“ریشه ها” ، قصه تلخ بردگان سیاه در آمریکا
در این نوشته ، سرگذشت تلخ سیاهان آمریکا از کتاب ریشه ها نوشته الکس هیلی بیان شده است.
تاریخ سیاه پوستان در آمریکا تاریخی پرفراز و نشیب و دردآور است . تقریبا رگ و ریشه هر سیاه پوستی که در سرزمین آمریکا زندگی می کند ، به قاره آفریقا برمیگردد . اجداد این سیاهپوستان در سالهای دور توسط آمریکاییها از آفریقا ربوده شدند و در بدترین و غیرانسانی ترین شرایط به آمریکا منتقل شده و در آنجا به بردگی وادار شدند . آنها بدون هیچ جرم و گناهی تنها به دلیل رنگ پوست خود به بردگی درآمدند و مورد شدیدترین تحقیرها قرار گرفتند . از آن زمان بود که داشتن یک زندگی شیرین و آرام در نظر آنها به رویای خوش و دست نیافتنی تبدیل شد .
” الکس هیلی ” ( Alex Haley ) نویسنده ی بزرگ و تحسین برانگیزی است که در قالب یک رمان ، رنج نامه سیاهان آمریکا را به تصویر کشیده است . رمان او ” ریشه ها ” نام دارد و آیت الله خامنه ای در سخنان اخیرشان با نام بردن از این رمان ، خواندن آن را برای شناخت بهتر چهره سلطه گر دولت آمریکا مفید دانستند . در ادامه شما را به شنیدن نکات شنیدنی و تکان دهنده رمان “ریشه ها” دعوت می کنیم .
اگرچه اکنون رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا یک سیاه پوست است اما باراک اوباما تنها نمایندۀ بخش مرفه و اندکی از سیاهان آمریکاست که فرصت یافته در چهارچوب معینی به رده های بالای حکومت این کشور وارد شود .
برده داری در آمریکا از سال ۱۶۹۱ آغاز شد و بردگان آفریقایی در قرون ۱۷ و ۱۸ به آمریکا آورده شدند . آنها با کار در مزارع تنباکو، برنج ، پنبه و ذرت نقش تعیین کننده ای در پیشرفت اقتصاد آمریکا ایفا کردند. معمولا سخت ترین و طاقت فرساترین کارها به بردگان واگذار می شد، اما دستمزدی بسیار کمتر از سفیدپوستان دریافت می کردند . حتی زنان باردار آنها مجبور بودند در مزارع به سختی کار کنند . این زنان فقط سه تا چهار ماه حق داشتند فرزندان خود را شیر دهند به همین دلیل نیمی از کودکان سیاه پوستی که در بین برده ها به دنیا می آمدند جان خود را از دست می دادند . آمریکایی که امروز میشناسیم و خود را بزرگ ترین حامی حقوق بشر معرفی میکند، بر چنین ریشههایی استوار است. اقتصاد امروز آمریکا و تمام شئون قدرت این کشور بر شانه بردههایی بنا نهاده شد که امروز کسی حتی نامی از آنها نمیبرد و نوادگانشان نیز همچنان از تبعیض نژادی رنج میبرند .
الکس هیلی که خود یک سیاه پوست است ، در کتاب ریشه ها ، رنج بردگان را با قلمی جذاب و رسا به تصویر کشیده به گونه ای که آدمی را با خود به دنیای غم انگیز بردگان می برد . کتاب ریشه ها ، سرگذشت اجداد الکس هیلی است که از شخصی به نام «کونتا کینته» آغاز میشود. کونتا کینته نِیای هفتم نویسندهی کتاب است که در قرن هجدهم به عنوان یک برده از “گامبیا” ربوده و به زور به ایالات متحده برده شد .
داستان این کتاب در دهکدهای به نام “ژوفوره” در گامبیا آغاز میشود . گامبیا کشوری حاصلخیز در غرب افریقاست و اقتصاد این کشور برپایه کشاورزی ، ماهیگیری و گردشگری است.
نقطه آغازین داستان ریشه ها ، تولد “کونتا کینته” و مراسم نامگذاری اوست. در همین مراسم نامگذاری، الکس هیلی استادانه فرهنگ و تمدن قومیتی را که از آن برخاسته است به رخ مخاطب آمریکایی میکشد. پدر کونتا کینته یک مسلمان است و ارزشهای والای اسلامی را در نامگذاری کودک خود به خوبی رعایت می کند .
کونتا در محیط زیبای آفریقا بزرگ میشود . پدرش به او آزادی عمل کامل میدهد و مادر در تربیتش سخت گیر است. پدر مقید به برپایی نماز است و برای جانماز خود احترام ویژه ای قائل است . تربیتی که پدر برای کونتا در نظر گرفته، مملو از صداقت و ادب است. دروغگویی در این تربیت جایی ندارد، همینطور بیاحترامی به بزرگتر .
کونتا کینته در یک روز بهاری در حالی که می رود تا برای ساختن طبلی برای برادرش چوب بیاورد، گرفتار سفیدپوستان میشود و زندگی شیرین جوانیش به پایان میرسد. او به شدت از آنها کتک می خورد و پس از شکنجۀ بسیار خود را در یک کشتی متعفن در حال حرکت به سوی سرزمین یانکی ها بازمی یابد . بدنش از فشار درد کوفته شده و زنجیرهایی که به پا و دستش زده اند او را بیشتر می آزارند . اما از همه بیشتر، جای داغ آهن گداختهای میسوزد که پیش از سوار شدن به کشتی بین کتفهایش گذاشته اند .
او در تمام راه تنها به این فکر میکند که چرا سفیدپوستها تا این حد درنده خو هستند؟ از نظر او انگار سفیدپوستان «خدا ندارند»، چرا که به هیچچیز احترام نمیگذارند، حتی به حیثیت زنان سیاه پوست!
در کتاب، تصاویر بسیار دردناکی از کشتی منتقل کننده بردگان به آمریکا ارائه شده است. وی سرانجام به اربابی فروخته می شود و چهار بار تلاش او برای فرار از دست سفیدپوستان و سگهایشان ناکام می ماند.
« قانون میگوید اگر سیاه پوستی، در چشم سفیدپوستی راست نگاه کند ۱۰ ضربه شلاق باید بخورد. قانون آنها میگوید اگر سفیدی قسم بخورد که سیاهی دروغ گفته است حق دارند یک گوش او را ببرند. اگر سفید بگوید سیاه دوبار دروغ گفته است حق دارند دوتا گوش سیاه را ببرند. قانون میگوید اگر آدم سفیدی را کُشتی به دار آویخته می شوی اما اگر سیاهِ دیگری را بکُشی فقط شلاق میخوری… خواندن و نوشتن برای سیاهان غیرقانونی است. کتاب دادن به سیاه ها نیز خلاف قانون است.»
این ها قسمتهایی از گفتههای یک سیاه پوست داستان به «کونتا کینته» است؛ وقتی کونتاکینته برای بار چهارم از دست ارباب سفیدپوستش فرار میکند و توسط سفیدپوستان به دام میافتد. درپی این فرار قسمتی از پای راست او را قطع میکنند تا دیگر فکر فرار به سرش نزند. کف دست سیاهان را به دیوار میخکوب می کردند و مجبورشان می کردند گوش های بریدهی خود را بخورند.
علی رغم برخی فیلمهای آمریکایی که سیاهان را آدمخوار نشان میدهند، الکس هیلی در کتاب خود انسان سیاه پوست را کسی معرفی میکند که قرآن و حدیث آموخته و به رشادت و مردانگی باور دارد. اینها که هیلی به تصویر کشیده ، همه همان ارزشهای شناخته شده اسلامی هستند . معمولاً غربی ها و سفیدپوستان آمریکایی اینگونه تبلیغ می کردند که سیاهان اقوامی غیر متمدن و بدوی هستند که همیشه چشمشان به زرق و برق زندگی سفیدپوستان و جذابیت های آن بوده است؛ در حالی که اینگونه نیست. هیلی در کتاب “ریشه ها” با دقت این انگاره را باطل کرده که اقوام آفریقایی نامتمدن و وحشی بودهاند. با خواندن این کتاب میفهمیم که سیاهان اولیه حتی از بوی سفیدپوستان هم خوششان نمیآمد!
ادامهی کتاب شرح حال هنرمندانۀ زندگی مشقت بار کونتا کینته و ماجراهایی است که بر نسل های بعدیاش تا الکس هیلی نویسندهی کتاب در آمریکا گذشته است. این کار حاصل ۱۲ سال پژوهش الکس هیلی در مورد اجداد افریقاییتبارش است.
داستان «ریشهها» جذاب و پرکشش است. با وجود حجم ۷۰۰ صفحهای آن، بیشتر خوانندگانش اذعان دارند پس از شروع و درگیرشدن با موضوع اصلی کتاب نتوانستند تا قبل از رسیدن به آخرین خط، آن را زمین بگذارند. “ریشه ها” که در سال ۱۹۷۶ منتشر شد ، توانست در کمتر از هفت ماه بیش از یک و نیم میلیون نسخه بفروشد و جوایز متعددی را از آن خود سازد . اکنون کتاب ریشه ها به بیش از ۳۷ زبان زندهی دنیا ترجمه شده است . علاوه بر اینها در سالهای ۱۹۷۷ و ۱۹۷۹ دو سریال مهم و پربینندهی آمریکایی بر اساس داستان این کتاب ساخته شد و از شبکهی ABC آمریکا به نمایش درآمد .
کتاب «ریشهها» برخلاف بسیاری از رمانها که حاصل خیالپردازی نویسندگانشان هستند ، به هیچ وجه یک خیالپردازیِ فانتزی نیست. بلکه یک تاریخ دردناک است . این رمان مستند، به جهت صراحت در توصیف وحشی گری برده داران و مظلومیت بردهها سند ارزشمندی از رفتارهای ظالمانۀ سفیدپوستان غربی در حق مردمان آفریقاست . خانوادهی الکس هیلی نویسندهی کتاب ریشهها ، بخت خوشی داشتند که پس از جنگهای داخلی آمریکا (۱۸۶۱ تا ۱۸۶۵ میلادی) کم و بیش وضعشان خوب شد. اما برای بیشتر سیاهان آمریکا چنین نبود. در فاصلهی ۱۸۸۰ تا ۱۸۹۰ میلادی هر سال ۱۰۰ سیاهپوست «لینچ» شدند، یعنی یا آنها را زنده زنده سوزاندند یا قطعه قطعه کردند و یا به دار آویختند.
این رخدادها مربوط به زمان انسانهای ماقبل تاریخ نیست بلکه اتفاقاتی است که در حدود ۱۲۰ تا ۱۳۰ سال پیش رخ داده است.
علیرضا فرهمند مترجم فارسی کتاب “ریشه ها”، در مقدمه آن نوشته است: « ریشه همیشه ناپیداترین، اساسی ترین و مهم ترین قسمت درخت است… من میپندارم مفهوم ریشه از نگاه الکس هیلی تمامی سیاهان و بردگاناند که از آفریقا این قلب تپندهی زمین برکنده شدند و در جایی دیگر نشا گشتند. ریشهها سیاهان اند که درخت استقلال و عظمت اقتصادی آمریکا را تا به این درجه از رشد و برومندی رساندند. اما نکته در این است که هر چه آن ها عمیقتر در ژرفای زمین فرو رفتند، سفیدها فراتر و بالاتر آمدند و شاخ و برگشان بیشتر بالا گرفت؛ و دریغ که هیچ میوهای از این باغ پر بار نصیب بانیان و باغبانان این درخت نگشت.»