برای اینکه بگوییم دموکراسی چیست بهتر است از اینجا آغاز بکنیم که اساساً دموکراسی چه چیزی نیست؟ اغلب گفته میشود که:
۱٫ دموکراسی نظام سیاسی مبتنی بر رأی اکثریت است. بدون در نظر گرفتن اینکه رأی اکثریت چه هست. (یعنی صرف نظر از مضمون آن)
این تعریف دارای تناقض درونی است بنابراین غیر قابل دفاع است. دلیلش این است که اکثریت میتواند رأی به لغو دموکراسی بدهد و دموکراسی را تعطیل کند. بنابراین دموکراسی به ضد خود تبدیل میشود.
۲٫ دموکراسی کسب قدرت سیاسی با رأی اکثریت مردم است.
این کافی نیست. اینکه بگوییم یک نظام سیاسی با رأی اکثریت سر کار آمده است پس این رژیم دموکراتیک است، این استدلال الزاماً درست نیست. رژیمی دموکراتیک است که در شیوهی کسب قدرتش در عین حال شیوهی ترک قدرت را هم اعلام بکند. ترک قدرت سیاسی ملاک مهمتری برای دموکراسی است تا کسب قدرت سیاسی. یعنی هر رژیمی که نتواند اعلام بکند که قواعد دموکراتیک ترک قدرت از سوی او چه هست این رژیم دموکراتیک نیست.
۳٫ دموکراسی به عنوان اکثریت قاطع یا اجماع آرای مردم. یعنی اکثریت قاطعتری به یک رژیم رأی مثبت بدهند.
این تصور جهان سومی است. میگویند نظام ما دموکراتیکتر است چون مشارکتکنندهها در انتخابات زیاد هستند. ثانیا نمایندگان با درصد بالا انتخاب میشوند. در حالیکه در کشورهایی که مدعی دموکراسی هستند (کشورهای غربی) معمولا انتخابها ۵۱ درصد است و مشارکت هم بالا نیست. این هم دموکراسی نیست. اتفاقا دموکراسی نیازمند توازن نیروهاست. یعنی اینکه در کنار یا در برابر قدرت حاکم باید یک اپوزوسیون باشد تا بتواند قدرت حاکم را متعادل بکند. و صرفاً تفکیک قوا کافی نیست بلکه توازن قوا لازم است. همیشه قدرت حاکم تمایل دارد بگوید من نمایندهی اکثریت هستم. اگر رژیمی بیش از ۵۱ درصد رأی مردم را نداشته باشد این خیلی بهتر است چون خیلی نمیتواند ادعا بکند. در همهی دموکراسیهای پایدار (یعنی در آنهایی که یک روز انقلاب یک روز کودتا نمیشود) همیشه هیأت حاکمه با اکثریت ضعیف رأی میآورد و مشارکت کنندهها هم خیلی زیاد نیستند. این فضیلت سیستم دموکراتیک نیست که بیش از ۵۱ درصد آرا را به دست بیاورد. اتفاقاً این خطر است. دموکراسی، مردمسالاری نیست؛ نفی هر گونه سالاری است. دموکراسی حکومت اکثریت نیست؛ شناخت حقوق اقلیت است.
۴٫ مهمتر از همه: دموکراسی به معنای درستی و حقانیت رأی اکثریت.
مشروعیت و حقانیت در هیچ رژیمی از رأی مردم حاصل نمیشود. اغلب روشنفکران ما این تصور را در جامعه دامن زدهاند که اکثریت منشأ مشروعیت است. این اشتباه بزرگی است. همچنانکه حقیقت علمی را نمیتوان به رأی اکثریت گذاشت؛ اندیشه، ارزشهای درست و حقانیت تصویبها را نیز نمیتوان به رأی مردم گذاشت. یعنی با رأی مردم درستی یا نادرستی تصمیم سیاسی را نمیتوان تایید یا تکذیب کرد.
پس دموکراسی چیست؟
میتوان دموکراسی را شیوه صلحآمیز انتقال قدرت سیاسی و ابزاری برای محدود کردن قدرت سیاسی حاکم تلقی کنیم. از نظر تاریخی هم اگر نگاه کنیم اینگونه است. پارلمانها به وجود آمدند که در برابر قوه مجریه نیروی متوازنکننده باشند. برای اینکه جلوی استبداد گرفته شود این کافی نبود. چون میتوانست با رأی اکثریت هر دو انتخاب شوند و اکثریت خودش تبدیل به نیروی جبار بشود. چطور میتوان آن وقت جلوی استبداد اکثریت را گرفت. استبداد اکثریت خطرناکتر و محار کردنش دشوارتر از استبداد تکنفره است.
تجربه تاریخی نشان داده که نظام سیاسی دموکراتیک باید نظام حذبی و متکی بر قدرت حاکم و اپوزوسیون باشد. در عین حال عامل متوازنکنندهی قدرت سیاسی، اقتصاد است. آنچه میتواند جلوی یک استبداد را بگیرد یک جامعهی مدنی قوی است. جامعهی مدنی هم اساسش یعنی اقتصاد آزاد، یعنی نظام بازار. یعنی حوزهی مبادلهی آزادانهی ارادههای مردم برای داد و ستد و برای قراردادهای داوطلبانه. در حقیقت تضمین کننده دموکراسیهای پایدار اقتصادشان است. اقتصاد است که این تضمین را ایجاد میکند که نیروهای سیاسی مستقل از قدرت حاکمه بتوانند معیشت خود را تامین کنند، حذب تشکیل بدهند، فعالیت سیاسی کنند؛ بتوانند اطلاعات را در جامعه پراکنده کنند و بتوانند نهادهای آزادی بیان را ترویج کنند تا در نتیجه نیروی سیاسی حاکم را متوازن کنند.
برگرفته از درس گفتار های دکتر موسی غنی نژاد