد کم و بیش آشکار و مشخص پذیرفته شده از سوی اکثریت استفاده کنندگان اینترنت است. این قواعد از سوی شخص یا سازمان مشخصی وضع نشده است بلکه ساخته و پرداخته توده استفاده کنندگانی است که برای خود قواعد رفتار مناسب تعیین کرده اند. بنابر این بر طبق مقتضیات فضای حاکم بر آن شبکه اطلاعاتی خاص و نوع رابطه، برنامه و موضوع هر یک از مسایل اخلاقی در سطوحی مختلف و مشخص ظاهر می شود و عکس العمل های متعددی را از طرف کاربران (مشتریان) و همچنین تولیدکنندگان سایت ها یا شبکه های مرتبط و حتی واسطه ها (توزیع کننده ها) ایجاد می کند
نكته براي يك ارايه خوب:
23 نكته براي يك ارائه خوب
هنگامي كه مي خواهيد يك موضوع را در جلسه اي (با هر تعداد شركتكننده) توضيح دهيد، و يا گزارشي از فعاليتهاي انجام شده در يك پروژه را ارائه كنيد و يا حتي در يك جمع دوستانه صحبت كنيد مطمئنا كار سختي خواهيد داشت تصور كنيد چندين جفت چشم كوچكترين حركات شما را زيرنظر دارند و چندين جفت گوش حرف به حرف شما را مي شنوند و براساس اين ديده ها و شنيده ها درمورد شما و مطالبي كه ارائه مي كنيد قضاوت مي كنند، ازسوي ديگر شما ملزم به اقناع آنها و يا دفاع از عملكردتان و يا حتي اثبات خودتان هستيد در هر جايگاهي كه قرار داريد فرقي نمي كند، شما در موقعيت خطيري قرار گرفته ايد. پس سعي كنيد بهترين باشيد، دو اصل بسيار مهم را فراموش نكنيد اول تسلط كامل به مطالبي كه مي خواهيد ارائه دهيد و دوم حفظ خونسردي و آرامش. شما با رعايت اين دو اصل و توجه به نكاتي كه درپي خواهدآمد علاوه بر يك ارائه خوب، يك جلسه زيبا را برگزار مي كنيد.
1 – مخاطبان را شناسايي كنيد.اگر شما سطح علمي، فرهنگي و حتي شخصيتي مخاطبان را بدانيد، ارتباط بهتري با آنان برقرار مي كنيد و آنچه را كه آنها دوست دارند يا مي خواهند بشنوند ارائه مي دهيد و اين يعني اثرگذاري بهتر و بيشتر.
2 – يك پيام مشخص داشته باشيد. قبل از اينكه كار تهيه مطالب خود را شروع كنيد، پيام كليدي خود را مشخص كنيد. درواقع پيام شما بايد بتواند مخاطبان را به يك راه مشخص رهنمون و امكان تفكر درمورد راههاي ديگر را فراهم سازد.
3 – براي هر تصوير متن كوتاهي آماده كنيد.هر تصوير (متن يا عكس) كه پخش مي شود. خلاصه اي از موضوع آن بايد ارائه شود. اين خلاصه مي تواند شفاهي باشد يا به صورت زيرنويس ارائه شود. اين باعث خواهدشد تا در وقت صرفه جويي شود.
4 – مطالب و مفاهيم خاص را برجسته كنيد.
مطالبي را كه توضيح آنها براي «پذيرش» مخاطب «اهميت» بيشتري دارد را مشخص كنيد.
5 – قبل از جلسه، تمرين كنيد.
6 – ساختار اثربخشي براي ارائه طراحي كنيد.
طرح «مسئله» و «حل» آن بهترين روش براي ارائه قدرتمند يك مطلب است. اول «مسئله» را بيان كنيد بعد «راهحل» را ارائه دهيد و آن را با يك مثال توضيح دهيد.
7 – «همه تيزهوش نيستند» را فراموش نكنيد.
همه مخاطبان شما افراد تيزهوش نيستند. پس سعي كنيد مطالب را خيلي ساده و غيرپيچيده ارائه كنيد، در هر ساعت صحبت كردن 3 الي 4 نكته را شرح دهيد.
8 – محكم و خوب شروع كنيد.
يك شروع خوب، موفقيت را تضمين مي كند. از روشهاي مختلف استفاده كنيد گاهي يك حكايت يا قصه يا يك خاطره و در بعضي مواقع پرداختن به اصل مطلب ميتواند شروع خوبي باشد.
9 – از نمودار و چارت استفاده كنيد.
بسياري از مخاطبان شما نمي توانند همزمان با شما اعداد و آمار ارائه شده را تجزيه و تحليل كنند. نمودار كمك ميكند تا سريعتر به موضوع دست پيدا كنند و با شما همراه شوند.
10 – پاياني با شكوه داشته باشيد.
بسياري از مخاطبان آخرين مطلبي را كه شما مي گوييد به خاطر مي سپارند مطمئن شويد كه آخرين مطالبي كه ميگوييد همانهايي هستند كه مي خواهيد مخاطبان به آن بيشتر توجه كنند.
11 – بر نكات مهم تسلط داشته باشيد.
اگر شما نكات مهم را بدانيد راحتتر مي توانيد مخاطبان را قانع كنيد و علاوه بر آن با آرامش و بدون استرس خواهيدبود.
12 – خوب تنفس كنيد.
13 – از چشمانتان استفاده كنيد.
حتما از چشمانتان براي برقراري ارتباط با مخاطب استفاده كنيد با اين كار مخاطبان احساس بهتري خواهند داشت و شما مي توانيد تاثير صحبتهايتان را ببينيد.
14– تجهيزات مناسب را آماده كنيد.
هر جلسه اي، نيازمند تمهيدات خاصي است. تجهيزات موردنياز (نه كم و نه زياد) از قبيل دستگاه نمايش، وايتبرد، كامپيوتر و… را آماده كنيد.
15 – تجهيزات را امتحان كنيد.
قبل از شروع جلسه تجهيزاتي را كه قرار است استفاده كنيد يكبار امتحان كنيد خرابي و يا عدم كارايي مناسب هركدام از دستگاهها (حتي يك ماژيك وايت برد) مي تواند تاثير بسيار منفي بر مطالب شما داشته باشد.
16 – بدانيد كه شما مركز توجه هستيد.
قبل از شروع جلسه فقط صداي شما شنيده مي شود هر حركت شما تاثير مستقيم بر مخاطب داشته و مي تواند جلسه شما را زيباتر يا زشتتر نمايد. با تمام وجود عمل كنيد.
17 – «لبخند» را فراموش نكنيد.
18 – هنگام ارائه خودتان باشيد.
سعي نكنيد از حركات مصنوعي استفاده كنيد اقدامات تصنعي كاملا ديده مي شوند، خودتان باشيد و بگذاريد زبان بدن شما طبيعي باشد.
19 – سعي كنيد از روي نوشته نخوانيد.
خواندن مطلب از روي نوشته باعث مي شود كه ارتباط شما با مخاطبان دچار خدشه گردد، دستانتان نيز از اثرگذاري باز مي ماند، مي توانيد از يادداشتهاي روي چارت يا تصوير استفاده كنيد.
20 – مخاطبان را درگير بحث كنيد.
هميشه مي توانيد مخاطبان را وارد بحث كنيد. از آنها سوال كنيد و جواب بخواهيد اما اصرار نكنيد، شما ميتوانيد از ساير روشها نيز براي مشاركت بيشتر و همراهي آنها استفاده كنيد. (نوشتن پاي تخته، قرائت يك متن يا…)
21 – از شوخي كردن نترسيد.
شما مي توانيد با استفاده از مزاحهاي كوچك محيط را جذابتر كنيد.
22 – خودتان را جاي مخاطب بگذاريد.
اگر شما به جاي مخاطب نشسته بوديد، چه حالي داشتيد، آيا گرماي اتاق، نور محيط، و… مناسب است. شما بايد به آنها اهميت ويژه بدهيد تا شما را باور كنند.
23 – از كارتان بازخورد داشته باشيد.
شما درهر حالي مي توانيد بازخورد بگيريد، شفاهي يا كتبي، در انتهاي جلسه از پرسشنامههاي ساده استفاده كنيد تا بتوانيد در آينده كارتان را بهبود بخشيد.
توسعه انسان بر پهنه ارتباطات انساني:
ما بر حوزه ارتباطات از ابعاد مختلفی می نگریم: ارتباطات جمعی، ارتباطات سیاسی، ارتباطات انسانی. سوالی که در ابتدا پیش می آید این است که وجه تمایز این تقسیم بندی ها درچیست؟
ما بر حوزه ارتباطات از ابعاد مختلفی می نگریم: ارتباطات جمعی، ارتباطات سیاسی، ارتباطات انسانی. سوالی که در ابتدا پیش می آید این است که وجه تمایز این تقسیم بندی ها درچیست؟
زمانی که از ارتباطات جمعی و مبانی و کارکردهای آن سخن می گوئیم، از میان اجزای مختلف، آنچه مبنای این تقسیم بندی قرار می گیرد، کانال و وسیله انتقال پیام است. کانال هایی که از آنها می توان پیامی را به جمع گسترده و متنوعی ارائه کرد.
حوزه عمل ارتباطات سیاسی نیز بیشتر در عنصر محتوا یا پیام است. محتوایی که موضوع آن قدرت و مفاهیم وابسته به آن در حوزه دیپلماسی عمومی و رسمی است و نحوه بهره گیری از رسانه را در این حوزه ها مورد بررسی قرار می دهد.
اما ارتباطات انسانی در کدامیک از اجزاء ارتباطی قابل مطالعه است؟
فرستنده و گیرنده به عنوان دو عنصر اساسی در مدل ارتباطی، بعنوان اجزایی که پیام در آنها تهیه و یا معنی می گردد، عناصر اصلی مطالعات ارتباط انسانی به شمار می روند. این دو جزء ارتباطی حتی اگر سازمان هم باشند اما در نهایت انسان و یا انسانهایی هستند که پیام توسط آنها تهیه می گردد و در سوی دیگر یعنی گیرنده “معنا” می شود.
بنظر می رسد حوزه مطالعه ارتباطات انسانی مطالعه این بخش “انسان به انسان” است. با این تعریف ارتباطات انسانی، اساس و پایه همه انواع ارتباطات به شمار می رود. در ارتباطات جمعی و سیاسی نیز ما از مفهومی بنام فضای فرهنگی و اجتماعی که در آن پیام تولید یا معنی می شود سخن می گوئیم. این فضا قطعاً چیزی جز ارتباطات انسانی نمی تواند باشد پس در کنار همه انواع ارتباطات ما دارای ارتباطات بنیادی تر و پایه ای تری هستیم که حوزه ارتباطات انسانی است.
این ارتباطات نقش اساسی را هم در تولید و هم در معنی کردن پیام بازی می کنند. پس با این توضیح می توانیم بگوئیم که ارتباطات انسانی مهمترین، اساسی ترین و بنیادی ترین حوزه مطالعات ارتباطی است چرا که:
1- ساخت فرهنگ در یک جامعه و رشد و تعالی آن نیاز به تعامل و تضارب در درون هر فرهنگ و همچنین تعامل و تضارب میان فرهنگ ها دارد. آنچه این تعامل را فراهم می کند و توفیق یا عدم موفقیت آن را رقم می زند، ارتباطات انسانی است.
2- تولید فکر و اندیشه در یک جامعه از تعامل میان اندیشه های مختلف فراهم می شود. ارتباطات انسانی موجد این تعامل و تولید است.
3- جامعه پذیری در میان نسل های مختلف یک جامعه و انتقال هنجارها و ارزشهای جوامع از طریق ارتباطات انسانی است.
4- بسیاری از مفاهیم که ما در حوزه اخلاق از آنها سخن می گوئیم اساس و مبنایشان بر ارتباطات انسانی است. ایثار، گذشت، تواضع، حسن برخورد، مهربانی و… . اساساً برخی از اندیشمندان معتقدند اخلاق از آنجایی شروع می شود که ما از حیطه “خود” و”منیت ها” بیرون می آئیم.نقطه آغاز درک دیگران.
5- هر یک از ما انسانها در جهان متفاوتی زندگی می کنیم. جهان ما را نوع نگرش ما به جهان و ادراک ما از جهان شکل می دهد. اما این ادراک چگونه بوجود می آید؟ واقعیات و معانی در ذهن ما براساس ارتباط ما با دیگران شکل می گیرد و لذا ارتباطات انسانی است که درک ما از واقعیات جهان را بوجود می آورد.
اگر می خواهید اندکی بیشتر اهمیت ارتباطات انسانی را لمس کنید، آن را از صحنه زندگی انسانها در جوامع حذف کنید. در اینصورت آیا چیزی بنام اجتماع و مدنیت وجود خواهد داشت؟!
پس، مطالعه ارتباطات انسانی، بررسی یکی از اساسی ترین مولفه های زندگی اجتماعی است. مولفه ای که می تواند هم پیام آور سعادت و نشاط و امید برای مردمان یک جامعه باشد و هم شقاوت و یاس و افسردگی.
بررسی “چرایی” کنش های ارتباطی در ارتباطات انسانی وهمچنین “چگونگی” این کنش ها موضوعی است که با بحث پیرامون دو مفهوم “عقلانیت” و “نقش” های انسان در طول زندگی در بخش بعدی پی خواهیم گرفت.
وجود نقص و آسيب در ارتباطات انساني يك جامعه پيامدهاي اجتماعي متعددي دارد كه به چند مورد اشاره مي كنيم:
1- بوجود آمدن شكاف هاي بين نسلي و ميان نسلي:
اگر فرآيند انتقال هنجارها و ارزشهاي يك جامعه بدرستي صورت نگيرد بين نسل هاي يك جامعه عدم تفاهم و ناهمزباني ايجاد مي شود. (معمولاً هر 25 سال را يك نسل در نظر مي گيريم). البته ارتباطات انساني ناسالم نوع ديگري از شكاف را نيز بوجود مي آورد كه كمتر از آن سخن گفته شده است و آن بوجود آمدن شكاف در ميان يك نسل است. يعني در درون يك نسل هم مي تواند آسيب شكاف بوجود بيايد. اين درحالي صورت مي گيرد كه فقدان ارتباطات صحيح در ميان يك نسل موجبات از هم گسيختگي آنان را فراهم و از دستيابي به تفاهم حتي در حوزه امور عمومي باز مي مانند.
2- تشديد قطب بندي ها در جامعه:
فقدان ارتباطات صحيح انساني موجب تشديد قطب بنديها در جامعه مي شود. البته تنوع افكار و سليقه ها در هر جامعه اي وجود دارد. اما در نبود اين ارتباطات، قطب بنديها تشديد و بستر خروج از تعادل و ايجاد افراط و تفريط ها فراهم مي گردد. تعادل اجتماع مهمترين ارمغان ارتباطات انساني سالم به جوامع است.
3- افزايش تنش هاي اجتماعي:
شكاف هاي نسلي و تشديد قطب بنديها در جامعه، موجب افزايش تنش در جوامع انساني مي گردد. تنش اصلي ترين مانع در مسير رشد و تعالي فكري و فرهنگي يك جامعه است و انسانها را از اشتراك مساعي در مسير ساختن جامعه اي شاداب، بااميد و بانشاط باز مي دارد.
وجود اين آفت ها در هر جامعه اي نشان از اختلال در ارتباطات انساني آن اجتماع است. حال بايد ديد، ارتباطات انساني چيست و چگونه شكل مي گيرد؟
ما در جامعه چگونه ارتباطات انساني برقرار مي كنيم و اين ارتباطات در چه شكلي خود را نشان مي دهد؟
ارتباطات انساني ما در جامعه در قالب مولفه اي صورت مي گيرد تحت عنوان “نقش” هاي ما در جامعه. انسان در طول عمر خود، عهده دار نقش هاي متفاوتي مي گردد: پدر- مادر، همسر، معلم، دانش آموز، دانشجو، توليد كننده، مصرف كننده، قاضي(قضاوت كننده)، سرباز، فرمانده، شهروند، هموطن، كارمند، مدير،خالق،مخلوق و… .
هر كنش و واكنش ارتباطي كه در طول روز توسط يك انسان صورت مي گيرد در قالب يكي از اين نقش ها و تصور ما نسبت به آن نقش صورت مي گيرد. اين نقش ها هستند كه نوع ارتباط ما با ديگران را در موقعيتهاي مختلف مشخص مي سازند. بنابراين شايد به تعبيري بتوان گفت،ارتباطات انساني سالم عبارتست از: شناخت مقتضيات هر نقش و عمل مطابق آن.
براي اينكه هر انساني بتواند نقش هايي را كه عهده دار آن است به شايستگي انجام دهد و شناخت درستي از مقتضيات آن نقش بدست آورد، لازم است نسبت به دو اصل شناخت لازم را پيدا نمايد:
1- شناخت حقوق اساسي انسانها.
2- شناخت تكاليف انسان در كسوت هر يك از اين نقش ها.
تكامل آدمي در اين است كه هر يك از اين نقش ها را بدرستي بشناسد و از عهده انجام آنها به شايستگي بدرآيد. در اينصورت است كه مي توان از انسان كامل سخن گفت. انساني كه به نقش هاي خود بدرستي آگاه است و هر يك را آنچنان كه بايد به انجام مي رساند. اختلال در مواردي رخ مي دهد كه:
1) انسان به نقشي كه در موقعيت خاص بر عهده اوست، آگاه نيست و لذا ارتباط شايسته اي در آن لحظه صورت نمي دهد.
2) انسان به نقشي كه بر عهده دارد آگاه است، اما مقتضيات (حقوق و تكاليف) مربوط به آن نقش را به درستي نمي داند.
3) انسان نقش ها را باهم به اشتباه مي گيرد.
به اين ترتيب هر يك از موارد فوق مي تواند ارتباطات انساني را دچار آسيب نمايد و لذا ارتباط شايسته و سالمي ايجاد نگردد.
انسان ممكن است پزشك موفقي باشد اما انسان موفقي نباشد ويا معلم، دانشجو، توليد كننده و شهروند خوب هم مي توان بود اما انسان شايسته اي نبود. انسان موفق زماني بوجود مي آيد كه انسان در هر يك از اين نقش ها ارتباطات انساني، شايسته و سالمي برقرار كند.
وقتي يك نفر پزشك در كنار پزشك ديگري قرار مي گيرد، از جهت اشتراك در نقش پزشكي شايد ارتباطي موفق بين اينها واقع گردد، اما اگر همين پزشك در كنار يك راننده تاكسي قرار گرفت چطور؟ در اينحالت اگر اين دو نفر به يك نقش مشترك و مقتضيات آن آگاهي داشته باشند، حتماً ارتباط موثري ايجاد خواهد گرديد. اين نقش مي تواند همشهري بودن، هموطن بودن و يا… باشد. لذا بحث” نقش” هاي انسان در طول زندگي، بحثي بسيار مهم و اساسي است كه انجام شايسته آنها انسان شايسته را رقم مي زند. و آدمي را به سمت تكامل سوق مي دهد.
به قول يكي از بزرگان، انسان تك بُعدي نماينده خدا نيست، انسان دوبعدي و سه بعدي هم نماينده خدا نيست. انسان بايد چند بعدي باشد و تلاش ما در جهت شناخت و بهبود هريك از نقش هايي كه در حوزه ارتباطات انساني بر عهده داريم، تلاشي است در جهت شكوفايي بُعدي از ابعاد وجوديمان و حركتي در مسير تكامل.
نكته ديگري كه بايد در اينجا بدان پرداخت چرايي كنش ها و واكنش هاي متنوعي است كه انسانها در قالب نقش هاي خود انجام مي دهند.
چرا انسانها در قالب يك نقش واحد،كنش هاي ارتباطي متفاوتي از خود بروز مي دهند و اساساً اين كنش ها چگونه صورت مي گيرند. براي پاسخ به اين سوال از مفهومي بنام “عقلانيت” بهره مي گيريم. عقلانيت مفهومي بسيار كارآمد در معارف انساني است. ابتدا اين مفهوم در علم اخلاق بوجود آمد و سپس ماكس وبر آن را در كاوشهاي جامعه شناسانه شهرت داد. نكته اي كه بايد به آن توجه كرد اينست كه در اينجا آن بار مثبتي كه در عرف در خصوص اين مفهوم وجود دارد مدنظر نيست، در اصطلاح علمي، عقلانيت هر عمل ارادي يعني جايگاه آن عمل در شبكه مقاصد و طُرق نيل به آنها. مثلاً اگر كسي بپرسد كه آقاي X چرا عمل Y را انجام داد؟ پاسخ اين سوال عقلانيت عمل Y را مي رساند. لذا بيان عقلانيت يك عمل معادل “توجيه علي” آن مي باشد. بنابراين مي توان از عقلانيت هاي متعددي سخن گفت، چرا كه كنش هاي ارتباطي انسان در موقعيت هاي مختلف براساس دلايل متعدد و متنوعي مي تواند صورت پذيرد.
ارتباطات انساني در قالب هر يك از نقش ها براساس تعريفي است كه ما از جايگاه خود و ديگران از آن نقش داريم. نوع تعريف و نگرش ما نسبت به موضوع موجب انجام رفتار ارتباطي خاصي مي گردد. شايد گفته شود كه بسياري از كنش هاي ارتباطي ما در لحظه صورت مي گيرد و فرصتي براي اين نوع تجزيه و تحليل وجود ندارد. اما بايد توجه كرد كه فضاي فرهنگي و اجتماعي و همچنين ارتباطات انساني پيرامون ما نوعي از عقلانيت ها را در وجود ما نهادينه كرده اند كه براساس اين عقلانيت و تصوير ناشي از آن، كنش هاي ارتباطي ما صورت مي گيرد و لذا هيچ ارتباطي فارغ از عقلانيت ويژه آن نيست. آنچه كه هست اين است كه بسياري از اين عقلانيت ها بصورت ناخودآگاه در وجود ما جاي گرفته اند و بصورت ناخود آگاه نيز رفتارهاي ارتباطي ما را شكل مي دهند.
گام نخست در مسير توسعه انسان همين است كه اين عقلانيت ها از حالت ناخودآگاه تبديل به وضعيت آگاهانه گردند. اين امر از آن روي مهم است كه امكان توجه انسان،به علل رفتارهاي ارتباطيش را فراهم و امكان نقد وبررسي آنها را بوجود مي آورد.
بعنوان مثال، برخي از ما ممكن است بصورت ناخودآگاه به معلم خود احترام بگذاريم،اما اگر در درون خود به كشف عقلانيت اين كنش ارتباطي بپردازيم قطعا افراد عقلانيت هاي متفاوتي را دارا هستند:
الف)براي گرفتن نمره هاي مناسب
ب)براي ايجاد ارتباط با معلم واستفاده از اين ارتباط در آينده كاري و ..
ج)قايل شدن ارزش ذاتي به علم ولذا احترام به علم وعالم را وظيفه دانستن
د) …..
شناخت عقلانيت اين عمل وسپس به نقد كشيدن آن موجب ارتقا و تكامل عقلانيت هاي انسان شده و در نتيجه شكل گيري ارتباطات انساني توسعه يافته تر را موجب خواهد گرديد.
بنابراين هيچ كدام از كنش هاي ارتباطي ما فارغ از عقلانيت ويژه خود نيستند، برخي از اين عقلانيت ها مي توانند كلان باشند مثل نوع نگرش ما به هستي و جهان و برخي نيز خُرد كه البته بر همديگر نيز موثرند.
اصل اساسي در ارتباطات انساني شايسته و سالم ، و تكميل و توسعه آن شناخت اين عقلانيت ها و آگاه شدن به آنها و سپس نقد آنها با معيارهاي عقلاني، علمي، انساني و الهي است.پس انسان نياز به يك كشف دارد، كشف از درون، يعني كشف خويشتن.
کنش ارتباطی هابرماس:
گفتوگوی بین فرهنگی و انسجام ملی
(با تکیه بر نظریه کنش ارتباطی هابرماس(
مقدمه و بیان مسئله :
مدیریت فرهنگی و سیاسی جوامع متکثر از پیچیدگیهای فراوانی برخوردار است و نیاز به مبانی و روشهای خاص دارد که در ماهیت با روشهای جوامع یکدست و هماهنگ، متفاوت است. در حقیقت میزان کفایت متولیان امور در یک نظام سیاسی چند قومی و متنوع تا حد زیادی به اداره معقول، متناسب و علمی مسائل فرهنگی و مدیریت شکافهای موجود در جامعه بستگی دارد. هدف این نوشته، بررسی مبانی نظری و اصول راهبردی اداره مسائل پیچیده قومی در یک جامعه متکثر است؛ به نحوی که مسائل و تنشهای بین قومی و بین فرهنگی در جامعه به کمترین شدت برسد و نه تنها مانع رشد و توسعه پایدار در جامعه باشد، بلکه زمینههای توسعه، ترقی و موفقیت افراد، اقوام و نظام اجتماعی را فراهم آورد. بنابراین در اینجا تاکید ما بر مبانی تئوریک و نحوه ایجاد مکانیسم تعامل مثبت بین فرهنگها، تقویت روابط بین قومی و اصول نظری تثبیت گفتوگوهای بین قومی است.
چارچوب و گزارههای اصلی بحث حاضر از این قرار است:
- سیاست راهبردی ایران برای تقویت انسجام ملی، پذیرش تکثر است. بهعبارتی، مناسبترین و متناسبترین الگوی سیاست قومی برای جامعه ایران، سیاست وحدت در تکثر است (حاجیاتی، ۱۳۷۹).
- روش اجرای سیاست وحدت در تکثر، ماهیت فرهنگی دارد و این مهم از طریق روابط یا گفتوگوی بین فرهنگی، حاصل ميشود.
- «گفتوگو»ی بین فرهنگی مبانی نظری متعددی دارد و نظریه کنش ارتباطی هابرماس از آن جمله است.
فرضیه این پروژه بر پیشفرض بند نخست آن مبتنی است که هر چه روابط و گفتوگوی بین فرهنگی در چارچوب مرزهای ملی تقویت و گسترش یابد، سیاست وحدت در تکثر نیز به سوی عملی شدن و تحقق نزدیک شده و در نهایت، انسجام ملی تقویت خواهد شد. در مورد الگوی سیاست فرهنگی در جامعه چندقومی، شاید یگانه راهحل مناسب برای اداره جوامع چندقومی یا چندفرهنگی، اتخاذ راهبرد یا «سیاست وحدت در تکثر» باشد. بر این مبنا، تقویت پیوندهای اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی بین فرهنگها و اقوام مختلف ضروری است و در این زمینه، نقش مهم به روابط فرهنگی و بهطور مشخص گفتوگوی بین فرهنگها، مربوط میشود.
روابط بین فرهنگی :
ارتباط، تعاریفی متعدد دارد و سماور ۱۲۶ مورد آن را جمعآوری کرده است (سماور، ۱۳۷۹: ۵۶). بهطور کلی، ارتباط را میتوان شکلی از کنش متقابل دانست که از طریق نمادها صورت میگیرد. نمادها ممکن است اشارهای، تصویری، تجسمی و لفظی باشد که به منزله محرک رفتار عمل میکنند (مک براید، ۱۳۷۵: ۲۲۵). این برداشت از مفهوم ارتباطات، بسیار قدیمی و وسیع است و شامل جنگ، مهاجرت و انتقال فناوری نیز میشود. مفهوم ارتباطات بین فرهنگی مفهوم جدیدتری است که از دهه ۵۰ مطرح شده و گسترش یافته و در شرایط کنونی به دانشی بین رشتهای تبدیل شده است. موضوع و میدان عمل این حوزه، رشتههای مختلف از جمله انسانشناسی، جامعهشناسی، روانشناسی، ارتباطات، آموزش و پرورش، سیاست و ادبیات را شامل میشود.
ارتباطات بین فرهنگی هر نوع اطلاعات مبادله شده میان شخص پیامگیر و منبع انتقالدهنده پیام است که ویژگیهای متفاوتی از فرهنگ دریافت کننده پیام دارد. منبع چنین پیامی میتواند فرایند ارتباط شخصی یا شکل دیگری از رسانه باشد. منظور از اطلاعات فرهنگی در اینجا ارزشها، هنجارها، باورها، رفتارها، کالاها و اطلاعات یا اخبار است. ارتباط بین فرهنگی در کلیترین مفهوم زمانی رخ میدهد که عضوی از یک فرهنگ، پیامی را برای عضوی از فرهنگ دیگر ارسال میکند (سماور، ۹۸:۱۳۷۹). به بیان دقیقتر، ارتباط بین فرهنگی ارتباط بین آن دسته از مردمی است که ادراکات فرهنگی و سیستمهای نمادینشان به آن اندازهای مجزا هست که رویداد ارتباطی را شکل دهد. این ارتباط گاه بهصورت ارتباط میان مردم با فرهنگهای مختلف، بهطور مکرر ایجاد شود. البته این ارتباط سطوح مختلفی همچون روابط فرد با فرد، فرد با فرهنگ ملی، فرهنگهای درون یک جامعه، فرهنگیهای ملی در جوامع مختلف با همدیگر دارد و در سطح فراملی، فرد در جریان رابطه فرهنگی، در معرض سایر ارزشهای فرهنگی قرار میگیرد و در نتیجه، فرایندی انعکاسی آغاز میشود که موجب تعامل مثبت بین اشخاص و فرهنگها میشود. ارتباط بین فرهنگی به چند صورت برقرار میشود:
- ارتباط بین نژادی: زمانی رخ میدهد که تبادل بین منبع و دریافت کننده پیام از نژادهای متفاوت صورت گیرد و معمولا واحدهای نژادی مبنای آن است.
- ارتباط بین قومی: که واحدهای قومی مبنای آن است و در جوامعی رخ میدهد که گروههای قومی متعددی در آن وجود دارند.
- ارتباط بین خردهفرهنگهای منطقهای و ناحیهای
- ارتباط بین نسلی که معطوف به واحدهای نسلی است.
فرایند کلی شکلگیری ارتباط فرهنگی بسیار جالب و قابل توجه است. این فرایند از آنجا آغاز میشود که فرد بهعنوان یک سیستم باز از طریق داده و ستاده، در تعامل مداوم با محیط خود وارد میشود و در عین حال، فرد همچنان دارای یک ساختار معنایی درونی شامل هنجارها، ارزشها و باورهای خود است. ساختار معنایی درونی شخص به خودی خود منسجم و منطقی و به هم پیوسته است، یعنی در وضعیت تعادل قرار دارد و شخص همواره تلاش میکند تا این تعادل را، برای پرهیز از اضطراب، حفظ کند. با این وجود، فرد از طریق وسایل گوناگون در معرض جریان تبادل با فرهنگهای بیگانه قرار میگیرد و به درجات مختلفی از اضطراب دچار میشود. با بروز اضطراب، تطابق فرد با وضعیت جدید آغاز میشود و هر چه شدت اضطراب بیشتر باشد، تلاش بیشتری برای تطابق لازم است. نتیجه چنین تطابقی، تحول در ساختار معنایی فرد است و در این صورت است که انتقال فرهنگی رخ میدهد.
ارتباط بین فرهنگی و انتقال پیام در بین فرهنگها، تاثیر زیادی بر تاثیرپذیری و توانایی شناختی و رفتاری فرد دارد و موجب سهولت بخشیدن به رویاروییهای بین فرهنگی آتی میشود. این رویاروییها اضطراب کمتری تولید میکنند و نیاز به تطابق کمتری دارند و دستیابی به تطابق با آنها آسانتر است و در نهایت، فرایند ارتباطات بین فرهنگی به تعاملات گستردهتر با حساسیت کمتر منجر میشود. بنابراین در اثر این تعاملات، سلیقهها، خواستها، مطالبات و انتظارات تمام افراد در فرهنگهای مختلف به هم نزدیک شده و روابط خردهفرهنگها و فرهنگهای عام با همدیگر تقویت میشود. ناگفته پیداست که وسایل ارتباط جمعی نقش بسیار زیادی در ایجاد این وضعیت و تقویت ویژگیهای مشترک بین افراد یک جامعه دارد و در واقع، فرایند همگنسازی Homogenization به کمک این وسایل محقق میشود. منظور ما از همگنسازی در اینجا همانند گردی Assimilation نیست، بلکه تقویت نقاط مشترک وحدتبخش و ایجاد تفاهم، علقه و رفع حساسیت در تفاوتها است تا به تفاهم بین دارندگان فرهنگهای مختلف و در نهایت انسجام ملی منجر شود.
سیاست «وحدت در تکثر» بهعنوان الگوی مطلوب برقراری انسجام ملی در کشور، بهمعنای حفظ هویتهای فروملی از یکسو و تقویت پیوندهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی بین آنها از سوی دیگر است. به سخن دیگر، ضمن رعایت فاصله و تفاوت بین خردهفرهنگهای موجود، همگی آنها در پارهای وجوه و ابعاد به هم نزدیک میشوند.
نتیجه استقرار این الگو، پیدایش انسجام ملی خواهد بود. یعنی همدلی ملی و تقویت پایههای هویت ملی امکانپذیر خواهد شد. انسجام ملی در اینجا معطوف به تعلق خاطر آحاد شهروندان ـ از جمله اقلیتهای قومی و دیگر خردهفرهنگها ـ به فرهنگ و هویت ملی است. این تعلق خاطر، به عنصر ملی و ابعاد مختلف هویت ملی از جمله زبان، میراث فرهنگی، تاریخ، دین، حکومت و سرزمین مشترک است.
در بررسی ساز و کارها و ابزارهای استقرار و تقویت انسجام ملی در معنای اشاره شده، ابزارهای فرهنگی نقش بسیار برجستهای دارند؛ زیرا سیاست وحدت در تکثر بهعنوان یک راهبرد (Strategy) ماهیتی فرهنگی و مدرن دارد. بهعبارت دیگر، جنس این سیاست، نرمافزاری است و با ذهنیتها و گرایشهای درونی افراد و شهروندان سر و کار دارد.
ساز و کارهای روابط بین فرهنگی :
ارتباطات بین فرهنگی از کانالهای مختلفی ایجاد و تقویت میشود و بهطور کلی، شامل روابط رسمی و غیررسمی است. مصادیق مهم این ارتباط در سطح روابط فرهنگی ـ بینالمللی تبادل کتاب، نشریات، فیلم، تیمهای ورزشی، برنامههای رادیویی و تلویزیونی، توزیع مطبوعات و رسانهها، توزیع خبر و فعالیت خبرگزاریها، بورسیههای تحصیلی و حتی فرار مغزها، مهاجرت نیروی کار، فعالیت وابستگان مطبوعاتی و فرهنگی سفارتخانهها، جهانگردان، برقراری روابط بین موسسات خصوصی، گسترش و آموزش زبان و ادبیات و برگزاری سمینارهای علمی و فرهنگی را شامل میشود. هدف کلی این روابط، تاثیرگذاری بر دیگران در خارج از مرزها است و البته این تاثیرگذاری متقابل است.
به همین ترتیب، این روابط در سطح ملی نیز موضوعیت دارد و برقراری این روابط بین مناطق، نواحی، قومیتها و خردهفرهنگهای داخلی، موجب تعدیل شکافهای قومی و آشنایی شهروندان با تنوع فرهنگی موجود در یک جامعه میشود. روابط فرهنگی عمدتا توسط نمادها و از طریق زبان برقرار میشود. بینشهای آدمیان از طریق نمادها منتقل میشود و ما را قادر میسازد تا طی قرنها یادگیری را بسط دهیم. ارتباط نمادین اعم از کلامی، غیرکلامی و یا تصویری، از طریق زبان برقرار میشود. زبان، انسانها را قادر میسازد تا تجارب خود را در مقولههای انتزاعی (بهعنوان نماد شادی یا نشانه شر) سازماندهی کند و افکاری را که در موردشان صحبت نشده، ابراز کنند. اخلاق، مذهب، فلسفه، ادبیات، علم، اقتصاد، فناوری و بخشهای دیگر اعتقاد و دانش بشر همراه با توانایی یادگیری و کنترل آنها، همه به ارتباطات نمادین ـ بهویژه زبانی ـ بستگی دارند (سماور، ۹۱:۱۳۷۹)
بنابراین فرهنگها میتوانند از گفتوگو بهعنوان نماد استفاده کنند. گفتوگوی بین فرهنگی، ساز و کار جدی و موثر برای آگاهی یافتن از تنوع فرهنگی، انتقال و تبادل مفاهیم و نزدیکی خردهفرهنگها است. از طریق گفتوگوی بین خردهفرهنگها شهروندان درمییابند که تنوع فرهنگی یک حقیقت اجتنابناپذیر است و آگاهی از این تنوع آنها را از سردرگمی، سوء تفاهمها و پیامدهای احتمالی آن چون خشم و ناامیدی رهایی میبخشد. انسان از طریق گفتوگو، البته در صورت تمهید امکانات و ملزومات آن، میفهمد که به یک گروه فرهنگی خاص تعلق دارد و در عین حال با فرهنگ اقوام مختلف آشنا میشود و آگاهیهای خود را در این زمینه افزایش میدهد و در نهایت، ضمن همدلی، دشواری پذیرش نگرشها و باورهای دیگران را بر خود هموار میسازد.
بنابراین میتوان گفت که مفهوم گفتوگوی بین فرهنگها، ناظر بر انواع تعاملات آگاهانه متقابل، با بهکارگیری نمادهای ارتباطی، زبانی، نوشتاری یا کلامی رایج در بین نخبگان و آحاد شهروندان خردهفرهنگهای مختلف یک نظام اجتماعی است. از انتشار و عرضه محصولات و کالاهای فرهنگی بین مناطق مختلف، تا گفتوگوی مستقیم بین نخبگان و شخصیتهای علمی، مذهبی و فرهنگی اقوام و اقلیتهای گوناگون، برخی از مصادیق متعدد این مفهوماند که ویژگی مشترک همه آنها در بهکارگیری آگاهانه و رابطه متقابل و استفاده از ابزارهای نمادی و زبانی است.
حال بر پایه این مباحث میتوان گفت که گفتوگوی بین فرهنگها در ساز و کارهایی قابل تحقق و بررسی است که اهم آنها به قرار زیر است:
- گفتوگو و تماس مستقیم بین نخبگان و فعالان علمی در جلسات رودررو، همایشها، کارگاههای آموزشی، نمایشگاههای علمی، فرهنگی، هنری و حتی سیاسی.
- گفتوگو و تماس غیرمستقیم از طریق انتشار کتابها و متون تخصصی.
گفتوگو، در این معنا یکی از راههای برقراری ارتباط بین فرهنگهای مختلف است که تقویت سیاست وحدت در تکثر را فراهم میآورد. گفتوگو، موضوع و بحثی جدید نیست و نظریات مختلفی تاکنون درباره آن مطرح شده است. مبدا بسیاری از نظرات به آرا افلاطون باز میگردد. در دوران معاصر، اندیشه گفتوگو توسط کسانی همچون هانس گئورک گادامر، والتر کریستف زیمرلس، مارتین هایدگر و دیگران مطرح و دنبال شده است. در این میان، یورگن هابرماس نظریه گفتوگو را بهصورت مبسوط تر و عینیتری مورد بررسی قرار داده است. به سبب ارتباط نزدیک مباحث این نظریهپرداز برجسته علوم اجتماعی با موضوع گفتوگوی بین فرهنگی، در این پروژه چارچوب نظری اندیشه هابرماس را مورد بررسی قرار میدهیم. البته هابرماس در نظریه خود اشاره مستقیمی به انسجام ملی ندارد و قصد ما در اینجا بیان چارچوب نظری موضوع گفتوگو به معنای کلی آن است.
برجستگی کار هابرماس در طرح و تعقیب ایده گفتوگو از طریق کنش ارتباطی (Communicative Action) است. وی در نظریه شناختشناسی خود، به سه شکل اصلی شناخت، متناظر با سه ویژگی اصلی زندگی اجتماعی انسان یعنی کار، ارتباط با زبان و سلطه را مطرح کرده است. بر این اساس، او شناخت تجربی (اثباتی) مبتنی بر نظریه تناظری حقیقت (Correpondance Theory of Thruth) شناخت تاریخی و تاویلی (Hermene tics) و شناخت انتقادی را بازشناسی کرده است .
مقدمه :
در مدیریت اموری چون ارتباطات انسانی، عوامل مؤثر بر ارتباطات، گروههای غیررسمی و رسمی، راههای بهبود ارتباطات در رفع موانع ارتباطی و مدنظر داشتن مراودات انسانی در سازمان مطرح است. بیشتر وقت مدیران به ارتباط رودررو یا تلفنی با زیردستان، همکاران یا مشتریان میگذرد و گاهی در زمانی که مدیران تنها هستند ممکن است به واسطه ارتباطات ذهنی با مسائل حاد روز خلوت آنها به یک محیط کاری تبدیل شود. این موضوع مفاهیم و فنون ارتباط را در حوزه مدیریت و سازمان مورد بررسی قرار میدهد.
ارتباط :
ارتباط فرایندی است که اشخاص از طریق انتقال علایم پیام به تبادل معینی مبادرت میورزند. در یک فرایند ارتباط ؟بخش وجود دارد:
- منبع ارتباط
- به رمز درآوردن پیام
- پیام
- کانال
- از رمز خارج کردن پیام
- گیرنده پیام
- بازخورد نمودن نتیجه
پیام عبارت است از شکل عینی شده مفهوم ذهنی فرستنده پیام. پیام ممکن است کلامی یا غیرکلامی باشد. پیام کلامی به صورت نوشتار یا گفتار میباشد و پیام غیر کلامی علائم، اشارات و تصاویری هستند که برای ایجاد ارتباط به کار میروند مثل تصویر پرستاری که انگشت خود را بر بینی نهاده و شما را دعوت به سکوت میکند.
در بیانی دیگر پیامها به صورت سمعی، بصری، کتبی، سمعی – بصری، بصری – کتبی، سمعی – کتبی، تقسیمبندی شدهاند که فرستنده پیام موظف است برای فرستادن پیام خود از یکی از فعالیتهای سخن گفتن، کاربرد وسیله مکانیکی برای ارسال پیام، عمل، تحریر و نوشتن یا ترکیبی از این فعالیتها متناسب با پیامی که میخواهد بفرستد استفاده کند و گیرنده پیام نیز موظف است جهت دریافت گوش دادن، مشاهده، خواندن یا ترکیبی از این فعالیتها متناسب با پیام فرستاده شده استفاده کند.
در تقسیمبندی دیگر راههای شناخته شده در ایجاد ارتباط، ارتباطات گفتاری، نوشتاری و غیر گفتاری هستند. عیب ارتباطات گفتاری در سازمان این است که پیام از چندین نفر عبور میکند. هر قدر تعداد افرادی که پیام از آنها عبور میکند بیشتر باشد احتمال تحریف پیام بیشتر است. هر فرد پیامی را که دریافت میکند از دید خود تفسیر میکند و پس از آن که پیام به نفر آخر رسید محتوای آن کاملاً تحریف شده است. پیام نوشتاری بر پیام گفتاری ارجح است، زیرا هر گاه کسی بخواهد مطلبی را بنویسد دقت بیشتری به عمل میآورد و پیام دهنده مجبور است ژرفتر بیندیشد. بنابراین پیامهای نوشتاری پشتوانه منطقی قویتری دارند و رساتر و روشنترمیباشند. عیب پیام نوشتاری هم در وقتگیر بودن آن است و عیب دیگر آن بازخورد ننمودن نتیجه و اینکه نمیتوان تضمین کرد که آیا پیام نوشتاری به دست فرد مورد نظر رسیده و اینکه وی چگونه آن را تفسیر کرده است. ولی در ارتباطات گفتاری میتوان از گیرنده پیام خواست آنچه را دریافت کرده بازگو کند. ارتباطات غیرگفتاری دربرگیرنده حرکت اعضا و اندام است و شامل آهنگ، صدا، اشارههای چشم و ابرو و سایر اندام بدن میشود. از طرفی باید بدانیم حرکت یک عضو نمیتواند یک مقصود یا مفهوم جهانی به خود بگیرد ولی هنگامی که آن را با زبان گفتاری در هم آمیزیم پیام کاملتری به گیرنده میدهد.
انواع ارتباطات :
ارتباطات یکجانبه: هر گاه عکس العمل (واکنش) گیرنده نسبت به پیام ابراز نشود آن ارتباط را یک جانبه گویند. این نوع فرآیند ارتباط فاقد بازخورد میباشد. در فرآیند ارتباط یک طرفه هر گاه فرستنده پیام مطالب دشوار، کسل کننده یا بیش از حد تخصصی ارائه کند آن گاه تا زمانی که شنوندگان قادر به درک و دریافت مفاهیم هستند بازدهی مثبت است ولی هر گاه توان و انرژی شنوندگان برای دریافت و تحلیل ذهنی مفاهیم کاهش یابد با حرکاتی چون خمیازه و دهندره و حالات دیگر این عدم دریافت پیام را مطرح میکنند. در صورتی که فرستنده ادامه بحث را برای زمانی دیگر بگذارد ارتباط دو طرفه باقی میماند ولی در صورتی که به این حالات که ناشی از عدم دریافت مفهوم است توجه نکند ارتباط یک طرفه میشود.
ارتباطات دوجانبه: چنانچه محیط استقرار به گونهای باشد که گیرنده عکس العملها و نظرهای خود را درباره محتوای پیام به اطلاع فرستنده برساند و عملاً این چنین کند به این نوع ارتباط دوجانبه گویند.
به هر حال باید توجه داشت فرستندهای مؤثر است که عوامل محیطی را مورد بررسی قرار داده و اطمینان حاصل کند که پیام دریافت شده است.
ضرورت برقراری ارتباط در مدیریت :
ارتباطات برای مدیریت به دلایل زیر مهم است:
برقراری رابطه مؤثر و کاهش تنشها در محیط کاری ارتباط فرایندی است که وظایف برنامه ریزی، سازماندهی، هدایت، رهبری و کنترل توسط آن انجام میگردد. پس ایجاد ارتباطات سالم و مؤثر، تنشهای موجود در مسیر انجام این وظایف را از بین میبرد یا لااقل کاهش میدهد. ارتباط فعالیتی است که مدیران جهت هماهنگ کردن و متناسب نمودن وقت خود از آن بهره میگیرند.
ارتباطات در سازمان :
ارتباط سازمانی فرایندی است که مدیران را برای گرفتن اطلاعات و تبادل معنی با افراد فراوان داخل سازمان و افراد در ارگانهای مربوط به خارج از آن سیستم توانا میسازد. انواع ارتباط سازمانی عبارتند از: ارتباطات عمودی در سازمان، ارتباطات رسمی و ارتباطات غیررسمی. ارتباطات عمودی از بالا به پایین با اهداف هدایت، آموزش، اطلاع و ابلاغ دستورات مقامات مافوق به زیردستان میباشد و ارتباطات عمودی از پایین به بالا جهت ارائه گزارش، پیشنهاد، ادای توضیحات و درخواستهای گوناگون میباشد. در ارتباطات از پایین به بالا هر گاه زیر دست دریابد مافوق نسبت به پارهای اطلاعات واکنش منفی از خود نشان میدهد آن گاه در ارسال آن نوع اطلاعات امساک کرده یا آنها را تعدیل میکند.
در ارتباط از بالا به پایین هر گاه مدیران از دادن اطلاعات واقعی و کافی به زیردستان خودداری کنند آن گاه مرئوسان اعتماد خود را نسبت به آنان از دست داده و نمیتوانند پاسخهای صحیح و درستی به پیامهای ارتباطی آنها بدهند و این امور باعث تنشهایی در سازمان میشود.
ارتباط رسمی در گروههای کوچک رسمی شامل شبکههای همه جانبه، چرخی و زنجیرهای هستند. در ارتباط همهجانبه همه اعضا میتوانند آزادانه با هم در ارتباط باشند. در شبکه چرخی رهبر به عنوان کانون و مرکز این ارتباطات فعالیت میکند و در شبکه زنجیرهای یک زنجیر فرماندهی رسمی وجود دارد. وجود هر یک از این سه شبکه به هدف گروه بستگی دارد.
افراد به محض ورود به سازمان بنا بر علل مختلف مانند علایق و سلیقههای مشترک، همفکریها و همدلی ها، الفت و نزدیکیها و غیره با هم رابطه برقرار میکنند و شبکه ارتباطات غیر رسمی را تشکیل میدهند. ارتباطات غیر رسمی در سازمان گاهی اوقات آنقدر توسعه مییابد که ارتباطات رسمی در آن محو میشود. در صورتی که ارتباطات غیررسمی با اهداف سازمان در تعارض باشد در راه رسیدن به این اهداف اختلال ایجاد میکند و در جو سازمان تنش پدید میآورد.
هر گاه مدیر این گونه روابط را در راستای اهداف سازمانی ببیند آن گاه باید از آنها بهره گیرد و هر گاه آنها را مخالف و بازدارنده ببیند آن گاه باید در توقف این گونه روابط بکوشد تا بتواند تنشزدایی کند.
روشهای بهبود ارتباطات :
از جمله ویژگیهایی که باعث میشود تا تنشهای ارتباط مدیران و کارکنان و تنشهای ارتباطی موجود در محیط سازمان کاهش یابد اطلاع داشتن مدیران و کارکنان از موضوعاتی چون نواحی چهارگانه شخصیت هر فرد، بازخورد نمودن، افشاء یا خودگشودگی، زبان ساده، گوش دادن صحیح، کنترل احساسات و توجه به علائم غیرگفتاری است.
باید بدانیم بیشتر سوءتفاهمهایی که بین مدیر و کارکنان پیش میآید از عدم شناخت شخصیت مدیر و درک نشدن پیامهای مدیر به عنوان یک فرستنده ناشی میشود. شخصیت هر فرد عبارت است از تعبیر و تفسیر دیگران از رفتارهای نسبتاً پایدار او. شخصیت مدیر را رفتارها و نگرشهای وی که برای دیگران شناخته شده است و همچنین حوزهای که برای دیگران ناشناخته است شامل میشود.
شخصیت افراد که مدیر هم جزیی از آنهاست بر حسب آنچه برای خود مدیر یا دیگران شناخت شده یا ناشناخته است به چهار ناحیه تقسیم میشود:
ناحیه عمومی رفتارها و ویژگیهایی که هم برای مدیر و هم برای دیگران شناخته شده است.
ناحیه خصوصی آن رفتارها و ویژگیهایی که برای مدیر شناخته شده ولی برای دیگران ناشناخته است.
ناحیه کور آن رفتارها و ویژگیها که برای مدیر ناشناخته و برای دیگران شناخته شده است
ناحیه ناشناخته که هم برای خود مدیر و هم برای دیگران ناشناخته باقی مانده است. در ارتباط بین افراد که ارتباط مدیر و کارکنان نوعی از آن است هر چه ناحیه عمومی بیشتر و وسیعترباشد تعارضات و سوء تفاهمات کاهش مییابد.
توسعه منطقه عمومی از طریق دو مکانیزم بازخورد و افشاء انجام میگیرد. در افشاء مدیران مایل به در میان گذاشتن اطلاعات مربوط به خود با دیگران هستند. این کار منطقه خصوصی را کاهش میدهد و بازخورد هم باعث میشود تا مدیریت آن قسمت از رفتار و ویژگیهای خود را که نمیشناسد، شناسایی کند و منطقه عمومی او افزایش یافته و تنشهای ارتباطی او با کارکنان کاهش یابد. در ارتباط بین کارکنان با هم نیز اجرای این دو شیوه باعث کاهش تنشها و تعارضات میشود.
موانع موجود بر سر راه ارتباطات اثربخش:
در مسیر ارتباطات اثربخش موانعی موجود است که مدیریت با شناخت و آگاهی داشتن از آنها میتواند در دنیای واقعی آنها را شناسایی کرده و به شیوه صحیح جهت ایجاد پویایی در ارتباطات عمل کرده و تنشزدایی کند.
از صافی گذراندن: در صورتی که اطلاعات هنگام طی مراحل توسط افراد مختلف از صافی گذرانده و دستکاری میشوند، احتمال این که در پایان مسیر آن اطلاعات برای گیرنده نهایی تحریف شده باشد زیاد است.
ویژگیهای شخصی: ما واقعیت را نمیبینیم زیرا چیزهایی را که میبینیم از دیدگاه خود تفسیر کرده و واقعیت مینامیم.
جنسیت: زنان و مردان به دلایل مختلف باید بین خود ارتباط گفتاری برقرار کنند و تحقیقات نشان داده که مردان با زبانی صحبت میکنند و مطالبی را میشنوند که درباره مقام سازمانی و استقلال در کار باشد و زنان با زبانی صحبت میکنند و مطالبی را میشنوند که درباره روابط و صمیمت میباشد البته این امر نسبی است ولی باید آن را مدنظر داشت.
عواطف: نوع احساس گیرنده پیام هنگام گرفتن پیام بر تفسیری که او از محتوای پیام میکند اثر میگذارد. احساسات شدید مثل اندوه و یا خوشحالی بیش از حد شبکه ارتباطی مؤثر را خدشه دار میکند. در این شرایط فرد نمیتواند بخردانه و معقول عمل کند و نوع قضاوت او بر پایه عاطفه و احساسات است. زبان کلام برای افراد مختلف معانی مختلف دارد. سن، میزان تحصیلات و زمینه فرهنگی سه متغیر مشخصی هستند که کلمه ها، معانی و مفاهیمی که ما برای این کلمات قائلیم را تحت تأثیر قرار میدهند. در صورتی که میدانستیم هر یک از ما چه برداشتهایی از کلمات داریم مشکلات ارتباطی به پایین ترین حد خود میرسید.
ارتباطات غیرگفتاری: اکثر اوقات ارتباطات گفتاری با ارتباطات غیرگفتاری همراه است. در صورتی که طرفین ارتباط توافق کامل با یکدیگر داشته باشند به گونهای رفتار میکنند که رفتار یکدیگر را تقویت میکنند ولی هنگامی که ارتباطات غیرگفتاری با پیامها سازگار نیست دریافت کننده پیام دچار سردرگمی میشود و نمیداند پیام واقعی چیست.
ادراک: هر فرد حوادث را برحسب زمینه فرهنگی، اجتماعی و روانی مختص به خود درک میکند. ادراک فرد از یک پدیده ممکن است با ماهیت واقعی آن متفاوت باشد، از طرفی هر پدیده واحد ممکن است به وسیله افراد مختلف به صور گوناگون درک شود . همچنین فهم و درک یک پدیده واحد میتواند از راهها و طریقههای مختلفی انجام گیرد. ادراک فرد با نیازهای شخصی رابطه نزدیک دارد و به طور کلی امری است فردی و منحصر به فرد که نمایانگر تمام یا قسمتی از موقعیت آن گونه که فرد میبیند میباشد. ادراک اجتماعی تحت نفوذ عواملی چون تعمیم گروهی، تعمیم فردی، یکسان بینی و انتظار و توقع است و باید مراقب باشیم که این گونه عوامل ادراک ما را تحت تأثیر قرار ندهند.
پارازیت و جملات بی سر و ته در ارتباطات مانع پویایی روابط میشود. شایعه یکی دیگر از عواملی است که در سازمان ایجاد تنش میکند. شایعه پیامی است که در بین مردم رواج مییابد. ولی واقعیتها آن را تأیید نمیکنند. شایعه زمانی رواج مییابد که مردم مشتاق خبر باشند ولی نتوانند آن را از منبعی موثق دریافت کنند. راههای کاهش شایعه در سازمان عبارتند از اطلاع رسانی، برگزاری جلسات حضوری و گفت و شنود، استقرار نظام پیشنهادها در سازمان، توجه ملموس به امنیت خاطر شغلی کارکنان، تلفیق سازمان رسمی و غیر رسمی، خنثی کردن شایعه و آموزشهای اخلاقی.
زبان نیز ممکن است به مانعی بر سر راه ارتباطات تبدیل شود. مدیر باید ساختار پیام را به گونهای در آورد که روشن و واضح باشد. همچنین کلمات باید با دقت انتخاب شوند و زبان در خور فهم شخص گیرنده باشد. گوش دادن میتواند ارتباطات را بهبود داده و تنشها را بکاهد. گوش دادن شنیدن نیست. گوش دادن یعنی به صورت فعال به دنبال معنی و مقصود گشتن در حالی که شنیدن یک اقدام غیر فعال است. هر گاه مدیر به کسی گوش میدهد مغز او نیز در حال تجزیه و تحلیل و مصرف انرژی است. در صورتی که در مورد مسئلهای آشفته و دچار احساسات شویم نمیتوانیم پیامها را به شکل صحیح دریافت و ارسال کنیم. بهترین راه این است که چنانچه دچار احساسات شدیم اندکی تأمل نماییم و صبر کنیم تا به وضع عادی برگردیم.
نتیجه گیری :
با توجه به مطالب گفته شده در مورد عوامل پدیدآورنده تنش در سازمان، فرآیند ارتباط و اجزاء آن، راههای ایجاد ارتباط و انواع آن، انواع ارتباطات در سازمان، روشهای بهبود و ارتباطات و شناسایی و رفع موانع ارتباطی بهترین راه برای مدیران جهت ایجاد محیط و ارتباطات پویا در سازمان، تنشزدایی و افزایش آگاهی میباشد.
ارتباط موثر با سازمان:
ارتباط فرايندي است كه امكان انجام مسوليت ها را پديد مي آورد، زيرا اطلاعات بايد به مديران منتقل شده ومديران با فرادستان وفرودستان خود ارتباط داشته باشند.
عوامل موثر برارتباطات:
ارتباط اثربخش تحت تاثير عوامل بسياري است برخي بين فردي، شماري تابع خود وتعدادي مربوط به ساختارسازماني هستند.
تعدادپيام ها: تعداد پيام ها دريك زمان باعث تداخل شده ، گاه درست فهميده نمي شوند واثربخش نيستند. مديران بايد پيام ها را به ترتيب اهميت يا اولويت بفرستند وازارتباطات بيش ازحد(همچنين كمترازحد) اچتناب كنند.
پيچيدگي: مديران بايد پيام ها را ساده كرده وپيام هاي پيچيده را به چند پيام ساده جدا ازهم كه هريك ارتباط خود را با ساير بخشهاي پيام كلي نشان ميد هند تبديل كنند.
تصفيه كردن : فرايندي است كه با آن محتواي پيام به طريقي، توسط شخصيت يا ويژگي فرستنده وگيرنده تعديل ميشود. تعصب شخصي، جهت گيري وسايرعوامل روانشناختي، نقش پراهميتي درتصفيه پيام ايفا مي كنند.
موانع شخصي: مسائل مربوط به ارتباطات، اغلب ازويژگي هاي شخصي فرستنده ويا گيرنده تاثير مي پذيرند كه به عنوان مثال مي توان به عدم توجه گيرنده ، نبود واژگان مشترك، عجله درنتيجه گيري توسط گيرنده، علائم غيركلامي ناسازگار با پيام كلامي (درحالت خشم مهرآميز گفتن) دليل تراشي درتوجيه رفتار وتكذيب، يعني خودداري ازدريافت معناي پيام اشاره كرد.
راهنمايي براي ارتباطات اثربخش :
پيام ها بايد ساده تر وفشرده باشند وبا واژگاني آشنا براي فرستنده وگيرنده بيان شوند.مديريت بايد با علايم كلامي وغيركلامي آشنا باشد.ارتباط دوطرفه ورودررو اغلب اثربخش تراست.اصول ايجاد ارتباط:به منظوربهبود مهارتهاي ارتباطي، بايد به اصول آن انديشيد وآنها را به كارگرفت. دليل: حتما سعي كنيد كه دليل ايجاد ارتباط را بفهميد، يعني آيا مي خواهيد كه ايجاد انگيزه كنيد يا كسي را متقاعد كنيد. آيامي خواهيد آموزش دهيد يا صرفا قصد شكايت داريد ويا اينكه جلب موافقت كنيد؟تقسيم بندي: پيام مورد نظر را به بخش هاي مهم وقابل فهم تقسيم كنيد.به جاي اين كه به كارشناس خود بگوييد:« همه مطالب جلسه را بنويس» بايد بگوييد «آنچه را كه دراين جلسه مي شنوي درقالب گزارش بنويس، چند نسخه ازآن را تكثير وبه منظور امضا براي من ارسال كن».توضيح : پيام خود رابه روشهاي مختلف بگوييد وكاملا توضيح دهيد. مثلا” به جاي اينكه صرفا بگوييم:« با احتياط رانندگي كن» بهترايت بگوييم « با احتياط رانندگي كنيد. كمربند ايمني را ببنديد وچون باران مي آيد آهسته تر ازسرعت معمول برانيد»
تكرار: ثبت پيام نه تنها باعث روشن شدن موضوع ميشود بلكه سبب ميشود كه پيام مورد نظردرسوابق بايگاني ودرصورت نياز مرور گردد. چند شيوه ارتباط با كاركنان:
1- كاركنان ذينفع را درهدف گذاري مشاركت دهيد.
2- سعي كنيد به كاركنان دركي روشن ازچگونگي انجام صحيح كاربدهيد.
3- باكاركنان خود روابط غيررسمي داشته باشيد.
4- به محل كارشان برويد وآنها را پشت ميزشان ملاقات كنيد.
5- عقايد آنها را بپرسيد وبه حرفهاي آنها گوش دهيد. سعي كنيد نقطه نظراتشان را خوب درك كنيد
6- امكان دسترسي به اطلاعات غيرمحرمانه را براي آنها فراهم كنيد وازاطلاعات دريافتي ونتايج آن درموضوع هاي مختلف جويا شويد
7- درچالشها با آنها همراه باشيد.
8- ازآنها بپرسيد كه چشم انداز ماموريت واهداف برايشان واضح است يا خير؟
9- ازآنها بپرسيد چه چيزهايي مشتريان ما را راضي ويا ناراضي ميكند.
10- درجمع ديگر همكاران، آنها را تشويق كنيد، ولي تذكرات را خصوصي به آنها بگوييد.
11- فعالانه زمينه صحبت را با همكاراني كه هرروز مي بينيد ايجاد كنيد.
12- روي شيوه هايي براي اجراي « مديريت مبتني برقدم زدن درمحيط كار و گوش كردن به كاركنان» هدف گذاري نماييد.
بهمن 1388