اگر یک کارمند در نقشه سرباز که کمترین نقش رو ، در بازی شطرنج داره به عهده بگیرد و به تفکر مدیر یا بازی کننده اعتماد داشته باشه میتونه بهترین عملکرد رو داشته باشه و در بزنگاه های با رسیدن این مهره شطرنج به آخر مسیر تبدیل به وزیر بشه و مدیرش رو برنده بازی کنه ولی اگه یک سرباز بخواهد نقش وزیر رو داشته باشه اینطوری معادلات به هم میخوره و نقش ها در هم می ریزه و مدیریت بازی بی معنی میشه .
حال این مسیر زمانی به ثمر میرسه که سرباز بمونه و از بازی خارج نشه .
ولی در این بین یک مدیری یا بازیکن ، وزیر بازه ، یکی اسب بازه و یکی برنامه ریزه و گروهی بازی رو مدیریت میکنه ، یکی فکر میکنه ، یکی تند بازی میکنه ، و یکی حرکت ها رو پیش بینی میکنه ، با این حساب مدیر یا بازیگری برنده بازیه که گروهی بازی کنه و در نقش های وزیر و اسب و غیره خلاصه نشه چرا که این افراد با از دست دادن این مهره ها همیشه بازنده بازی خواهند بود .
برای همین وقتی در نقش یک سرباز برای مدیر بازی میکنم میدونم که با حرکت های درست مدیر میشه پس از چند حرکت هم تبدیل به وزیر شد و اگر هم وزیر نشم میدونم که برنده مسابقه شدیم . اگر این وضعیت رو همه قبول کنند فشار روانی برای کارمندان کم میشه و در این وضعیت کارمندان میتونه بهترین باشن و بازیگری مهم برای تفکر مدیر شون باشن .
پس نقش سرباز هم می تواند مفید باشه و تبدیل به وضعیت وزیر بشه .