جنگ با ایران یعنی نابودی جهان

دولت‌های زیادی در ایالات متحده به این نتیجه رسیده اند که گرفتن یک دهکده از ایران به معنای از بین رفتن دهکده جهانی خواهد بود، بنابراین شاید به همین خاطر است که تمام دولت‌های ایالات متحده درباره رویارویی نظامی با ایران عاقلانه رفتار کرده و از آن اجتناب کرده‌اند.

به گزارش دیپلماسی ایران، رفتار و گفتار دولت موجب شده تا جهان احساس خطر کند. تظاهرات های انجام شده در واکنش به طرح ضدمهاجرتی ترامپ و ممنوعیت صدور ویزا برای شهروندان هفت کشور مسلمان موجب شده تا نگاه ها از تهدیدی بسیار جدی تر در این میان منحرف شود و این تهدید چیزی نیست جز جنگ با ایران. آیا ترس از این تهدید از خود تهدید بزرگ تر است؟ پاسخ این پرسش چندان روشن و مشخص نیست.

قطعاً آمریکایی ها و غیرآمریکایی هایی که به ایجاد جهانی صلح آمیز باور داشته و معتقدند که ترامپ هیچ گاه وارد یک جنگ هسته ای با روسیه نخواهد شد، باید کمی تأمل کنند. واقعیت غم انگیزی که در این میان وجود دارد این است که سیاست خارجی ایالات متحده پیوسته است. بخش مهمی از این پیوستگی همان جنگ و دشمنی با ایران است که از ۳۸ سال پیش آغاز شده و همچنان نیز ادامه دارد.

ماهیت این خصومت و دشمنی در طول زمان تغییر کرده است. شکست در (کودتای نوژه) برای از بین بردن جمهوری اسلامی ایران آن هم در اوایل تشکیل این نظام، کمک به «صدام حسین» و ارائه کمک های اطلاعاتی و تسلیحات کشتار جمعی برای قتل عام ایرانیان در طول جنگ ۸ ساله ایران و عراق، کمک به ایجاد و ترویج گروه تروریستی «مجاهدین خلق»، آموزش و نیروگیری برای گروه تروریستی «جندالله» به منظور انجام حملات تروریستی در ایران، اعمال تحریم ها، راه اندازی حملات سایبری همچون حمله سایبری «استاکس نت» و فهرستی ادامه دار از اقدامات آمریکا علیه ایران که همگی نشان از تداوم این جنگ دارد. از زمان «جیمی کارتر»، سی و نهمین رئیس جمهور آمریکا که نیروهایش را در خلیج فارس مستقر کرد، تقریباً همه رؤسای جمهور بعدی ایالات متحده آمریکا ایران را به اقدام نظامی تهدید کرده اند.

اگرچه در تمامی این سال ها گزینه نظامی همواره جزء گزینه های روی میز آمریکا بوده است اما با این حال تاکنون تمام دولت های ایالات متحده درباره رویارویی نظامی با ایران عاقلانه رفتار کرده و از آن اجتناب کرده اند.

در سال ۲۰۰۲، «جورج دبلیو بوش» رئیس جمهور وقت آمریکا تلاش بسیاری کرد تا وارد یک درگیری نظامی با ایران شود. حتی در همان سال ها تمرینات نظامی زیادی با هدف شبیه سازی جنگ ایران و آمریکا تحت عنوان «چالش هزاره» انجام شد. این تمرینات نظامی نتیجه ای نداشت جز آن که ناتوانی آمریکا در پیروزی در برابر ایران را نشان داد. ان موضوع موجب ایجاد ترس و  دلهره بسیاری شد زیرا مساله فقط به نیروهای دفاعی توانمند ایران باز نمی گشت بلکه آگاهی از این واقعیت بود که ایران قادر بود با بستن تنگه هرمز هرگونه حمله ای را تلافی کند و این امر خود یکی از نقاط قوت و بازدارنده ایران محسوب می شد. اهمیت تنگه هرمز نیز بر کسی پوشیده نیست چراکه روزانه در حدود ۱۷ میلیون بشکه نفت از این گذرگاه باریک اما استراتژیک در سواحل ایران انتقال داده می شود که این رقم معادل ۳۵ درصد از کل صادرات دریایی نفت خام جهان را تشکیل می دهد. بنابراین واضح است که هر گونه حادثه ای در این تنگه می تواند تأثیرات مخرب و ویرانگری بر اقتصاد جهان داشته باشد.

ایالات متحده که از این واقعیت به خوبی آگاه بود نیز در طول این سال ها رویکردی چندسویه را برای مقابله و رویارویی نهایی با پتانسیل نظامی ایران در نظر گرفت و برنامه هایی را در این راستا به اجرا درآورد. این برنامه ها شامل ترویج روایت های نادرستی از یک تهدید خیالی و غیرواقعی به نام تسلیحات هسته ای ایران و همکاری این کشور با تروریسم می شد و این در حالی است که ایران خود همواره و برای چندین دهه قربانی تروریسم بوده است.

انتشار این روایت های غیرواقعی و ساختگی ایالات متحده را قادر ساخت تا دوستان و متحدان خود و همچنین دشمنان ایران را برای مقابله با این کشور گرد هم آورد و به دنبال مسیرهای جایگزینی برای تنگه هرمز بگردد. آنها در این راه به یک نقشه دوم نیز رسیدند: مسیر غرب آفریقا و یمن، مسیری که به واسطه جنگ یمن و حضور تروریست های بوکوحرام در نیجریه در حال حاضر به آشوب کشیده شده است.

جنگ با ایران هیچ گاه گزینه اول نبوده است. اندیشکده نومحافظه کار «واشنگتن» در مقاله ای تحت عنوان «چالش های پیش روی ایالات متحده در زمینه انجام اقدامات نظامی پیشگیرانه» این گونه استدلال می کند که آمریکا تنها با داشتن یک حکومت مطیع و فرمان بردار در تهران به شرایط ایده آل دست خواهد یافت.

در این مقاله از دولت آمریکا خواسته شده تا به جای درگیری مستقیم با ایران، دست به ترور دانشمندان این کشور، به کارگیری نرم افزارهای مخرب، ارائه پنهانی و مخفیانه طرح هایی با ایرادات اساسی به ایران، خرابکاری، استفاده از ویروس ها و غیره را در دستور کار قرار دهد. جالب اینجاست که تمام راه های ارائه داده شده در این مقاله به طور کامل و در نهایت دقت اجرا شد.

در سال ۲۰۱۵ میلادی «برنامه جامع اقدام مشترک» یا همان برجام از طریق شیوه های دیپلماتیک به دست آمد و بدین ترتیب تقریباً تمامی جهان نفسی را حتی کشید. چراکه امضای این توافق موجب کاهش خطر جنگ با ایران شد. برجام یا همان توافق هسته ای ایران توانست تا در ازای لغو تحریم های بین المللی علیه ایران، محدودیت هایی را بر برنامه هسته ای ایران و قدرت هسته ای این کشور اعمال کند.

اما با روی کار آمدن دولت جدید آمریکا به رهبری ترامپ شرایط تغییر کرد. ترامپ کمپینی انتخاباتی را برای تغییر در واشنگتن به راه انداخت و در سخنرانی های خود به طور مداوم به تحقیر اوباما و توافق هسته ای پرداخت. اما روشنفکران اندکی به اظهارات وی در خلال مبارزات انتخاباتی توجه کردند اما همان طور که مشاوران ترامپ نیز همواره عنوان کرده اند اسلام دشمن شماره یک ترامپ است و پس از آن نیز ایران، چین و روسیه قرار دارد.

ایدئولوژی کسانی که ترامپ آنها را برای خدمت در دولتش برگزیده است به خوبی منعکس کننده شخصیت ترامپ است و نشان از عزم وی برای حمایت و تداوم همان سیاست های خارجی پیشین ایالات متحده آمریکا دارد.

«مایکل فلین»، مشاور امنیت ملی سابق ترامپ که مدتی قبل از سمت خود استعفاء داد معتقد بود که دولت اوباما اجازه ظهور داعش را داده است. «جیمز ماتیس»، رئیس تازه منصوب شده پنتاگون نیز در این رابطه عنوان کرد: «به نظر من داعش چیزی جز بهانه ایران برای ادامه فساد در منطقه نیست.» بنابراین می توان نتیجه گرفت که شورای امنیت ملی آمریکا معتقد است که اوباما داعش را به وجود آورده و این گروه در عین حال نیز وسیله ای برای ایجاد فساد از سوی ایران است.

زمانی که در ۲۸ ژانویه ترامپ با امضای حکمی اجرایی خواهان طرح ریزی نقشه شکست داعش در ۳۰ روز شد، در ایالات متحده، انگلستان، فرانسه و استرالیا تکاپو برای شبیه سازی جنگ با ایران در خلیج فارس آغاز شد و این درحالی است که ایران خود در جبهه مقابل داعش قرار دارد.

زمانی که ایران بر اساس قوانین بین المللی دست به انجام برخی آزمایش های موشکی زد، ایالات متحده به دروغ ایران را به نقض و تخطی از تعهداتش در برجام متهم کرد و با همین بهانه تحریم هایی جدیدی را بر علیه این کشور اعمال کرد.

ترامپ معامله گری خودخوانده است که با وعده ایجاد مشاغل جدید توانست به کاخ سفید راه یابد. اما وی در عوض تحریم های جدیدی را علیه ایران وضع کرد؛ تحریم هایی که از طریق منع تجارت با ایران، مشاغل بیشتری را از آمریکایی ها می گیرد و ایرانیان را تشویق به خودکفایی کامل می کند تا زنجیره ای از استعمار نو به طور کامل پاره شود. آیا این همان معامله ای است که ترامپ وعده اش را داده بود؟

اما سؤالی که در اینجا مطرح می شود این است که آیا احتمال یک رویارویی نظامی در زمانی نه چندان دور با ایران وجود دارد؟ اگر عقل و منطقی وجود داشته باشد پاسخ به این سؤال قطعاً منفی خواهد بود، اما با وجود رئیس جمهوری همچون ترامپ و ژنرال هایش نمی توان احتمال این امر را رد کرد.

اگرچه آمریکا در سال های متمادی خود را برای یک رویارویی نظامی احتمالی با ایران آماده کرده و شرایط و الزامات لازم برای این واقعه را نیز فراهم آورده، اما این راه همواره آخرین گزینه و راه چاره آمریکا بوده است. دلیل این امر نیز نه به این خاطر است که نخبگان سیاسی آمریکا به دنبال جنگ با ایران نبودند، بلکه به این علت که این جنگی است که هیچ برنده ای ندارد.
ایران به مدت ۸ سال نه با عراق، بلکه به طور مجازی با تمام جهان جنگید. آمریکا و متحدانش بودجه های جنگ صدام را تامین می کردند و برایش تسلیحات نظامی از جمله سلاح های کشتار جمعی و کمک های اطلاعاتی فراهم می آوردند. در آن دوران، ایران به تازگی انقلاب را پشت سر گذاشته بود، ارتش این کشور از نظم چندانی برخوردار نبود و جمعیتش تقریباً یک سوم امروز بود. با وجود تمامی این شرایط، ایران پیروز میدان جنگ با عراق شد.
دولت های زیادی در ایالات متحده به این نتیجه رسیده اند که گرفتن یک دهکده از ایران به معنای از بین رفتن دهکده جهانی خواهد بود. زمان آن رسیده که به ترامپ یادآوری کنیم که نمی خواهیم دهکده خود را از دست بدهیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *