جریان ادبی، فرهنگي جبران خلیل جبران «جبرانيسم» در دوران ترویج مدرنیته در جهان عرب
مقدمه
يكي از نظريه هاي غالب در باره مدرنيته در كشورهاي غير غربي، خاصه كشورهاي مسلمان، نظريه مدرنيته ناقص است. بر مبناي اين نظريه كشورهاي مسلمان در طي يك قرن گذشته تلاش هاي زيادي براي نوسازي و مدرن شدن كرده اند، اما حاصل كار آن ها بسيار اندك بوده و در نهايت همچنان در همان مرحله ماقبل مدرن هستند. براي مثال دكتر هشام شرابي جامعه شناس بر جسته عرب در كتاب “پدر شاهي جديد”در باره ناكامي جهان عرب در دستيابي به مدرنيته با استدلالهاي قانع كننده اي نشان مي دهد كه جهان عرب نمود هاي مسخ شده و ناقص مدرنيته را گزينش كرده اند، و هيچگاه نتوانسته اند به گوهر مدرنيته، كه به گمان شرابي انديشه انتقادي است، دست يابند (شرابي 2001). اين رويكرد نسبت به كشورهاي مسلمان امروزه موضوع عمومي شده و در مطبوعات و رسانه هاي جمعي به اشكال مختلف انعكاس مي يابد. براي مثال روزنامه ساندي تايمز در شماره 14 اكتبر 2001 در مقاله اي مبسوط با نام “ريشه هاي خشم” به تحليل حادثه 11 سپتامبر آمريكا پرداخته و آن را به بنيادگرايان اسلامي خاورميانه نسبت داده است. آنگاه در ريشه يابي اين حادثه، ناكامي كشور هاي اسلامي در دستيابي به مدرنيته را علت العلل اين حادثه دانسته و بر اين اساس معتقد است تمامي واكنش هاي بنياد گرا، كه انقلاب اسلامي ايران نيز آن را شدت بخشيد، نوعي سرخوردگي از رسيدن به مدرنيته است. نويسنده بر پايه اين مفروض، تنها راه ريشه كن كردن تروريسم و حركت هاي بنيادگرا در جهان اسلام را نيز توسعه مدرنيزاسيون و نوسازي دانسته و بخصوص بر حمايت كشورهاي غربي از روشنفكران و گروههاي مدرنيست تأ كيد مي نمايد.از ديدگاه غربي ها ايران نيز همچون ساير كشورهاي اسلامي، در صف واماندگان يا عقب مانده از كاروان مدرينته معرفي ميشود.
هنگام بررسی تاثیرات و عوارض مدرنیسم در کشورهای پیرامونی، همواره با گونه ای تناقض و ناهنجاری و ناسازمندی مواجه هستیم. به نظر می رسد پروژه ی مدرنیته، در جوامع پیرامونی ( جهان سوم سابق)، نبردی بی حاصل با سنت ، همراه با عوارض و پیامدهایی لرزان و نااستوار بوده است. هر آنی احتمال می دهیم که کشوری از این گروه، به دامان ” سنت دیرسال ” درغلتد؛ سنتی که با تمام ابزارهای مدرن، از مدرنیسم و موهبت های بی بدیل آن اتقام گرفته است.
مدرنيته و جهان عرب
در 400سالي كه از مدرنيته مي گذرد، اكنون تمدن، فرهنگ و سياست جهان غرب خود را بر شئون جهان عرب تحميل كرده و به ساكنان و حاكمان كشورهاي عربي شوك وارد كرده است.
اين شوك در كشورهايي مانند مصر، سوريه، لبنان، فلسطين، عراق و اعضاي شوراي همكاري خليج فارس قوي تر بوده و رخدادهاي سياسي، فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي كشورهاي يادشده گواه اين مطلب است.
براي نمونه مصر در قرن هجدهم ميلادي به وسيله «ناپلئون بناپارت» به اشغال درآمد.
مصر و ديگر كشورهاي عربي پيش از جنگ جهاني اول مورد هجوم فراگير تمدن، فرهنگ و سياست غربي قرارگرفتند.
كشورهاي غربي بخصوص فرانسه و انگليس يك بار براساس پيمان سايكس- پيكوكشورهاي عربي را ميان خود تقسيم كردند.
غربي ها هنگام ورود به كشورهاي عربي ابتدا با مقاومت مردم رو به رو شدند، آنان در برابر فرهنگ، سياست و ارتش غربي ايستادند و براي نمونه مردم قاهره چند بار عليه فرانسويان بپا خاستند، اما اين مسئله مانع از آن شد كه سازماندهي و سياست پيچيده غربيان را مشاهده كنند و بفهمند.
پس از جنگ جهاني دوم و ظهور آمريكا، عرب ها به تدريج پي بردند كه جهاني متفاوت با جهان آنان وجود دارد و امكانات براي استفاده از دنياي پيشرفته غربي و بكاربستن مفاهيم و روش هاي آنان در دسترس همه هست.
از اينرو به نوسازي ظاهري ارتش و نيروهاي امنيتي، نهادهاي مديريتي، آموزش و پرورش، نفت، كشاورزي و ديگر عرصه هاي سياسي و اجتماعي دست زدند تا خود را به يك نيروي منطقه اي تبديل كنند.
با اين همه، جهان عرب پس از جنگ جهاني دوم و بويژه پايان «جنگ سرد» نتوانست به نوسازي واقعي و اصلاحات عميق و بنيادين دست يابد كه اين ناكامي چند دليل دارد.
1) نيروهاي محافظه كار جامعه نمي خواستند از امتيازهاي سنتي شان دست بردارند.
2) نظام هاي بسته سياسي و موروثي اجازه تحول و دگرگوني در خود و جامعه را ندادند.
3) غربيان نخواستند جهان عرب به اصلاحات و پيشرفت دروني با تكيه بر نيروهاي بومي و فرهنگ ديني خود دست پيدا كند.
غربي ها بخصوص انگليسي ها و فرانسوي ها در مواردي كه لازم ديدند آشوب هايي رادر جوامع شرقي به راه انداختند و سلاح در اختيار گروه هايي قراردادند كه عليه حاكميت وارد عمل شوند.
4) ناكامي تجربه «نوسازي» در جهان عرب به سرعت تحولات سياسي، اجتماعي و فرهنگي برمي گردد.
در آغاز قرن بيست ويكم سردمداران فرهنگ و سياست غربي به طور مشخص وارد جهان عرب شده و آشكارا براي تغيير ساختار سياسي، اقتصادي و فرهنگي اين جهان بخصوص خاورميانه دست بكار شدند.
تحولات چند سال گذشته و جاري در عراق، فلسطين، لبنان، سوريه و ديگر كشورهاي عربي و رخدادهايي كه جهان عرب در سال ها نشان داده و خواهد داد كه شوك و تحميل تمدن و سياست غربي بر اين جهان، جدي است.
در صورت بروز يك جريان فكري اصلاح طلب، مبتني بر مشتركات دين اسلام و آموزه هاي مترقي اين دين در جهان عرب مي توان تا حدزيادي به توقف روند تحميل تمدن غربي بر كشورهاي عربي اميدوار بود.
جريان فكري و ديني اصلاح طلب خواستار ژرف انديشي در علل و عواملي خواهد شد كه باعث پيشرفت غرب و عقب ماندگي جهان عرب و بازگشت مسلمانان از شكوفايي گذشته شان شده است.
اين جريان خواستار اصلاح وضع مسلمانان و شيوه زندگي اجتماعي، رفتارها، وضع حكومت و نهادهاي سياسي، آموزشي، تحصيل، تدريس، ابزارها، اهداف، راهبردها و نحوه رويارويي آنان با جهان غرب خواهد شد.
جريان اصلاح گراي ديني مخالف تمدن غرب نخواهد بود بلكه خواهد گفت كه مسلمانان تاريخ و عقيده خود را دارند و بايد با تكيه بر ميراث خود بتوانند دستاوردهاي تمدن جديد را جذب و در توليد علم و انديشه مشاركت كنند.
اين جريان قادر است با تكيه بر ارزش هاي انساني و انديشه هايي كه بر مبناي آزادي، و عدالت بنا نهاده شده و بر پايه هاي احترام به حقوق انسان، حق حاكميت او بر سرنوشتش، دولت قانون، تفكيك و استقلال قوا استوار است، تحول مثبت در جهان عرب ايجاد كند.
در صورت پايدار نشدن چنين جرياني در جهان عرب، تمدن غربي و جلوه هاي سياسي، فرهنگي و رسانه اي خود را بر اين جهان محكم تر خواهد كرد.(خبرگزاري جمهوري اسلامي، بيروت)
دیدگاه های محمد عابد الجابری در خصوص مدرنیسم عربی چالش سنت وتجدد در جهان اسلام بحث دراز دامنی است که از حدود دوقرن قبل مطرح بوده و تاکنون به نظر من همیشه مسیر فرود را طی کرده است وهیچگاه در مسیر فراز و تعالی قرار نگرفته است. حتی وقتی این بحث را از زبان بزرگترین مصلحان دینی می شنویم، با زهم نقاط مبهم فراوان می بینیم که چندان روشن نیست. این مساله گرچه یک بحث نسبتا کهنه است ولی امروزه از آن جهت برای ما اهمیت دارد که می بینیم بعد از یک قرن تلاش مصلحان مسلمان، رشته کار به دست افراط گرایانی افتاده است که اصولا نوع مساله وپرسش شان با نوع مساله و پرسش مصلحان مسلمان، متفاوت است. پرسش اصلی جریان اصلاح طلبی در جهان اسلام که با سید جمال و عبده شروع شد، این بود که: چگونه می توانیم در کنار تمدن غربی ما نیز دست به نوگرایی ونوسازی بزنیم وبر بنیاد فرهنگ خویش تمدنی پیشرو مترقی بنا کنیم؟ در حالیکه این پرسش به وسیله سید قطب به این شکل تغییر جهت داد که چگونه می توانیم مسلمان باقی بمانیم؟ پرسشی که به نظر ما نقطه عزیمت افراط گرایی و بنیادگرایی تندروانه قرار گرفت.
« عابد الجابری » متفکر جهان عرب ، طي مقاله اي از « مدرنیته عربی » سخن گفته است و مقوله اصلاح فرهنگ عربی را مطرح کرده است. بدون شک وقتی اندیشمندان جهان عرب از فرهنگ عرب سخن می گوید ، این گفته شان می تواند کل جهان اسلام را دربرگیرد، چون جهان اسلام، علی رغم تفاوت های فرهنگی، سرنوشت و تاریخ واحدی دارد.( محمد هدایت، مترجم مقاله عابد الجابری )
در ابتدا باید تاکید کنم که ما یک نوع مدرنیسم جهانی و مطلق نداریم که در همه جا یکسان صورت بگیرد و پدید آید. ما شاهد انواع مختلف نوگرایی هستیم که بر حسب زمانهای مختلف ومکانهای گوناگون می توانند متفاوت باشند. به عبارت دیگر مدرنیته یک پدیده تاریخی است که مانند همه پدیده های تاریخی دارای شرایط و ظرفیت های خاص زمانی است که زمینه های آن را فراهم می کند، بنا براین در زمانهای مختلف و در مکانهای مختلف و تجربه های تاریخی گوناگون فرق می کند.
مدرنیته در اروپا امروزه به مفهوم « فرامدرنیسم » به کار می رود، زیرا مدرنیته به مثابه یک مرحله تاریخی که بعد از عصر روشنگری در قرن هجده به وجود آمده بود، در اواخر قرن نوزدهم به پایان رسید. همچنانکه پیش از عصر روشنگری، دوره رنسانس را در قرن شانزده داشتیم که خود دنباله نهضت روشن اندیشی قرن دوازده بود. بنا براین می بینیم که نوگرایی و تجدد گرایی در اروپا به مدت هشت قرن همچنان ادامه داشته است. اما این مساله در جهان عرب متفاوت است؛ مفاهیمی چون نهضت (رنسانس)، روشنگری ومدرنیته، در دنیای ما یک فرایند سلسله وارتاریخی را تشکیل نمی دهد که یکی پشت سر دیگری پدید آمده باشد. بلکه در نزد ما، نوگرایی، حلقه هایي را شامل می شود که به مثابه شبکه های همزمان به حساب می آید که تاریخ آن از نیم قرن فرا تر نمی رود. لذا ما وقتی از مدرنیته سخن می گوییم، نباید مثل متفکران غرب آن را یک فرآیند متوالی بدانیم که بعدا زعصر رنسانس و روشنگری واساسا برای احیای فرهنگ یونانی و رومی به و جود آمد.
مدرنیته در دنیای ما و عصر ما که در آن رنسانس و روشنگری همزمان پدید آمده است، به معنای دموکراسی و عقلانیت است که درونمایه فرهنگی « توسعه » را شکل می دهند. عقلانیت و دموکراسی پدیده هایی نیستند که به یکباره به و جود بیایند، بلکه باید براساس یک سری قواعد و اصولی وطی یک فرایند تاریخی خاص به وجود بیایند وما آن را عملی سازیم. زمانی که ما عقلانیت ودموکراسی را در درون فرهنگ وجامعه خود عملی نسازیم و نهادینه نکنیم و تا زمانی که بنیاد ها و نمادهای استبداد را برای همه آشکار نکنیم، نمی توانیم یک مدرنیته ویژه خود بنا کنیم. مدرنیته ای که برمبنای آن زندگی کنیم وبا جهان مدرن تعامل مثبت برقرار سازیم و در آن از حالت انفعال بدر آییم. نوسازی از درون باید یک استراتژی عمومی در نزد ماباشد. فرقی نمی کند که این مساله به فرهنگ جهانی برگردد یا به فرهنگ منطقه ای .
جای بسیار تاسف است،که امروزه ما شاهد هستیم که مدرنیته در فرهنگ عمومی ما بسیار سطحی واردشده ، به گونه ای که تمام هم آن افزودن یک سری از ظواهر در رسم ورسومات عامیانه ما بوده است که مانند یک تحفه از سوی گردشگران غربی به شکل بیگانه، مبتذل و خنده داری وارد این سرزمین شده است. البته این مساله تنها از سوی غربی ها نبوده است، بلکه بسیاری از روشنفکران ما نیز دراین فرایند سهم داشته اند، زیرا آنها هم وقتی با فرهنگ وتمدن غربی مواجه شدند، ظواهر مدرنیته را به شکل بسیار عامیانه وارد فرهنگ ما کردند در حالیکه آنها هیچگونه نسبتی با فرهنگ عربی – اسلامی نداشتند.بسیاری از روشنفکران عرب در اوایل قرن بیستم، چالش فراگیری ارزشهای لیبرالی را در اندیشه عربی مطرح می کردند وگمان می کردند، که نظام فکری لیبرالی که در غرب به وسیله مبارزات طبقه بورژوازی با فیودالیسم به وجود آمد، می تواند در جهان عرب نیز شکل بگیرد. به همین خاطر همواره اصطلاح « سوار شدن در قطار جهانی شدن » از سوی این روشنفکران مطرح می شد.
به نظر ما طرح مساله به این شکل کاملا بر خطا است. زیرا وقتی ما از جهان عرب می خواهیم که اندیشه های لیبرالیسم غربی را بپذیرد و بر قطار جهانی شدن سوارد شود، به این معنا است که در درون فرهنگ خویش سنت بیگانه ای را بنا کند که هم به لحاظ زبانی، هم به لحاظ ایدئولوژیکی و هم به لحاظ روش و فرایند تاریخی، کاملا متفاوت و بیگانه از فرهنگ خود شان است. ضمن آنکه این مساله بر خلاف فرایند تاریخی ما است که بر مبنای مبارزه با اسعتمار، مقاومت علیه مداخلات خارجی و چشم انداز وحدت ملی، شکل گرفته است. به نظر ما چنین امری چیزی جز گسترش سوء تفاهم، اختلال دربينش و فهم و اشکال در رفتارمسلمانان، در پی نخواهد داشت. چون ملت ها به چیزی جز فرهنگ و سنت های خویش نمی توانند تکیه کنند و با آنها خوي بگیرند.
به نظر عابدالجابري جنبه های انسانی و میراث بشری که در مدرنیته غربی نهفته است، مربوط به همه انسانها است و هرکسی می تواند از آنها به مقدار فهم وشعور خود بهره گیرد واساسا این جنبه های تمدنها در میان همه فرهنگ ها ، مشترک است و مخصوص فرهنگ خاصی نیست.
چالشی که میان مدرنیته غربی و سنت های دینی ما مطرح است می تواند به این شکل مرتفع گردد که ما باید به این پرسش بیندیشیم که چگونه ما می توانیم جنبه های عقلانی لیبرالیسم را در فرهنگ خود مطرح سازیم که بتوانیم بر مبنای آن دموکراسی وعدالت اجتماعی را بر بنیاد های فرهنگی خویش بنا کنیم؟ راه مدرن شدن و نوسازی به نظر ما در جهان عرب این است که ما خود را از نظام کنونی فرهنگ عربی رها سازیم ، اما این رها سازی باید در جهت تغییر این فرهنگ از درون باشد ، نه از بیرون و به شکل بیگانه. این یک واقعیت است که ما نمی توانیم دست به نوسازی و نوگرایی بزنیم ، مگر اینکه این فرهنگ را از درون آماده تغییروتحول کنیم .
اما مراد ما از درون چیست؟ از کدام نقطه باید شروع کرد؟ وقتی ما از فرهنگ عربی سخن می گوییم ، نا خود آگاه از یک نوع دوگانگی و پارادوکسی سخن می گوییم که در درون این فرهنگ نهفته است. آن دوگانگی همان تضاد معنویت و مادیگرایی دراین فرهنگ است که اولی ریشه در سنت های قدیم تر و فرهنگ ابتدایی جهان عرب دارد و اما دومی ریشه در فرهنگ شهرنشینی و شهری ان دارد. اولی از قرون وسطی تا کنون در اشکال مختلف زندگی ما مثل نحوه لباس پوشیدن، خوراک، ساختن خانه و حتی در عرصه های فکری، ذهنی وارزشهاوهنجارهای اجتماعی ما حضور دارد. اما وجه دوم این فرهنگ که ناشی از تغییر وتحولات عصری است، در تمام ابعاد روانی، ذهنی، رفتار و روابط شخصی و نیز ارزشهای مادی ومعنوی، تحت تاثیر فرهنگ غربی است. حال باید کدام یکی را نقطه عزیمت خویش قرار داد؟سرگردان بين سنت عربي يا مدرنيته وارداتي.( عابدالجابري،نشریه المجله)
ادبیات در جهان عرب
شايد قديميترين داستان مكتوب قصة مصري «دو برادر» باشد كه در 33 سال پيش از ميلاد مسيح بر پاپيروس نوشته شده است. از سوي ديگر داستان و قصه از آغاز در قرآن شريف تجلي يافته است و بيشتر آيهها و سور آن ريشه در يك داستان هدفدار دارد و از آن جمله ميتوان به احسن القصص يعني قصة يوسف و زليخا اشاره كرد. داستاننويسان عرب در آغاز تكنيكهاي لازم را لحاظ نميكردند و اغلب داستانها سادهانگارانه پرداخته ميشدند و از وحدت، فوريت، كليت، واقعنمايي، ايجاز و … برخوردار نبودند، تا اينكه بعدها با تحول وتطور ادبيات، داستاننويسي در جوامع عرب نيز چهرة هنري و نوين خود را از پس نقاب سنتگرايي، نشان داد. در ادبيات عرب نوگرايي پس از حملة ناپلئون به مصر در سال 1798 م. شروع شد. اين حمله باعث برخورد و فعل و انفعالات سياسي ـ فرهنگي غرب و شرق در مقابل يكديگر شد. بر همين مبنا سوريه نيز از فرهنگ و هنر و ادبيات غرب تأثير گرفت و رفته رفته شعر و داستان در كسوتي جديد در اين ممالك نضج گرفت و آثاري چون «العبرات» (اشكها) اثر منفلوطي مصري، قصة زينب، اثر هيكل بك، بازگشت روح، نوشتة توفيقالحكيم و بينالقصرين اثر برجستة نجيب محفوظ خلق شد و نويسندگاني پركار و توانا نظير جبران خليل جبران، نقولا حداد (نويسندة سوري و سردبير روزنامة السيدات و الرجال) استعداد و نبوغ نويسندگي خود رانشان دادند.
اولين نمونههاي قصهنويسي در ادبيات عرب با نوولهاي تاريخي شروع شد. جرجي زيدان در اين زمينه آثار متعددي آفريد. ابومسلم خراساني، عروس فرغانه، فاجعة رمضان، صلاحالدين ايوبي و … از آثار اوست. از آنجا كه در ادبيات كلاسيك عرب، قالب قصهنويسي نوين وجود نداشت، لذا آنها در اين خصوص رو به سوي قالبهاي غربي آوردند. چندي نگذشت كه بر تعداد قصهنويسان افزوده شد و آثاري از زبانهاي فرانسوي، انگليسي، آلماني و ايتاليايي ترجمه شد. العبرات منفلوطي، الايام طه حسين، الاطلال تيمور، ابنه المملوك ابي حديد از نوولهاي معروف عربي محسوب ميشد. در اين ميان دكتر «هيكلباي» يا هيك بك بيشتر از ديگران به تكنيك نويسندگي توجه كرد، اما ساير نويسندگان توجهي به رابطة بين شخصيت و طرح داستان نداشتند. بايد توجه داشت كه قصهنويسي نقش عمدهاي در ترميم سبك نثر عربي داشت. افرادي چون حسين هيكل باي، احمد امين، مازني، و توفيقالحكيم تأثير زيادي در ساده كردن سبك نثر عربي داشتند.
قصهنويسي و داستان پردازي در مصر از قدمت بيشتري برخوردار است، به طوري كه قصة دو برادر مصري (33 سال پيش از ميلاد مسيح) به وسيلة نويسندهاي نامعلوم نگاشته شده است.
معرفی جبران خلیل جبران
جبران در ششم ژانویه 1883 در جبل لبنان در خانواده ایی مسیحی مارونی بدنیا آمد و در دوازده سالگی به همراه مادرش به آمریکا مهاجرت نموده و پدرش براي كار در لبنان باقي ماند. وی در بوستون مسکن گزید، در این شهر با یک نقاش به نام « فرد هلند دی » که کودکان مستعد را تحت حمایت قرار می داد آشنا شد ، که او را کمک نمود، جبران از استعداد فوق العاده ایی در هنر و ادبیات برخوردار بود ، جبران درچهارده سالگي براي تحصيل ادبيات عرب به مدت دو سال به لبنان بازگشت و پس از آن دوباره راهی آمريكا شد او در 15 سالگی نوشتن مقاله را در نشریات آغاز نمود ،وي در جوانی بواسطه شور و هیجانی که برای آزادی و استقلال سوریه از دست عثمانی داشت وارد عرصه سیاسی شد و انجمن پیوندهای زرین را به اتفاق تنی چند از جوانان هم وطن خود تشکیل داد. و سعی داشت قلم بدستان را در برابر سلطه عثمانی و کلیسا به مبارزه وا دارد .نوشته های او که بعضا رنگی از تقدس زدایی درآن دیده می شد کلیسا را به واکنش وا داشت تاحدي که رهبران مذهبی در باره او گفتند ،«جبران کسی است که زهر کشنده را با روغن در می آمیزد و به خورد مردم می دهد» و این واکنش بدانجا ختم شد،که پس از مرگش کلیسا اجازه دفن او را درجوار کلیسا نداد .
جبران از طرفداران پر شور جنبش آزادی زنان بود و در این مسیر کتابها و داستانهایی چند را به رشته تحریر در آورد .او حتی داستانها و مقالاتی در حمایت از زنان روسپی نوشته است. جبران در بيست سالگي مادرش را از دست داد و پس از آن تحت حمايتهاي مالي خواهرش (كه او نيز نويسنده و نقاش بود) قرار گرفت. در سال 1904 خليل جبران اولين نمايشگاه هنري خود را در «بوستون» برپا كرد. اولين كتاب او نيز سال بعد به نام «الموزيكا» به چاپ رسيد. در سال 1912 به نيويورك رفت و وقت خود را صرف نوشتن و نقاشي كرد. جبران از سال 1918 بيشتر آثار خود را به زبان انگليسي نوشت، به طوري كه تحولي اساسي در ادبيات سالهاي 1920 تا 1930 پديد آورد. شيوة نگارش او كه تركيبي از زيبايي و معنويت بود به عنوان سبك «جبرانيسم» در ادبيات معاصر ثبت شده است. خليل جبران انجمني به نام «المهجر» را براي نويسندگان عرب پايهگذاري كرد كه زمينهاي براي ايجاد تحول اساسي در ادبيات محافظهكارانة عرب محسوب ميشد.
او به علت میگساری و ناراحتی کبدی روز بروز بیشتر از سلامتی فاصله می گرفت تا جایی که به یک الکلیست تمام عیار تبدیل شد و سرانجام درسال 1931 در سن 48 سالگی در نیویورک از دنیا رفت و در حالی که پرچم امریکا بر تابوتش به چشم می خورد به لبنان منطقه« البشری» زادگاهش انتقال یافت .
جبران در وصيت نامهاش تمام امتياز و درآمد حاصل از آثارش رابه بهبود وضعيت روستاي زادگاهش ـ بكاري ـ اختصاص داده است.
زندگي جبران خليل جبران در يك نگاه
1883- جبران در البشري، شهري در لبنان شمالي، در خانواده اي از طبقه متوسط ،زاده مي شود . پدرش پيش از آن كه به قمار روي آورد. يك خواربارفروش بوده است. مادرش از ازدواج اولش پسري به نام «پيتر» دارد. جبران و مادرش رابطه اي نزديك و همراه با درك متقابل دارند، و همين رابطه كشش هنري جبران را تقويت مي كند. دو دختربه نام هاي ماريانا و سلطانه به خانواده افزوده مي شوند.
1895- پدر جبران در البشري به زندان مي افتد،كاميلا براي گريز از فقر، با چهار فرزندش به بوستون مهاجرت مي كند. پيتر مي تواند با خلاقيت و تلاش خود مخارج زندگي را تامين كندو اجازه بدهد جبران به تحصيل بپردازد. جبران در دوازده سالگي استعداد خود را در نقاشي آشكار مي كند و انگليسي مي آموزد .
1896- جبران به كاخ «دنيسون» راه مي يابد، جايي كه به تشويق خلاقيت هنري در كودكان فقير و مهاجر مي پردازند. اواخر همان سال با «فرد هلند دي» ، عكاس آوانگارد بوستوني ملاقات مي كند كه از خليل حمايت و تاثير شگرفي بر هنر و انديشه او مي گذارد .
1897- جبران به تكميل تحصيلات عربي اش علاقمند مي شود و به لبنان بر مي گردد. در دبيرستان الحكمه در بيروت تحصيل مي كند .
1902- در نوزده سالگي به بوستون باز مي گردد. دوستي عاشقانه اي با شاعره جوان و روشن فكر بوستوني به نام «ژوزفين پيبادي » برقرار مي كند. در همان سال، خواهرش سلطانه، نابرادراش پيتر، و مادرش كاميلا را از دست مي دهد. تنها تسلاي او خواهرش ماريانا و دوستش ژوزفين هستند
1904- با «ماري هسكل »، يك مدير مدرسه آمريكايي ملاقات مي كند كه در حمايت از يتيمان مستعد فعال است . اين آشنايي، آغاز گر يك دوستي مادام العمر است كه گاه به سوي عشق كشيده مي شود. به خاطر ماري جبران مي تواند همچنان به نقاشي بپردازد .
1905- جبران در نشريه «المهاجر»، مقالاتي را در باره موسيقي منتشر مي كند. به تشويق سردبير المهاجر، جبران به انتشار اشعار منثور خود مي پردازد كه بعدها در كتاب هاي عربي زبان او «اشكي و لبخندي» و«توفان ها» گرد آوري، و با نامهاي« الهام »، «توفان»، و «محبوب» به انگليسي برگردانده شدند
1906- در نيويورك، كتاب «عروسان روح» را به عربي منتشر مي كند. ره يافت واقع گرايانه اين كتاب به مسايل اجتماعي، جنبشي در ميان متفكران عرب بر مي انگيزد، ژوفين پيبادي او را ترك مي كند
1908- دومين كتابش را به عربي با نام« ارواح عصيانگر» منتشر مي كند. در 25 سالگي، تحت حمايت مالي ماري، اقامت دو ساله اش را در پاريس آغاز مي كند، در پاريس به آموزش نقاشي مي پردازد و تحت تاثير مكتب رايج سمبوليسم قرار مي گيرد. زمان درازي را به حضور در آتليه و موزه ها مي گذراند.
1910- به بوستون باز مي گردد، رابطه عاطفي اش با ماري هسكل شدت مي يابد، اما ماري، ظاهرا به دليل موانع قومي و خطر از دست دادن جايگاهش در جامعه، خود را واپس مي كشد . جبران به انجمن پيوندهاي زرين – انجمني از نويسندگان عرب مقيم آمريكا – مي پيوندد در قاهره مجموعه اي از اشعار منثور خود را با نام« فراتر از خيال» منتشر مي كند.
1911- كار روي نخستين دست نويس انگليسي زبانش «ديوانه» را آغاز مي كند. با«ييتس »ملاقات و تصويرش را مي كشد او را تحسين و اما به خاطر ملي گرايي بيش از حدش از او انتقاد مي كند .
1912- «بال هاي شكسته»، تنها رمان بلندش به زبان عربي در نيويورك منتشر مي شود. مكاتبات خود را با نويسنده و روشنفكر مصري «مي زياده »آغاز مي كند. سرانجام به نيويورك نقل مكان مي كند.
1913- با «كارل گوستاو يوتگ» ملاقات و چهره او را نقاشي مي كند با «فلسفه يونگ» اشنا مي شود.
1914- مجموعه اشعارمنثور او در روزنامه المهاجر، با عنوان «اشكي و لبخندي» توسط «نصيب عريدا» در نيويورك منتشر مي شود نمايشگاهي در نگارخانه «مونتروس» در خيابان پنجم بر پا مي كند كه با موفقيت چشمگيري مواجه مي شود. پيش از آن، بيشتر نگارخانه ها از نمايش آثار جبران پرهيز مي كردند.
1916- در 33 سالگي، ملي گرايي اش به سوريه و مخالفتش با حكومت عثماني رشد مي يابد. در «لوانت» قحطي مي شود. جبران براي كمك به گرسنگان «لوانت »، در آمريكا به گرد آوري كمك هاي مردمي مي پردازد. از راه آشنايي با يكي از شاگردان « يونگ »به نام « جيمز اوپنهايم » همكاري با يك نشريه ادبي جديد به نام «هفت هنر» را اغاز مي كند و چندين شعر منثور را در اين نشريه منتشر مي كند. در اين نشريه، آثار « يوجين اونيل » ،« دي . اچ» « لارنس » ، «شروود اندرسن» ،«تئودور درايز»، و «ژان دوس پاسوس » نيز منتشر مي شود .
1917- نمايشگاه نقاشي هاي جبران در خيابان پنجم برگزار مي شود .
1918- كتاب «ديوانه» به انگليسي منتشر مي شود كه موفقيت ادبي نويني براي او به ارمغان مي آورد.
1919- چكامه بلند عربي او « المواكب » ، توسط «مرآت الغرب» منتشر مي شود .
1920- به انجمن « الربيته القلميه » مي پيوند كه نويسندگان عرب نيويورك را گرد هم مي آورد . جبران كتاب «پيشرو» را منتشر مي كند. با « رابيندارانات تاگور» ملاقات مي كند. امثال طنز آميز او درباره نويسندگان مشهور در «اسكندريه» مصر منتشر مي شود
1923- « پيامبر منتشر مي شود » سبك تغزلي و ساده آن با موفقيتي آني و چشمگير مواجه مي شود، مكاتبات خود را با «مي زياده »ادامه مي دهد. «ماري هسكل» به «ساواناي» ايالت جورجيا مهاجرت مي كند و در حقيقت از زندگي جبران خارج مي شود و او را از دوستي نزديك و همكاري ادبي خود محروم مي كند. با سرهنگ «جاكوب فلورانس مينيس» ازدواج مي كند . چاپ دوم كتاب « توفان » در قاهره منتشر مي شود .
1925- به دعوت سيد حسين ، به همكاري با نشريه« شرق نوين» مي پردازد. در يك معامله تجاري،دچار بحران مالي شديدي مي شود.
1927- مجموعه كلمات قصار او با نام « قلمرو خيال» در قاهره منتشر مي شود
1928- انتشار «عيسي پسر انسان »، دوستي او « با باربارا يانگ » آغاز مي شود.
1931- انتشار « خدايان زمين » در ماه مارس، روز دهم آوريل، جبران در بيمارستاني در نيويورك در مي گذرد. مجله « نيويورك سان» اعلام مي كند: « پيامبري مرده است » كالبدش را به لبنان مي فرستند. تشييع جنازه عظيمي برايش برگزار مي شود و جسدش از بيروت به البشري منتقل مي شود.
(جبران خلیل جران، نامه هاي عاشقانه يك پيامبر)
زمينه هاي شكل گيري تفكر و انديشه جبران خليل جبران
با توجه به نوع تفكر و گرايشات جبران و سبك نوشته هاي او كه شاعرانه و رومانتيك و بسيار احساساتي و رقيق نيز هست، نوشته هاي او عميق و متفكرانه نيست بلكه باورها و احساس هاي شاعرانه خود را به روند زندگي و معاني آن جاري نموده است و در اين مسير از كنايه ها و استعاره هاي پرآب وتاب در صدد القاء برخي از نظرات خود است و در اين رابطه بيشتر ماجرا پرداز است تا داستان نويس،او تحت تاثير،عاطفه و عشق مسيحي و احساسات رمانتيك است. برخي از نوشته هاي وی الهام گرفته از طبيعت ساده است كه در آن به دنيا آمده و تا سن 12 سالگي در آنجا زندگي كرده است. از طرفي وي به دليل سرخوردگي از محيط پيرامون خود و زندگي ساده، احساسی، دوراز جنجال و عاطفي همچون فضاي ساده روستايي را ترويج نموده است. و ديگر اينكه او بدليل نوعي زندگي و آشفتگي مداوم و گذراران زندگي دوران نوجواني و جواني كه با مشقت، محروميت مواجه بوده است، که در نوع گرايش و نگرشش به شيوه انتخاب، نوع كاركرد ادبي، نگاهش به هنر وانعكاس افكار و انديشه هایش در قالب نقاشی، داستان ها و شعر و… منظومه فكري جبران را شكل داده است.
عناصر موثر بر انديشه و افكار و گرايشات او ازحيث علمي وفلسفي به محيط اجتماعي و نحوه زندگي وارتباطات خانوادگي او، مجموعا بر سير انديشه و افكار و عملكرد وي تاثير گذاشته است. اين عوامل مي تواند به هنجارها و قوانين ستمكارانه اجتماعي، افراط طريقت ديني (مسيحيت) حاكميت فئوداليزم سياسي، سنتهاي منحرف ديني، داشتن روحياتي احساساتي دانست. او با بحران هاي مختلفي در طول زندگي روبرو بوده از جمله از دست دادن پدر به دليل مي خوارگي و سپس از دست دادن مادر در 20 سالگي، موقعيت و وضعيت حاكم بر كشورهاي عربي، هجوم ناپلئون به مصر و آغاز مقوله مدرنیته و توجه نخبگان عرب به اين موضوع بانوعي از نگرش وافكار واعتقاد رشدونهادينه شد. گذران زندگي باتلخي در آثاراو به خوبي مشهود است و مي توان گفت آنچه بر ايشان گذشته تاثيرش را به خوبي در همه آثار گذاشته است.
علل وعوامل گسترش كتابهاي جبران در دنيا
شايد بتوان گفت روان نويسي، توجه به برخي واژه هاي جوان پسند، احساسي، رمانتيك، عشقي واعتراض گونه در برخي آثار توجه به جنبه هاي جذاب زنان، و در ديگر بخش توجه به مظلوميتها،ظلم هاي قابل لمس و علائق بخشی از مخاطبان و… از علل و عوامل توجه مخاطبان در کشور های مختلف به آثار جبران بوده است.
بررسی و تحلیل ادبی و شکلی آثار جبران
معروفترين اثر اين نويسندة معروف «پيامبر» است كه 26 رسالة شاعرانه و گوشهاي از تجربههاي شخصي وي را دربرميگيرد. اين كتاب به بيش از سي زبان زنده دنيا ترجمه شده است. «حروف آتشين» او مشتمل بر مجموعة داستان, مقاله, شعر سپيد و نمايشنامه است. حمام روح, ديوانه, كتاب كوچك عشق و فرزانگي از ديگر آثار اوست. و داستانهاي كوتاه «يوحناي مجنون», «وردة الهاني», «مارتا, دختر لبنان» «بنفشة بلند آرزو», «حجله گاه عروس» و «بالهاي شكسته» از داستانهاي موفق ادبيات عرب محسوب ميشوند.
درداستان حجلهگاه عروس, حكايت عشق است. عشقي كه از صداي فاصلهها متولد ميشود و دلدادگي و شوريدگي عشاق به نحوي پر جذبه به نمايش درميآيد. در داستان «حجلهگاه عروس», دختري جوان, دورانديش, پاكدل و زيبا پيش از آنكه حقيقت معناي زناشويي را دريابد با مردي ثروتمند ازدواج ميكند. دختر, تلخي ازدواج تحميلي را ميچشد و در التهابي جانگداز بر خلاف همة سنتهاي مرسوم, شوهر را ترك ميگويد و به محبوب واقعي خود كه همانا عشق راستين است ميپيوندد. در دو قصه «حجله گاه عروس» و «خليل كافر» روح سنت ستيزي خليل جبران به اوج ميرسد و ضمن ارائة عشقي راستين, برضد كشيشان فئوداليزم, جهالت و بدعتهايي را كه در آيين پاك حضرت مسيح راه يافته به جنگي تمام عيار برميخيزد. در يك كلام داستانهاي كتاب «حجلهگاه عروس» و «خليل كافر» برضد هنجارها وقوانين ستمكارانة اجتماعي و ديني سر به شورش برداشته و با آن به مخالفت برخاسته است. به طور كلي اين دو داستان بيانگر ستيز جدي انديشههاي وي با فئوداليزم سياسي و سنتهاي منحرف ديني است.
او همواره در آثارش ترکیبی از هنر، عرفان و مدرنیته را در نظر داشته و در کتاب پیامبر، خواننده را به دوره ای از تاریخ گذشتگان می برد و با جستجوی عشق در میان انها به صورت هنرمندانه ای به ترکیب دنیای امروز مدرن و نیاکان انسان می پردازد و در پشت آثارش تلفیقی از تمدن اسلام و مسیحیت مشاهده می شود . از جمله آثار او می توان به پیامبر- دیوانه – طلایه دار- مریم مجدلیه – سرگشته – بالهای شکسته اشاره کرد. برآورد می شودفقط در ایالات متحده آمریکا بیش از 5 میلیون نسخه از کتابهایش فروش رفته باشد. آثار او به بیش از 20 زبان دنیا ترجمه شده است .
جبران خلیل جبران؛ نویسنده مسیحی لبنانی است که در صف نویسندگان معروف به «مهجر» قرار میگیرد. نویسندگان مهجر به آن گروه از ادبای عرب اطلاق میشود که پس از جنگ جهانی به آمریکا مهاجرت کردهاند و جریان خاص فرهنگی ادبی تأثیرگذار در جهان عرب را به وجود آوردند. جبران، نامی آشنا همراه با آثارش در ایران دارد و نوشتههای وی، مخاطبان زیادی در کشورايران پیدا کرده است.
اما از نظر ديگري از آثار جبران پیداست که با تحولات اجتماعی جدید و فلسفه هنر مدرن هیچ آشنایی ندارد و حتی نویسندگان پایان قرن نوزدهم، کسانی مانند آلفردو موسه، تئوفیل گوتیه، دووینی و ژرژ ساند را نمیشناسد میخواهد به یاری عشق و آیین زیباشناختی احساساتی، عرصهای دور از جنجال و هیاهوی جهانی بیابد و زندگانی را بر حسب معیارهای عاطفی داوری کند.
چیزی که در آثار خلیل جبران بیشتر به چشم میآید مضمونپردازی است. قصههای او به تمام معنا «بازنمایشی»اند و از زاویه دید «دانای کل» وصف میشود. البته، این «بازنمایشی» اندیشهها و رویدادها با «بازنمایشی» که اساس ادبیات رئالیستی (مانند گورکی) را تشکیل میدهد، تفاوت دارد.
جبران خلیل جبران، توجه ندارد جایی که درباره اقتصاد، تولید، مبادله کالا مینویسد و این مربوط به فراروندها و علومی است که سازوکار و ساختار معینی دارند و به مدد توصیفهای روانشناسی فردی، نه میتوان آنها را حل و رفع کرد و نه تفسیر.
به طور کلی جبران خلیل جبران، بیشتر شاعری احساساتی است تا نویسندهای متفکر. مهمترین نقص کار او در جهاننگری اوست. جهاننگری او یکسویه و خالی از مشاهدههای دقیق ماهیت روابط انسانهاست.
او عرب و مسیحی است و کتابی نیز درباره عیسی مسیح نوشته است. آثار او کم و بیش به فارسی ترجمه شده و بویژه کتاب «پیامبر» و «باغ پیامبر» او شهرت بسیار دارد. سبک نوشته این نویسنده، شاعرانه و رومانتیک است، اما رومانتیسیسم او بسیار احساساتی و رقیق است. به نظر میآید که وی به بهانه داستاننویسی نثر شاعرانه مینویسد. جبران در قیاس با نویسندگانی مانند ویکتورهوگو- از بزرگان ومانتیسیسم داستاننویس به شمار نمیآید و آثارش کموبیش مانند آثار لامارتین و شاتوبریان است. در واقع او نویسندهای است که باورها، احساسهایی شاعرانه درباره زندگانی و معنای آن دارد و میخواهد آنها را به مدد عبارتهای پرآب و تاب به خواننده القاء کند. آنچه به عنوان داستان مینویسد، در واقع داستان نیست، ماجراست آن نیز ماجرایی ساده بدون فراز و نشیب و بدون طرح داستانی. چند کتاب او نیز قسمی زندگینامهنویسی است( عبدالعلی دستغیب،1373 )
جبران خلیل جبران به شدت زیر تأثیر «عشق مسیحی» و عاطفه رومانتیک است. طبیعت، مردم ساده، روستاییان و چوپانها را دوست دارد و با این که خود سالها در شهرهای بزرگ اروپا و آمریکا زیسته از زندگانی شهری و طرز زیست امروز متنفراست و دوست دارد همه مردم در دامن طبیعت به سر برند و با زندگانی پرآلایش شهری وداع گویند، باور دارد که او و هممیهنانش که بیشتر عمر خود را در شهرهای بزرگ گذراندهاند به تقریب چیزی از زندگانی مردم ساکن آبادیها و کشترزارهای لبنان نمیدانند و چنان به زندگانی شهری همراه شدهاند که ماهیت آن زندگانی زیبا، ساده و سراسر پاکی و صفا را فراموش کردهاند. اودر يكي از كتابهايش مینویسد:
ما از روستاییان پولدارتریم اما آنها از ما با شرافتترند. ما بسیار میکاریم اما چیزی نمیدرویم اما آنچه آنها میکارند، برداشت میکنند. ما بندگان حرص و فزونخواهی خویشیم و آنها زاده قناعت خود هستند. ما جام زندگی را با تلخی و دلخستگی و هراس مینوشیم اما آنان آن را زلال سرمیکشند.
(جبران خلیل جبران موسیقی و عروسان دشت، ص 33)
او میخواهد به یاری عشق و آیین زیباشناختی احساساتی، عرصهای دور از جنجال وهیاهوی جهان بیابد و زندگانی را بر حسب معیارهای عاطفی داوری کند. او در جاهایی که در آثار خود نمایان میشود، جوانی شوریدهحال و دلخستهای را نشان میدهد که از «ملال زندگانی» رنج میبرد و مرهمی برای دل خسته خود نمییابد جز اندوه و خونین دلی و همدردی غیرفعال با دردمندان و مستمندان و کسانی که زیر چرخ و دنده ماشین جامعه خرد شدهاند، اوآثار ادبی را چیزی نمیداند جز بیان شور و شوق و احساسات، شور و جذبه عرفانی و مکاشفه عشقآمیز، سطرهای زیر میتواند تا حدودی سبک کار و اندیشه این نویسنده را نشان بدهد:
آب دریا بخار میشود، فرا میرود، گرد میآید، ابری میشود و به فراز دشتها و تپهها به راه میافتد تا آن که خنکای نسیمی را حس کند و گریان فرود آید، به دشتها و جویبارها سرازیر شود و به وطن نخستین خود- دریا- بازگردد.
بدین سان نیز که از «روح کل» جدا میافتد و به عالم ماده میآید، به سان ابری است که بر فراز کوههای اندوه و دشتهای شادی به حرکت درمیآید و آنگاه که به نسیم مرگ میرسد، به جایگاه نخستین باز میگردد، به دریای محبت و زیبایی، به سوی خداوند. (جبران خلیل جبران اشک و لبخند، ص 10)
جبران در آثار خود، مردم ساده و عادی، روستاییان، عاشقان، کودکان و دیوانگان را میستاید امابا همه شور و شوقی که نسبت به زندگانی نشان میدهد و به رغم شادی و نشاطی که از همدردی و زیبایی احساس میکند و با این که عشق معنوی و ثنائی هر دو را پسندیده میداند، احساس میکند سرشار از اندوه و افسردگی است. در آثارش جامعهای را نشان میدهد که اسیر دست تقدیری ناشناخته و در زیر چتر زندگانی پراضطراب کار و بار شهری جدید رنج میبرد و شکنجه میبیند. مردم سرگرم کار خویشند و به درماندگان ترحمی ندارند، کشیشان برخلاف آموزههای مسیح زندگانی پرجاه و جلال و تجملآمیزی دارند و هر دم بر دارایی خود و صومعهها میافزایند و با خرافهها مردم را میفریبند. سخن او در این زمینه همه این است که کشیشان: ترک دنیا به مردم آموزند،خویشتن سیم و غله اندوزند!
جبران این فکر را در ماجرای «یوحنای مجنون» نشان میدهد. یوحنا چوپان جوانی است که روزها گاو و گوسفندان خود را به دشت و صحرا میبرد و شبها پنهان از پدر کتاب «عهد جدید» میخواند. چرا که پدر او را از خواندن کتاب مقدس منع کرده است و این گفته کاهنان است که سادهدلان نباید از عمق آموزههای مسیح آگاه شوند در جز این صورت از آمرزش کلیسا محروم خواهند شد…
روزی گاوهای یوحنا را راهبان توقیف میکنند به این دلیل که گوسالههای او در کشتزار صومعه چریده و شاخههای درختان آن جا را خوردهاند. یوحنا در صومعه کتک مفصلی میخورد و ملزم میشود سه دینار غرامت بپردازد اما او چنین پولی ندارد. مادر یوحنا از ماجرا باخبر میشود و به صومعه میشتابد و گردنبند نقرهای روز عروسیاش را در دست رئیس صومعه میگذارد و طلب عفو میکند. یوحنا آزاد میشود و به شیوه مسیح که با کاهنان یهود درافتاد با صومعهداران مسیحی به ستیزه میپردازد. سرانجام روزی اسقف اعظم برای بازگشایی معبد تازه ساخته شده شهر، سوار بر اسبی که زین طلا و افسار نقرهای دارد در میان هیابانگ شادی مردم و صدای کوفتن طبلها و آوای ناقوسها، با کروفر فراوان وارد میشود. اسقف ردای نیلگون زربفتی بر تن میکند و تاجی پر از نقش و نگار بر سر مینهد و عصایی جواهرنشان با نگینهای عقیق و زمرد به دست میگیرد و به معبد میرود. در معبد، یوحنا با اسقف و راهبان درمیآویزد و فریاد برمیآورد که: ای مسیح زنده! باز گرد و دینفروشان را از معبد خودت بران، هم آنان که معابد را به دخمهای تبدیل کردهاند که افعیها، خباثت و مکر خود در آن پنهان کنند. بیا و این پادشاهصفتان را ماخذه کن که مال ناتوانان و اموال پروردگار را تصاحب کردهاند.
(همان، صص 65 و 86)
عدهای از مردم با او همراهی میکنند و غوغایی برپا میشود. راهبان، یوحنا را میگیرند و به سربازان تحویل میدهند و در نتیجه یوحنا به زندانی تاریک میافتد. پدر پیر او ناچار به حاکم متوسل میشود و گواهی میدهد پسرش دیوانه است. یوحنا آزاد میشود و گله خود را برمیدارد و به دشت میرود. تنهای تنهاست و با چشمانی اشکبار کشتزارها و آبادیها را مینگرد.
جبران قصههای کوتاه و غالبا تمثیلی نیز نوشته است که قهرمان برخی از آنها حیوانات یا اشیاء هستند. این قصهها بیشتر مضمونسازی و بازگوینده حکایتهای قدیمیاند، چیزهایی مانند حکایتهای سعدی یا افسانههای لافونتن که این یکی هم غالبا منبع شرقی دارد. «سطری بر شنها» نمونهواری از این قسم قصههای «جبران» است: مردی به دوست خود میگوید با کناره کفش خود، عبارتی بر شنها نوشته است. مردم میایستند و آن جمله را میخوانند و مواظباند تا کسی آن را پاک نکند. دوست او میگوید وی نیز جملهای بر شنها نوشته است اما زمانی که آب بالا آمد، امواج دریا آن جمله را پاک کردند. اولی نوشته بود: «من کسی هستم که «وجود» دارد» و دومی نوشته بود: «من جز قطرهای از این اقیانوس نیستم.»(جبران خلیل جبران خدایان زمین و سرگشته، ص 64)
همان طور كه قبل گفته شد،چیزی که در آثار جبران خلیل جبران بیشتر به چشم میآید مضمونپردازی است. قصههای او به تمام معنا «بازنمایشی» هستند و از زاویه دید «دانای کل» وصف میشوند. البته، این «باز نمایش» اندیشهها و رویدادها با «بازنمایشی» که اساس ادبیات رئالیستی (مانند مادر گورکی) را تشکیل میدهد، تفاوت دارد. ادب رئالیستی در قالبهایی باز نموده میشود که سرچشمهاش ارتباط نزدیکی با اطمینانها، عمل باوری و خردگرایی و دادههای علم دارد. (گر چه این قسم گرایش در دهههای اخیر جذابیت خود را از دست داده است) و هدف آن تغییر دادن روابط نابهنجار جامعه انسانی است و نشان میدهد که نویسنده با واقعیتهای ملموس و مشخص (از جمله فقر) هم آگاهی نزدیک دارد و هم پروژهای برای از میان برداشتن آنها اما بازنمایشهای جبران خلیل جبران، بر بنیاد حساسیت و تخیل افراطی رومانتیک ساخته میشود و او در این بازنماییها مشکلهای فردی و اجتماعی انسانها را به کارگاه عاطفهای مشحون از خیالپردازی میبرد و از این رو، طرحهای داستانی او لخت و مسطح است که مآلا به کشف تازهای در عرصه جامعهشناسی یا سبکپردازی نمیرسد.
در آثار جبران خلیل جبران گرایشهای دینی و عرفانی ویژهای، خود را به صورتهای آشکاری نمایان میکند. دو کتاب او «مسیح فرزند انسان» و «پیامبر» به وصف آموزههای دینی اختصاص داده شده است. اما آنچه او در این زمینه میگوید بیشتر ذوقی است و همچنین دربردارنده نکته ویژه ای نیست. کتاب «پیامبر» او از نظر سبک نوشتن چیزی است مشابه کتاب «عطیه برتر» پائلیو کوئلیو. «عطیه برتر» توضیح و تفسیر آموزههای پل قدیس است و «پیامبر» جبران هم، سخنان پیامبر را درباره زناشویی، فرزند، بخشش، خوراک، کار، شادمانی و اندوه، خانهها، پوشاک دادوستد، جرم و کیفر، قانون و خرد و احساس… توضیح میدهد. پیامبر آن یگانه محبوب که سپیدهدم ذات خویش است، دوازده سال تمام در شهر «اورنالیس» اقامت میگزیند و روز هفتم ماه سپتامبر، موسم برداشت- از سال دوازدهم بر فراز تپهای در انتظار آمدن کشتی است تا به جزیره زادگاه خود برگردد. پیامبر از ترک این شهر، نگران و غمناک است. آموزههای او اهالی شهر را به راه راست آورده و او و مردم را به هم نزدیک کرده است. با خود میگوید ای کاش میشد همه کسانی که اینجایند همراهم شوند ولی افسوس چنین کاری امکان ندارد: «آری، عقاب نیز آشیانه خود را با خود نمیبرد و به تنهایی در عرصه آسمان پرمیگشاید»
( جبران خلیل جبران پیامبر و باغ پیامبر، صص 11 و 82)
او مدتی غوطهور در اندیشههای خویش است و سپس با نمایندگان اصناف متفاوت مردم: زنی با کودکی خردسال، مردی ثروتمند، کاروانسرادار، بنا، دوزنده، سوداگر، قاضی، قانونمدار، سخنور، آموزگار… دیدار میکند و به پرسشهای آنها پاسخ میگوید و بعد مشفقانه آنها را بدرود میگوید و سوار کشتی میشود و به سوی خاور به راه میافتد. پس از عزیمت او، جمعیت پراکنده میشود و هر یک پی کار خود میرود اما «میترا» نهاندان قدس سرهشاعر؟ تنها بر ساحل میایستد و واپسین واژههای پیامبر را تکرار میکند «اندکی از شما مرا نخواهند دید و اندکی خواهند دید، زیرا زنی دیگر مرا خواهد زاد.»
( همان، صص 11 و 82)
گمان میرود جبران در نوشتن کتاب «پیامبر» و نیز در نوشتن کتاب «خدایان زمین و سرگشته» خواسته است به تأثیر از سبک نویسندگی نیچه کتابی بنویسد مشابه «چنین گفت زرتشت» اما تفاوت این کتابها و تفاوت جبران با نیچه از زمین تا آسمان است. زرتشت نیچه کتابی است بسیار عجیب و ژاژنما پر از سمبولهای نادر. درواقع این زرتشت، خود نیچه است که در عصرفاصل بین سنت و مدرنیته آمده است انجیل (بشارت) دیگری به آدمیان بدهد. خود او در کتاب دیگری نوشته است: «گرچه از من نپرسیدهاند – و خوب بود میپرسیدند- چرا نام مهمترین کتابت را زرتشت نهادهای؟ اکنون به این پرسش طرح نشده پاسخ میگویم، من با این کار، زرتشت را به جهان جدید آوردم تا خود او آموزههای اخلاقیش را از انسان بازپس گیرد.
جبران درباره «نیکی و بدی»- کهنترین مشکل جامعه بشری- مینویسد:مگر نه این است که بدی، همان نیکی است که از تشنگی و گرسنگی خود به درد آمده است؟ نیکی هرگاه گرسنه شود به سوی طعام میشتابد، هرچند در غارهای تاریک باشد، و چون تشنه گردد، حتی از آبهای راکد گنده مینوشد. تو اگر با خویشتن یکی شوی، نیکوکاری، اما اگر با خود یکی نگردی، بدکارا نهای، زیرا سرای پراکنده را دخمه دزدان نشاید نامید، که آن سرایی است پراکنده، نه بیش و نه کم…(جبران خلیل جبران پیامبر، ص 55 )
با این توصیفها، در نهایت روشن نمیشود که «نیکی» و «بدی» در ساحتهای زندگانی بشری چه معنایی دارد. تنها سفارش میکند که اگر مردمان را از خویشتن بهره کنی، نیکوکاری! همینگونه سفارشهای اخلاقی در کتاب «باغ پیامبر» نیز تکرار میشود. پیامبر در وداع با مردم «اورفالیس» خطابهای ایراد میکند و درباره آیین دریا و دریانوردی سخنان غرایی میگوید و به پرسشهای دریانوردان پاسخ میدهد:
آیا مرا به جزیره زادگاهم آوردهاید تا آموزگار شما باشم؟ من هنوز از قفس حکمت بیرون ماندهام و چندان کم سال و نونهالم که جز درباره جان خود- که هماره پیغام ژرف ژرف خواهد بود- سخن نتوانم گفت. بگذارید جویندگان حکمت آن را در شقایق زرد و در مشتی گلسرخ بجویند که من تاکنون ترانهسرا بودهام، نغمه زیبایی زمین را خواهم سرود و رویای گمشده شما را که همه روز را میان خواب بیداری و خواب غنودن میپیماید، تجسم خواهم کرد.(همان، ص88)
البته این وصف شاعر رومانتیک است، نه وصف پیامبر و پیام او.مردم جزیره به استقبال پیامبر میشتابند و در انتظار شنیدن پیامهای اویند. اما وی خاموش میماند. ناگاه «کریمه» دخترکی که در باغ پیامبر همبازی او بوده پیش میرود و میگوید دوازده سال از ما چهره پنهان کردی و دوازده سال است که ما بیقرار شنیدن آوای توایم. دیگری نیز از پیامبر میخواهد معنای زندگانی و اندوه آدمیان را آشکار سازد. پیامبر میگوید:
زندگانی کهنترین باشنده زنده بوده و زیبایی پیش از زاده شدن «زیبا» بر روی زمین بال و پر یافته است و از آن لحظه که حقیقتی وجود داشته کسانی بودهاند که درباره آن سخن گویند.(همان، ص90)
این سخنان ما را به فلسفه افلاطون برمیگرداند که حکایت دارد بر تقدم اندیشه بر شیئی و پیش تو بودن «ایده» از مصادیق آن یعنی زیبا چیزی یا شخصی است که از ایده «زیبائی» بهره دارد و زنده باشندهای است که از ایده «زندگانی» سهم میبرد و نیز در این بخش کتاب گفته میشود که زندگانی مانند روح بزرگ آدمی در پس پرده و نقاب است، آن زمان که زندگانی به سخن آید تمامی بادها به واژهها بدل خواهند شد.
پیامبر سپس تنها به باغ پدر و مادر میرود، جائی که آنها و نیاکانش آرمیدهاند، و در به روی خود میبندد و چهل شبانهروز تنها در آن باغ و سرا به سر میآورد. کریمه نیز همان روز نخست به سرای خویش میرود و زیر درخت بادام مینشیند و گریه سر میدهد.پس از چهل روز پیامبر به سوی مردم میآید و خطاب به آنها میگوید:
وای بر امتی که مذاب و طوایف بسیار دارند اما در میان آنان از دین خبری نیست.
وای بر امتی که میپوشد آنچه را که خود نبافته و میخورد و میآشامد آنچه را که خود نیفشرده است.
وای بر امتی که خودکامگان را قهرمان میپندارد و کشورگشایان بیباک را مهربان میبیند.
وای بر امتی که جز در پی جنازه بانگ برنمیآورد، جز به ویرانهها نمیبالد و جز آنگاه که گردن به زیر تیغ ننهاده سر به شورش برنمیدارد.
وای بر امتی که سیاستمدارش، روباه، فیلسوفش، شعبدهباز و هنرش تقلید و دنبالهروی است.
وای بر امتی که حاکم خود را با صدای طبل و بوق میپذیرد و وداع میگوید تا دگربار با صدای طبل و شیپور به پیشواز حاکم دیگر رود.
وای بر امتی که فرزانگانش از گنگی روزگار، زبان فرو بستهاند و مردان توانمندش هنوز در بستر آرمیدهاند.( جبران خلیل جبران، پیامبر، ص93 )
مردم درباره آفریدگار و حقیقت او میپرسند و او پاسخ میدهد:
دلی را در نظر آورید که دلهای همه شما را در خود دارد، عشقی را که همه عشقهای راهیافته به جانتان را دربرمیگیرد. روحی که تمامی روحها را احاطه میکند و بانگی که بر همه صداها چیره میشود و سکوتی که از همه خاموشیهای شما ژرفتر است. به آن جاودانه بیندیشید. سپس در اوج کمال خود تلاش کنید تا آن زیبائی را که پرشکوهتر از همه شکوهمندان است، و نغمهای را که از سرودههای دریا و جنگل فراخناکتر است و عظمتی را که بر عرش جای دارد، دریابید.( همان، ص94)
مدتی بعد پیامبر با کریمه و دیگر دوستان وداع میگوید و به سوی بلندیها راه میپیماید و به جائی میرسد که با ابر سخن میگوید و با آن یکی میشود و یکی خواهد ماند تا آن زمان که دست زندگانی ابر را مانند دانه شبنمی در سپیدهدمان در باغی فروافکند و او را چون نوزادی در دامان زنی نهد.( همان، ص 107)
در آثار مولانا، جبران و بليك، تاثير عشق، عرفان، تخيل، و دوري از رياكاري غيرقابل انكار است و هر سه به قابليتهاي نامحدود بشر نيز ايمان دارند و روح الهي انسان را ستايش ميكنند. با بررسي آثار اين بزرگان به اين امر خواهيم رسيد كه جامعه ماترياليستي از بين خواهد رفت و جامعهاي كه بهدور از احساس و عاطفه است، ماندگار نخواهد بود.
در نوشتههاي اين سه، انسانهاي مادي به موجوداتي كرممانند و ظاهري انساني تشبيه شدهاند، كه جسم آنها پرورش يافته، ولي شعور آنها همچنان كودكانه باقي مانده، و يا اشخاصي در حال مرگ هستند در يك جامعهي سياه
جبران در كتاب “مسيح پسر آدم” آورده است كه انسان واقعي، مردي بزرگ است با شرح صدر و روحي بلند، كه در بند كرمهاي زمين است و كرمهاي اطراف خود را تحقير ميكند. وي افزود: اما مسالهي تخيل، مسالهاي است كه بهدور از تعصب و خودخواهي است و مولانا نيز معتقد است تخيل بهدور از اوهام، لازمهي پيشرفت بشري است و در هر كاري ميتواند كارساز باشد. بليك هم گفته است سرزمين من، ايدههاي تخيل من است و جبران هم در “مسيح پسر آدم” آورده، پسر من يك آرزو است؛ او همهي اشتياق من است براي رسيدن به ملكوت.
مروری بر دیدگاه های محتوایی جبران :
ترویج بی قیدی در مذهب:
جبران نسبت به مذهب دیدگاه های متضادی ارائه داده است ، گاه از عیسی (ع) تمجید می کند وگاه بر او و برکلیه ادیان و مکاتب می شورد و با تردید به آنها می نگرد او درکتاب اشک و لبخند می نویسد:
« تعالیم کنفسیوس را شنیده ام و به خرد برهما گوش فرا داده ام و زیر درخت دانش بودا نشسته ام، بنگریدم که خود می گویم ، نادانم و بی ایمان ، بر فراز سینا آن گاه که خدا بر موسی ظاهر شد و در کنار رود اردن معجزه های ناصری را دیدم ، در مدینه و در میان اعراب گفتار پیامبر را شنیده ام، بنگریدم که اکنون زندانی شک و تردیدم »
دیدگاه سکولار جبران :
جبران در برخی نوشته های خود نگاهی سکولار به دین دارد، او دین را تا زمانی که یک باور قلبی باشد محترم می شمارد اما با حضور دین در عرصه زندگی اجتماعی و حتی در عمل فردی بشدت مخالفت می ورزد .و از اینکه فرد بخواهد به اخلاق متخلق شودو ظاهرش را مقید به دین و اخلاق کند می شورد، جبران در کتاب « پیامبر » می نویسد : « آن که سیرت نیکش را مانند بهترین جامه خود بر تن می کند بهتر که برهنه ماند چون که خورشید و ماه را توان آن نیست تا در جانش رخنه کنند »
« او که ا عمالش را با آئینش می سنجد پرنده آواز خوانش را در قفس کرده است چون که ترانه آزادی از میان بند و میله های قفس بر نمی خیزد »
« و محسوسات به پوست آن نیست بلکه به مغز آن است و درون مردم به قیافه های آنان نیست بلکه به قلب های آنهاست و دین به آنچه معابد آشکار می کنند و مراسم و سنت آن را می سازند نیست بلکه به آن چیزی است که در درون ها مخفی است» (جبران، اندیشه های نو و شگفت، ص 10 )
مغایرت علم با دین:
جبران بین علم و دین تا زمانی که دین به عرصه عمل وارد نشود هماهنگی کامل می بیند اما در صورت تبدیل شدن دین به ایمان آن دو را کاملا مغایر با هم می داند واینطور می نویسد : « دانش و دین در هماهنگی کامل با یکدیگرند . اما دانش و ایمان با هم کاملا ناسازگارند » (گفتارهای معنوی،ص 20)
توجیه گناه :
جبران گناه و تقصیر ارتکاب آن را متوجه خود انسان نمی داند بلکه سعی دارد به نوعی آن را توجیه کند، او تقصیر را یا به گردن گذشتگان می اندازد و یا بر عهده آیندگان و گاه حتی گناه را حاصل نیاز و بیماری می داند در هر حال گناهکار از نگاه جبران بیشتر بیمار است تا مجرم .
او در باره گناه می نویسد :
« اگر چیزی به نام گناه هم وجود داشته باشد بعضی از ما در گذشته ها و با پیروری از اجدادمان آن را مرتکب شده ایم و بعضی دیگر در آینده و با تسلط بر فرزندانمان مرتکب آن خواهیم شد »
(گنجینه معنوی ،ص122)
« گناه یا نامی است برای نیاز و یا جلوه ای از بیماری »(همان، ص 122)
رها شدن از قیود برای رسیدن به کمال:
جبران در باره رسيدن کمال معتقد است که انسان برای ورود به جاده کمال باید خود را کاملا رها و خارج از چار چوبه و حدود قرار دهد او عقیده دارد انسان در هر شرائطی که باشد چه عابد و زاهد و چه فاسد و روسپی در نیمه راه کمال است وچنانچه ذات خود را احساس کند در همان حال- حتی یک روسپی – نیز می تواند سایه ایی از سایه های خداوند شود .
« برادرم از من می پرسی انسان چه وقت کامل می شود ؟ پس جواب مرا بشنو ! انسان به سوی کمال می رود وقتی که ا حساس كند که فضاست و حدی ندارد و دریاست و ساحل ندارد …. اگر انسان همه این امور را احساس کند به نیمه راه کمال رسیده است . اما اگر بخواهد به جاده کمال برسد باید ذات خود را احساس کند اگر احساس کند که کودکی تکیه داده به مادرش است و يا پیری مسئول برای عیالش و جوانی گمشده میان آرزوها و عشق خود ، … و راهبه ای میان گلهای ایمانش و خارهای ترسش و فاحشه ایی میان نیش های ضعف خود و چنگال های نیازش و فقیری میان تلخی خود .. اگر انسان می توانست آزمایش کند و بداند تمام اینکار ها به کمال می رسد سایه ایی از سایه های خداوند می شد»
(اندیشه های نو و شگفت ص76)
ترویج ابتذال :
جبران در آثار خود اعم از نوشتاری و تصویری رعایت عفت و اخلاق عمومی را ننموده و در جملات و نقاشی های خود بی محابا بر برهنگی و ترویج ابتذال اصرار می ورزد , تصاویر مندرج در اغلب کتابهایش مثل کتابهای « پیامبر» ، « موسیقی عروسان دشت » ،« نامه های عاشقانه یک پیامبر» و… غالبا بر موضوعات فوق الذکر تاکید دارد و تصاویر مبتذلی از مردان و زنان دارد.
این ابتذال تا حدی است که درکتاب« نامه های عاشقانه یک پیامبر» ماری هسکل» که مدیر یک مدرسه بوده است و رابطه دوستی با جبران داشته در یکی ازنامه های خود، به جبران، در مورد جریان شکایت اولیاء دانش آموزانش از نصب تابلوهای نقاشی جبران که تصاویر برهنه در آن است بر دیوار مدرسه دخترانه مطرح می کند و می نویسد :«کودکان باید عمیقا افتخار کنند که می توانند در این بدن های برهنه تامل کنند با غور در این تصاویر می فهمند که بدن انسان برای راحتی آفریده شده است …… »
این ابتذال در نوشته های جبران به مراتب بیشتر به چشم می خورد، در اغلب کتابهای جبران مترجمان و یا گرد آورندگان به سالشمارو جزئیات زندگی جبران پرداخته اند و در بسیاری از کتابها از رابطه دوستی جبران با دو یا سه زن و یا حتی بیشتر یاد کرده اند .
« سه زن بودند که جبران مجذوب همه آنها شده بود ، میشلن که جبران او را با دل و جان دوست می داشت ،شارلوت با اندیشه اش و ماری با عرفان بلندش و این عشق سه گانه کم کم جبران را مسخر خویش کرده بود . »( موسیقی عروسان دشت، ص 34)
البته این در حالی است که در کتابهای دیگر اسامی «ژوفین» و «تیلر» نیز به این جمع اضافه می شوند. صرف نظر از جملات و نوشته های جبران که ابتذال فراوان در آن به چشم می خورد ، نقل این مفاهیم در پیشگفتار کتابها و حتی از زبان مترجم و گردآورندگان نیز خود ترویج مفسده محسوب می گردد و البته با توجه به آنکه عمده مخاطبان و مشتاقان نوشته های جبران جوانان هستند . این موضوع از حساسیت بیشتری برخوردارمی گردد.
متاسفانه نوشته های جبران موارد غیر اخلاقی فراوانی دارد که به علت رعایت اصول اخلاقی از ذکر بعضی از آنها خوداري مي شود.
کتاب «نامه های عاشقانه یک پیامبر» در واقع نامه های جبران خلیل جبران است به دوستش ماری هسکل که 10 سال از او بزرگتر می باشد و پیشنهاد ازدواج جبران را نیز رد کرده در صفحه 66 این کتاب آمده است : « ماری، گمان می کنم اشتباه کرده ایی اشتباه در اجتناب از رابطه ای صمیمی تر میان ما، از نظر احساسات، سه چیز انسان را هدایت می کند : منطق ، دل و شهوت . هر کدام از این سه در دوره ای مشخص زندگی را هدایت می کنند . سال های سال منطق و دل رهنمای من بوده اند اما اینک … »
جبران در کتاب «سرگردان» صفحه 133 ،طی داستانی کوتاه با عنوان «دیروز ،امروز ، فردا » یک زن را توصیف می کند و با همه فسادی که در طول داستان به او نسبت داده شده در انتهای داستان او را به زندگی تشبیه می کند و می نویسد:
« او مثل زندگی است به همه مردم تعلق دارد و مثل مرگ همه مردم رافتح می کند و مثل ابدیت همه مردم را در بر می گیرد »
مرزبندی نامناسب :
جبران آنچنان لاابالی گری را ترویج می کند که در پاره ایی از نوشته هایش حتی روسپیان را شایسته تر و عابد تر از قدیسان می داند . او چنین توصیف می کند:
« اگر از پنجره خانه ات نگاه کنی، پس میان رهگذران راهبه ای را ببینی که در سمت راست و فاحشه ایی که به سمت بالا راه می رود، پس زود می گویی: این چقدر نجیب است و ان چقدر ناپسند ولی اگر چشمان خود را می بستی و کمی گوش می دادی پس صدایی راز گویان را می شنیدی که می گفت:« این مرا با نماز می خواند و آن مرا با درد التماس می کند و در روح هر کدام از آنها سایبانی برای روح من است »(جبران، اندیشه های نو و شگفت ص 8 )
در کتاب عیسی پسر انسان ص 104 در مطلبی تحت عنوان « آنها که می خواستند عیسی را شرمسار کنند » می نویسد :
….مالدار دیگری گفت : آیا درست شنیده ام که تو روسپیان اورشلیم را حمایت می کنی ؟ آن گاه به عیسی رو کردم، گویی در چهره اش، صخره های بلند لبنان نقش بسته است در پاسخ گفت : آری درست شنیده ایی! در روز حساب این زنان در برابر اریکه پدر خواهند ایستاد و با اشک هایشان خود را تطهیر می کنند، اما شما همچنان با غل و زنجیر های اعمالتان سر افکنده خواهید شد .
فعالیت های سیاسی جبران :
پائولوکوئلیو گرد آورنده« نامه های عاشقانه یک پیامبر» در این کتاب صفحه 23 در مورد فعالیتهای سیاسی جبران می نویسد:
« جبران اندک اندک به فعالیت های سیاسی گرایش یافت و عضو انجمن« پیوندهای زرین» -یا حلقه های طلایی- شد که گروهی از جوانان مهاجر سوریه ای بودند که برای بهبود وضع زندگی شهر وجوانان سوریه ای در سراسر جهان تلاش می کردند.»
در باره « انجمن پیوندهای زرین » جمیل جبر در کتاب موسیقی عروسان دشت ص 49می نویسد :
« جبران در ایجاد گروه موسوم به حلقه های طلایی تلاش کرد گروهی که ارتباطشان با یکدیگر رابطه سیاست و ادبیات آزادیخواهانه بود » در ادامه نویسنده به رویکرد شبه فراماسونی این گروه اشاره نموده ومی نویسد: «آئین نامه آنها شبیه، آئین نامه فراماسونها تنظیم شده بود از آن جهت که فعالیت ها و کارهایشان کاملا سری بود »
آیا جبران خلیل فراماسون است ؟
علاوه بر اشاره ایی که در مطلب فوق به انجمن پیوندهای زرین شد، باید گفت بر اساس زندگی نامه جبران که در کتاب موسیقی عروسان دشت و بعضی دیگر آمده است، از سفر جبران به پاریس و اقامتش در آنجا در بحبوحه شعارهای فراماسونری برادری، برابری و مساوات خبر می دهد .
دیدگاه جهان وطنی جبران که در کتب مختلف به آن اشاره شده و هم در آثارش پیداست این گمان را قوت می بخشد که جبران شدیدا تحت تاثیر تعالیم فراماسونری قرار گرفته است و این تاثیرات را در نوشته های خود ترویج می کند، به مستندات ذیل دقت کنید :
کتاب موسیقی عروسان دشت ص 29« در سال 1926 به انتشار مقاله هایش درفصلنامه « نیو اورینت » کرد که دیدگاهی جهان وطنی داشت و شرق و غرب را برای پیوستن به یکدیگر تشویق می کرد »
کتاب گنجینه معنوی ص 83 :« با این که همه دنیا سرزمین من است و همه انسانها خانواده ام، دیده ام که انسان چه ضعیف و چه طور با خود هم در ستیز است و دنیایی چنین کوچک را به چه شکل احمقانه به سرزمین ها و شاهزاده نشین ها تقسیم کرده است »
« عشقی که من به کشورم دارم در برابر عشقی که به دنیا و زادگاهم دارم چیزی نیست … » (همان ص 85)
جبران در این متن دنیا را زادگاه خود می داند و این همان اعتقاد جهان وطنی اوست .
نکته قابل توجه در آثار جبران آنست که با اینکه این آثار در سالهای 1918 تا 1931 نوشته شده است و با وجود اینکه جبران خود یک لبنانی است با اینحال از بیت المقدس با عنوان اورشلیم نام می برد !! و این سوالی است که جواب قانع کننده ایی برای آن نیست.
تاثیر اندیشه نیچه بر جبران :
نکته مهم دیگر تاثیر غیر قابل انکار آثار نیچه بر آثار و نوشته های جبران است و این نکته ای است که در کتابهای« موسیقی عروسان دشت» و« نامه های عاشقانه یک پیامبر» و« پیامبر» به آن اشاره شده است . کتاب موسیقی عروسان دشت در صفحه 49 می نویسد : « کتاب دیوانه به شدت تحت تاثیر نفوذ نیچه نوشته شده است »
«نخستین کتاب انگلیسی جبران با عنوان « دیوانه » در سال 1918 منتشر شد دیوانه مجموعه ای از تمثیل هایی بود که توسط خود جبران مصور شده بود و تاثیر نیچه، یونگ و تاگور در آن آشکار بود .» ( نامه های عاشقانه یک پیامبر، ص 25 )
پیامبری به نام جبران !
متاسفانه ترویج و تبلیغ بر روی شخصیت جبران تا حدی است که در مقدمه کتاب « پیامبر» با ترجمه، «دکترحسین الهی قمشه ایی» جبران را در مقدمه کتاب به گونه اي معرفی می کند که خواننده تصور می کند براستی نکند جبران پیامبر بوده، این نکته ای است که در طی نشست با تنی چند از دانشجویانی که این کتاب را خوانده اند بدان اشاره شد. به این متن توجه فرمایید :
« در ششم ژانویه 1883 در جبل لبنان که بنا به روایات، پیامبران بسیاری از آن برخاسته اند، مردی از سلاله ابراهیم خلیل پای به ساحل خاک نهاد که او را جبران نام نهادند او در خانواده ای مسیحی مارونی (منسوب به مارون قدیس ) که به خلیل جبران شهرت داشتند به دنیا آمد … »
علاوه بر مطلب فوق عنوان کتاب دیگری از جبران با عنوان« نامه های عاشقانه یک پیامبر» مخاطب را در این اندیشه می اندازد که نعوذ بالله این چگونه پیامبری است ؟!! اما زمانی که کتاب را می گشاییم متوجه می شویم که چون یکی از معشوقه های جبران او را « پیامبر جوان »می خوانده است لذا نام این کتاب بر این اساس انتخاب شده است .
بررسی آثار خلیل جبران خلیل در ایران
(موسیقی و عروسان دشت،بالهای شکسته، اشک و لبخند، دیوانه و پیشتاز، ماسه و کف، مسیح فرزند انسان، خدایان زمین و سرگشته، پیامبر و باغ پیامبر)
پر فروشترین و متنوعترین کتابهایی که در بسیاری ازكتابفروشي ها با آن روبرو می شویم کتب جبران خلیل جبران است.این کتابها طی سالهاي اخير بوسیله انتشارات مختلف از جمله، نشر سنبله،آوای رعنا، روزنه، کتاب خورشید، انتشارات کاروان، نیک فرجام، آئین تربیت، اندیشه عالم و… به چاپ رسیده است .
تنوع طرح جلد كتابهاي جبران نيز بسيار زياد است، به این معنا که یک عنوان کتاب مشخص از آثار جبران، را(مانند «پیامبر ») با طرح جلدهای مختلف مي توان ديد.
دیگرآنکه بعضی از آثار جبران بوسیله چندین مترجم ترجمه شده و همه آنها در بازار دیده می شود.
همچنين بعضی از کتابهای جبران، تلفیقی از کتابهای دیگر این نویسنده مي باشد بدین معنا که فی المثل کتاب« عاشقانه ها » هم بصورت مجزا در یک مجلد به چاپ رسیده و هم با دو کتاب دیگر « عارفانه ها » و « جاودانه ها »در یک مجلد جدید به چاپ رسيده است.
“حمام روح” گزيده اي از آثار جبران خليل جبران (شاعر، نويسنده و نقاش مشهور لبناني) است که در قالب قصه ها، اشعار، حکايات و کلمات کوتاه و ديگر قطعات ادبي تنظيم وتمامي اين نسخه ها از عربي به فارسي ترجمه شده و در موارد لزوم با متون انگليسي نيز مقايسه و تطبيق داده شده است. چاپ سوم کتاب “حمام روح” گزيده آثار جبران خليل جبران که ترجمه مرحوم سيدحسن حسيني است به کوشش مرکز آفرينش هاي ادبي حوزه هنري و توسط انتشارات سوره مهر منتشر شد.
“در بررسي آثار جبران خليل جبران- به عنوان نويسنده و شاعري ژرف نگر- گاه به آرا و عقايد گوناگون و بعضا متناقض برمي خوريم. اما واقعيت اين است که روح آثار جبران با تمام ويژگي هاي رمانيتک روزگارش روحي عارفانه و خداجوست و او در پرتو تشعشع اين روح که گاه کم فروغ و گاه پرفروغ است، در جستجوي حقيقت هستي قدم مي زند… البته جبران گاه در کوران سرما خوردگي هاي فلسفي به لهجه “نيچه” سينه صاف مي کند، اما نبايد از نظر دور داشت که او در زيربناي عقايد و آرا خويش هيچ نسبتي با نيچه و اقمار او ندارد و بيشتر به عرفاي وحدت وجود مي ماند… او که در ستايش از پيامبر اسلام(ص) و حضرت مسيح (ص) و نيز در تمجيد از مولاي متقيان حضرت علي(ع)، از روح خويش مايه مي گذارد و قدرت را فقط در شق الهي و منزه آن موجه مي داند، هرگز نمي تواند همچون نيچه شيفته کارتون “سوپرمن” باشد و بر قدرت- از هر سنخ و خاستگاهي- انگشت تاييد گذارد.”( سيد حسن حسيني)
گفتني است آثار گوناگون جبران در زمينه ادبيات و فلسفه عبارت است از: پيامبر، باغ پيامبر، طوفان ها، پيشتاز، سرگردان، ارواح شورشي، اشکي لبخندي، بال هاي شکسته، خدايان زمين، مجنون، عيسي پسر انسان، ماسه و کف، عروسان مرغزار و … که تعدادي از اين آثار به عربي و تعدادي ديگر به انگليسي نوشته شده است و مجموعه حاضر برگزيده متنوعي از اين کتابهاست.
به همین ترتیب کتابهایی از جبران به گزیده جملات قصار او اختصاص داشت.
و با توجه به آنکه نویسنده حدود 25 عنوان کتاب از خود به جاي گذاشته،با در شمارآوردن کتابهای گزیده و تلفیق شده با آثار دیگرش، دیدن لیست 140 عنوان کتاب از جبران در کتابخانه ها خیلی دور از انتظار نیست. شاید از سوال شود، که این اطلاعات برای چیست، اما نکته ایی که حائز اهميت است، آن است كه تاملی بر کتابهای جبران داشته باشیم همین حسابهای سرانگشتی سوال هایی در ذهن بوجودمي آورد.
مگر آثار این نویسنده چقدر می تواند موثر باشد که با عناوین، ترجمه ها و طرح جلدهای مختلف و تلفیق نمودن این نوشته ها، سعی در ایجاد تنوع و جلب مخاطب دراین آثار شده است ؟
نوشته های جبران چه چیزی را مطرح می کند و انتشارات مختلف چه سودی در آن می بینند که هر کدام به نوعی در نشر آن گوی سبقت را از دیگری می رباید ؟
دیدگاه ها و نظریات جبران تا چه حد در رشد افکار جوانان که عمده مشتریان این کتاب هستند، موثر است ؟
نمونه سوالات مطرحه شده بر آن مي دارد، تا تعمق و تحلیلی بر نوشته های جبران داشته باشیم. كه اين تامل به نتایج مهمی نیز منجر مي شود.
نتیجه ایی که از تحلیل فوق به دست می آید این است که: جریانی که معلوم نیست از کجا هدایت می شود سعی دارد با ترویج اندیشه های جبران در بین جوانان هجمه ایی نامحسوس را به اخلاقیات، دین و باورهای ملی مذهبی جامعه صورت دهد و بر مسئولان و دست اندرکاران فرهنگی است که هوشیاری و دقت بیشتری نسبت به نشر وتوزيع اين گونه کتابها به خرج دهند.
نتيجه گيري
جهان عرب بدليل داشتن زبان، دين و پيشینه تاريخي مي توان يك واحد فرهنگي در نظر گرفت و در اين واحد آنچه بعنوان فضا و جريانهاي فرهنگي قابل بررسي است به حوزه هاي ادبيات، هنر قابل تامین است. در حوزه ادبيات كه به نوعي جز تاثير گزارترين حوزه ها در ايجاد فضاهاي فرهنگي است، مي توان به واحدهاي ادبيات در قالب داستان، رمان، شعر و نثر اشاره كرد. از طرفي جريانهاي فرهنگي اعراب را مي توان در چهار گروه، نوگرايي، سنت گرايي، بومي گرايي و… دسته بندي كرد در بررسي؛ دسته بنديها دو جريان مهم اعراب شامل جنبش بيداري اعراب ستايشگر تحول غرب و آن را مايه برون رفت از گرفتارهاي مادي ومعنوي مي دانند.
وجنبش وطن پرستي و باستان گرايي كه در جهت اثبات هويت قومي تلاش نموده كه اين تلاش منجر به تشكيل جرياني تحت عنوان القوميه( قوميت گرايي ) و عرب گرايي گرديده است. آغازمدرنيته در جهان عرب با حمله ناپلئون و اشغال مصر همراه است و جبران خليل جبران در همين دوران يعنی اواخر قرن 19 متولد شده و شروع فعاليت ادبي او مصادف است، با نفوذ افكار،انديشه،و ظواهر مدرنيته در جهان عرب. ادبيات، وسيله ای است براي انتقال، حفظ ونشر پيام و محتواي انديشمندان ونخبگان در شكل هاي مختلف، كه در جهان عرب.
قديمي ترين داستان مكتوب به مصر تعلق داشته كه قبل از ميلاد مسيح ثبت شده است. اما ادبيات عرب در شكل نو گرايي آن پس از حمله ناپلئون به مصر در سال 1798 آغاز گرديده و همين آغاز باعث فعل و انفعالات سياسي، فرهنگي و ادبي جهان عرب با غرب گرديده است واين تحولات تاثير به سزايي بر افكار وانديشه اديبان و داستان سرايان و شعراي اعراب گذاشته و به نوعي تاثير پذيري از غرب كاملا در ادبيات عرب مشهود است، قصه نويسی نقش مهمي در تقويت سبك نثر عربي داشته و انديشمندان زيادي از جمله جبران خليل جبران در آن موثر بوده اند. جبران خليل جبران بعنوان يك اديب عرب كه مسيحي بوده در تقويت ادبيات معاصر نقش داشته و شايد با آثارش باعث معروفيت كشورهاي عربي در جهان نيز شده است. او كه انديشه ها وافكارش رادر قالب، نقاشي، شعر،نثر، داستان و ….با عناوين مختلفي عرضه نموده و بيش از 25 عنوان كتاب و تعدادي نقاشي و ….. ار خود به جا گذاشته است او در عين فعاليتهاتي ادبي، هنري از 12سالگي در بيروت، آمريكا، فرانسه،…در بخشی از دوران زندگي خود به فعاليتهاي سياسي نيز پرداخته است .
جبران خليل جبران در سال 1931 يعني در سن 48 سالگي در نيويورک در اثر نارحتي كبدي از دنيا مي رود و با نسب پرچم آمريكا بر تابوتش به زادگاهش در البشري لبنان منتقل مي شود. در بررسي آثار جبران نمي توان انديشه و افكار عميق را مشاهده كرد بلكه ضمن داشتن گرايشات فلسفي بيشتر جنبه هاي احساسي و رمانتيك نوشته هايش بر جسته است. سرخوردگي،ياس ونا اميدي و بعضا تناقض و آشفتگي در نوشته های او هويدا است، كه علت آن رامي توان سرخوردگيهاي محيط پير اموني، دوران زندگي،وضعيت حاكم برجامعه عرب ونوع زندگي شخصي و ي جستجو كرد .
با همين اوصاف وي تعلق ويژه اي به لطافت، سادگي و بي آلايشي و فضاي طبيعي روستا داشت و همه را به چنين موهبتي دعوت مي نمود. با توجه به اينكه از 12 سالگي در آمريكا زندگي كرده بود نوع پرداخت ادبي، نوشته هاي جبران، مخاطبين زيادي را بخود جذب كرده كه از ميزان چاپ و نشر و فروش كتابهايش در آمريكا و ديگر كشورها اين توجه واستقبال كاملا نمايان است. شايد بتوان گفت علل جذب مخاطبين و مشهور شدن كتابهاي او در جهان، توجه به مسايل روز، ساده نویسی، احساسی، عاشقانه و برخي جذابيت هاي جنسي كه قشر جوان به آن توجه ويژه اي دارد مي باشد. اما در مجموع ضمن اينكه در آثار او جنبه هاي مثبت وجود دارد، بيشتر نوشته ها وتاثيرات آن بر جوانان رويكرد مثبت نداشته و در جهت ايجاد نوعي گرايشات كاذب وبرخي سرخوردگيها قابل احساس است و بدليل وجود تناقض وازطرفي مغايرتها با فرهنگ و اعتقادات كشور هاي عربي به ويژه جهان اسلام از نوعي كم عمقي در ابعاد ادبي، علمي و فرهنگي آثار او قابل لمس است.
با توجه به مطالب گفته شده جبران خليل جبران اديب وهنرمند ي از جهان عرب است كه بیشتر از نيم قرن توانسته جهان رابا آثاري از يك نويسنده عرب از كشوري كوچك در دنيا مطرح نمايد.
منابع:
1- نیچه، رجال، ترجمه علي دستغیب، تهران: 1376.
2- افسانه طبقه متوسط، ریچارد پارکر، R. Parker، 62، نیویورک 1974.
3- لوئی فردیناند سلین، مرگ قسطی ترجمه مهدی سحابی،تهران 1384.
4- دستغیب،علي، از حافظ به گوته، تهران: 1373.
5- نقد آثار خلیل جبران (از 32 تا 39)
6- دستغیب، سید عبدالعلی،کیهان فرهنگی خرداد 1385 – شماره 236
7- الجابری، عابد، مدرنیسم عربی به کدام معنا، ترجمه محمد هدایت،
8- جبران خلیل جبران، موسیقی و عروسان دشت، ترجمه مهدی سرحدی، تهران: 1384.
9-جبران خلیل جبران، بالهای شکسته، ترجمه مهدی سرحدی، تهران: 1384.
10- جبران خلیل جبران، اشک و لبخند، ترجمه مهدی سرحدی، تهران: 1384.
11- جبران خلیل جبران، دیوانه و پیشتاز، ترجمه مهدی سرحدی، تهران: 1384.
12- جبران خلیل جبران، ماسه و کف، ترجمه مهدی سرحدی، تهران: 1384.
13- جبران خلیل جبران، مسیح فرزند انسان، ترجمه مهدی سرحدی، تهران: 1384.
14- جبران خلیل جبران، خدایان زمین و سرگشته ترجمه مهدی سرحدی، تهران: 1384.
15- جبران خلیل جبران، پیامبر و باغ پیامبر، ترجمه مهدی سرحدی، تهران: 1384.
16- حسيني، سيدحسن، حمام روح، گزيده آثار جبران خليل جبران، مرکز آفرينش هاي ادبي حوزه هنري و توسط انتشارات سوره مهر، تهران: 1387
1http://www.noormags.com/View/Magazine/ViewPages.aspx?ArticleId=80169
www.noormags.com/view/…/ViewPages.aspx?…
www.avaxnet.com/showthread.php?tid=4297
www.iricap.com/magentry.asp?id=4937
www.vahdat-mrrcc.com/forum_topic.php?t
www.magiran.com/npview.asp?ID=1108511
www.iraninstitute.com/iranasr/…/kosar.htm