تاريخ پيدايش اسرائيل جعلی برای صهیونیستها
پس از اينکه قيوميت انگليس بطور رسمي پايان پذيرفت, صهيونيست ها پادگان ها و مقامات کشوري انگليس در فلسطين را مورد حمله قرار دادند. قتل نخستين بازرس سازمان ملل متحد به همراه دستيارش روشن ساخت که هيچ کس نمي تواند با برنامه هاي صهيونيستي مخالفت نمايد و به سرعت گرفتار خشم و تنبيه مقامات صهيوني مي گردد. کشتار دسته جمعي دير ياسين و عين الزيتون و صلاح الدين در آوريل 1948 کشتار هاي آگاهانه اي بود به منظور اخراج فلسطينيان از راه ترور و وحشت.
در اواخر قرن نوزدهم آئين ناسيوناليستي (1) سراسر اروپا را فرا گرفته بود. بعضي از يهوديان نيز تحت تاثير اين آئين به اين نتيجه رسيده بودند که روابط به اصطلاح نژادي که ميان يهوديان موجود است يک “مليت” يهود مي سازد و در نتيجه اين به اصطلاح “ملت يهود” حقوق ملي عادي اعطا مي کند. از جمله اين حقوق ملي, حق زندگي جداگانه و حق تاسيس يك دولت يهودي را نام مي بردند. استدلال اين گونه يهوديان بدينگونه بود كه اگر ملت هاي ديگر اروپايي موفق شده اند بال قدرت خود را در آسيا و آفريقا بگسترند و بر امپراطوري هاي خود قسمت هاي وسيعي از اين قاره ها را بيافزايند, قوم يهود هم داراي همين حق است. در نتيجه فكر تشكيل يك حكومت خود مختار در فلسطين كه يهودي ها آن را به دليل زندگي موسي و سليمان سرزمين آبا و اجدادي خود مي دانستند براي اولين بار در سال 1882 پا گرفت. با آنكه اروپا از كمك به اين ماجرا دريغ نمي ورزيد ,اقدامات اوليه استعمار يهود در فلسطين سرانجام موفقيت آميزي نيافت و علي رغم كوشش هايي كه در سالهاي 1882-1897 انجام گرفت, يهوديان كمتر جذب فلسطين شدند و قسمت اعظم آن ها به آرژانتين و ايالات متحده مهاجرت كردند. برنامه يهوديان عملا به شكست انجاميد.براي ريشه يابي علل شكست طرح اوليه , نخستين كنگره صهيوني (2) در اوت 1897 در بازل سوئيس تشكيل شد. رياست اين كنگره را تئودور هرتزل بعهده داشت. هدف اصلي و اساسي صهيوني كه در كنگره بازل اعلام شد اين بود:”هدف ما ايجاد كانون براي خلق يهود در فلسطين است. اين كانون بايد به وسيله حقوق عمومي تضمين و حمايت گردد.”بايد دانست كه از زماني كه برنامه بازل در سال 1897 تدوين گرديد تا هنگام تنظيم برنامه بالتيمور که در سال 1942 انجام يافت؛ صهيونيست ها هميشه تعبير غير صريح “كانون” را بر لفظ صريح “دولت” ترجيح داده اند.
دليل اين ترجيح آن است كه لفظ “دولت” بدون شك موجب مي شد مخالفتهايي در محافل مختلف برانگيخته شود. در پايان كنگره؛ هرتزل در دفتر خاطراتش اينطور مي نويسد: “اگر بخواهم كنگره بازل را در يك جمله خلاصه كنم (والبته اين كاري است كه علنا نخواهم كرد) بايد بگويم كه در بازل من دولت يهود را بنيان نهادم. لكن اگر اين مطلب را امروز اعلام كنم همه مردم مرا دست خواهند انداخت. در ظرف 50 سال آينده محققا ديگر بر كسي پوشيده نخواهد ماند.براي استعمار فلسطينيان, يهوديان سرمايه دار بسيج شدند و با سرعت هرچه تمام تر وسائل براي يك استعمار و يك يورش تمام عيار مطابق نظم و قاعده تشكيل گشت.”تراست كوهرنيال يهود (1897) ,كميسيون استعمار, كولونيزاسيون (1898), صندوق ملي يهود (1908), دفتر فلسطين (1908) و كمپاني براي رشد و توسعه زراعي در فلسطين (1908) از نخستينابزارهايي بودندكه سازمان هاي صهيونيستي بنياننهادند.
فعاليت هاي ديگري نيز در حال انجام بود. لابي صهيونيستي مدام در حال رايزني با انگلستان بود تا اجازه دهد يك مستعمره نشين صهيونيست خود مختار در شبه جزيره سينا مستقر گردد اما اين فعاليت ها بي نتيجه ماند. چرا که دولت انگليس مي ترسيد با حضور صهيون ها در آن جا اغتشاش پيش آيد که به ضرر دولت بريتانياي کبير تمام مي شد. مقارن با شروع جنگ جهاني اول , استعمار صهيوني فلسطين پس از 30 سال كوشش و فعاليت پيشرفت بسيار كمي داشت و صهيونيست هاي مقيم فلسطين اقليت بسيار كوچكي را تشكيل مي دادند و تنها شامل يك درصد جمعيت يهود در سراسر جهان بودند. فعاليت صهيونيست ها هم ترس و هم مخالفت يهوديان ديگر را برانگيخت. اين دسته از يهوديان راه حل مسئله يهود را خود مختاري در سرزمين فلسطين نمي ديدند و خواهان در هم آميختن يهوديان با مردم اروپا و ايالات متحده بودند.يهوديان فلسطين حتي 8 درصد كل جمعيت فلسطين را هم تشكيل نمي دادند و به زحمت 2.5 درصد از زمين هاي فلسطين را در تصرف داشتند. با شروع جنگ جهاني دور نماي تازه اي براي صهيونيست ها ترسيم شد. جنگ جهاني اول عامل اتحادي شد كه در سال 1917 ميان امپرياليسم بريتانيا و استعمار صهيوني برقرار گرديد. اين اتحاد در طي 30 سال بعد از 1917 دروازه هاي فلسطين را بر روي مستعمره نشينان صهيوني باز كرد و زمينه را براي خريد و غصب املاك خلق عرب فلسطين و اخراج آنها مهيا ساخت و دست آخر مقدمات ايجاد دولت استعماري صهيوني را در سال 1948 مهيا ساخت. بخش عمده اي از فلسطين تحت سلطه امپراطوري عثماني بود. گرچه اين امپراطوري نيز غير مستقيم اهداف و منافع انگلستان را تامين مي کرد.در بهار 1916 با فعل و انفعالات کشور ها و کم و زياد شدن قدرت ها, موافقت نامه هاي سري بر سر تقسيم سرزمين هاي عثماني ميان انگليس, فرانسه و روسيه تزاري تنظيم گرديد. اين عهد نامه مقرر مي ساخت که بخش اعظم فلسطين بايد بين المللي شود. انگليس که ضعيف شده بود با اين توافق سخت مخالفت مي کرد و با حمايت از صهيونيست ها مي خواست از نفوذي که آنها در ايالات متحده و فرانسه داشتند استفاده کند و مسئله قيوميت بين المللي فلسطين را منتفي سازد. دائما به گوش صهيونيست ها مي خواند که بايد به بسط برنامه استعمار در فلسطين پرداخت. در آغاز صهيونيست ها بصورت گروه هاي کوچکي به فلسطين وارد مي شدند و اهداف سياسي, استعماري خود را در زير پرده ي انگيزه هاي مذهبي يا انساني مخفي کرده بودند. در اين هنگام اعراب فلسطيني مي پنداشتند که اين مهاجران زائراني هستند که تمايلات مذهبي آنها را به “ارض مقدس” کشانده و يا پناهندگاني هستند که پس از تحمل زجر و شکنجه از اروپاي شرقي رانده شده اند و در جستجوي پناهگاهي در فلسطين هستند. نتيجه اين شد که اعراب فلسطين از اين گروه ها صميمانه و برادرانه استقبال کنند.شيوه رفتار مهمان نوازانه اعراب کم کم جاي خود را به سو ظن و ناراحتي داد. اخراج مرتب زارعان و کارگران همچنين تحريم محصولات اعراب تنفر عمومي را برانگيخت, اما هنوز اعراب متوجه جنبه ناسيوناليستي و سياسي برنامه بسيار وسيع صهيونيست ها نشده بودند.انگليس پس از آن که از کارهاي ابتدايي فارغ گرديد در تاريخ 2 نوامبر 1917 با صدور “اعلاميه بالفور” خط مشي سياسي خود را بطور رسمي روشن ساخت. در اين اعلاميه انگليس متعهد مي شد که از استقرار يک کانون ملي يهود در فلسطين حمايت کند. صهيونيست ها هم بيکار نبودند. از کنفرانس صلح تقاضا کردند تا قيوميت فلسطين را به بريتانيا بدهد. همچنين انگليس يک يهودي را به عنوان کميسارياي فلسطين انتخاب کرد. سازمان جهاني صهيوني را به عنوان” آژانس يهود” به رسميت شناخت و دروازه هاي فلسطين را بر روي مهاجرت وسيع صهيونيست ها گشود و به اعتراضات اعراب توجه نکرد. همچنين انگلستان در فلسطين امتياز بهره برداري از اراضي خالصه را به مستعمره نشين هاي يهودي واگذار کرد و از موسسات کاملا تازه ي” کانون ملي” حمايت کرد و به جماعت يهود اجازه داد مدارس مخصوص خود را تاسيس کنند و سازماني به نام” هاگاتا” ترتيب دهند.در 9 دسامبر 1917 بيت المقدس (اورشليم) توسط انگليس اشغال شد و چشم و گوش عرب ها را کمي باز کرد. از اين دوره به بعد است که فلسطين صحنه مقاومت مداوم بر ضد صهيونيست ها مي گردد. فاصله سال هاي 1917-1948 را مي توان بعنوان دورهمقاومتکامل فلسطين نام نهاد.در سال 1936 فلسطينيان جنبش عدم اطاعت عمومي را آغاز کردند و اين شورش و اعتصاب که 174 روز طول کشيد ( و به قولي طولاني ترين اعتصاب عمومي طول تاريخ است) شامل تمام سازمان ها و وسائل ارتباطي اداره شده توسط اعراب مي شد که سرانجام با دخالت رهبران عرب پايان يافت؛ به اميد مذاکره با انگليس که البته هيچ وقت تحقق نيافت.در طي 30 سال قيوميت انگليس جماعت مستعمره نشين هاي صهيونيست 12 برابر جمعيتي شدند که در 1917 در فلسطين بودند. اين جماعت با حمايت و عنايت بريتانيا موسسات مخصوص خود را بسط داده سازمان نظامي کاملي فراهم آورد. صهيونيست هاي پولدار زمين هاي فلسطينيان را به چند برابر قيمت از آنها مي خريدند و در اين راه از دلال هاي ايراني و عربي استفاده مي کردند. (براي مثال سيد ضيا عامل کودتاي 1299 پس از متواري شدن از ايران به فلسطين رفت و به کار خريد زمين براي صهيون ها مشغول شد)البته انگليس پيش خود حساب مي کرد که اين همکاري منافعش را نيز در بر دارد. از اين جهت هر بار که صهيونيسم سعي مي کرد جنبش ايجاد يک دولت را تسريع کند دست به حمله متقابل مي زد و چوب لاي چرخ اين کار مي گذاشت. جنگ دوم جهاني رو در رو شدن دو طرف را تسريع کرد و موجب شد اتحاد انگليس-صهيونيست به هم بخورد. در سال 1945 استعمار صهيونيستي فلسطين که 30 سال از طرف امپرياليسم بريتانيا حمايت شده بود در جستجوي حامي قدرتمند تري برآمد . براي اينکار ايالات متحده امريکا گزينه مناسبي بود چرا که جميع شرايط را دارا بود. سر انجام در 29 نوامبر سال 1947 سازمان ملل متحد راي به حمايت از دولت استعماري صهيوني در فلسطين را داد. اعراب فلسطين در اثر 30 سال قيوميت انگليس آنقدر ضعيف شده بودند که آمادگي مقابله و مقاومت در برابر حمله جماعت صهيونيست را نداشتند. اين جماعت علاوه بر اينکه سازمان يافته و مسلح شده بودند ,از پشتيباني جامعه بين المللي آمريکايي-اروپايي نيز برخوردار بودند. آلمان نيز کمک هاي اقتصادي وسيعي به دولت صهيونيستي به عنوان غرامت کرد. (حال شايد بفهميم که صهيونيستها با بزرگ کردن کشتار يهوديان توسط هيتلر چه هدفي را دنبال مي کرده اند).مطابق برنامه اي که هرتزل در سال 1897 تنظيم کرده بود بايد “خلقي را که بر اثر نداشتن کار از همه چيز محروم است به ماورا مرز سوق داد”. در سال 1919 هم وايزمن ايجاد کشور يهودي نشين را توصيه کرد و گفت بايد در فلسطين همان قدر يهوي باشد که در انگلستان انگليسي است. هدف صهيونيسم غير عربي کردن فلسطين بود تا بتواند آنرا صهيوني کند. بعد از سال 1948 و علني شدن تشکيلات صهيونيسم و دولت آن ,فلسطين به دو بخش امنيتي و غير امنيتي تقسيم گرديد که 90درصد اعراب در مناطق امنيتي به سر مي برند. از سال 1948-۱۹۵۳ سلسله قوانيني تصويب شد که مرحله ي جديدي از استعمار نوين را نويد مي داد. محروم شدن مالکان از زمين هاي خود توسط محاکم و دادن زمين هاي آنان به يهوديان بدون حق تجديد نظر براي فلسطينيان از اين نوع قوانين بود. پس از اينکه قيوميت انگليس بطور رسمي پايان پذيرفت, صهيونيست ها پادگان ها و مقامات کشوري انگليس در فلسطين را مورد حمله قرار دادند. قتل نخستين بازرس سازمان ملل متحد به همراه دستيارش روشن ساخت که هيچ کس نمي تواند با برنامه هاي صهيونيستي مخالفت نمايد و به سرعت گرفتار خشم و تنبيه مقاماتصهيونيميگردد.کشتار دسته جمعي دير ياسين و عين الزيتون و صلاح الدين در آوريل 1948 کشتار هاي آگاهانه اي بود به منظور اخراج فلسطينيان از راه ترور و وحشت. به مثال هاي قبل بايد قتل عام هاي شهر ها و دهکده هاي:” ايکريت(1953),عفر قاسم(اکتبر 1962) ,عکا(ژوئن 1956),غزه و خان يونس را نيز اضافه کرد. انگلستان (که باز از در دوستي با صهيون ها درآمده بود) به همراه فرانسه و صهيونيست ها در سال 1956 به مصر حمله کرد. که در شش تصميم جداگانه از سوي سازمان ملل محکوم شد. صهيونيست ها بيکار نبودند و هر از چند گاهي به فلسطينيان حمله مي کردند. حما(آوريل 1961),غلپيه و غزه در دسامبر 1955 و مارس 1962 از اين حملات بودند.شوراي امنيت هم اين حملات را محکوم مي کرد!!فاصله سال هاي 1917-1948 را مي توان بعنوان دوره مقاومت کامل فلسطين نام نهاد. در سال 1936 فلسطينيان جنبش عدم اطاعت عمومي را آغاز کردند و اين شورش و اعتصاب که 174 روز طول کشيد ( و به قولي طولاني ترين اعتصاب عمومي طول تاريخ است) شامل تمام سازمان ها و وسائل ارتباطي اداره شده توسط اعراب مي شد که سرانجام با دخالت رهبران عرب پايان يافت؛ به اميد مذاکره با انگليس که البته هيچ وقت تحقق نيافت.در پايان اکتبر و اوايل نوامبر سال 1956 دولت صهيوني از فرصت استفاده کرد و در هنگامي که فرانسه و انگليس به مصر حمله کرده بودند قسمتي از صحراي سينا و حاشيه نوار غزه را اشغال کرد و در مقابل درخواست هاي مکرر سازمان ملل مبني بر پس دادن زمين هاي فلسطين و مصر مي گفت اين نواحي جزو قسمت تاريخي و ميراث ملي صهيونيست هاست و تازه ادعا مي کرد اين سرزمين هاي اشغال شده فقط قسمت کوچکي از سرزمين اسرائيل است. در سال 1964 با ايجاد سازمان آزاديبخش فلسطين (ساف) , فلسطين وارد دور تازه اي از حيات خود شد.
گوشه اي از تاريخچه تشکيل اسرائيل را گفتيم.ماجراي جنگ هاي اعراب و اسرائيل,تشکيل حماس, قراردهاي هاي صلح اسلو و کمپ ديويد,تشکيل مجلس و دولت فلسطيني باشد براي وقتي ديگر…
پاورقي ها:
1-مليگرايي
2-صهيون نام كوهي است در فلسطين كه در غرب آن را صيون ميخوانند و چون صهيونيسم اثيره غرب است در نتيجه اين تلفظ بيشتر رواج دارد.
اسرائيل، تنها حکومت برخواسته از دين يهود که ارض مقدس را در سلطه خود دارد، چگونه پا به عرصه وجود گذاشت؟ در ميان ميليونها عرب مسلمان و متعصب و ميليونها مسيحي قدرتمند اروپايي و آمريکايي، چگونه اين دژ يهودي سر برافراشت و ميعادگاه مذاهب اولوالعظم را از آن خود کرد؟
صهيونيسم، ايدئولوژي شوونيسمي و مذهبي (کلريکاليسمي) اسرائيل که تاريخ اين کشور مرموز و قدرتمند را مي سازد، کليد جواب سؤالات ماست به واسطه اين ايدئولوژي آرمانگرا و تاريخي ماهيت حکومت اسرائيل و شرايط جهاني سياسي- اقتصادي که اين کشور در بطنش پرورش يافت، بر ما آشکار مي شود. تاريخ صهيونيسم مرور قوانين کاپيتاليسم جهاني است و گره گشاي روابط اقتصادي قدرت هاي برتر جهان که در هاله اي پيچيده و مبهم از رنگ و لعاب هاي ملي- مذهبي و يا ايدئولوژيکي در هم تنيده شده است. صهيونيسم کتاب راهنماي اصول انعطاف پذير سياست است، چرا که سياستمداران تنها منافع هميشگي دارند، نه دوستان هميشگي! و بالاخره صهيونيسم الگوي جامعه شناسي قوم يهود است، مومنيني متعصب، جوامعي به شدت بسته و محدود به خود و يهوه صبا يموت (خداي مخوف وسخت گير وجزم انديش عهد عتيق) که حتي در روزگار مرگ خدا (به قول نيچه) به حيات خود ادامه داد و اينک نيز در ميان قوم بني اسرائيل (صرف نظر از هر مکاني که در آن زندگي مي کنند) حي و حاضر است. يوري ايوانف در فصل اول کتاب به مباني فلسفي و تاريخي انديشه صهيونيسم مي پردازد. و در اين راه از افکار بزرگان و انديشمندان بنيان گذار صهيونيسم سود مي برد، مرداني چون تئودور هرصل- مارتين بابر- ناهوم ساکالو- احدها آم- آرون و ايزمن و… که هر يک به نوبه خود بخش عظيمي از انديشه صهيونيسم را ساخته و پرداخته، کرده اند. اهداف اين ايدئولوژي (که ماهيت حقيقي آن را دربرمي گيرد و نمايشگر بانيان قدرتمند و متنفذ آن است) در همين ابتداي کار از شيوه هاي تبليغاتي و توجيحي آن جدا مي شود و در دو شاخه موازي به پيش مي رود ( همان گونه که بنيان گذاران آن چنين مراحلي را طي کردند). سرمايه داران قدرتمند يهودي که به واسطه پيوستگي قوم يهود در سراسر جهان شبکه اي منسجم و کارآمد از هم کيشان خود را به سهولت در چنگ خويش داشتند و از نيروي فکري و مادي و مالي آنان حداکثر بهره کشي را مي کردند به تدريج پس از چندين قرن خود را در مقابل شرايطي يافتند که پيوستگي قوم يهود را زير سؤال مي برد و با گسستن پيوندهاي احساسات قومي- مذهبي و نژادي يهوديان در جهان، قدرت فائقه آنان را در رهبري اين بلوک عظيم و سازمان يافته سرمايه به شدت تضعيف مي کرد. جماعت هاي يهودي (متانسب با تعاريف ماکس وبر از مفاهيم جامعه و جمعيت) کم کم دست از زبان عبري برمي داشتند و در محيط و کشور محل سکونت خود حل مي شدند. پذيرفتن زبانهاي جديد و ازدواج با ساکنين غير يهودي (مثلاً در آلمان يا انگلستان) بحران سرمايه هاي اجتماعي- فرهنگي بلوک يهوديان را وارد مراحل جديدي مي کرد و کليميان ثروتمند و شرکاي غير يهودي متنفذشان را پيش از پيش نگران مي ساخت. جهان نوين، پس از گذار از مرحله فئوداليسم به عصر سرمايه داري هرگز نمي توانست از چنين شبکه قدرتمند- منسجم و بسيار ثروتمند جهاني چشم بپوشد، گواينکه بارشد ارتباطات و طراحي مفاهيمي چون پلوراليسم سياسي و ديني و البته اجتماعي و دولت ملي (که اجازه مشارکت آزاد و تمام کمال را به اقليت يهوديا مي داد و احساس اقليت بودن و روح قوميت سامي را از آنان گرفت) ناخواسته به تضعيف و اضمحلال اين شبکه ياري مي رساند. در چنين حال و هوايي بود که صهيونيسم متولد شد و براي احياي قوم جهاني يهود قيام کرد. صهيونيسم از همان نطفه تولد خويش چيزي جز ابزار بازسازي تسلط يهوديان ثروتمند و قدرتمند به شبکه از هم گسيخته و پراکنده يهوديان جهان نبود. صهيونيسم به دنيا آمد تا ديوار حصار را دوباره در ميان يهوديان و غير يهوديان برپاکند و اين جريان هاي عظيم سرمايه هاي مالي- اجتماعي و البته سياسي را دوباره به هم پيوند زند. اصالت خون يهود (که تنها از طريق مادر حفظ مي شود)، تعصبات مذهبي، برتري طلبي هاي قومي و گتوهاي اجتماعي و اقتصادي دوباره از نو زنده شدند و در عرض کمتر از يک قرن به حکومت راست گرا و افراطي اسرائيل تبديل گشتند و در پي افسانه (آرزوي کليميان براي بازگشت بر ارض موعود) نظريه پردازان صهيونيسم رودي خروشان از دلايل تاريخي و توجيهي دروغين به راه انداختند تا برادران هم کيش خود و مردم تمام جهان را به فريبند. نام اين انديشه نيز بر اساس خط مشي برگزيده شده است. صيون يا صهيون نام کوهي است در اورشيسم که هيکل يا معبد بني اسرائيل بر آن ساخته شده بود، لذا معني لغوي صهيونيسم، هواخواهي از اصول تمرکز دادن بني اسرائيل است در فلسطين بر اين اساس تاريخ تولد صهيونيسم به قرنها قبل باز مي گردد. حال آنکه اين انديشه در اواخر قرن 18 متولد شد، در قرن نوزدهم پا گرفت و در قرن بيستم به بار نشست. يوري ايوانف، محقق و مؤلف کتاب پس از بررسي اصول حقيقي و پرداختن به عملکردهاي صهيونيستي و جدا ساختن اين اهداف از افکار و فلسفه هاي تبليغاتي آن، به نقد و ابطال تک تک اين افسانه ها ميپردازدو دلايل سياسي – رواني و جامه شناختي ساخته و پرداخته شدن هر يک از اين افسانه ها را با توجه به شرايط جهاني و موقعيت يهوديان جهان توضع مي دهد. هنگامي که در مرحله بعد نويسنده ساختارهاي کنگره يهود – تراست اقتصادي يهود- سازمان جهاني صهيونيستها و… ديگر تشکيلات جهاني صهيو نيستي را توضيح مي دهد و نحوه تعامل اين سازمان ها را همچون پيکري واحد با قدرتهاي اول جهان به نمايش مي گذارد، مطالعه دقيق اصول ايدئولوژيک توجيهي و انعطاف پذير فصل اول خود را نشان مي دهد و چگونگي انطباق انديشه صهيونيستي را با شرايط روز و نيازهاي وقت آشکار مي کند. در حالي که اهداف در جاي خود با قدرت حاضر هستند ما صهيونيسم را در کنار تزار روسيه- نخست وزير انگلستان- رئيس آمريکا و از همه جالب ترهمگام با فاشيسم آلمان وايتاليا مي يابيم!!! رقابت شبکه هاي قدرتمند وثروتمند يهودي (که متناسب با اقامت درآلمان- انگلستان- فرانسه يا آمريکا ازمنافع شاخه خود دفاع مي کردند) وشرايط جهاني (که درپي رونسانس وانقلاب صنعتي با سرعتي بسيار بالا به سوي تغيير وتحول مي تاخت) چنين انعطاف پذيري ايدئولوژيکي را مي طلبيد. درسيرچنين روند پرپيچ خم وطولاني است که ما چرخش صهيونيسم از سوي انگلستان و برتري يافتن يهوديان ثروتمند وسرمايدار مقيم آمريکا (در پي دو جنگ جهاني وتوفيق يافتن آمريکا در جهان) را مي بينيم وروابط مخفيانه سازمانهاي صهيونيستي را با آلمان نازي مورد مطالعه قرار مي دهيم وانگيزه هاي طرفين را (که در ظاهر دشمن خونين يکديگرمحسوب مي شدند) بررسي خواهيم کرد. اين که چرا کشتار وآزار يهوديان توسط آلمان نازي مورد حمايت صهيونيسم ها بود و سازمانهاي امنيتي اس-اس يا گشتاپو بر اساس چه منافع اقتصادي- سياسي و ژئوپوليتيکي با سازمانهاي امنيتي صهيونيستي واقع در فلسطين همکاري بي چون و چرا مي کردند و يهوديان را مستقيماً به فلسطين منتقل مي کردند يا در اردوگاههاي کار اجباري ( به اصطلاح) آموزش مي دادند!!! اينکه چرا انگلستان، سرزمين مادري اولين سازمانهاي صهيونيستي از مهاجرت يهوديان به فلسطين جلوگيري کرد و به واسطه کدام فشارهاي اقتصادي و سياسي و از جانب کدام جريانها و کشورها سرانجام تسليم شد و شرايط را براي تشکيل حکومت اسرائيل در فرداي پايان جنگ جهاني فراهم ساخت و… صدها سؤال مکاشفه آور و بحث برانگيز در باب ماهيت حکومت اسرائيل و سياست هاي داخلي و خارجي آن را مي توانيم در اين بخش بيابيم. تيز هوشي رهبران صهيونيست که در هر نقطه و هر لحظه منافع خويش را به درستي تشخيص مي دادند و از ميان دريايي از آتش و خون و دسيسه راه خويش را مي يافتند بيش از همه چيز در اين ميان جلب توجه مي کند و انسجام بي مانند جهاني و عملکرد دقيق و منسجمشان هر مؤلف و محققي را تحت تأثير قرار مي دهد. در کنار آن از بحث ها و تحليل هاي دقيق يوري ايوانف از منافع متنوع و فراگير قدرت هاي جهاني که در فصل مشترک خود منجر به تأسيس اسرائيل در ارض مقدس گشت نيز نمي توان به راحتي عبور کرد، انگيزه هايي همانند نفوذ در خاورميانه و تسلط بر منافع نفتي- انسجام مجدد بلوک قوم جهاني يهود و سودآوري ميلياردي آن براي کمپانيهاي قدرتمند- جدا کردن کارگران يهودي از انديشه هاي راديکاليستي و چپ گرايي که در قرن نوزدهم و بيستم در اوج قدرت خودبه سرمي برد و….
سرانجام در فصل سوم نويسنده به توضيح و تشريح ساختار جهاني يهود بعد از تشکيل حکومت اسرائيل مي پردازد. و دگرديسي اين سازمانهاي جهاني و ملي اسرائيلي را تشريح مي کند. دگرديسي و تبديل شدن از سازمانهاي انقلابي براي تشکيل اسرائيل به سازمانهاي به شدت راست گرا و محافظه کار براي حفظ اسرائيل. هر چند تعداد بسياري از اين سازمانهاي محافظ و نگهبان نه پدران معنوي اسرائيل بلکه فرزندان خلف آن هستند که پس از تشکيل اسرائيل پا به عرصه وجود گذاشته اند. اسرائيل و صهيونيسم واقعيتهايي هستند ملي- مذهبي- اقتصادي و جهاني!!! براي مبارزه با اين هيولاي چند سر بايد اين وجوه متنوع و فراگير آن را به درستي شناخت و از نقاط ضعف- تضادها و شکاف هاي آن پرده برداشت؛ تضادهايي مانند رويارويي احزاب مذهبي يا سکولار در اسرائيل، شکل گيري اختلافات طبقاتي و تضاد منافع، بروز مشکلات قومي ميان اشک نازيها ( يهوديان اروپايي تبار) و سفاردينها (يهوديان آسيايي تبار)، تقابل دولت رفاه و ساختار کيبوتس در مقابل نئوليبواليسم – بازار آزاد و تجارت جهاني که همگي بر دولت حداقلي تأکيد دارند و… از جمله اين شکاف ها هستند.
در اين راستا شناخت اهرمهاي اقتصادي- سياسي- تبليغاتي و اجتماعي صهيونيستها که در فصل سوم باز شمرده شده، راهنمايي ارزشمند و الگويي مناسب براي تحليل سياست هاي داخلي و خارجي اسرائيل و قدرت هاي جهاني به شمار مي رود.
تعريف صهيونيسم
واژه صهيونيسم به صهيون کهکوهي در قدس است نسبت داده ميشود، بعد از آن اين نام بر قدس نهاده شد و سپس تمامفلسطين به اين نام خوانده شد، بعد از اين هم نام يک جنبش سياسي شد که هدف از آنتحقق انديشه سياسي برپايي دولت مستقلي براي ملت يهودي بود.
هرتزل در اولينکنگره يهود که در سال ۱۸۹۷م. برگزار شده بود گفت: صهيونيسم در واقع «حرکت ملت يهودبراي رسيدن به فلسطين است»
برخي ديگر از يهوديان از آن بهعنوان «جريانآزاديخواهي ملي يهوديان» نام بردند.[۷]
مضمون انديشه صهيونيستي بازگشت بهسرزمين موعود و برپايي دولت يهودي بر آن است.
اصل اين انديشه به عصر آوارگيو پراکندگي يهوديان بهدست بابليها يعني به حدود شش قرن پيش باز ميگردد، ولي تااواسط قرن هجدهم ميلادي اين انديشهها فاقد دورنماي مشخص، هدف و راهکار بود.
در قرن هجدهم و دقيقا در سال ۱۸۶۳ در شهر لنينگراد (پترزبورگ) سازمانيتشکيل شد که بر خود نام «اتحاديه اسرائيلي براي عموم جهان» نام نهاده بود که اهدافيدقيقا همانند اهداف جنبش صهيونيسم داشت.[۸] اهدافي که بعدها براي جنبش صهيونيسمترسيم گرديد، در سال ۱۸۷۱ سازمان «دوستداران صهيون» در روسيه سفيد شکل يافت.
اما در رابطه با بهکارگيري واژه «صهيونيسم» در معناي اصطلاحي آن بايد گفتکه اولين بار در سال ۱۸۹۰ توسط «ناتان پيرنبوم»[۹] بهکار رفت، اين در حالي است کههرتزل مسئله کشف صهيونيسم توسط پيرنبوم را رد نمود که اين مسئله باعث خصومت بين دوشخص شد بهنحوي که پيرنبوم صهيونيسم را ترک گفته و با آن به ضديت پرداخت.
صهيونيسم (scionisme )
يك جريان ناسيوناليستي متعصب متعلق به بورژوازي يهود است كه در اواخر قرن گذشته در اروپا به وجود آمد و اكنون به ايدئولوژي رسمي دولت تجاوز گر اسرائيل بدل شده است. اين نام مشتق از صهيون ـ محلي در نزديكي شهر اورشليم است كه براي يهوديان نيز داراي تقدس است. در سال 1897 جمعيتي به نام سازمان جهاني صهيونيسم بوجود آمد كه هدف خود را انتقال تمام يهوديان جهان به فلسطين اعلام كرد. اين سازمان اكنون داراي قدرت مالي برابر با دارايي بزرگ ترين شركت هاي انحصاري جهانست، سهامدار شركت هاي متعدد اسرائيلي و صاحب زمين ها و موسسات كشاورزي و واحدهاي توليدي و توزيعي عديده است، مركز آن درايالات متحده امريكاست و فعاليت هاي جمعيت هاي صهيونيست را در بيش از 20 كشور جهان كنترل مي كند. جمعيت هاي متعدد، كلوب ها، كميته ها و اتحاديه هاي فراواني وابسته بدانند. بايد گفت كه صهيونيست ها در آغاز به خاطر منافع و ساخت و پاخت هاي امپرياليستي حاضر بودند «كانون يهود» را در امريكاي لاتين يا در كنيا يا در اوگاندا يا در اروپاي شرقي بوجود آورند. بورژوازي يهود با تحريك احساسات ناسيوناليستي و تعصب هاي ملي ساليان درازيست كه در زير پرچم صهيونيست با نيروهاي مترقي به مبارزه برخاسته و اين جريان را به حربه اي در خدمت محافل ارتجاعي و امپرياليستي بدل كرده است. شالوده صهيونيسم اين انديشه است كه يك ملت واحد يهود مركب از يهوديان سراسر جهان، صرف نظر از كشوري كه ميهن آنهاست وجود دارد. اين انديشه از نظر سياسي ارتجاعي و حربه نفاق افكني است و از نظر علمي بي پايه و غير منطقي است. صهيونيسم قوم يهود را داراي وضع استثنايي در جهان مي داند كه به عنوان برگزيده خدا داراي رسالتي ويژه است. صهيونيسم در درجه اول با منافع پرولتارياي يهود مغاير است. صهيونيسم ساليان متمادي كوشش اصلي خود را متوجه ايجاد نفاق و تضاد بين يهوديان هر كشور و خلقي كه در ميان آنها مي زيستند كرده و در تحريك دشمني و كينه بين يهوديان و ساير خلق ها مي كوشد. از اين نظر بين صهيونيسم و آنتي سميتيسم كه نقطه مقابل اوليست تفاوتي نيست. هر دو صهيونيسم و آنتي سميتيسم (ضد يهود) ـ جريان ارتجاعي، نژاد پرستانه، ناسيوناليستي كور و دشمن اتحاد زحمتكشان است و ماركسيسم با تمام قدرت هر دو را رد مي كند. صهيونيسم اينک ديگر تنها ايدئولوژي نيست بلکه سيستم ارتباطات پرشاخه و موسسات بي شماري نيزهست و مجموعه نظريات، سازمان ها، سياست ها و روش هاي سياسي و اقتصادي بورژوازي بزرگ يهود را که با محافل انحصاري ايالات متحده امريکا و ساير کشورهاي امپرياليستي جوش خورده اند تشکيل مي دهد. محتوي اساسي صهيونيسم، شوئنيسم جنگ طلبانه و ضد کمونيسم است.صهيونيسم مي کوشد در کشورهاي مختلف جهان، کارگران و زحمتکشان يهود را از محيط کار و زندگي و فعاليت خود از بقيه کارگران و زحمتکشان جدا کند و مانع شرکت آن ها در نهضت کارگري و دموکراتيک گردد. صهيونيسم با اشاعه نظريه غلط «وحدت منافع ملي يهوديان» مي خواهد تضاد بين کارگر و سرمايه دار را بين استثمار کننده و استثمار شونده يهود را مخفي کند و در حقيقت منافع حياتي زحمتکشان يهود را در پيشگاه منافع بورژوازي بزرگ و ثروتمند يهود قرباني کند. امپرياليسم جهاني از صهيونيسم در توطئه هاي ضد ملي، ضد جنبش آزاديبخش و ضد سوسياليسم بهره فراوان بر مي گيرد و با فريب و اغواي توده هاي يهود نقشه هاي شيطاني و ضد خلقي خود را عملي مي کند.نقطه مقابل صهيونيسم آنتي سميتيسم (آنتي يعني ضد، سميت يعني سامي ـ نژادي که يهوديان نيز به آن متعلقند) ـ روش خصمانه نسبت به يهوديان به طور اعم است که هرگونه ملاحظات طبقاتي و اجتماعي را ناديده مي انگارد. آنتي سميتيسم در همه جا به عنوان سلاحي براي نفاق افکني و انحراف توجه زحمتکشان از مسائل واقعي اجتماعي و سياسي به کار رفته ، چه بسا به صورت هاي غير انساني وکشتار هاي جمعي و نفي بلد و آواره ساختن ها تجلي کرده است و يا به صورت تبعيض هاي گوناگون، حق کشي ها، سختگيري هاي مستقيم و غير مستقيم در آمده است. آنتي سميتيسم مانند صهيونيسم تنها به سود طبقات استثمارگر و نيروهاي ارتجاعي است که از اين راه به مبارزه طبقاتي و اتحاد زحمتکشان خلل وارد مي سازند.
ريشه هاي فکري و اعتقادي صهيـونيســم
صهيونيسم جنبشي سياسي و نژادپرست و افراطي است که هدف آن تشکيل دولت يهود در فلسطين است تا از آن طريق بر جهان حکومت کند. کلمه صهيونيسم برگرفته از اسم “جبل صهيون” در قدس شرقي است ؛ جايي که حضرت داوود پس از مهاجرت از حبرون (الخليل) به بيت المقدس در قرن يازده قبل از ميلاد قصر خود را در آن مکان بنا نهاد. اين اسم به بازسازي مجدد معبد حضرت سليمان و مملکت حضرت داوود (ع) به پايتخي قدس دلالت دارد.جنبش صهيونيسم جديد با يک يهودي اتريشي الاصل به نام هرتزل مرتبط است. کسي که اولين مبلغ و بنيانگذار انديشه صهيونيسم جديد و معاصر است و جنبش صهيونيسم در جهان بر پايه افکار و انديشه هاي وي بنا گذاشته شد.
تاسيس صهيونيسم و مهم ترين شخصيت هاي آن:
صهيونيسم جهاني داراي ريشه هاي تاريخي، فکري و سياسي است که به مقاطعي از اين جنبش اشاره مي شود:
1ـ کلمه صهيون براي اولين بار در عهد قديم در هنگام فرمانروايي حضرت داوود از سال 1000 تا 960 قبل از ميلاد به کار رفت.
2ـ اولين اهداف جنبش مکابي ها که پس از آزاد شدن از بابل 586 تا 538 ميلادي تشکيل شد، بازگشت به صهيون و احداث معبد سليمان بود .
3ـ بارکوخيا باني جنبش 118ـ 138 ميلادي، روح حماسي را در جان و دل يهوديان زنده کرد و آن ها را به تجمع در فلسطين و تشکيل دولت يهودي در آن تشويق مي کرد
4ـ جنبش موزس الکريتي که شبيه جنبش بارکوخيا بود .
5ـ مرحله رکود و توقف فعاليت هاي يهوديان به علت اختلافات ميان آن ها و ظلم و ستم هايي که به آن ها مي شد. با اين وجود احساس ملي گرايي نزد يهوديان همچنان آتشين ماند و ضعيف نشد.
6ـ جنبش ديويد روبين و شاگردش سولومون مولوخ 1501 ـ 1532م. آن ها يهوديان را به ضرورت بازگشت براي تشکيل “اسرائيل” در فلسطين تاکيد داشتند.
7ـ جنبش منشه بن اسرائيل 1604 ـ 1657م. هسته اصلي صهيونيسم بود که طر هاي صهيونيسم را تهيه و به پيش مي برد و با هدف اجراي اين طرح ها و توطئه ها از بريتانيا براي تحقق اهداف صهيونيسم بهره جست.
8ـ جنبش سبتاي زيفي 1626 ـ 1676م. وي مدعي شد که حضرت مسيح يک يهودي مخلص است. بنابراين يهوديان همراه با او خود را براي بازگشت به فلسطين آماده مي کردند، اما مسيح مخلص! از دنيا رفت.
9ـ جنبش بازرگانان که روچلد و موسي مونتفيوري رهبري آن را بر عهده داشتند. هدف اين جنبش احداث شهرک هاي يهودي در فلسطين به عنوان اولين گام جهت مصادره و تملک زمين و پس از آن اقامت دولت يهود بود
10ـ جنبش “فکري استعماري يهوديان” که در آغاز قرن نوزدهم خواستار تشکيل دولتي يهودي در فلسطين شد.
11ـ جنبش صهيونيستي خشونت طلب که به دنبال قتل عام يهوديان در روسيا در سال 1882م. تشکيل شد. در اين دوره هيکلر ژرمني کتابي تحت عنوان “بازگرداندن يهوديان به فلسطين بنا به گفته هاي انبيا” تاليف کرد
12ـ ناثان برنباوم نويسنده آلماني در سال 1893م. اصطلاح صهيونيسم را به کار برد.
13ـ در سال 1882م. براي اولين بار در روسيه جنبشي تحت عنوان “عشق صهيون” تشکيل شد. هواداران اين جنبش نشست هايي تحت عنوان “دوستداران صهيون” برگزار مي کردند. در سال 1890 اين گروه ها به اسم “جمعيت کمک به صنعت کاران و کشاورزان يهودي در سوريه و فلسطين و احياي زبان عبري” به رسميت شناخته شدند.
14ـ صهيونيسم جديد جنبشي منسوب به تئودور هرتزل روزنامه نگار يهودي است که در تاريخ 2/5/1860م. در بودابست به دنيا آمد. وي در سال 1878 در دانشگاه فينا ليسانس حقوق گرفت و هدف اصلي و آشکار وي رهبري يهود و حکومت بر جهان بود که ابتدا با تشکيل دولتي براي يهوديان در فلسطين شروع مي شد. هرتزل در اين خصوص دو بار با سلطان عبدالحميد امپراتور عثماني مذاکره کرد اما به نتيجه اي نرسيد. به دنبال مخالفت سلطان عبدالحميد يهوديان جهان تلاش خود را بربراندازي امپراتوري عثماني و نابودي خلافت اسلامي متمرکز کردند.
15ـ هرتزل در سال 1897م. اولين کنگره صهيونيسم را برگزار کرد. وي در اين خصوص از محاکمه دريفوس افسر يهودي ساکن فرانسه به جرم خيانت و فروش اسرار نظامي به آلمان که بعدها تبرئه شد، سوء استفاده و بهره برداري هاي زيادي نمود. هرتزل به خوبي مشکلات و گرفتاري هاي يهوديان را از طريق اين واقعه به تصوير کشيد و کتاب معروف خود يعني “دولت يهود” را منتشر ساخت. اين کتاب طرفداراني براي هرتزل دست و پا کرد و اين امر وي را به تشکيل اولين کنگره صهيونيسم در بال سوئيس (از 29 ـ 31/8/47) ترغيب کرد. وي در مورد اين کنگره مي گويد:”اگر از من بخواهند که نتايج و اعمال اين کنگره را به صورت خلاصه بيان کنم، در برابر همگان خواهم گفت که من دولت يهودي را بنيان گذاردم.” وي موفق شد که يهوديان جهان را دور خود جمع کند. همچنين هرتزل توانست خاخام هاي يهود را که خطرناک ترين قوانين و مقررات در طول تاريخ جهان را تحت عنوان “پروتکل هاي حکماي صهيون” تدوين کردند، نزد خود گرد آورد. اين کتاب برگرفته از آموزه هاي کتاب هاي تحريف شده يهوديان است که نزد آن ها بسيار مقدس هستند. از اين زمان به بعد يهوديان سازمان هاي خود را قويتر ساختند و به دقت و مخفيانه براي تحقق اهداف توسعه طلبانه و سرکوبگرانه شان که هم اکنون نتايج آن براي همگان روشن است، به فعاليت پرداختند.
افکار و اعتقادات
صهيونيسم انديشه و اعتقادات خود را از کتاب هاي مقدسي که يهوديان آن ها را تحريف کرده، گرفته اند و به عبارت ديگر اين جنبش افکار و انديشه هاي خود را در کتاب “پروتکل هاي حکماي صهيون” به تصوير کشيده است. ـ صهيونيسم تمامي يهوديان جهان را داراي يک تابعيت و آن هم تابعيت اسرائيلي مي داند.
ـ هدف صهيونيسم سيطره يهوديان بر جهان بر اساس وعده خداي آن ها يعني يهوه است و نقطه آغازين اين امر را برپايي حکومت خود در سرزمين موعود که از نيل تا فرات است، مي دانند.
ـ صهيونيست ها معتقدند که يهود تنها نژاد برتر است که بايد رهبر و آقاي جهانيان باشد و ديگر ملت ها خادم او باشند. آن ها معتقدند که بهترين راه و شيوه براي حکمراني بر جهان تشکيل حکومت بر پايه خشونت و ارعاب ديگران است. ـ صهيونيسم خواستار بهره برداري از آزادي سياسي براي سيطره بر ملت هاست و مي گويند:”بايد بدانيم که چگونه طعمه را به آن ها بدهيم تا در دام ما گرفتار آيند.”
ـ صهيونيست ها مي گويند:”زمان حکمراني دين گذشته است و اکنون حکومت از آن طلاست (پول و اموال) و بايد به هر وسيله ممکن آن را قبضه خود داشته باشيم تا راه سيطره ما بر جهان را هموار سازد.” ـ آن ها سياست را نقطه مقابل اخلاق مي دانند که بايد در آن از حربه هايي چون مکر و ريا استفاده کرد، اما فضائل و راستگويي در عرف سياسي جزء رذايل و ناپسندي ها به شمار مي آيند. ـ مي گويند: بايد که ديگر ملت ها را در رذايل غرق کنيم و از طريق فراهم کردن اساتيد، خادمان و زنان فاحشه براي آن ها هر چه بيش تر آن ها را گرفتار کنيم. ـ مي گويند: بايد از رشوه، نيرنگ و خيانت بدون هيچ ترديدي تا زماني که اهداف ما را محقق مي گرداند، بهره برد. ـ مي گويند: بايد نگراني و وحشت ايجاد کنيم تا فرمانبرداري کورکورانه ديگران را براي ما تضمين کند. همين که ما به انسان هاي نيرومند و قوي مشهور شويم براي سرکوب هر گونه شورش و عصيان کفايت مي کند.” ـ مي گويند:” شعارهاي آزادي و مساوات و برادري سر مي دهيم تا مردم فريب آن ها را بخورند و اين شعارها را سردهند و ما نيز در پس پرده به اهداف خود برسيم. ـ مي گويند: بايد نوعي اشرافي گري متکي بر مال و ثروتي که در دستان ما باشد و علمي که خاص دانشمندان ما باشد، را ترويج دهيم. ـ مي گويند: تلاش خواهيم کرد که رهبران تحت نظر ما باشند و عزل و نصب آن ها به دست ما باشد و انتخاب آن ها بر اساس ميزان بي توجهي به اخلاق ديني و حب رياست و کم تجربگي است. ـ مي گويند: بر رسانه ها ـ اين قدرت فعال جهاني ـ براي هدايت جهان به سمت و سوي اهداف خود سيطره پيدا خواهيم کرد.
ـ مي گويند: حتما بايد ميان حکام و ملت ها شکاف و اختلاف ايجاد کرد تا حاکمان چون نابينايي که عصايش را گم کرده براي تثبيت قدرتش به ما پناه آورد. ـ مي گويند: بايد آتش خصومت و کينه توزي ميان تمامي گروه ها و طيف ها برافروخت تا با هم درگير شوند و قدرت را هدف مقدسي قرار داد تا اين که همه اين گروه ها بر سر آن با هم رقابت کنند و اين گونه حکومت ها فروپاشند و حکومت جهاني ما بر روي خرابه ها و آوارهاي آن برپا شود.ـ مي گويند: ملت هاي فقير و مظلوم را از ظلم حکومت ها نجات مي دهيم، آن وقت از اين ملت ها مي خواهيم که به صفوف سربازان ما يعني سوسياليست ها، آنارشيست ها، کمونيست ها و ماسيونرها بپيوندند. با استفاده از حربه گرسنگي و فلاکت بر همه اين ملت ها و مردم حکومت خواهيم کرد و بازوهاي آن ها را براي نابودي و سرکوب هر کسي که سد راهمان مي شود، به کار مي گيريم. ـ مي گويند: بايد بحرانهاي اقتصادي ايجاد کنيم تا همه به برکت طلا و اموالي که داريم، در مقابل ما سرتسليم فرود آورند. ـ مي گويند: اکنون ما به برکت وجود وسايل سري در وضعيت دفاعي خوبي هستيم، به گونه اي که اگر کشوري به ما حمله کند، کشوري ديگر به دفاع از ما بر مي خيزد. ـ مي گويند: حربه آزادي مردم را به نبرد حتي با خدا و مقابله با سنت هاي الهي وا مي دارد. اين حربه تنها وسيله ممکن براي هدايت حکام اين ملت ها جهت اجراي برنامه ها و سياست هاي ما مي باشد. ـ مي گويند: بايد دولت ايمان را از دل و جان ملت ها بزداييم و انديشه وجود خداي يکتا را از عقل و اذهان آن ها بيرون کنيم و به جاي آن قوانين ورزشي مادي قرار دهيم چرا که ملت ها وقتي که تحت نظر دولتي اسلامي و متدين قرار گيرند، احساس آرامش و سعادت مي کنند. به خاطر اين که به مردم اين فرصت را ندهيم که کارها و اعمال خود را مورد بازبيني قرار دهند، بايد آنها را با وسايل مختلف مشغول کنيم تا بدين وسيله براي دشمن اصلي خود در نبرد جهاني دسيسه چيني نکنند. ـ مي گويند: بايد از هر شيوه اي براي انتقال اموال ملت ها به خزانه ها و بانک هاي خود بهره ببريم. ـ مي گويند: براي ايجاد جوامعي به دور از انسانيت واخلاق تلاش خواهيم کرد. جوامعي که متحجر و فاقد حس انساني و به شدت بي زار از دين و سياست باشند تا اين که تنها آرزوي آن ها ماديات و لذات دنيوي باشد. در اين هنگام از هر گونه مقاومتي عاجز و ناتوان و گوش به فرمان ما هستند و ذليل وار تحت قدرت ما خواهند بود. ـ مي گويند: کليه عناصر قدرت و توانمندي را در دستان خود خواهيم گرفت و بر تمامي اعمال و صنايع و کارها دست مي يازيم و سياست در دستان دست پروده هاي ما قرار مي گيرد و اينچنين در هر وقتي با قدرت فوق العاده خود مي توانيم هر گونه مخالفتي و شورشي را با استمداد از نيروهايي از همين ملت ها خاموش کنيم و از بين ببريم. ـ مي گويند: بذر فتنه و اختلاف را در هر جايي و مکاني پاشيده ايم به نحوي که ديگر نمي توان آن را از بين برد و ميان مصالح مادي و ملي ملت ها نوعي تضاد ايجاد کرديم و آتش فتنه هاي مذهبي و قومي در جوامع برافروختيم و از 20 قرن گذشته تاکنون از هيچ تلاشي براي شعله ور ساختن آن فروگذار نبوده ايم به اين علت محال است که حکومت و کشوري بتواند کمک و ياري براي ضربه زدن به ما بيابد و کشورها بدون موافقت ما حتي نمي توانند يک توافق نامه ناچيزي را منعقد کنند چرا که موتور محرکه کشورها در دستان ما قرار دارد. ـ مي گويند: خداوند ما را براي حکومت بر جهان مهيا ساخته است و ويژگي ها و خصايصي به ما داده است که ديگر ملت ها از آن بي بهره اند و اگر در ميان آن ها انسان هاي نابغه و خلاقي وجود داشت، به مقاومت با ما بر مي خواستند. ـ مي گويند: بايد از عواطف و احساسات ديگران به نفع خود بهره بريم و اين احساسات را تحريک کنيم تا به اهداف خود برسيم و بايد بر افکار و انديشه هاي ديگران سلطه يافت تا به جاي نابود کردن آن ها به گونه اي اين افکار را در راستاي خدمت مصالح و منافع خود هدايت کنيم. ـ مي گويند: توجه خاصي به افکار عمومي خواهيم داشت تا اين که قدرت فکر و انديشه سالم را از آن بگيريم و به گونه اي آن را به کار گيريم تا فکر کند شايعات ما همگي حقيقت دارد و کاري مي کنيم که ديگر تشخصي ندهند که کدام وعده ها واقعي و کدام ها دروغين است. بايد کميته ها و هيأت هايي تشکيل دهيم که اعضاي آن با ايراد سخناني آتشين مدام وعده و وعيد دهند و بايد به گونه اي در ميان ملت ها اين انديشه را که آن ها سياست را درک نمي کنند و بهتر است که آن را براي اهل خود رها کنند، ترويج دهيم. ـ مي گويند: هر چه بيش تر تناقضات و تضادها را ترويج و شهوت را تحريک و عواطف و احساسات را بر مي انگيريم. ـ مي گويند: مديريت عالي حکمراني تشکيل خواهيم داد که داراي ايادي زيادي در تمام نقاط کره خاکي باشد و کليه حکام تحت امر آن باشند. ـ مي گويند: بايد بر صنعت، تجارت سلطه يابيم و مردم را به بي بند و باري و خوش گذراني و انحطاط عادت دهيم و براي بالابردن حقوق و اجرت ها و تسهيل بازپرداخت بدهي ها و افزايش بهره هاي بانکي تلاش کنيم تا در اين وقت ملت ها در مقابل ما به سجده افتند و تحت امر ما خواهند بود. ـ مي گويند: در ظاهر بايد به خلاف باطن خود تظاهر کنيم و ظلم و ستم را تقبيح و فرياد آزادي سر دهيم و طغيان و سرکشي را محکوم کنيم.
ـ مي گويند: همه رسانه ها در قبضه قدرت ما هستند مگر چند رسانه اي که زياد مهم نيستند. اين رسانه ها را براي ترويج شايعات به کار مي گيريم تا اين که به حقايقي راستين بدل گردند. از اين طريق ملت ها را مشغول مي کنيم و آن ها را از آنچه برايشان منفعتي در بردارد، باز مي داريم و کاري مي کنيم که به دنبال شهوت و خوشگذراني بيافتند. ـ مي گويند: حاکمان عاجزتر از آنند که نافرماني ما را بکنند چرا که مي دانند زندان و نيست و نابود شدن سرنوشت هر شورشي است. بنابراين مطيع و فرمانبردار ما و بر منافع و مصالح ما حريص تر خواهند بود. ـ مي گويند: تلاش مي کنيم که طرح هايمان قبل از زمان خود فاش نشود و قدرت و توان ملت ها را نابود نکنيم. ـ مي گويند: اين ما بوديم که شيوه انتخابات و نظام حاکميت اکثريت مطلق را بنا نهاديم، تا بدين وسيله شخص مورد نظر ما پس از اين که افکار عمومي را براي رأي دادن به وي مهيا مي کنيم، به قدرت برسد. ـ مي گويند: بنيان خانواده را از هم مي پاشيم و خودخواهي و خودکامگي را در انسان ها تقويت مي کنيم تا اين که طغيان کنند و اين گونه از رسيدن آن ها به مراتب عالي جلوگيري مي کنيم.
ـ مي گويند: تنها کساني که داراي کارنامه سياه و پنهاني هستند، به قدرت مي رسند. اين افراد امين ما هستند و از ترس اين که رسوا نشوند و کارنامه سياهشان برملا نشود، اوامر ما را اجرا مي کنند. همچنين رهبران و مقامات را تربيت مي کنيم و آن ها را نزد مردم بزرگ و قهرمان جلوه مي دهيم. ـ مي گويند: هر وقت مناسب ديديم به کودتا و انقلاب متوسل مي شويم. ـ مي گويند: نيروهايي مخفي خود را براي رسيدن به اهداف خود تشکيل داده ايم، اما انسان هاي حيوان صفت از اين ملت ها نسبت به اسرار و اهداف ما غافلند بنابراين به اين نيروها اعتماد مي کنند و در محافل آن ها رفت و آمد مي کنند، که در نتيجه بر آن ها سيطره مي يابيم و آن ها را براي خدمت خود تسخير مي کنيم. ـ مي گويند: تفرقه ميان ملت برگزيده خداوند نوعي نعمت است و نشانه ضعف نيست، و همين امر ما را به حکومت بر جهان رساند. ـ مي گويند: همه انتشارات در دستان ما خواهد بود و فرايند ارائه انديشه انساني در اختيار حکومت ماست و هر انتشاراتي که مخالف انديشه و برنامه هاي ما باشد با حربه قانون از ادامه فعاليت آن جلوگيري مي کنيم. ـ مي گويند: مجلات و روزنامه هاي زياد و مختلف و در همه زمينه ها خواهيم داشت و همه اين ها ما را به اهدافمان نزديک مي گرداند. ـ مي گويند: بايد ديگران را به چيزهاي جذاب مانند کاباراها، اماکن رقص و سرگرمي ها و گردهمايي ها و مخدرات و فساد مشغول کنيم تا اين گونه، آن ها را از مخالفت با خود و سنگ اندازي در اجراي طرح هايمان باز داريم. ـ مي گويند: هر جماعت و گروهي را محو و نابود مي کنيم و اين کار را با تغيير برنامه هاي دانشگاه ها و بازبيني و بازسازي آن ها بر اساس طرح هاي خاص خود شروع مي کنيم. ـ مي گويند: با خشونت و سنگدلي با هر که سد راهمان شود، برخورد مي کنيم. ـ مي گويند: براي گسترش دامنه نفوذ خود محافل ماسوني را در هر نقطه و مکاني توسعه مي دهيم. ـ مي گويند: وقتي قدرت را به دست مي گيريم غير از دين خود کليه اديان را از بين مي بريم و اجازه نمي دهيم هيچ ديني ترويج و گسترش يابد.
ريشه هاي فکري و اعتقادي
ـ صهيونيسم به اندازه تورات قدمت دارد و اين جريان بود که در همان روزهاي نخستين حس ملي گرايي را در ميان يهوديان برانگيخت و جنبش هرتزل تنها صهيونيسم قديمي را تجديد و سازماندهي کرد. ـ صهيونيسم بر آموزه هاي تحريف شده تورات و تلمود بنيان نهاده شده است. نبايد فراموش کرد که تعدادي از رهبران صهيونيسم ملحد و بي دين هستند و دين يهود تنها پوششي براي رسيدن آن ها به مطامع سياسي و اقتصاديشان است. ـ اکثريت يهود آنچه به اصطلاح به تلمود معروف است را يک نوع قانون اساسي ديني مي دانند. تلمود عبارت است از پژوهش ها و نظريات خاخام ها و احبار يهود که در آن ها تمامي جوانب خصوصي و عمومي زندگي مشخص شده است. در آن ها احکام و تعليماتي آمده است که وضعيت اجتماعي و سياسي آن ها را توجيه مي کند و در قلب و دل آن ها و نسل هاي بعدي بذر کينه و عداوت و حس انتقام جويي از جامعه بشري و ديگران و خوردن مال مردم و قتل و کشتار و هتک حرمت ناموس آن ها را مي کارد و براي خوش گذراني از خون انسان در برخي مناسبات ديني استفاده مي شود و قطراتي از آن بر روي کلوچه هاي خاصي که در ايام عيد و ديگر ايام پخته مي شود، ريخته مي شود.
پراکندگي و مراکز نفوذ
ـ صهيونيسم چهره سياسي يهودي جهاني است و همچنان که خود يهوديان توصيف کرده اند، مانند فشنو خداي هندوهاست که صد تا دست دارد. صهيونيسم هم در رژيم هاي حاکم بر جهان ايادي خاص خود را دارد که در راستاي منافع آن گام بر مي دارند. ـ اين صهيونيسم است که اسرائيل را راهبري و برنامه ها و سياست هاي آن را تنظيم مي کند. ـ ماسوني هم بر اساس آموزه هاي صهيونيسم و راهنمايي هاي آن فعاليت مي کند و رهبران جهان و انديشمندان زير نظر آن هستند. ـ صهيونيسم صدها جمعيت و انجمن در اروپا و آمريکا در زمينه هاي مختلف که به ظاهر متناقض هستند، فعاليت مي کنند ولي در اصل همه آن ها براي خدمت به منافع و مصالح يهوديت جهاني کار و تلاش مي کنند. ـ برخي خيلي زياد در ميزان قدرت و توان آن مبالغه مي کنند و برخي هم آن را ناچيز مي انگارند. اين دو نظر هر دو اشتباه است چرا که واقعيت موجود بر اين نکته دلالت دارد که يهوديان اکنون دوران استثنايي و بلندپروازي خود را احيا مي کنند.
رابطه بين صهيونيسم و اسرائيل
در تدوين و تبيين روابطاسرائيل و صهيونيسم سه مولفه اساسي مطرح است که عبارتاند از جوامع يهودي، اهداف ومنافع صهيونيسم و بالاخره اهداف و منافع اسرائيل.
در دوران زايش اسرائيل ازسوي صهيونيسم، ابهامي در تمييز منافع اين دو، حداقل براي روساي سازمانهايصهيونيستي وجود نداشت. در آن تاريخ اسرائيل بهعنوان يک کشور کوچک و ناتوان و درحلقه محاصره اعراب، بهطور کامل حيات و ممات خود را در پشتيباني سازمانهايصهيونيستي ميدانست. در آن مقطع اسرائيل از سازمانهاي صهيونيستي خدمات ذيل رادريافت مينمود:
تشويق و سازماندهي جوامع پراکنده يهودي براي مهاجرت بهاسرائيل.
تامين هزينههاي اقامت و سازماندهي يهوديان در اسرائيل.
تامينهزينههاي هنگفت تسليحاتي اسرائيل، براي مقابله با مقاومت فلسطيني و کشورهاي خطمقدم.مشروعيت بخشيدن به حاکميت دولت يهود در فلسطين تحت عنوان «اسرائيل» درصحنه سازمانهاي بينالمللي و نزد بازيگران اصلي آن دوران يعني آمريکا، شوروي وانگليس که توسط لابيهاي يهودي انجام ميگرفت.تا پايان چهار جنگ اعراب واسرائيل و چيره شدن اسرائيل بر دولت عرب، به نظر ميرسيد بسياري از سازمانهايصهيونيستي تمام و کمال در راستاي خواستههاي اسرائيل گام برداشتهاند. لکن از آنمقطع به بعد دو مورد اول در اولويت سردمداران صهيونيست نبوده و بيشتر در راستايمحورهاي سوم و چهارم به فعاليت پرداختند و اين در حالي بود که دولت اسرائيل در پيکسب پيروزي بر دولتهاي عرب و انعقاد پيمان کمپديويد، خود را بمانند کشوري بالغتصور ميکرد و خواهان آن بود که سازمانهاي صهيونيستي در مسير سازماندهي يهوديانبراي مهاجرت به اسرائيل و از سوي ديگر تامين هزينههاي ساخت شهرکهاي يهودينشين،بيش از گذشته کمک و مساعدت کنند.در واقع مرز تفکيک و حتي بروز اختلاف بينصهيونيسم و اسرائيل از اين نقطه جنبه عمليتري به خود ميگيرد، اما بروز اين تنشبين اسرائيل و صهيونيستها هيچگاه منجر به اين نشده که سردمداران سازمانهايصهيونيستي نقش محوري خود را نسبت به اسرائيل فراموش و کمرنگ سازند. البته براسرائيل هم پوشيده نيست که سازمانهاي صهيونيستي بهعنوان نهادي قانوني و رسمي درديگر کشورها علاوه بر کارکردهاي ويژه خود، پل اصلي ارتباطي بين اسرائيل و جوامعيهودي نيز هستند.
از سوي ديگر يکي از مهمترين راهکارهاي سران صهيونيست جهتحفظ، بسط و مشروعيت دادن به سازمانهاي خود، انسجام بخشيدن به جامعه يهوديان است کهدر بخش قبل بدان اشاره گرديد. لذا در اين نقطه اسرائيل و صهيونيسم هر دو وحدت نظردارند که براي بهرهگيري از يهوديان به يکديگر نيازمند ميباشد، بهويژه در امريهوديزهتر کردن جوامع يهودي اروپا و آمريکا، چرا که به تدريج اين جوامع، با اتخاذروشهايي همچون ازدواج با غيريهوديان و عدم پايبندي به اصول مذهبي يهود و همچنينعدم درک ضرورت و فلسفه مهاجرت به اسرائيل، استوانههاي اصلي قدرت و موجوديت ومشروعيت اسرائيل و سازمانهاي صهيونيستي را با خطر مواجه ميسازند؛ حتي عدهاي ازيهوديان در سالهاي اخير، از دين يهوديت دست کشيدهاند که نمونههاي آن را ميتواندر روسيه و پرتغال مشاهده نمود. در آمريکا نيز شعار يهودي بييهودي را زبان بسيارياز يهودياني که به تعهداتشان نسبت به جامعه ديني خود، مطلقا يا بالنسبه بيتفاوتشدهاند شنيده ميشود.اما بهرغم تفاهم در ضرورت استفاده از مکانيسم «دينابزاري» جهت افزايش تعلق خاطر قوم يهود به يهوديت، در چگونگي بهرهگيري از اينپتانسيل بين سران صهيونيست و سردمداران اسرائيلي اختلافنظر وجود دارد. آريل شارونـ نخستوزير رژيم صهيونيستي ـ در اينباره ميگويد: «يهوديها يک دولت کوچکدارند که حق دارند با تمامي توان از آن دفاع کنند. هرچه در اسرائيل رخ ميدهد، برسرنوشت نسل يهوديان سراسر جهان نيز تاثير خواهد گذاشت و من به همين خاطر بر مهاجرتهمه يهوديان به اين سرزمين تاکيد ميکنم».
در همين خصوص «مريدور» دبيرکلآژانس يهود اسرائيل جامعه يهوديان خارج از اسرائيل را عامل عمده و اصلي قدرت اينرژيم برميشمرد و اما برخلاف دولتمردان اسرائيل که جذب مهاجرين يهود از سراسر عالمرا بهعنوان استراتژي لايتغير خود ميدانند، سازمانهاي صهيونيستي «حفظ هويتيهوديان» و «سازماندهي و تثبيت آنها در هر کشور» را به مهاجرت يهوديان به اسرائيلترجيح ميدهند. در اين خصوص ميتوان به فشار سازمانهاي يهودي آمريکا بهخانوادههاي يهودي در يمن اشاره کرد؛ يک يهودي يمني ميگويد: «آنها برخلاف گذشتهاز ما نميخواهند که به اسرائيل مهاجرت کنيم بلکه ميخواهند با تلاش مجدد املاک وداراييهاي خود را در يمن سازماندهي و احيا کنيم، حتي مدعي هستند که تعدادي ازمهاجريني هم که به اسرائيل رفتهاند مجددا به يمن برگردند».حال اين سوالمطرح است که رابطه اسرائيل و صهيونيسم در اين فضا چگونه قابل بررسي است و اصولاصهيونيسم از اسرائيل چه بهرهاي ميبرد که اينگونه براي آن سرمايهگذاري ميکند؟طبعا شناسايي تمامي ماموريتهايي که صهيونيسم بينالملل براي اسرائيل درنظر گرفته است خود يک نيازمندي اطلاعاتي است اما شوهد و قرائن و کثرت مصاديق بيانگرآن است که اسرائيل صرفا پايگاه و عامل و ابزار فوق استراتژيک صهيونيسم است. ذيلا بهفرصتها و امکاناتي که صهيونيسم از طريق اسرائيل براي خود تامين ميکند اشارهميشود.ايجاد و حفظ اسرائيل اولين و مهمترين محور وحدت يهوديان استانديشمندان و تئوريسينهاي يهودي براي اينکه تئوريهاي خود را جامه عملبپوشانند نياز به ساخت يک قبله واحد براي يهوديان داشتند تا نگاه همه يهوديان به آنجلب شود و به تعبيري، پاياني بر سه هزار سال آوارگي آنها باشد که طرح ايجاد دولتيهود، اين هدف اوليه را پوشش داد.
اسرائيل به فعاليتهاي سياسي، اقتصادي وفرهنگي سازمانهاي صهيونيستي مشروعيت ميدهد
سردمداران صهيونيست براي متمرکزکردن کمکها و مساعدت دولتهاي مهم در نيم قرن گذشته بايد محلي را از حيث عيني وجغرافيايي مشخص ميکردند، مکاني که بتوان تحت پوشش آن با عرف رايج در صحنهبينالمللي از حق و حقوق خود دفاع کرد، لذا تشکيل دولت اسرائيل در سرزمين فلسطيناين مهم را براي سران صهيونيسم تامين کرد.اسرائيل پايگاه و خانه امن مجرمانصهيونيست و مزدوران آنهاستهمواره قوم يهود درصدد اعمال نفوذ در ساختار کليهحاکميتها بوده است اما هيچگاهيهوديان نتوانستهاند در بطن سيستم حکومتي باقيبمانند، چرا که به محض رسيدن به چنينجايگاهي مبادرت به سوئاستفاده از قدرتنمودهاند و به همين خاطر از سوي حکومتها مورد غضب و تنبيه قرار گرفتهاند. تشکيلدولت يهودي اسرائيل اين فرصت مهم را براي يهوديان و حتي غيريهوديان و مزدوران آنهافراهم آورده تا با فراغ بال به اقدامات خود در ديگر کشورها مبادرت ورزند و به محضهرگونه احساس خطر به پناهگاه امني همچون اسرائيل بروند؛ امري که امروز دهها موردمصداق بارزدارد، نظير پناهنده شدن اخير «بوريس برزفسکي» سرمايهدار معروف روسي بهاسرائيل جهت فرار از محاکمه و مجازات از سوي دولت روسيه.حمايت قانوني اسرائيلبهعنوان يک دولت در مجامع بينالمللي از دعاوي يهوديان در اخذ غرامت از کشورهاياروپاييدولت اسرائيل محمل مناسبي است تا بهوسيله آن سردمداران صهيونيست، ديگرکشورها را وادار سازند تا ايشان بهعنوان يک دولت به دولت اسرائيل در خصوص موضوعهالوکاست غرامت پرداخت کنند و بخش مهمي از هزينههاي سازمانهاي صهيونيستي را تاميننمايند. در همين راستا هيئت دولت اسرائيل در فروردين ماه سال جاري تصميم گرفته کهاز کشورهاي عراق، سوريه، مصر، يمن و ايران بهخاطر مظالمي که قبل از سال ۱۹۴۸ در حقيهوديان اين کشورها اعمال شده و باعث مهاجرت آنها به اسرائيل شده، تقاضاي غرامتنمايند. قابل ذکر است يهوديان به همين بهانه تا کنون صدها ميليون دلار از کشورهاياروپايي غرامت دريافت کردهاند.دولت اسرائيل سمبل و نماد فرهنگ يهود استدولت اسرائيل با احيا زبان عبري بهعنوان زبان رسمي در اين کشور توانسته بهبازسازي و احيا فرهنگ منسوخ سامي همت گمارد و وجوه اشتراک مهمي را همچون زبان عبريو برپايي مراسمات مذهبي در بين يهوديان پراکنده و ناهمگون ديگر کشورها پديد آورد.بهرهگيري امنيتي و حفاظتي از سازمانهاي اطلاعاتي اسرائيل.
سازمانهاياطلاعاتي و امنيتي اسرائيل در هر زمان و مکاني که سازمانهاي صهيونيستي احساس خطرنمايند، با حذف مخالفين به هر روش ممکن، به حفظ و صيانت از منافع صهيونيستها اقدامميکنند بهعنوان نمونه در اتريش، اسرائيل رسما جهت حفاظت از مراکز يهودي، گاردويژه اعزام نموده است.تلفيق پروژه يهودستيزي با اسرائيلستيزيحال کهموضوع هالوکاست به يک امر کليشهاي و قابل خدشه مبدل شده و تحرکات گروههاي مليگراعليه يهوديان، ديگر انگيزشي براي همآوايي و همنوايي يهوديان در ديگر کشورها ايجادنميکند، سردمداران صهيونيست در اين خصوص به نوع ديگري از اسرائيل بهره ميگيرند،به نحوي که در نزد افکار عمومي يهوديان القا مينمايند که هر اقدام و تحرکضدصهيونيستي و ضد اسرائيلي مساوي با يهودستيزي است.در جريان سفر بشار اسد بهفرانسه و آلمان که در تير ماه ۱۳۸۰ انجام شد، يهوديان، با سازماندهي سازمانهايصهيونيستي اقدام به برپايي تظاهرات اعتراضآميزي عليه وي و پذيرش او در اروپانمودند، چرا که وي چندي قبل در ملاقات با پاپ ژان پل دوم، جنايات اسرائيل در کشتارمردم فلسطين را با اقدامات نازيها برابر خوانده بود. يهوديان در اين تجمع در مقابلاسد فرياد ميزدند: دشمني با صهيونيسم، دشمني با يهود است.اسرائيل مکان امنيجهت حفظ اسناد و مدارک سازمانهاي صهيونيستي استاوراقي که صهيونيستهابهعنوان اسناد هالوکاست ـ که در حال حاضر يکي از بزرگترين نقاط اتکايصهيونيسم راتشکيل ميدهد و خدشه به آن بسياري از تلاشهاي ايشان را ناکام ميگذارد در مرکزي بهنام «يادواشم» در اسرائيل نگهداري ميشود. مراکز تحقيقاتي ديگري چون موسسه تحقيقاتيدانشگاه عبري و… نيز وجود دارند که به جمعآوري و نگهداري از اسنادي که حضورتاريخي يهوديان را در فلسطين و ديگر نقاط دنيا اثبات نمايد، ميپردازند. ازجملهميتوان به نتايج حفاريهاي باستانشناسان اسرائيلي درمناطقي از کردستان ايراناشاره نمود، که در زمان رژيم پهلوي انجام يافته است.ايجاد و ثبات دولت يهودي،القاءکننده تحقق وعدههاي جعلي صهيونيسم مذهبي است ايجاد و تثبيت نسبي دولتيهودي در فلسطين از ديدگاه صهيونيسم مذهبي و افراطي بهعنوان سند حقانيت و تحققوعدههاي تورات و زمينهساز حکومت جهاني يهوديان است و از اينرو تاکيد يهوديان جهتبه رسميت شناخته شدن بيتالمقدس بهعنوان پايتخت اسرائيل و بازسازي هيکل سليمان، بهمنزله تير خلاص بر ادعاهاي مسيحيان و مسلمانان نسبت به اين شهر مقدس ميباشد.
نتيجه گيري
صهيونيسم جنبشي سياسي و نژادپرست و افراطي است که هدف آن تشکيل دولت يهود در فلسطين است تا از آن طريق بر جهان حکومت کند.نام صهيونيسم مشتق از کوه صهيون در فلسطين است و آموزه ها و تعاليم تورات و تلمود را که خواهان تحقير جامعه بشري و تقويت حس انتقام جويي از غير يهود است، تحريف کرده است و مبادي و اصول ويرانگر يهود را در کتابي تحت عنوان پروتکل هاي حکماي صهيون که خطرناک ترين قوانين و مقررات را در طول تاريخ در خود جاي داده است، مدون کردند.
منابع:
1-تاريخ پيدايش اسرائيل ترجمه احمد محمدي نشريه جنگل
2-تجربياتي چند از انقلاب فلسطين نوشته منير شفيق
3-مجموعه کرامه5 ,اعراب در اسرائيل نوشته صبري گري
پويا .ک :: pooyacom@yahoo.com
عالی بود…موفق باشید