سیاهچاله های فکری، نظام های عقیدتی هستند که مردم را درون خود می کشند و آنها راهمچون یک اسیر نگه می دارند. به این ترتیب کسانی که در دام این نظام های عقیدتی افتاده اند مشتاقند که همچون یک برده، ثنای گوی آن نظام عقیدتی باشند. سیاهچاله های فکری، شاید بخشی جدانشدنی از تمدن بشری باشد. از جمله این سیاهچاله ها می توان به فرقه های فریب دهنده، خرافات مذهبی، افراط گرایی در سیاست، تئوری توطئه، و برخی از طب های مکمل ، اشاره کرد. از مشخصات این سیاهچاله های فکری این است که دلیل پذیر و عقلانی نیستند.
صحبت با کسانی که در چنین سیاهچاله هایی افتاده اند هم می تواند تجربه رنج آوری باشد. توانایی ذهنی این افراد مخدوش است اما قربانی حتی از این موضوع آگاه هم نیست. در برخورد با آنها خطاهای ذهنی آنها را پیدا کنید. مدارکی خلاف آنچه بدان معتقدند را نشانشان دهید. اما می بینید که از کنار آن می گذرند، انگار یک نقطه کور دارند. این افراد را می توان به بیماران روانی که قدرت تشخیص ندارند (در اثر آسیبی که به برخی از نواحی مغزشان رسیده است) تشبیه کرد. برخی از این بیماران حتی اگر فلج هم باشند نمی توانند فلج بودن خودشان را تشخیص دهند. اگر جلوی این افراد، مدادی گذاشته شود و از آنها خواسته شود که مداد را برداند در توجیه ناتوانی خود می گویند تلاششان را کردند یا اینکه به مداد نیازی ندارند. قربانیان سیاهچاله های فکری، دیگران را گناهکار می دانند چون مانند آنها نیستند.
برداشت شده از کتاب “اعتقاد به مزخرفات” نوشته استفان لا
Believing Bullshit by STEPHEN LAW
بااین دیدگاه موافقم همه موسساتوNGOها ،سازمانهای
سیاسی تشکیلاتی وخیلیازخیانتکارانازهمین نقطه کور
(سیاه چاله روانی) برای اسیر کردن انسانها وبه بردگی گرفتن آنها استفاده می کنند