نفوذ اجتماعی: چرا مردم از اکثریت پیروی می‌کنند؟

ممکن است به نظر برسد که ما بر افکار و رفتارهای خود کنترل داریم اما روانشناسی اجتماعی داستان متفاوتی را روایت می‌کند.
روانشناسی اجتماعی را می‌توان به این شکل تعریف کرد؛ “مطالعه علمی نحوه تفکر ما در مورد ارتباط با دیگران و تأثیری که بر ما می‌گذارند”
ما موجوداتی اجتماعی هستیم. اغلب ما روزانه با دیگران ارتباط برقرار می‌کنیم. درواقع ما حدود ۷۰-۸۰ درصد زمان بیداری‌مان را در اشکال مختلفی از ارتباط با دیگران سپری می‌کنیم. به‌طور میانگین ما ۳۰ درصد از روز را مشغول حرف زدن هستیم و ۴۵ درصد روز را (به دیگران) گوش می‌دهیم.
یک درس از روانشناسی اجتماعی، در مورد تأثیری است که دیگران بر ما دارند (نفوذ اجتماعی). پژوهش‌ها نشان ‌می‌دهند ما به‌اندازه‌ای که تصور ‌می‌کنیم بر افکار و رفتار خود کنترل نداریم؛ چراکه برای انجام کارهای خود از محیط اطرافمان، به‌خصوص “دیگران” سرنخ می‌گیریم.

چگونه گروه‌ها بر ما اثر می‌گذارند؟

مفهوم قطبی شدن گروه را در نظر بگیرید. این مفهوم به این معناست که گروهی از افراد همفکر به تقویت دیدگاه‌های یکدیگر می‌پردازند. پدیده قطبی شدن به تقویت عقاید هریک از اعضای گروه می‌انجامد.

در مطالعه‌ی انجام گرفته توسط روانشناسان فرانسوی، سرگی موسکویچی و مارسیا زاوالانی، پژوهشگران از شرکت‌کنندگان چند سؤال پرسیدند. ابتدا پژوهشگران در مورد نظر آن‌ها پیرامون رئیس‌جمهور فرانسه و سپس در مورد نگرش افراد راجع به آمریکایی‌ها سؤال پرسیدند. درنهایت پژوهشگران از شرکت‌کنندگان خواستند تا هریک از موضوع‌ها را در گروه به بحث بگذارند.

پس از بحث در مورد آنچه گفته شد، گروه‌هایی که به‌صورت آزمایشی به یک اجماع نظر رسیده بودند در دیدگاه‌‌هایشان افراطی‌تر شدند. به‌عنوان‌مثال شرکت‌کنندگانی که نگرشی تحت عنوان “تا حدودی مطلوب” در مورد رئیس‌جمهور فرانسه داشتند، وقتی با دیگر اعضای گروه به گفتگو پرداختند، نگرش خود را بزرگ‌نمایی کردند. همچنین، نگرش آنان در مورد آمریکایی‌ها “تا حدودی منفی” بود اما زمانی که اعضای گروه در مورد نظرات افراد هم‌عقیده‌شان صبحت کردند، نگرش افراد تشدید شد. پژوهشگران به این نتیجه رسیدند که به نظر می‌رسد “اجماع گروهی” تغییر نگرش‌هایی را موجب می‌شود که افراد درنتیجه‌ی آن به‌احتمال زیاد موضع افراطی‌تری می‌گیرند. زمانی که ما می‌بینیم نظرات نامطمئن ما به خودمان باز‌می‌گردد، باورهای ما تقویت ‌می‌شوند.

بسیاری از ما از بودن با دیگرانی که شبیه ما فکر می‌کنند لذت می‌بریم. در یک آزمایش، پژوهشگران افرادی را دعوت کردند تا در مورد مسائلی همچون ازدواج با همنوع، تبعیض مثبت و تغییرات اقلیمی بحث کنند. افراد در گروه اول عمدتاً از لیبرال‌های بولدر، کلورادو آمده بودند. افراد گروه دیگر اغلب از کلورادو اسپرینگز، محافظه‌کار بودند. بحث در مورد موضوعات بحث‌برانگیز منجر به افزایش توافق درون گروه‌ها شد. باورهای ما تقویت می‌شوند هنگامی‌که ما در جمعی از اطرافیانی هستیم که نظرشان با ما مشابه است.

این عقیده که چون دیگران انجامش می‌دهند پس درست است، صحیح می‌باشد؟

اصلی وجود دارد که اغلب ما برای اینکه تعیین کنیم چه‌کار انجام دهیم، چه فکری کنیم، چه بگوییم یا چه بخریم از آن استفاده می‌کنیم: و آن اصل “اثبات اجتماعی” است. برای اینکه بفهمیم چه چیز درست است به این نگاه می‌کنیم که دیگران چه‌کاری می‌کنند. رابرت سیالدینی در کتاب پرفروش خود با عنوان “نفوذ: روانشناسی متقاعدسازی” می‌گوید خواه پرسش این باشد که با یک جعبه خالی پاپ کرن در سالن سینما چه کنیم، یا با چه سرعتی در یک ناحیه مشخص در بزرگراه برانیم، یا چگونگی خوردن مرغ در یک مهمانی شام؛ اعمال دیگرانی که در اطراف ما هستند در نحوه پاسخ‌دهی ما بسیار مهم خواهد بود. اثبات اجتماعی میانبری برای چگونگی تصمیم‌گیری برای عمل ماست.

سیالدینی از اصل اثبات اجتماعی برای جلوگیری از سرقت محیطی استفاده کرده است. نمونه پارک ملی جنگل‌های آتش‌فشانی آریزونا را در نظر بگیرد. بازدیدکنندگان به پارک می‌آیند و توسط تابلوهایی که این نوشته بر روی آن حک شده است، مواجه می‌شوند: “میراث شما روزانه با سرقت از چوب سنگ معدنی ۱۴ تن در سال، اغلب یک قطعه کوچک در یک زمان، ویران می‌شود. ”

در یک آزمایش، سالدینی تابلو شامل این نوشته را از یک مسیر مشخص در پارک حذف کرد تا بتواند هرگونه تفاوت را اندازه بگیرد. مسیر بدون تابلو، یک‌سوم سرقت کمتر از مسیر با تابلو داشت. بازدیدکنندگان پیام تابلو را به‌عنوان مجوز تفسیر کردند. به‌طور متفاوتی، بازدیدکنندگان فکر می‌کردند که برداشتن قطعات کوچک چوب “عادی” است، زیرا هر ساله بخش زیادی از آن به سرقت رفته است.

پژوهشگران همچنین از اصل اثبات اجتماعی برای کمک به افراد در جهت غلبه بر ترس‌هایشان استفاده کردند. در یک مطالعه آلبرت بندورا و همکارانش با گروهی از بچه‌هایی که از سگ‌ها هراس داشتند کار کردند. این کودکان، به مدت ۴ روز و هر بار ۲۰ دقیقه، پسر ۴ ساله‌ای را می‌دیدند که با خوشحالی با سگی بازی می‌کند. بعد از دوره‌ی ۴ روزه، ۶۷ درصد این کودکان که بازی پسر ۴ ساله با سگ را دیده بودند، برای بازی با سگ تمایل نشان دادند. یک ماه بعد در مطالعات پیگیرانه همین پژوهش، مشاهده شد که آن کودکان همچنان برای بازی با سگ تمایل دارند. تماشای سرگرمی یک پسر ۴ ساله با یک سگ باعث کاهش ترس کودکان شد. درواقع آن‌ها از رفتار پسر ۴ ساله با یک سگ، به‌عنوان الگویی برای تغییر رفتار خودشان استفاده کرده بودند.

چرا دیگران تا این اندازه بر ما اثر می‌گذارند؟

مشخصاً، دیگران بر رفتار ما تأثیر می‌گذارند. یک توجیه برای این موضوع آن است که ما در یک دنیای پیچیده زندگی می‌کنیم. ما از تصمیمات دیگران به‌عنوان یک اکتشاف یا ساخت ذهنی برای حرکت در مسیر زندگی خودمان استفاده می‌کنیم. فیلسوف و ریاضی‌دان انگلیسی آلفرد نورث وایت‌هد می‌گوید:” پیشرفت تمدن با گسترش تعداد عملیاتی که ما می‌توانیم بدون فکر کردن در مورد آن‌ها انجام دهیم رخ می‌دهد”.

سیالدینی در کتاب از نمونه تبلیغاتی استفاده می‌کند که ما را مطلع می‌کند که یک محصول “سریع‌ترین رشد” یا “پرفروش‌ترین” است و می‌گوید؛ نیازی نیست تبلیغ‌کننده‌ها ما را متقاعد کنند که بهترین محصول را دارند بلکه کافی ست به ما بگویند که “دیگران این‌گونه باور دارند”.

سیالدینی خاطرنشان می‌کند مصرف‌کنندگان اغلب از یک اصل اکتشافی ساده استفاده می‌کنند: “محبوبیت خوب است”.

دنباله‌روی از اکثریت به ما کمک می‌کند تا بتوانیم در یک محیط پیچیده کارکرد داشته باشیم. بسیاری از ما زمان کافی برای افزایش دانش خود از تمام کالاها و تحقیقات برای اندازه‌گیری مفید بودن آن نداریم. در عوض، ما به سرنخ‌هایی مانند محبوبیت تکیه می‌کنیم. اگر اکثریت فلان کالا را می‌خرند، استدلال می‌رود، آن کالا ارزش توجه کردن داشته باشد.

از دلایل دیگری که دیگران بر ما تأثیر می‌گذارد این است که انسان‌ها موجودات اجتماعی هستند. ما به دلیل توانایی‌مان برای گروه‌بندی با هم زندگی کرده‌ایم. انسان‌های اولیه که گروه‌ها را تشکیل می‌دادند بیشتر احتمال داشت که زنده بمانند. همین مطلب روانشناسی ما را نیز تحت تأثیر قرار داده است.

همان‌طور که جولیا کولتز، محقق دانشگاه اسکس، این موضوع را مطرح می‌کند، برای فردی که به یک گروه می‌پیوندد، کپی کردن رفتار اکثریت، یک رفتار منطقی و سازگارانه محسوب می‌شود. گرایش به همرنگی با جمع، پذیرش در گروه را تسهیل می‌کند و احتمالاً منجر به بقا در صورت تصمیم‌گیری خواهد شد. به‌عنوان‌مثال، برای انتخاب یک غذای مغذی یا سمی بر اساس کپی کردن رفتار اکثریت. درگذشته تکاملی ما، اجداد ما تحت تهدید دائمی قرار داشتند. آگاهی عمیق از دیگران به اجداد ما کمک کرد تا در یک جهان خطرناک و نامطمئن زنده بمانند. انسان‌های مدرن چنین رفتارهای سازگارانه‌ای را به ارث برده‌اند. این رفتارها شامل همبستگی و ترویج هماهنگی اجتماعی است.

بنابراین مطالعه و تفکر در مورد نفوذ اجتماعی می‌تواند ما را به آگاهی بیشتر از خود و روابطمان با دیگران برساند.
نویسنده: Rob Handerson
منبع: Psychology Today

منبع : http://ravanhami.com

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *