امنیت نرم و چهره ژانوسی رسانه‌ها

امنیت نرم و چهره ژانوسی رسانه‌ها


در الگوى مدرن امنیت رسانه‌ها با ایجاد تحول در باور‌ها، ارزش‌ها، اعتقادات، تصاویر، ادراکات و ذهنیات جامعه، زمینه را برای اقناع و پذیرش فراهم می‌کنند. این وضعیت باعث شده تا پیام‌ها، نماد‌ها، اخبار واطلاعات اهمیت خاص پیدا کند. رسانه‌‌ها نه تنها واقعیت بلکه حتى مهم‌تر از آن ادراک مردم از واقعیت را نیز تغییر مى‌دهند؛ به‏گونه‌اى که برخى از اندیشمندان معتقدند که رسانه‌‌ها حاکمیت و قدرت تعیین سرنوشت انسان‌ها را از آنان سلب و در اختیار خود گرفته‌اند و بر اندیشه، ادراک و احساس افراد مسلط شده‌اند. رسانه‏ها در عصر اطلاعات مهم‏ترین  نقش را در پوشش خبری رخدادها و تأثیر گذاری بر افکار عمومی ایفا می‌کنند. انواع رسانه‌های مکتوب، صوتی و تصویری، اینترنتی و دیجیتالی می‌توانند بر نوع شکل‌گیری افکار عمومی مؤثر بوده و روندهای سیاسی و اجتماعی هر جامعه را به سمت و سوی خاص هدایت کند. به‌طور کلی رسانه‏ها‌ با ظرفیت‌های خاص خود این قابلیت را دارا هستند که به منبعی برای تهدید در فضای سایبر علیه امنیت ملی کشورها تبدیل شوند.

در جنگ نرم، رسانه‌های جدید و سنتی با قدرت بالای تصویرسازی ذهنی می‌توانند دو کارکرد متفاوت داشته باشند. هم می‌توانند به عنوان عامل ایجاد و تشدیدکنندة جنگ نرم باشند و هم می‌توانند به عنوان یکی از منابع بسیار مهم ایجاد سرمایه اجتماعی عاملی برای افزایش انعطاف‌پذیری ملی و امنیت نرم باشند.

 


رسانه‌ها : تصویرسازی ذهنی و جنگ نرم

رسانه‌ها نقش بسیار مهمی در تصویر‌سازی ذهنی دارند. نظریة تصویر ذهنی به‏‌رغم آنکه نظریة جدیدی نیست، اما برداشت‌ها و حوزه‌های استفاده از آن جدید بوده و این نظریه طی سال‌های اخیر در همة ابعاد زندگی بشر اعم از مدیریت، روان‌شناسی، عملیات روانی، خبرپراکنی کارایی خود را نشان داده است. تصویر ذهنی همان تصویری است که از خویشتن خویش داریم. بر اساس این نظریه، انسان بیش از آنکه با واقعیات سر و کار داشته باشد، با برداشتی که از واقعیت دارد، سر و کار دارد و نهایتاً نیز بر اساس همین برداشت‌ها و تصاویر تصمیم‌گیری می‌کند. انسان به دلیل محدودیت‌هایی که دارد، همیشه نه بر مبنای واقعیات صرف، بلکه برمبنای برداشت‌های خود از واقعیات قضاوت کرده و تصمیم‌گیری می‌کند. چون تجربیات، دانش، علایق و گرایش‌های فردی در ایجاد تصاویر ذهنی مؤثرند، لذا افراد از یک موضوع واحد، برداشت‌های یکسان ندارند و به همین دلیل در مقابل موضوع واحد، واکنش‌های متفاوت از خود نشان می‌دهند. امروزه کشورها با استفاده از رسانه‌ها و عملیات روانی تلاش می‌کنند، تصویر ذهنی خود نزد دیگران را آن‌طور که خود می‌خواهند شکل دهند. حتی اگر در عالم واقع این‌گونه نباشند. آنان در واقع با تصویر ذهنی،‌ افکار عمومی جهانیان را به سمت مورد نظر خود هدایت و مدیریت می‌کنند. علاوه ‌بر دولت‌ها، ملت‌ها نیز بر اساس تصویر ذهنی عمل می‌کنند. ممکن است کشوری یا دولتی چندان قوی نباشد که دیگران تصور می‌کنند، لیکن با استفاده از شگردهای روانی، از خود یک کشور مقتدر و آسیب‌ناپذیر به تصویر کشیده باشد. اگر با این دیدگاه به تهدیدات نرم بنگریم، می‌توانیم به این نکته پی ببریم که تهدیدات نیز از جنس تصاویرند و تصاویر مبنای تصمیمات. این تصاویر در افراد احساس‌های واقعی و متفاوتی ایجاد می‌کنند. تصاویر مجازیند اما احساسات واقعی. بنابراین رسانه‌ها نقش بسیار مهمی در تصویرسازی ذهنی دارند. مانوئل کاستلز در کتاب معروف خود به نام عصر اطلاعات، ظهور جامعة شبکه‌ای از حضور پررنگ رسانه‌ها در محیط ذهنی افراد و تجارب عینی آن‏ها تعبیری دارد و می‌گوید: رسانه‌ها به علت اینکه تار و پود نمادین زندگی ما هستند، همچون تجارب واقعی که بر رویاهای ما تأثیر  دارند، بر آگاهی‌ها و رفتار ما تأثیر می‌گذارند و مواد خامی را فراهم می‌سازند که ذهن ما با استفاده از آن کار می‌کند. رسانه در دنیای امروز تجربه انسانی را از واقعیت دگرگون ساخته و اگرچه او را با واقعیت آشنا ساخته اما حس انسان را از برخورد بی‏واسطه با واقعیت بازداشته و در واقع او را به برداشتی ثانویه از واقعیت رسانده است. وی همچنین به نقش تکنولوژی‌های ارتباطی، مانند اینترنت، در عضوگیری و گسترش قدرت جنبش‌های اجتماعی اشاره می‏کند. از همین تکنولوژی‌های رسانه‌ای‏ می‌توان برای برنامه‏ـ ‌ریزی‌های تروریستی و خرابکاری‌های بزرگ استفاده کرد. به‌طور کلی  از دید کاستلز در جامعة کنونی، سیاست به معنای سیاست رسانه‌هاست. رسانه‌ها پس‏زمینة همیشگی بازی سیاست و حوزه‌ای عمومی هستند که در آن قدرت به نمایش در می‌آید و درباره‌اش داوری می‌شود (کاستلز، 1380). به اعتقاد وی اگر چه سیاستمداران برای کسب قدرت سیاسی در رسانه‌ها از تکنیک ترور شخصیت، رسواگری و جنجال استفاده می‌کنند و این مسئله معرف خوبی برای یک جامعة دموکراتیک است ولی باید به این نکته توجه داشت ویژگی اصلی سیاست رسوایی و جنجال این است که همة کنشگران سیاسی شرکت‏کننده در آن، خود به دام این نظام می‌افتند و غالباً نقش‌ها معکوس می‌شوند: شکارچی امروز شکار فرداست.

از طرف دیگر از نظر کاستلز یکی از عوامل تضعیف قدرت دولت‌ها، رشد و توسعة وسایل و تکنولوژی‌های جدید ارتباطی است. خودمختاری، تنوع و جهانی‏شدن رسانه‌ها باعث شده تا مردم امکان شنیدن صداهای مخالف و دریافت اطلاعات سری و محرمانه را داشته باشند. این مسئله می‌تواند زمینة شکل گرفتن جنبش‌های اجتماعی جدید و هویت‌های دگرخواهانه را که از مهم‏ترین جنبه‌های نرم‌افزاری تهدید امنیت ملی هستند به‏وجود آورد.

یکی دیگر از عواملی که رسانه‌ها می‌توانند بر قدرت دولت‌ها نقش داشته باشند، نقش آن‏ها در شکل‏دادن به منابع سه‏گانة هویت است. از نظر کاستلز هویت، برساختن فرهنگی معنا توسط کنشگر اجتماعی است. وی از سه نوع هویت نام می‌برد؛ یک دسته شامل هویت‌هایی است که توسط نخبه‌ها و به عنوان دستگاهی برای عقلانی ساختن دیدگاه‌های آن‌ها ساخته می‌شوند. این هویت مشروعیت‏بخش است.

دومین نوع هویت، یعنی هویت‌های مقاومت، نیرومندتر از هویت‌های مشروعیت‌بخش هستند. در این هویت‌ها اصول اساسی، منبع نیرومند هویت است.

سومین نوع، هویت برنامه‌دار است. مشخصة این هویت‌ها این است که به طور همزمان نیرومند و پویا هستند. هویت‌ برنامه‌دار که از دل هویت‌های مقاومت به‌وجود می‌آید، این توانایی را دارد که علاوه ‌بر مقاومت، جامعة مدنی را از نو شکل دهد. در اینجا ساختن هویت، یک پروژه یا برنامه برای زندگی متفاوت است. بنابراین، این هویت بیش از آنکه رویکردی سیاسی داشته باشد، رویکردی فرهنگی دارد. هویت برنامه‌‌دار عموماً مبتنی ‌بر یک مکتب فکری یا ایدئولوژی مشخص است؛ ایدئولوژی‌ای که از قابلیت‌های سازمان‌دهنده برخوردار ‌باشد. از دید کاستلز رسانه‌ها نقش بسیار مهمی در شکل‏گرفتن جنبش‌های هویت‏محور دارند.

در این رابطه باید به این نکته توجه داشته باشیم که قدرت‌های هژمونیک اغلب در قلمرو هویت‌های غیرخودی و ضدخودی هویت‌های برنامه‌دار را از طریق کاربرد رسانه‌ها تقویت می‌کنند. در هویت‌های برنامه‌دار فاعلان ساخته می‌شوند یا سوژه‌های آن‌ها کنشگران اجتماعی و جمعی هستند که افراد به کمک آن‌ها در تجربه‌های خود به‌معنای جدیدی دست می‌یابند. بنابراین شخصیت‌ها و نخبگان فکری به همراه رسانه‌ها مهم‏ترین  عوامل در این حوزه هستند و جنگ نرم از ناحیة این دسته از عوامل شکل می‌گیرد.

ژان بودریار نیز در سال­های دهة هشتاد مدعی شد که ما در عصر وانموده‏ها (Simulation) به­سر می­بریم. بودریار همانندسازی را این‏گونه تعریف می‌کند: جایگزین کردن واقعیت با نشانه‌هایی از واقعیت. به عبارت روشن‌تر ما با نشانه‏ها یا نمادهایی از واقعیت سروکار داریم و به‏جای واقعیت، نشانه‌ها و سمبل‌ها را می‏بینیم. بودریار رسانه را همچون دستگاه‌های شبیه‌سازی یا وانمودن کلیدی‌ای تفسیر می‌کند که کارشان بازتولید تصاویر، نشانه‌ها، و رمزگانی است که یک قلمرو (حاد) واقعی خودکار را ایجاد کرده و نقشی اساسی در زندگی روزمره و نابودی جامعه بازی می‌کنند. او معتقد است که حقیقت هم اکنون در مسیر حضور واقعی خود نیست و از همه مهم‌تر آن­که به­وسیلة نشانه­ها و الگوها به طریقی فراواقعیت، یعنی واقعیتی که خیلی بیشتر از خود واقعیت نمایان است، حضور عینی و حتی ذاتی یافته و جلوه­گر شده است. حقیقت موجود فاصلة زیادی با واقعیتی دارد که در کنش­های عقلی و مقولات فاهمه­ای در حال بروز است. تحلیل بودریار به تضاد معنادار و پراهمیت رابطه میان بازنمایی و واقعیت اشاره دارد. پیش از این رسانه به مثابه آینه، بازتاب، یا نمایش‌دهندة واقعیت تصور می‌شد، درحالی­که وقتی «امر واقعی» تابعی است از بازنمایی‌ای که به نابودی نهایی امر واقعی منجر می­شود، رسانة سازنده (حاد) واقعی، یک واقعیت رسانه‌ای نوــ واقعی‌تر از هر واقعی‌ــ به­شمار می‌آید. به‏واقع در این مدل است که دستاوردهای مدرن انسانی توسط مفهوم وانمایی شناخته می­شود. پس این حقیقت نیست که مورد شناخت یا به اصطلاح فلاسفه متعلق شناخت قرار می­گیرد، بلکه به واقع مفهوم بدل است که زاییده می­شود. به اعتقاد بودریار انسان‌ها  در عصر مدرن با تصاویر یکدیگر سروکار دارند نه با خودشان؛ تصاویر محصول جمعی است و هیچ انعکاسی از خود ندارد. بدین‌سان، جهان پسامدرن جهانی مافوق واقع است که در آن مردم با تعابیر و تصاویر سروکار دارند و نقش رسانه‌ها در این میان البته کانونی و تغییرکننده است. در حقیقت، در جهان پسامدرن تصویر مهم‌تر و تعیین‌کننده‌تر از واقعیت است و تصویر واقعی‌تر از واقعیت می‌شود. تصویرسازی امروزه به اکثر حوزه‌های زندگی سیاسی و اجتماعی افراد نفوذ یافته است. بر همین اساس رسانه‌ها با داشتن نقش کانونی در تصویرسازی می‌توانند نقش بسیار مهمی در ایجاد جنگ نرم یا تولید فضای نرم امنیتی ایفا کنند.

در کنار رسانه‌ها، شبکه‌های اجتماعی نیز می‌توانند نقش بسیار مهمی در این زمینه داشته باشند. شبکه‌های اجتماعی به مجموعه‌ای از افراد گفته می‏شود که به‌صورت گروهی با یکدیگر ارتباط داشته و مواردی مانند اطلاعات، نیازمندی‌ها، فعالیت‌ها و افکار خود را به اشتراک می‏گذارند. شبکه‌های اجتماعی را می‌توان به دو دسته شبکه‌های مجازی و شبکه‌های غیرمجازی تقسیم کرد. شبکه‌های غیرمجازی در واقع شبکه‌هایی هستند که توسط مجموعه‌ای از افراد و گروه‌های به‌هم‌پیوسته در محیط اجتماعی عمل می‌کنند. شبکة اجتماعی مجازی یا شبکة اجتماعی اینترنتی، وب‌سایت یا مجموعه‌ای از وب‌سایت‌هایی است که به کاربران این امکان را می‌دهد که علاقه‌مندی‌ها، افکار و فعالیت‌های خود را با یکدیگر به‌ اشتراک بگذارند. به ‌‌عبارت دیگر شبکه‌های اجتماعی سایت‌هایی هستند که با استفاده از یک موتور جستجوگر و افزودن امکاناتی مانند چت، پیام‌رسانی الکترونیک، انتقال تصویر و صدا و غیره امکان ارتباط بیشتر کاربران را در قالب شبکه‌ای از روابط فردی و گروهی فراهم می‌آورند. امروزه شبکه‌های اجتماعی اینترنتی‌ مانند توئیتر، فیس‌بوک و فرندفید از محبوب‌ترین و پرکاربرترین شبکه‌ها در سطح جهان به شمار می‌روند و نقش بسیار مهمی در تصویرسازی برای افراد ایفا می‌کنند.

در مجموع می‌توان گفت قدرت نوین در علایم اطلاعات و در تصاویر ارائه‏دهنده و نمایش‏دهنده‌ای نهفته است که جوامع، نهادهای خود را حول آن‏ها سازمان می‌دهند و مردم نیز بر محور آن‌ها زندگی خود را می‌سازند و دربارة رفتارهای خود تصمیم می‌گیرند. قرارگاه این قدرت ذهن مردمان است. به همین دلیل است که در عصر اطلاعات، قدرت در آن واحد حاضر و مشهود و نیز پراکنده و منتشر است. هرکس یا هرچیز که برنده نبردی باشد که بر سر اذهان مردم در می‌گیرد، حاکم خواهد شد. زیرا هیچ آلات و ادوات نیرومند و بی‌روحی نمی‌تواند با اذهانی رقابت کند که حول محور قدرت شبکه‌های انعطاف‌پذیر بسیج شده‌اند.

 با توجه به مطالب مذکور رسانه‌ها از روش‏های ذیل به تصویرسازی ذهنی اقدام می‌کنند. این تکنیک‌ها می‌توانند نقش بسیار مهمی در ایجاد جنگ نرم داشته باشند.

1.   برچسب زدن: براساس این تکنیک، رسانه‌ها واژه‌های مختلف را به صفات مثبت و منفی تبدیل می‏کنند و آن‌ها را به آحاد و یا نهادهای مختلف نسبت می‌دهند. گاهی هدف از این عملکرد آن است که ایده، فکر و یا گروهی محکوم شوند؛ بی‏آنکه استدلالی در محکومیت آن‏ها آورده شود.

2.   توسل به ترس: در این تکنیک، از حربة تهدید و ایجاد رعب و وحشت میان نیروهای دشمن (مخاطبین)، به‌منظور تضعیف روحیه و سست کردن ارادة آن‏ها استفاده می‌شود. متخصصان جنگ روانی ضمن تهدید و ترساندن مخاطبان از راه‏های مختلف، به آنان چنین القا می‌کنند که خطرها و صدمه‌های احتمالی وحتی فراوانی بر سر راه آنان کمین کرده است و از این طریق، آینده‌ای مبهم و توام با سختی‌ها و مشکلات را برای افراد ترسیم می‌کنند (شیرازی، 1376).

3.   کلی‌گویی: کلی‌گویی عبارت است از مرتبط‌ساختن عقیده یا سیاستی خاص با مفهومی ویژه، تا مخاطب بدون بررسی شواهد و دلایل، عقیده و یا سیاست مورد نظر را بپذیرد.

4.   گواهی: گواهی و یا شهادت، نقل قول‌هایی در داخل و خارج از پیام است که برای حمایت از یک سیاست، عقیده، برنامه و یا شخصیتی خاص آورده می‌شود. در این تکنیک، آوازه شهرت و یا جایگاه فرد به‌کار گرفته می‌شود که از این طریق شهادت، گواهی، تأیید و یا نفی فرد یا افراد روی پیام تبلیغاتی قرار می‌گیرد. در تکنیک استناد یا گواهی هدف آن است که مخاطب، خود را با فرد مورد استناد یکسان بداند و باورها و ایده‌های آنان را به منزلة باورها و عقاید خود بپذیرد. به عبارت دیگر، تکنیک گواهی یا استناد، عبارت از آن است که یک شخص مورد احترام و یا منفور، فکر، برنامه و یا سیاست معینی را تآیید یا نفی کند. از تکنیک گواهی، به طرق مختلف در جهت اقناع مخاطب استفاده می‌شود، از جمله زمانی که مبلغ با مخاطب فرهیخته سر و کار داشته باشد. در این حالت، پیام‌رسان به‌طور مستمر به منابع و مراجعی استناد می‌کند که او آن‌ها را متقن تلقی می‌کند. حال آنکه قابلیت اعتبار و استناد آن منابع جای بحث دارد (الیاسی، 1382).

5.   تکرار و تعقیب (پیگیری): همچنان‌که از نام تکرار بر می‌آید، برای زنده نگه‌داشتن موضوع با تکرار زمان‌بندی شده، سعی می‌کنند این موضوع تا زمانی که نیاز هست، زنده بماند. در این روش، با تکرار پیام، سعی در القای مقصودی معین و جاانداختن پیامی در ذهن مخاطب دارند (سلطانی‌فر و هاشمی، 1382).

6.   دروغ: تاکتیک قدیمی دروغ که هنوز هم رسانه‌ها به‌طور فراوان استفاده می‌کنند، عمدتاً برای مرعوب‌کردن حریف و یا حتی برای مرعوب‌کردن افکار عمومی مورد استفاده قرار می‌گیرد. بدین معنی که پیامی را که به هیچ وجه واقعیت ندارد، بیان می‌کنند. گوبلز وزیر تبلیغات هیتلر می‌گوید: دروغ هرچه بزرگ‌تر باشد، باور آن برای مردم راحت‌تر است (همان).

7.   مبالغه: مبالغه یکی از روش‌هایی است که با اغراق کردن و بزرگ‌نمایی یک موضوع، سعی در اثبات یک واقعیت دارد. کارشناسان تبلیغات از این فن در مواقع خاص و وقایع مشخص استفاده می‌کنند. بزرگ جلوه دادن توان و قدرتمندی کشور خودی و مبالغه در انعکاس نقاط‌ضعف دشمن، از این مقوله است. این فن به ویژه هنگامی که دشمن دچار شکست و هزیمت شده و یا در زمان بحران و اغتشاش، موثر است (همان). در برخی مواقع برای اینکه مخالف را در هیبت هیولا، خطرناک، … نشان دهند رفتار، کردار و تمایلات، عادات، شخصیت و مشخصه‌های خاص آن تکنیک را مدام برشماری، بزرگنمایی و القاء می‌کنند.

8.   ایجاد تفرقه و تضاد: از جمله اموری که در فرایند جنگ نرم  مورد توجه قرار می‌گیرد، تضعیف دشمن به ویژه به لحاظ روانی است. دشمن باید به شکست‌خوردن انس بگیرد. آنچه در این زمینه می‌تواند موثر باشد، ایجاد و یا تلقین تضادهای مختلف در جبهه دشمن است. رسانه می‌تواند با ایجاد و یا تلقین درگیری میان اقلیت‌ها، قومیت‌ها، نخبگان و حاکمیت، وحدت را بین نیروهای دشمن متزلزل سازد.

9.   شایعه: شایعه در جایی مطرح می‌شود که زمینة دسترسی به اخبار موثق امکان‌پذیر نباشد. شایعه، انتقال شفاهی پیامی است که برای برانگیختن باور مخاطبان و همچنین تأثیر در روحیه آنان ایجاد می‌شود. مطالب کلی شایعه باید حول محورهای اساسی و مهمی باشد که مخاطب نسبت به آن حساسیت بالایی دارد. بهترین شیوه برای القای پیام موردنظر فرستندة پیام، در زمان‌هایی که پخش پیام به‌طور شفاف و روشن امکان‌پذیر نیست و یا در مواقعی که فکر می‌کنند با مشکلات قانونی روبه‌رو می‌شوند، استفاده از کنایه و اشاره است.

10.  پاره‌حقیقت‌گویی: یکی از تاکتیک‌های مهم در تصویرسازی ذهنی رسانه‌ای پاره‌‌حقیقت‌‌گویی است. گاهی خبر یا سخنی مطرح می‌شود که از نظر منبع، محتوای پیام، مجموعه‌ای به‌هم‌پیوسته و مرتب است که اگر بخشی از آن نقل و بخشی نقل نشود، جهت و نتیجة پیام منحرف خواهد شد. این رویة رایج رسانه‌هاست که معمولاَ متناسب با موضوعی که به آن متمایل هستند، بخشی از خبر نقل و بخشی را نقل نمی‌کنند. خبر هنگامی کامل است که عناصر خبری در آن، به شکل کلی مطرح شوند. اما چنانچه یکی از عناصر خبری شش‌گانه (که، کجا، کی، چه، چرا، چگونه) در خبر بیان نشود، خبر ناقص است. در تاکتیک پاره حقیقت‌گویی، حذف یکی از عناصر به عمد صورت می‌گیرد و بیشتر اوقات، عنصر چرا حذف می‌شود (سلطانی‌فر و هاشمی، 1382).

11.  فریب دادن: اطلاعات دروغین و جهت‌دار و یا تصویری وارونه از وقایعی است که با ارائة تصاویر ناقص و دگرگون شده‌ای از واقعیت می‌توانند گروه‌های گوناگون مخاطبان مورد نظر در عملیات روانی را تحت تأثیر قرار دهد.

12.  القاء: القاء عبارت از ایجاد تغییر رفتار در مخاطب بدون اطلاع او که براساس تغییر ذهنیت‏های فردی و اجتماعی صورت می‌گیرد. القاء به دو روش اجرا می شود:

الف. مستقیم: این روش هنگامی اجرا می‌شود که مخاطب آمادة پذیرش پیام به صورت مستقیم باشد؛

ب. غیرمستقیم: منظور و پیام خود را در قالب موضوعاتی به ظاهر بی‌ارتباط و یا دوپهلو بیان می‌کند.

القاء پیام در قالب فیلم، موسیقی، نمایش، نقاشی، سخنرانی، سی‌دی، اعلامیه، بیانیه، مصاحبه و… در جهت تأثیر گذاری بر مخاطبین صورت می‌گیرد.

13. اقناع: به معنای قانع ساختن، خشنودسازی و راضی‌کردن است. واژة اقناع در شکل مناسب به معنی دخل و تصرف در نمادهاست که برای ایجاد عمل از سوی دیگران طراحی شده است و در واقع توسل به کلام و احساس به خاطر رسیدن به نوعی رضایت روانی در مخاطب است.

14. تحریک و تشجیع: در این روش با شیوة تحریک، چهرة بی‌رحم و ضدانسانی (واقعی یا ساختگی) از دشمن به نمایش می‌گذارند و با ترسیم چهره‌ای از قربانیان این بی‌رحمی‌ها، سعی می‌کنند روی حالات و رفتار مخاطبان تأثیر  بگذارند و با تحریک حس دفاع از دین، نژاد، وطن، افراد و یا قومیت، حس تنفر از مخالفین و… روحیة تلاش بی‌وقفه به سوی هدف را در مخاطبان پرورش می‌دهند.

15. تردیدافکنی و جایگزینی منابع: شاید مهم‏ترین کاری که در جنگ نرم انجام می‌شود این است که شخص را نسبت به دیدگاه‌های خود دچار شک و تردید کنند. به ویژه تشکیک در کارآمدی‌ و نتیجه‌بخشی یک رفتار. تشکیک، در واقع نرم‌سازی ذهن طرف مقابل برای عملیات بعدی است. شک، فرد را دچار خلأ فکری و منطقی می‌کند و او آماده می‌شود تا چیزهای دیگری را در ذهن بپذیرد. بنابراین ابتدا فرد باید نسبت به منابع فکری خود شک کند. در مرحله‌ دوم، مخاطب ‌باید منابعی که اطلاعات در آن ریخته می‌شود را بپذیرد. برای نمونه در رسانه‌ها این‌گونه عنوان می‌شود که رسانه‌های حریف دروغ می‌گویند یا همة واقعیت را نمی‌گویند و بر اساس منافع خودشان این کار را می‌کنند… در نتیجه نسبت به صحت عمل رسانه‌های خودی شک پیدا می‌شود؛ ولی همچنان نیاز هست که منابع اطلاعاتی دیگری جایگزین آن شود. آن‌گاه سریعاً منابع رقیب از سوی دشمنان معرفی می‌شوند. تزریق اطلاعات این‌گونه صورت می‌پذیرد.

16.  طراحی ادبیات مناسب: هر انسانی، ارزش‌ها و شاکلة ذهنی‌ای دارد. اگر مطالبی که دیگران می‌گویند تفاوت زیادی با این شاکله‌ ذهنی داشته باشد، انسان آن ‌را پس می‌زند. اگر شخص مذهبی، پیامی کاملاً ضدمذهبی دریافت کند، طبیعی است که از همان اول آن‌ را نمی‌پذیرد. به همین دلیل دشمن تلاش می‌کند پیام موردنظرش را با توجه به شاکلة‌ روانی مخاطبان طراحی کند.

17. الگوسازی: در طول تاریخ مصداق‌های گوناگونی از جنگ روانی و روش‌های آن وجود دارد که امروز علمی‌تر شده و به دلیل توانایی رسانه، با قدرت بیشتری از آن استفاده می‌شود. یکی از مواردی که در دنیای مجازی رسانه‌ای که امروزه در آن زندگی می‌کنیم اهمیت دارد، الگوسازی است.

 

منبع : http://armageddon1.mihanblog.com

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *