تئوریزه کردن وابستگی

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در اولین روز بهار و نخستین روز سال ۱۳۹۳، در اجتماع عظیم و پُر شور زائران و مجاوران حرم مطهر امام رضا علیه‌السلام با تبریک مجدد سال نو، ابعاد مختلف نقشه کلان راه کشور در سال جدید یعنی «اقتصاد و فرهنگ با عزم ملی و مدیریت جهادی» را تبیین کردند و با تشریح ماهیت، ظرفیت و الزامات تحقق مقاوم سازی اقتصاد و باید و نبایدهای عرصه بسیار مهم فرهنگ تأکید کردند: باید خود را آنچنان قوی کنیم که زورگویان و باجگیران جهانی، نتوانند حقی از این ملت را نادیده بگیرند.

به گزارش رجانیوز، رهبر معظم انقلاب در بخشی از فرمایشاتشان به غرب زدگی برخی از افرادی اشاره کردند که به دنبال تئوریزه کردن وابستگی در کشور هستند.

ایشان در این باره فرمودند: « اگر یک کسی است که روح استقلال ملّی را نشانه میرود ـ الان هستند کسانی که صحبت استقلال که میشود، استقلال را مسخره میکنند، میگویند این عقب‌افتاد‌گی است، استقلال چیست ـ و میخواهد وابستگی را تئوریزه کند، استقلال را مسخره کند، دلهای جوانان را برای مستقل زیستن متزلزل کند، نمیشود در مقابل او بی‌تفاوت ماند؛ باید در مقابل او عکس‌العمل نشان داد. یکی به ضروریّات اخلاقی و دینی جامعه اهانت میکند، زبان فارسی را مسخره میکند، خلقیّات ایرانی را تحقیر میکند؛ اینها هست‌؛ اینها وجود دارد الان. کسانی سعی‌شان این است که بزنند توی سر روح عزّت ملّی جوان ایرانی؛ مکرّر خلقیّات منفی را نسبت میدهند: از اروپایی‌ها یاد بگیرید، از غربیها یاد بگیرید، همدیگر را تحمّل میکنند، ما همدیگر را تحمّل نمیکنیم!»

رهبر معظم انقلاب در حالی به انتقاد از جریان مرعوب در برابر غرب پرداختند که این جریان ریشه تاریخی دارد.

روند تاريخي مواجه ما با غرب كه از زمان صفویه به ویژه در دوره قاجار و پس از جنگهاي ايران و روسيه آغاز گرديده بود، با گسترش تحصيل ايرانيان در دانشگاه هاي غربي جدي تر گرديد. دانشجوياني كه انديشه هاي مدرن غرب را وارد ايران مي كردند. اين انديشه ها با مشروطه بارور گرديد و پس از آن ديگر جزئي از زندگي فكري روشنفكران ايراني شده بود.

 سیاخت نامه ابراهیم بیگ، منشور غربزدگی در ایران

از سیاحت نامه ابراهیم بیگ نوشته زین العابدین مراغه‌ای به عنوان نخستین اثر مهم و تأثیرگذار در نقد فرهنگ عمومی ایرانیان یاد کرده اند و حتی آن را در شکل گیری انقلاب مشروطه موثر دانسته‌اند. سیاحت نامه ابراهیم بیگ هم به نقد جامعه و هم به نقد قدرت سیاسی می‌پردازد. انتشار این کتاب در عهد ناصری و در دوره‌ای صورت می‌پذیرد که هنوز جامعه ایرانی درگیری جدی با مدرنیته و مظاهر آن را نداشته است. در این کتاب بی‌هیچ تعمقی به وضوح ارزش‌های بنیادین تمدن اروپایی معیار و ملاک نقد جامعه قرار می‌گیرد. به عنوان مثال زین العابدین مراغه‌ای از زبان ابراهیم بیگ می‌نویسد:

«در تمامی این مملکت از شهرهای بزرگ گرفته تا قصبات و قریه‌ها دودکش یک ماشین فابریکی دیده نمی‌شود که دودی از آن متصاعد شود. از هیچ طرف بانگ صوت و صفیر حرکت و ورود راه آهنی شنیده نمی‌شود. در هیچ شهری به نام دوایر دولتی عمارت باشکوه و بلندی نیست. از مکاتب دولتی و مریضخانه در هیچ جا نشانی نمی‌توان یافت. در هیچ نقطه کمپانی و بانک که نمونه ترقی و تمدن است مشهود نیست.»

سیاحت نامه ابراهیم سفرنامه است. سفرنامه یک ایرانی به ایران. اما در این کتاب فارغ از رویکرد مستشرقانه و اکتفا به توصیف وضع اجتماعی ایران ریشه یابی عمیقی از این وضع صورت نمی‌گیرد و به ساده‌ترین شکل همه چیز به حکومت حواله داده می‌شود.

پس از آن البته نه به شکلی مدون و منسجم که جسته و گریخته در میان آثار روشنفکران و شعرای دوره مشروطه اشاراتی انتقادی به خلقیات ناپسند ایرانی دیده می‌شود. به عنوان مثال عارف قزوینی و ایرج میرزا را می‌توان دو نمونه از این افرادی دانست که در اشعار و هجویات خود برخی رفتارهای اجتماعی و خلقیات ایرانی را به تمسخر می‌گیرند. جسارت ایرج میرزا کار را به جایی می‌رساند که حجاب و عزاداری سیدالشهدا را نیز مورد هجو قرار می‌دهد.

 

جمالزاده و تحقیر خلقیات ایرانی

پس از آن مهم‌ترین اثری که این مضمون را موضوع تحقیق و نگارش خود قرار می‌دهد خلقیات ما ایرانیان نوشته محمد علی جمالزاده است که ابتدا به شکل مقالاتی برای مجله «مسائل ایران» در سال ۱۳۴۲ به چاپ رسید.

جمالزاده در این اثر بیشتر به گردآوری آنچه که دیگران درباره خلقیات ایرانی گفته اند می‌پردازد.

جمالزاده در این کتاب دیدگاه‌های بیان شده از خلقیات ایرانیان را به چهار بخش تقسیم می‌کند. رومیان و یونانیان، غیرفرنگیان (ترک، تازی، تاتار)، فرنگیان و ایرانیان.

در دسته نخست از هرودوت و پلوت (شاعر رومی سده دو پیش از میلاد) و نیز به آمی ین مارسلین اشاره می‌کند که از خودستایی، بی‌رحمی و راحت طلبی ایرانیان گفته اند اشاره می‌کند. از دسته دوم بدگویی‌های متنبی (شاعر نامدار تازی)، غازی غرای خان تاتار مغولی و روشنی بیگ از صاحب منصبان ترک را بر می‌شمرد.

از دسته سوم به نوشته‌های سفرا، سیاحان، سفرنامه نویسان، شرق‌شناسان، مورخان و برخی مشاوران نظامی اشاره می‌کند. از جمله آنان جیمز موریه، گوته، ادوارد براون، کورنی اوبروین، شاردن، ولتر، راولینسون، سرجان ملکم، گوبینو، هانری مارتین، گوستاو لوبون، تئودورنولدکه، سرپرسی سایکس، دکتر فوریه، ابن خلدون، ونسان مونتی، ژان لارتگی و هانری گوبلو را می‌توان نام برد که بیشتر آنها به خلقیات ناپسندی چون دروغ گویی، دو رویی، چاپلوسی، پنهان کاری، خود پسندی، فریب کاری، ستمگری و ستم پذیری، ترسو بودن، خرافی بودن و نداشتن روحیه پژوهش و تعقل اشاره کرده‌اند.

کلیدی‌ترین نکته در کتاب جمالزاده، نوعی ذات باوری در توصیف خلقیات ایرانی است. ‌گویی خلقیات ایرانی ویژگی ثابتی است که دیروز و امروز بر آن تأثیری ندارد. همچنین این کتاب نیز صرفاً در توصیف باقی می‌ماند و به ریشه یابی خلقیاتی که از ایرانیان برمی‌شمرد نمی‌پردازد.

 

روحیه ایرانی در دیدگاه ملی مذهبی ها چیست؟

اما جریان دیگری که به این بحث ورود می‌کند، جریان ملی مذهبی است. ملی مذهبیون پس از شکست نهضت ملی و وقوع کودتا دچار نوعی سرخوردگی می‌شوند. آنها احساس می‌کردند که مهم‌ترین دلیل شکست دولت ملی، بدعهدی ملت و عدم پشتیبانی جامعه از دولت مصدق بوده است. همان مردمی که صبح شعار درود بر مصدق سر می‌دادند و شب مرگ بر مصدق می‌گفتند.

بارزترین چهره در این جریان، شخص مهندس بازرگان است که کتاب سازگاری ایرانی را می‌نویسد. همان طور که از نام کتاب بازرگان بر می‌آید، وی بزرگ‌ترین روحیه ایرانی را نوعی محافظه کاری و سازگاری می‌داند.

بعد‌ها مرتضی رهبانی که از دوستان مهندس بازرگان بوده است کتابی در نقد سازگاری ایرانی می‌نویسد با عنوان روحیه ایرانی روحیه شرقی. او ضمن نقد نظریه سازگاری، ایده جدیدی را پیشنهاد می‌دهد. از نظر او ساختار شاه خدا ـ رعیت روحیه ایرانی را طوری ساخته است که یا در نقش ظالم و یا در نقش مظلوم ایفای نقش می‌کند.

فارغ از درستی یا نادرستی تئوری او به نظر می‌رسد در این دوره است که سؤال ما چگونه هستیم به پرسش ما چگونه ما شدیم، تغییر می‌کند و تئوری پردازی در باب علت پیدایش خصلت‌های ناپسند در میان ایرانیان یک قدم به پیش می‌رود.

از دیگر افرادی که در این زمینه کتاب می‌نویسد علی محمد ایزدی است که بعد‌ها در دولت موقت بازرگان به سمت وزیر کشاورزی منصوب می‌شود. ایزدی ابتدا دست نوشته‌های خود را برای جمالزاده می‌فرستد که تحت عنوان کتابی به نام نجات در خارج از کشور چاپ می‌شود. بعدها این کتاب با نام چرا عقب مانده ایم؟ تجدید چاپ می‌شود.

او در این کتاب با توسل به نظریات روان‌شناسی ژان پیاژه و اریک برن از ضعف شخصیت بالغی در ایرانیان سخن می‌گوید. به نظر او شیوه‌های تربیتی رایج از کودکی قدرت تعقل و استدلال را پرورش نمی‌دهد فلذا شخصیت ایرانی به بلوغ عقلانی نمی‌رسد.

این گفتمان بعد از انقلاب اسلامی در دهه هفتاد با انتشار کتاب جامعه‌شناسی خودمانی و استقبال زیادی که از این کتاب می‌شود دوباره داغ می‌شود. استقبال شگفت آور از این کتاب و تجدید چاپ‌های مکرر آن شاید به این خاطر باشد که بعد از مدت‌ها مسکوت ماندن گفتمان نقد به فرهنگ خودی به صحنه می‌آید. این کتاب از این حیث که به ریشه یابی نمی‌پردازد گفتمان نقد به فرهنگ خودی را به پیش نمی‌برد اما نکته جالب تغییری است که در شکل پرسش در آن رخ می‌دهد.

 

روی جلد این کتاب ذیل عنوان جامعه‌شناسی خودمانی این پرسش به چشم می‌خورد که چرا درمانده ایم؟ به نظر می‌رسد نویسنده جامعه‌شناسی خودمانی به صرافت بر این امر وقوف یافته است که تا به حال اگر از خلق و خوی ایرانی بحث می‌شده است این بحث به خودی خود موضوعیتی نداشته بلکه صرفا ابزاری بوده است برای یافتن راه حل عقب ماندگی.

در حالی که اساسا این بحث برای این مطرح است که زندگی اجتماعی سامان مند باشد. اتفاق دیگری که با کتاب جامعه‌شناسی خودمانی رقم می‌خورد دور کردن هرچه بیشتر گفتمان نقد به فرهنگ خودی از سیاست زدگی است. نراقی با ذکر مثال مردابی که در پیرامون خود گنداب و حشراتی پدید می‌آورد دولت‌ها را زاییده جامعه می‌داند و دولت ستیزی را نوعی فرافکنی مشکلات تلقی می‌کند.

دولت ستیزی به زعم او همان قدر بیهوده است که مبارزه با حشراتی که ناشی از مرداب‌اند. عجیب نیست که کتاب او با مخالفت برخی جامعه‌شناسان سیاست زده چون جلایی‌پور مواجه می‌شود. جلایی‌پور در نشستی که برای نقد و بررسی این کتاب برگزار شده بود ذکر می‌کند که این کتاب به نفع حاکمیت است چرا که همه ایرادات را از گردن دولت باز می‌کند و به گردن مردم می‌اندازد.

علی رضاقلی با دو کتاب جامعه‌شناسی نخبه کشی و جامعه‌شناسی خودکامگی نیز از جمله افرادی است که به این بحث ورود می‌کند.

نویسنده به اشکالی عمده در نگرش ایرانیان به فرهنگ غرب اشاره دارد و می‌گوید: «رجال ایران و در کل فرهنگ ایران، پیشرفت صنعت غرب و اتخاذ آن را فقط در ابزار و ماشین و کاربرد آن خلاصه می‌دانند و هیچ وقت این نکته را فهم نکرده اند که پیشرفت و توسعه صنعتی در غرب با قالب‌های اجتماعی خاصی همراه بوده و مقولات فرهنگ سیاسی ـ اقتصادی ـ اجتماعی نیز همراه با بافت و شرایط خاص آن رشد کرده‌اند.» رضا قلی این نوع نگرش، یعنی خلاصه کردن پیشرفت صنعتی غرب در ابزار و اقدام به خرید ابزار از طریق فروش نفت و غیره را«باژگونه‌خوانی توسعه» می‌نامد.

 

روشنفکرنمایان امروزی و مواجه با انقلاب اسلامی

صادق زیباکلام نیز با کتاب ما چگونه ما شدیم از جمله متاخرانی است که به گفتمان نقد به فرهنگ خودی وارد می‌شود. زیباکلام نیز مانند بازرگان به عوامل جغرافیایی مانند کم آبی، پراکندگی و صحرا‌نشینی اشاره می‌کند.

به نظر می‌رسد این گفتمان همچنان به قوت خود باقی است و هر از چندی سر بر می‌آورد و دوباره در غوغای سیاست زدگی به محاق می‌رود. آخرین ظهور این رویکرد به فرهنگ خودی را می‌توان در مکتوباتی از محمود سریع القلم مشاهده کرد.

سریع القلم با دغدغه توسعه و توسعه یافتگی کمابیش تمایلاتی از خود برای ورود به این بحث نشان داده است. نوشتن یادداشتی با عنوان سی ویژگی انسان عقلانی و ارائه توصیه‌هایی برای متمدن شدن اگرچه اقدامی پوپولیستی به نظر می‌رسد ولی ناشی از نیم نگاهی است که وی به اولویت فرهنگ برای توسعه قائل است.

همان گونه که ذکر شد در عمده جریاناتی که نقد به فرهنگ خودی را محور قرار داده اند نوعی نگاه ابزاری به فرهنگ احساس می‌شود. نقد فرهنگی در این رویکردها به بحثی کوچک ذیل گفتمان عقب ماندگی تقلیل یافته است. روشنفکران هنوز که هنوز است نتوانسته اند خود را از قالب گفتمان عقب ماندگی خارج کنند فلذا خود دچار عقب ماندگی شده‌اند. از همین روست که چشم آنان تنها عقب ماندگی‌ها را می‌بیند و پیشرفت‌ها را منکر می‌شود.

در گفتمان غالب نقد به فرهنگ خودی فرهنگ نه به مثابه زیست جهانی که نظام زندگی اجتماعی را سامان مند می‌کند بلکه تنها به دلیل نسبتی که با توسعه به معنای غربی آن دارد مورد توجه قرار گرفته است. در واقع دومین ایراد و البته بزرگ‌ترین ایراد همه این جریانات نگاه درجه دوم آنها به مقوله فرهنگ ایرانی است. زشتی‌ها و پلشتی‌های منتسب به فرهنگ ایرانی غالبا در قیاس با فرهنگ غربی است که محک می‌خورد.

به واقع هیچکدام از این جریانات نتوانسته اند خود را از قید نگاه استعماری شرق‌شناسانه برهانند و فرهنگ ایرانی را نه در نسبت آن با حق و باطل و ارزش‌های دینی و بومی بلکه با نگاه غربی مورد نقد قرار داده‌اند. ایراد دیگری که می‌توان بر این رویکردها ذکر کرد عدم نگاهی کل نگر و تمدنی است. همان رویکردی که فرهنگ غرب را قابل تجزیه می‌داند و معتقد است می‌توان خوبی‌های غرب را گزینش کرد به همین شیوه می‌خواهد فرهنگ ایرانی را از پلیدی‌ها و زشتی‌ها بزداید. از همین رو تنها به ذکر مصیبت‌ها اکتفا می‌کند و نیکی‌ها و موفقیت‌ها را نمی‌بیند.

خصلت‌های ایرانی اعم از خوب و بد در بستری تمدنی نسج یافته است. به عبارت دیگر خوبی‌ها و بدی‌هایی که در فرهنگ ایرانی یا فرهنگ غربی به چشم می‌خورد در نسبت با تمدنی که ذیل آن پدید آمده است معنا‌دار می‌شود. فلذا بررسی عمیق فرهنگی می‌بایست همه جهات را مورد مداقه قرار دهد و به بیان مشکلات اکتفا نکند.

به نظر می‌رسد خارج از مباحثی که در عوالم روشنفکری جریان دارد در این سوی ماجرا گفتمان نقد به فرهنگ خودی مبدل به زیرمجموعه بحث سبک زندگی شده است. علی الخصوص پس از تاکیداتی که رهبر معظم انقلاب بر این مفهوم داشته‌اند. رهبری در آن بیانات بر خلاف جریاناتی که فرهنگ را برای توسعه می‌خواهند این چنین می‌گوید:

پیشرفت در علم و صنعت و اقتصاد و سیاست که بُعد ابزاری تمدن اسلامی را شکل می‌دهد وسیله‌ای است برای دستیابی به سبک و فرهنگ صحیح زندگی و رسیدن به آرامش، امنیت، تعالی و پیشرفت حقیقی. اگر پیشرفت همه جانبه را به معنای تمدن‌سازی نوین اسلامی بگیریم این تمدن دارای دو بخش ابزاری و «حقیقی و اساسی» خواهد بود که سبک زندگی بخش حقیقی آن را تشکیل می‌دهد. سپس ایشان به طرح بیست سؤال می‌پردازند که به این شرح است:

چرا فرهنگ کار جمعی در ایران ضعیف است؟، چرا در روابط اجتماعی، حقوق متقابل رعایت نمی‌شود؟، چرا در برخی مناطق، طلاق زیاد شده است؟، چرا در فرهنگ رانندگی انضباط لازم رعایت نمی‌شود؟، الزامات آپارتمان‌نشینی چیست، آیا رعایت می‌شود؟، الگوی تفریح سالم کدام است؟، آیا در معاشرتهای روزانه، همیشه به هم راست می‌گوییم؟، دروغ چقدر در جامعه رواج دارد؟، علت برخی پرخاش گریها و نابردباریها در روابط اجتماعی چیست؟، طراحی لباسها و معماری شهرها چقدر منطقی و عقلانی است؟، آیا حقوق افراد در رسانه‌ها و در اینترنت رعایت می‌شود؟، علت بروز بیماری خطرناک قانون گریزی در برخی افراد و بعضی بخشها چیست؟، چقدر وجدان کاری و انضباط اجتماعی داریم؟، توجه به کیفیت در تولیدات داخلی چقدر است؟، چرا برخی حرفها و ایده‌های خوب در حد حرف و رؤیا باقی می‌ماند؟، ساعات کار مفید در دستگاه‌ها چرا کم است؟، چه کنیم ریشه ربا قطع شود؟، آیا حقوق متقابل زن و شوهر و فرزندان در خانواده‌ها به‌طور کامل رعایت می‌شود؟، چرا مصرف گرایی، برای برخی افتخار شده است؟، چه کنیم تا زن هم کرامت و عزت خانوادگیش حفظ شود و هم بتواند وظایف اجتماعی خود را انجام دهد؟

گفتمان انتقاد به فرهنگ خودی گفتمانی است که توسط جریانات روشنفکری مصادره شده است. با خروج آن از ذیل گفتمان عقب ماندگی و وارد کردن آن به بحث از سبک زندگی می‌توان رهیافتی نو برای احیای آن ایجاد نمود.

 

پی نوشت:

· قسمت اصلی این گزارش در هفته نامه رمز عبور منتشر شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *