تفكیك بین « ما » و « دیگران » از یك وجه در زمره مقتضیات ذات اجتماعی انسان است. بشر همواره هویت خود را در چارچوب شباهت ها و اختلاف های میان خود و دیگران تعریف كرده است؛ شباهت هایی كه فرد را در گروه « ما » قرار داده و اختلاف هایی كه نقطه مقابل « ما » یعنی « دیگران » را می سازد. بی تردید، عضو هر گروه، نسبت به گروه های دیگر موضع گیری هایی دارد و نسبت به گروه « ما » احساس علقه و تعصب می كند. در طول تاریخ زندگی اجتماعی انسان، این گرایش ذاتی بارها و بارها از وجوه مختلف سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و… مورد سوء استفاده قرار گرفته و میان جوامع مختلف بشری اختلاف و شكاف ایجاد كرده است، اما در مورد یكی از این سوء استفاده ها، تمام جامعه بشری دچار شكاف و فاصله شده است.از زمان شكل گیری جنبش های روشنفكری قرن پانزدهم میلادی در اروپا كه امروزه از آن تحت عنوان « مدرنیته » یاد می شود، تلاش های گسترده ای توسط روشنفكران غربی صورت گرفت تا با تعریف گفتمان های جدید، مبانی و مفروضات اصلی مدرنیته را از گزند انتقاد و آسیب دور نگه دارند. بن مایه این گفتمان ها را مفهوم « دیگری سازی » تشكیل می داد. تمامی این گفتمان ها سعی داشتند كه غرب را در گروه « ما » و غیرغرب را در گروه « دیگران » قرار دهند.

ادبیات استعماری، آغازگر دیگری سازی مدرن

همانگونه كه « ادوارد سعید » در كتاب « شرق شناسی » می گوید، ادبیات استعماری قرن های 16 و 17 میلادی از كشورهای غیراروپایی « دیگرانی » ساخته بود كه از نظر خصائص و مشخصات، در نقطه مقابل كشورهای اروپایی قرار می گرفتند. در ادبیات این دوره و در آثار نویسندگانی مانند « دانیل دفوئه » و « شكسپیر »، غیراروپایی ها وحشی، بی دین، عقب مانده و زن صفت به تصویر كشیده می شدند و این تصویر، آگاهی غرب نسبت به شرق را شكل می داد. كشورهایی مانند هند كه برای دوره ای طولانی مورد استعمار قرار گرفتند و آفریقایی هایی كه به عنوان برده به اسارت گرفته شده و به اروپا و آمریكا منتقل گردیدند، همه « دیگرانی » بودند كه در قالب گفتمان هایی مانند گفتمان « غربی و شرقی »، گفتمان اقتصادی « كشورهای شمال و كشورهای جنوب » و گفتمان « سنت و تجدد » از گروه « ما » یا همان اروپایی ها جدا شدند و نتیجه جریان « دیگری سازی » جنبش مدرنیته بودند كه نه تنها جامعه جهانی را به دو قطب « ما » و « آن ها » تقسیم می كنند، بلكه می كوشند تا به هر نحو ممكن تمام غیرخودی ها را به بخشی از گروه « ما » تبدیل كنند.

پروتستانتیسم، طلایه دار جریان دیگری سازی

این دیگری سازی، تلاشی جهت ایجاد ترس از غیراروپایی ها در میان اروپایی های بوده است كه نمونه های تاریخی آن را می توان در این منطقه دید. انقلاب 1689 انگلیس نمونه ای از این هدف گذاری بود كه در آن پروتستان های تجدیدنظر طلب كوشیدند تا با ایجاد ترس از رسوم و عقاید كاتولیك های این كشور، آن ها را در گروه « ‌دیگران » قرار دهند. در این دوران پروتستان ها در انگلیس كودتا كردند. آن ها خانه های كاتولیك ها را آتش می زدند و پس از تصویب « اعلامیه حقوق انگلیس » توانستند قدرت قانونی زیادی به دست آورند. آن ها كاتولیك ها را منفور و ملعون می دانستند و كاتولیك ها حتی در حریم شخصی خویش نیز حق برگزاری اعمال و رسومشان را نداشتند؛ جریانی كه امروز پاپ كاتولیك ها را داخل یك آكواریوم محبوس كرده است. پروتستان ها آغازگر جریان «‌ دیگری سازی » بودند كه در ادامه توسط چهره هایی مانند « ماكس وبر » در جامعه شناسی تئوریزه شد. در این معنی، این دیگری سازی ریشه های علوم انسانی نیز دارد. پروتستان ها از رهگذر روندی كه با پیامبرستیزی « دانته » آغاز شد و با دیگری سازی قرن 16 ادامه پیدا كرد، به قدرت رسیدند و اكنون نیز قصد دارند از طریق اشكال مختلف استعمار، قدرت خود را در دنیا بسط دهند.

« دیگرانِ » مدرن

در دوران معاصر و قرن بیستم، می توان جریان دیگری سازی را در آثار چهره هایی مانند « ویلیام گراهام سامنر » جامعه شناس آمریكایی دید. سامنر در كتاب «‌ رسوم » كه سال 1906 منتشر شد، نه تنها به تفكیك میان « ما » و « آن ها » می پردازد، بلكه این دو گروه را در مقابل و علیه یكدیگر به تصویر می كشد. از نظر او، اعضای گروه « ما » در صلح، آرامش، قانون مداری، تحت فرمان حكومت و برخوردار از صنعت و سرمایه زندگی می كنند و موضع آن ها نسبت به اعضای گروه «‌ دیگران » یا « آن ها » جنگ و خشونت است، مگر آنكه توافقی برای ترك خصومت میان دو گروه صورت گرفته باشد. او لازمه زندگی در گروه « ما » را وفاداری به گروه، قربانی كردن خویشتن برای آن، برادری با اعضا و نفرت و خصومت با غیراعضا می داند. سامنر برای توصیف تئوری خود را از اصطلاح « نژاد محوری » یا همان نژادپرستی استفاده كرده است. در تئوری او، گروه فرد، محور زندگی و مركزیت تمام امور قرار دارد و همه مناسبات افراد در تعامل با اعضا و غیراعضای گروه تعریف می شود. در نگاه افرادی مانند سامنر، نژاد – محوری در تمام جوامع و همه جای دنیا وجود دارد؛ از روستاهای دورافتاده گینه نو گرفته كه در آن انسان خواری، قتل، غارت و نفرت وجود دارد تا در میان قدرت های بزرگ جهانی كه هریك خود را رهبر تمدن در جهان می دانند.

كمدی الهی دانته: تاریخ اسلام ستیزی

یكی از فازهای پروژه دیگری سازی « اسلام هراسی » است. محققان و سیاستمداران غربی جریان اسلام هراسی را اینگونه تعریف می كنند: ترس، نفرت و خصومت مبالغه آمیز در مورد اسلام و مسلمانان كه در اثر به تصویر كشیدن چهره ای منفی از آن ها ایجاد می شود و نهایتاً به تعصب غیرمنطقی، تبعیض و به حاشیه كشانده شدن مسلمانان از زندگی اجتماعی، سیاسی و مدنی منتهی می گردد. (1)
در كنار جنگ های صلیبی كه داستان معروفی دارد، ریشه های آغازین جریان اسلام هراسی در ادبیات غرب را باید در قرن 11 میلادی و در آثاری مانند « كمدی الهی » دانته جست و جو كرد. در كتاب « دوزخ »، دانته پیامبر اسلام را در آتش دوزخ به تصویر كشید كه بلافاصله پس از انتشار این كتاب، موج انتشار نقاشی های پیامبرستیز در ایتالیا و كشورهای اروپایی به راه افتاد كه تصویرسازی هایی از كتاب دانته بودند. از این زمان تا حدود قرن 16، اسلام ستیزی در ادبیات كلاسیك اروپا،‌ نقاشی كلاسیك و هنرهای تجسمی كلاسیك ادامه حیات داد. در این قرن، با بروز جنبش های فرهنگی، ادبی و هنری اومانیستی، انسان در اروپا به جای خدا بر مسند خلقت نشست. در حقیقت، كمدی الهی دانته نقطه شروع تفكری بود كه 500 سال بعد از درون آن فلسفه روشنگری شكل گرفت. در كنار تكامل فلسفه اومانیستی كه نطفه اولیه جامعه مدرن و دولت مدرن به شمار می رود، تفكر اسلام ستیز نیز رشد كرد.
در مسیر این تكامل، وقایع تاریخی مهمی اتفاق افتاد. در این دوران، « ‌مارتین لوتر » تجدیدنظر طلبی دینی را ایجاد كرد و همچنین در اثر تكامل جنبش اومانیستی، الهیات از علم تفكیك شد كه این تفكیك اثر معرفت شناختی عمیقی در تفكر غرب داشته است. یكی از برهه های حساس این روند، قرن 16 و 17 میلادی بود. انقلاب باشكوه انگلستان، انقلاب فرانسه و انقلاب آمریكا از مهمترین وقایع دوران تكامل اومانیسم و متریالیسم بودند كه در هركدام می توان نشانه هایی از اسلام ستیزی را ملاحظه كرد. برده داری و تجارت برده نیز در همین دوران و از قرن 16 میلادی آغاز شد. در حقیقت، با ارائه نظریه سرمایه داری توسط « جان لاك » و انتشار كتاب « لویاتان » توسط « توماس هابز » در سال 1651 كه اولین فلسفه روشمند در شرح ماتریالیسم به شمار می رود، تجارت برده به اوج خود رسید. به طور كلی، ثمرات این تكامل را می توان در چند روند خلاصه كرد؛ برده داری، استعمار، غلبه طبقه مرفه و سرمایه دار بر طبقه فرودست و جریان دیگری سازی. ( از 1600 تا 1700 میلادی )

دیگری سازیِ مدرن ها از اسلام

در عصر معاصر، اسلام هراسی از سال 1997 وارد دایره لغات انگلیسی شد. در این سال یكی از اتاق فكرهای انگلیسی به نام « بنیاد رانیمده » ( Runnymede Foundation ) گزارشی منتشر نمود و در آن احساساتی مانند وحشت و تنفر را كه علیه اسلام و مسلمانان در غرب ایجاد شده بود، مورد انتقاد قرار داد. پروژه اسلام هراسی پس از حملات 11 سپتامبر 2001 در آمریكا و سایر كشورهای غربی به اوج خود رسید. این روند تا جایی ادامه پیدا كرد كه در جلسه « اتحادیه تمدن های سازمان ملل » در سال 2011، جریان اسلام هراسی به عنوان یكی از مهمترین نگرانی های جهان معاصر شناخته شد و حتی برخی مؤسسات و رسانه های غربی نیز به بررسی این جریان پرداختند.
موسسه آمریكایی « گالوپ » در سال 2011 پژوهشی در مورد وضعیت جرم در آمریكا و میزان رابطه مسلمانان با این جرایم انجام داد. نتایج تحقیق نشان می داد كه با گذشت یك دهه از جریان 11 سپتامبر 2001، تنها 160 آمریكایی مسلمان در مورد جرایم تروریستی مورد سوءظن قرار گرفته اند، یعنی یك درصد از كل مظنونان آمریكایی. « با این حال، نوع سیاست های دولت آمریكا و پوشش خبری جهت دار رسانه های این كشور باعث شده تا این تعداد اندك در مركز توجه ملت قرار گرفته و این احساس در میان مردم ایجاد شود كه تروریست های مسلمان آمریكا بیشترین خطر را برای كشور ایجاد كرده اند. » (2)

مطالعات پژوهشی پیرامون زمینه های اسلام هراسی

تحقیق آماری موسسه گالوپ حقایقی تلخ را در مورد آثار جریان اسلام هراسی بر زندگی مسلمانان غربی به تصویر كشیده است. میزان برخورد محترمانه با مسلمانان در سال های پس از 11 سپتامبر به میزان چشمگیری كاهش یافته بود. آمارها نشان می داد كه در آمریكا 52 درصد از مردم معتقدند كه در این كشور به مسلمانان احترام گذاشته نمی شود. این رقم در كانادا و انگلستان به ترتیب 48 و 38 درصد بود. در تحقیق مشخص شد كه در كشورهای اروپایی، عامل اصلی تقابل با اسلام در میان مردم مواجهه رادیكال سیاست مداران با دین است. به عنوان مثال، در اواخر سال 2009میلادی حزب اصلی پارلمان سوئیس در خواست برگزاری یك رفراندوم عمومی در مورد تصویب قانون منع ساخت مناره های اسلامی را به دولت ارائه كرد. رفراندوم در همان سال برگزار شد و 60 درصد از شركت كنندگان یعنی 22 نفر از 26 نفر به نفع این قانون رأی داده و قانون منع ساخت مناره در این كشور به تصویب رسید. حتی سازمان ملل متحد نیز این اقدام را عملی جهت اسلام هراسی دانست. (3)
یك ماه پس از رفراندوم، موسسه گالوپ در یك نظرسنجی از بزرگسالان سوئیس سؤال كرد كه آیا حقوق مسلمانان در این كشور رعایت می شود ؟ یك سوم شركت كنندگان در نظرسنجی معتقد بودند كه تضادی غیرقابل حل میان اسلام و لیبرال دموكراسی وجود دارد كه مانع احقاق حقوق مسلمانان در سوئیس گردیده است. در همان سال و در جریان مراسم حج در منطقه « منا »، از مسلمانان پرسیده شد كه آیا در كشورهای غربی با مسلمانان با مساوات و برابری برخورد می شود یا خیر ؟ نیمی از مصاحبه شوندگان معتقد بودند كه برخورد غرب با مسلمانان همانند پیروان سایر ادیان نیست.
براساس نتایج تحقیق « مركز روندهای آمریكا » كه با نام « ‌كارخانه وحشت » منتشر شد، شبكه ای از متخصصان رسانه ای در این كشور با ارائه اطلاعات نادرست از اسلام به عامه مردم، در پی ایجاد اسلام هراسی هستند و این جریان باعث ایجاد تعصب منفی میان مردم نسبت به اسلام و مسلمانان و بروز تبعیض در برخوردهای اجتماعی شده است. (4) براساس این گزارش، تعصب منفی در میان مردم، خود محركی برای تشدید اسلام هراسی است و تأثیری بسیار مخرب بر سلامت اجتماعی جامعه آمریكا داشته است. تركیب تعصب منفی با برخی اعمال خاص باعث بروز تبعیض شده و محیطی خطرناك برای قربانیان این تبعیض ایجاد می كند. آمار ارائه شده توسط موسسه گالوپ نشان داد كه نیمی از نمایندگان ادیان مختلف موجود در آمریكا مانند مورمون ها، پروتستان ها، كاتولیك ها، مسلمانان و یهودیان اعتقاد دارند كه اكثر آمریكایی ها نسبت به اسلام تعصب منفی دارند. به عنوان مثال 66 درصد از یهودیان آمریكا این تعصب را ملموس می دانند. 48 درصد از مسلمانان آمریكا شخصاً طی سال 2011 تجربه تبعیض ناشی از مسلمان بودن را تجربه كرده اند. حتی از میان آن دسته از اتباع آمریكا كه تعصب منفی نسبت به اسلام ندارند، 38 درصد نسبت به آن دیدی منفی دارند. از میان آمریكایی هایی كه نسبت به اسلام تعصب منفی داشتند، یك پنجم معتقد بودند كه اسلام ستیزه جو بوده و هیچ عقیده یا دینی غیر از خود را نمی پذیرد. تحصیلات 48 درصد از این افراد در حد دبیرستان بوده است، 21 درصد دانشجو و 20 درصد فارغ التحصیل.
تمدن امروز غرب از رهگذر فجایع انسانی گسترده ای مانند برده داری و استراتژی هایی چون دیگری سازی به جایگاه امروزی رسیده است. تمدنی كه از نظر امام خمینی (ره) « تمدن نیست، بلكه رو به توحش می رود »، زیرا تكامل خود را با پیامبرستیزی آغاز كرد، با دیگری سازی سلطه خود را تثبیت كرد و در ادامه به تفكیك مذهب از فلسفه و علم پرداخت و نهایتاً عقل را به طور كامل به كناری نهاد، اما باید پنجره معرفتی تازه ای را درباره اسلام به روی جوانانی گشود كه این تمدن، زیستگاه آنان را می سازد.

پی‌نوشت‌ها:

1. الی كلیفتن، متیوداس، لی فنگ، اسكات كیز، فیاض شكیر، « كارخانه وحشت: ریشه های شبكه اسلام هراسی در آمریكا » واشنگتن، مركزروندهای آمریكا
2. آلخاندرو، بوتل، « داده هایی در باب تروریسم پس از 11 سپتامبر در آمریكا »، واشنگتن، شورای امور عمومی مسلمانان، 2011،‌ بازبینی در 29 بهمن 1393 از:
http://www.mpac.org/assets/docs/publication/MPAC-Post-911-Terriorism-Data.pdf
3. موسسه گالوپ، « اسلام هراسی: شناخت حس ضداسلامی در غرب »، 2011، بازبینی در 29 بهمن 1393 از:
http://www.gallup.com/poll/157082/islamophobia-understanding-anti-muslim-sentiment-west-aspx
4. همان.

نویسنده: دكتر ادوارد چنی